دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ا در زبان انگلیسی و دیکشنری
ائتلاف
ائتلاف احزاب دست چپى و میانه رو
ائتلاف دول
ائتلاف چند شرکت با هم براى انجام امور انتفاعى
ائتلاف چند شرکت با یک دیگر
ائتلاف کردن
ائتلاف یک شرکت با شرکت دیگر
ائتلافى
ابا
ابتدا
ابتدا ى
ابتداى
ابتدایى
ابتذال
ابتر سازى
ابتلا
ابتلا به بیمارى حاصله از میکروب اسپیروکت
ابتلا به بیمارى هاى ویروسى
ابتلا به مرفین
ابتلا به پروستات
ابتلا به کرم هاى انگلى
ابتلاء اعضاى حرکتى
ابتلاء به تومور بدخیم نسج همبند
ابتلاء به توهم دائمى
ابتلاء به مرض سل
ابتلاء به کرم روده
ابتکار
ابتکار کردن
ابتکارى
ابتکلارى
ابتیاع
ابجد آموز
ابجد خوان
ابد
ابدا
ابداع
ابداع واژه
ابداع کردن
ابداعى
ابدى
ابدى و ازلى
ابدى کردن
ابدیت
ابر
ابر انسان فوق بشرى
ابر بارانى
ابر بازار
ابر جسمى
ابر حمام
ابر خود
ابر دار کردن
ابر سنج
ابر شاهراه
ابر صاعقه دار
ابر طوفانى کومولوس یا کومولواستراتوس
ابر قدرت
ابر لاستیکى
ابر لایه
ابر متراکم و روى هم انباشته
ابر مرد
ابر نیرو
ابر هدایت
ابر پایه
ابر پایگى
ابر کهکشان
ابر کوچک
ابر گسترده و نزدیک بزمین
ابراز
ابراز ایمان کردن
ابراز داشتن
ابراز شادى
ابراز صمیمیت
ابراز و تصریح عقاید و خصوصیات خود
ابراز پیروزى از اکتشاف
ابراز کردن
ابرام
ابرام کردن
ابراهام لینکلن
ابراهیم
ابراهیم پیامبر
ابربین
ابرسنج
ابرش
ابرطره اى
ابرنواختران
ابرنیرو
ابرنیک
ابرهادى
ابرهاى
ابرو
ابرو درهم کشى
ابرون ریشه دار
ابرون صغیر
ابرون کبیر
ابرون گس
ابرویى
ابرى
ابرى بودن
ابرى شدن
ابرى کردن
ابرى یا تیره شدن
ابرى یا مانند ابر کردن
ابرکامپیوتر
ابریشم
ابریشم باقى
ابریشم تابیده
ابریشم خام
ابریشم خامه
ابریشم مصنوعى
ابریشم مصنوعى تابیده
ابریشم نتابیده
ابریشم نما
ابریشم نما کردن
ابریشم نیم تاب
ابریشم پوش
ابریشم پیچى
ابریشمى
ابریشمى یا کاپوت
ابریق
ابزار
ابزار ماشینى
ابزار نگهدار اتومبیل
ابزار پولادین
ابزارخانه
ابزارهاى مورد نیاز برنامه نویسان خصوصا در محیط هاى ویژوال
ابزارى شبیه گوه که براى شکاف تخته و الوار بار مى رود
ابطال
ابطال و فسخ
ابطال پذیر
ابعاد
ابعد
ابقا
ابقا کردن
ابقاء
ابلاض
ابلاغ
ابلاغ رسمى
ابلاغ کردن
ابلاغیه
ابلاغیه رسمى
ابلق
ابله
ابلهانه
ابلهى
ابلیس
ابنوس کار
ابنیه و ساختمان هاى مجاور مزرعه
ابهام
ابهام به کار بردن
ابهام جناس
ابهام گو
ابهام گویى
ابهت
ابیقورى
ات و ت
اتاق
اتاق آتشخانه کشتى
اتاق آسانسور
اتاق آفتاب رو
اتاق ابزار
اتاق ارزان قیمت
اتاق استراحت
اتاق افسران
اتاق امانت گذارى بار و چمدان و پالتو
اتاق انتظار
اتاق انتظار یا خلوتگاه بازیگران
اتاق بازى بچه
اتاق بزرگ
اتاق بیمار
اتاق ترن داراى خوابگاه
اتاق تفتیش اثاث و بار مسافرین
اتاق جراحى
اتاق خلاء
اتاق خلوت
اتاق خواب
اتاق خواب سربازان
اتاق دادگاه
اتاق درس
اتاق دروازه بان
اتاق دعا
اتاق دیده بانى کشتى
اتاق راه آهن
اتاق رخت کن
اتاق روى عرشه کشتى
اتاق زندانبان
اتاق زیر زمینى
اتاق زیر شیروانى
اتاق ساز و رقص
اتاق شرط بندى مسابقه اسب دوانى
اتاق عروسک بچه
اتاق عقبى
اتاق عمومى بیماران بسترى
اتاق غلط گیرى نمونه هایى چاپى مطبعه
اتاق ماشین
اتاق ماشین چاپ
اتاق مجلل هتل
اتاق مخصوص بیلیارد انگلیسى
اتاق مخصوص دود دادن ماهى و امثال آن
اتاق مریضخانه که در آن مریض حمام آفتاب مى گیرد
اتاق مطالعه
اتاق منگنه زنى
اتاق موزه
اتاق میانى خانه هاى روم قدیم
اتاق ناهار خورى
اتاق نزدیک سقف
اتاق نشیمن
اتاق نقاشى
اتاق ویژه آرایش
اتاق ویژه تخت خواب دارو مجلل
اتاق ویژه سیگار کشیدن
اتاق پذیرایى
اتاق چاى
اتاق کار
اتاق کارگران قطار
اتاق کتابت
اتاق کرایه اى
اتاق کشتى
اتاق کشیک
اتاق کفش کن
اتاق کلیسا
اتاق کوچک
اتاق کوچک زیر شیروانى
اتاق کوچک مخصوص زن
اتاق کوچک ناهار خورى
اتاق کوچک نزدیک آشپزخانه براى نگاه داشتن ظروف و کارد و چنگال
اتاق گاز
اتاق یا زندان بالاى دروازه
اتاق یا سلول راهبان و تارکان دنیا
اتاقک
اتاقک تلفن
اتاقک توالت
اتاقک زیر کلیسا
اتاقک موتورسیکلت
اتاقک نگهبانى
اتاقک یا کوپه یک نفرى ترن
اتحاد
اتحاد دو حرف
اتحاد دو صوت
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصى
اتحاد عناصر مختلف اجتماع
اتحاد موقتى
اتحاد ناصحیح و تبانى اصحاب دعوى
اتحاد و ائتلاف نامناسب
اتحاد و اتفاق
اتحاد و یگانگى
اتحادى
اتحادیه
اتحادیه اصناف
اتحادیه شرکتها
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
اتحادیه صنعتى
اتحادیه صنفى
اتحادیه کارگرى
اتحادیه گرایى
اتخاذ
اتخاذ سند کردن
اتخاذ کردن
اتر
اترج
اترى
اتریش
اتساع
اتساع دادن
اتساع زیاد مردمک چشم
اتساع عروق
اتساع غشاء پروتوپلاسم گیاهى
اتساع و بزرگى عضوى در اثر گاز یا هوا
اتساع و گشاد شدن هر عضوى
اتساع پذیر
اتساعى
اتشدان
اتشکده
اتصاد سیاسى
اتصاف
اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسى
اتصال
اتصال آبشارى
اتصال باز
اتصال برق
اتصال دادن
اتصال دنباله اى
اتصال ستاره اى
اتصال سنجاقى
اتصال ماده
اتصال معمولاً باز
اتصال معمولاً بسته
اتصال و جوش خوردن استخوان دندان به آرواره
اتصال و پیوستگى غیر طبیعى سطوح در آماس
اتصال کوتاه
اتصال یا تلاقى دو نهر
اتصالى
اتصالى داخلى
اتصالى شدن دو سیم برق
اتصالى پیدا کردن
اتفاق
اتفاق آرا هم آوازى
اتفاق افتادن
اتفاق ناگهانى
اتفاقا
اتفاقا آمدن
اتفاقا برخوردن به
اتفاقا دیدن
اتفاقات
اتفاقى
اتفاقى شنیدن
اتلاف
اتلاف تلفات
اتلاف سرمایه
اتلاف قدرت
اتلاف وقت
اتلاف وقت کردن
اتلاف گرما
اتم
اتم یا مولکول یا عنصرى که از دو واحد تشکیل شده است
اتمام
اتمام حجت
اتمسفر
اتمى
اتهام
اتهام بجنایت
اتهام به خود
اتهام متقابل
اتهام متقابل وارد کردن
اتهام پذیر
اتهامات کذب سیاسى
اتهامى
اتو
اتو زدن
اتو کردن
اتو کش
اتو کشیدن
اتوبان
اتوبوس
اتوبوس برقى
اتومبیل
اتومبیل ارزان
اتومبیل بارکش کوتاه
اتومبیل برفى
اتومبیل توربین دار
اتومبیل را بنزین زدن
اتومبیل را پارک کردن
اتومبیل راندن
اتومبیل رانى
اتومبیل سبک
اتومبیل سوار شدن
اتومبیل شکارى
اتومبیل شکارى و سریع السیر
اتومبیل مجهز به جرثقیل یا نردبان
اتومبیل مخصوص حرکت روى برف
اتومبیل مسابقه اى
اتومبیل نفش کش
اتومبیل نیرومند و جنگى آمریکا
اتومبیل پلیس
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
اتومبیل کالسکه اى
اتومبیل کرایه اى
اتومبیل کرایه مسافرى
اتومبیل کورسى
اتومبیل کوچک مخصوص تاکسى
اتومبیل یا هواپیماى کهنه و اسقاط
اتومبیل یدک کش
اتومبیلى شبیه اتومیل هاى کروکى که داراى سقف سخت فلزى مى باشد
اتوموبیل
اتوموبیل را به کنار جاده راندن
اتوى داراى دو نوک تیز و دسته متحرک
اتوى سنگین
اتکا
اتکا به مبادى اولیه
اتکا ناپذیر
اتکاء
اتکاء به خود
اتکاء به نفس
اتکاء به نفس خود
اتکاء ذاتى
اتکاء متقابل
اتیل
اتیلى
اتیوپى
اتیکت
اتیکت چسباندن به
اثاث
اثاث البیت
اثاث خانه
اثاثه
اثاثه ثابت
اثاثه یا لوازم داخلى
اثاثیه
اثبات
اثبات اشتباه کسى از راه استدلال
اثبات با مدرک
اثبات برنامه
اثبات بیگناهى
اثبات بیگناهى کردن
اثبات نا پذیر
اثبات پذیر
اثبات کذب چیزى را کردن
اثبات کردن
اثبات کننده
اثباتى
اثر
اثر آب جوش بر روى پوست
اثر ادبى
اثر ادبى ناچیز
اثر ارثى
اثر ارزشى
اثر انگشت
اثر باقى از هر چیزى
اثر باقى مانده
اثر باقیمانده
اثر بعدى
اثر بعدى داور
اثر تاریخى
اثر تراژدى و کمدى
اثر ثانوى
اثر جانبى
اثر جزر و مد
اثر جزیى
اثر جنگ
اثر خراش
اثر خیالى
اثر دائمى که درنتیجه یک محرک درسلول باقى مى ماند
اثر روشنایى در جنبش گیاهان
اثر زخم
اثر زخم داشتن
اثر زخم گذاشتن
اثر زیان آور
اثر سطحى
اثر سوختگى
اثر سیل
اثر شدید
اثر شست
اثر شست گذاشتن
اثر ضربت
اثر طبیعى
اثر فرعى
اثر ماشین چمن زنى
اثر متقابل
اثر مجاورت جسمى در یک فعل و انفعال شیمیایى
اثر مجاورتى خود به خود جسمى در فعل و انفعال شیمیایى
اثر مهر تمبر
اثر نامطلوب باقى گذاردن
اثر هنرى
اثر هنرى مقدماتى
اثر و طعم غذا در دهان
اثر و یا نشان آلودگى
اثر پا
اثر پا باقى گذاردن
اثر پاى فسیل شده
اثر پذیر
اثر کردن
اثر کردن بر
اثر کف پا
اثر کلى
اثر گذارى
اثر گذاشتن
اثر گناه
اثر یا تصنیف از یک شخصیت خیالى
اثر یا رنگ جزیى
اثرات تابش نور مصنوعى بر اشیاء
اثرات ناشیه
اثرکننده
اثریا نوشته بى اهمیت
اثنوى
اثنویت قائل شدن
اثنى عشرى
اثیر
اثیرى
اثیرى کردن
اجابت
اجابت کردن
اجابت کننده
اجاره
اجاره اى
اجاره دادن
اجاره دادن به
اجاره دادن زمین مزروعى
اجاره دار
اجاره دارى
اجاره دارى دست دوم
اجاره دارى مشترک و مشاعى
اجاره دارى کردن
اجاره دهنده
اجاره دهى
اجاره رفتن
اجاره عرصه
اجاره فرعى دادن
اجاره نامه
اجاره نشین
اجاره نشینى
اجاره ى پس افتاده
اجاره کردن
اجازه
اجازه تمام سال
اجازه حرکت و اقدام
اجازه دادن
اجازه دخول
اجازه دخول دادن
اجازه دهنده
اجازه دهید با هم آشنا شویم !
اجازه رفتن دادن
اجازه ضمنى
اجازه عبور
اجازه عبور دادن
اجازه مقطوع تیولدار جزء به صاحب تیول
اجازه نامه
اجازه نامه جا و خوراک صادر کردن
اجازه ندادن
اجازه واگذارى رسمى
اجازه ورود
اجازه ى خروج
اجازه ى دخول
اجازه ى ورود
اجازه چاپ
اجازه گزاف بستن بر
اجاق
اجاق گاز سوز
اجبار
اجبار شخص بقبول عقیده تازه اى
اجبار پذیر
اجباراً
اجبارى
اجتماع
اجتماع اشخاص هم پیمان براى انجام کارى
اجتماع افراد یک تیم
اجتماع خودمانى
اجتماع زنبوران
اجتماع سه ستاره با هم
اجتماع محلى
اجتماع مردم
اجتماع پسران و دختران پیش آهنگ از ناحیه معینى
اجتماع کردن
اجتماعى
اجتماعى درخارج
اجتماعى دسته اى
اجتماعى و اقتصادى
اجتماعى و سیاسى
اجتماعى کردن
اجتماعى کننده
اجتناب
اجتناب نا پذیر
اجتناب ناپذیر
اجتناب پذیر
اجتناب کرداز
اجتناب کردن
اجتناب کردن از
اجحاف
اجحیا کردن
اجداد
اجدادى
اجر
اجر دادن
اجر دهنده
اجرا
اجرا شدنى
اجرا ناپذیر
اجرا پذیر
اجرا کردن
اجرا کننده
اجرا یا نمایش مجدد
اجراء
اجراء نشدنى
اجراء نمایش
اجراء کردن تکمیل کردن
اجرام ستاره مانند
اجرام کوچک و بى شمار آسمانى
اجراى آهنگ به آهستگى
اجراى آهنگ هاى طرب انگیز به وسیله ارکسترهاى بزرگ و نوازندگان فراوان
اجراى اصول اشتراکى درزندگى
اجراى برنامه
اجراى حکم اعدام و مجازات شخص مرتد
اجراى راى
اجراى رقص در اطراف شمشیر
اجرایى
اجرت
اجرت تنگ هم چیدن کالا
اجرپز
اجزا
اجزاء
اجزاء ترکیب کننده جریان برق
اجزاء متشکله چیزى
اجزاء و ترکیبات جمله را معین کردن
اجزاء و عوامل مکانیکى
اجسام بسیار ریز یاخته هاى گیاهى که عامل پدیده هاى حیاتى یاخته مى باشند
اجسام سخت
اجسام پایدار و مقاوم
اجسام چند وجهى سخت و جامد
اجسامى که داراى خاصیت تولید الکتریسته در اثر تابش طول موجى متناسب با نور باشند
اجلاس به تخت یا مسند
اجماع
اجماعا
اجماعى بودن
اجمال
اجمالا درست کردن
اجمالا دیدن
اجمالا مرور کردن
اجمالى
اجناس
اجناس خشک
اجناس ذرعى
اجناس مختلف از درجه متوسط
اجناس مقرون بصرفه براى حمل و نقل
اجنبى
اجنبى پرست
اجى مجى
اجیر
اجیر کردن
احاطه
احاطه شدن
احاطه شده از یخ
احاطه شده با صخره
احاطه کردن
احاطه کرده
احاطه کننده
احاله
احاله بمحال
احاله به دادگاه بالاتر
احاله به وقت دیگر
احاله ى پرونده
احتراز
احتراز کردن
احتراق
احتراق قبل از وقت
احتراق پذیر
احترام
احترام به خود
احترام به نفس
احترام نظامى
احترام نگذار
احترام کردن به
احترام کننده
احترام گذاردن
احترام گذارندن
احترام گذاشتن به
احترامى
احتساب
احتساب قبلى
احتقان
احتلام
احتمال
احتمال زیان و ضرر
احتمال و وقوع
احتمال وقوع
احتمال کاوى
احتمال کلى دادن
احتمال گرایى
احتمالا
احتمالات
احتمالى
احتکار
احتکار آمیز
احتکار کردن
احتیاج
احتیاج به تعمیر
احتیاط
احتیاط کار
احتیاط کردن
احتیاطى
احجار سماوى
احداث
احداث ترعه و قنات
احداث جنگل
احداث دشت
احداث کردن
احداث کننده
احراز مقام
احراز ملکیت
احساس
احساس با دست
احساس بیم
احساس تحیر و وحشت کردن
احساس تهوع کردن
احساس حقارت
احساس سنج
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثر وجود درد در عضو دیگر بدن
احساس ضعف و سستى
احساس غربت
احساس فقدان چیزى را کردن
احساس قبلى نسبت به چیزى
احساس متقارن
احساس مخالف
احساس مرض
احساس مسئولیت
احساس ملالت و کسالت
احساس مورمور در اثر خواب رفتگى
احساس نفرت کردن
احساس و درک
احساس وحشت و نگرانى
احساس وقوع امرى از پیش
احساس وقوع امرى در آینده
احساس چیزى از مسافت دور بدون دخالت حواس پنجگانه
احساس کردن
احساس کننده
احساسات
احساسات افراطى
احساسات بیش از حد
احساسات بین المللى
احساسات تند و شدید
احساسات جنسى
احساسات را برانگیختن
احساسات را تحریک کردن
احساسات شدید
احساسات عمومى
احساسات غلط و پوچ را از کسى دور کردن
احساسات محبت آمیز بچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
احساساتى
احساساتى بودن
احساساتى کردن
احسان
احسان کردن
احسنت
احشا
احشاء
احشاء خوراکى مرغ خانگى و غیره
احشاء را درآوردن
احشاء و امعاء
احشام
احشام لبنیاتى
احشام و اغنام
احشایى
احصائیه
احصایى
احضار
احضار براى فعالیت هاى نظامى
احضار به بازپرسى
احضار به دادگاه
احضار تابع
احضار شخص ثالث
احضار قانونى کردن
احضار نمودن
احضار کردن
احضار کننده
احضاریه
احقاق حق
احقاق کردن
احمق
احمق ساختن
احمق کردن
احمقانه
احمقانه رفتار کردن
احمقانه نگاه کردن
احوال ظاهرى
احول
احولى
احکام دهگانه موسى
احکام عشره
احکامى
احیا
احیا اراضى
احیا شدن
احیا کردن
احیا کننده
احیا کننده سبک هاى قدیمى
احیاء
احیاء کردن
احیاى جنگل
احیاى جنگل کردن
احیاى شهرت یا اعتبار
اخ تف کردن
اخاذ
اخاذى
اخاذى به تهدید
اخاذى کردن
اخبار
اخبار رادیویى یا تلویزیونى
اخبار سال
اخبار قیچى شده از روزنامه
اخبار موحش
اخبارى
اختتام
اختر
اختر یاب
اختراع
اختراع و ابداع کردن
اختراع کردن
اختراع کننده
اختراعى
اخترشناس
اختروار
اخترى
اختصار
اختصارى
اختصاص
اختصاص دادن
اختصاص داشتن
اختصاصا
اختصاصى
اختصاصى کردن
اختفا
اختفاء
اختفاء در لباس عوضى
اختفاى اثرات یک نژاد به وسیله نژاد دیگرى
اختفاى حقایق براى استفاده خود
اختلاس
اختلاس کردن
اختلاط
اختلاط اصوات و آهنگ هاى ناموزون
اختلاط با اتر
اختلاط رنگ هاى مختلف درسطح پرده نقاشى
اختلاط شرکتها
اختلاط و آمیزش صفات ارثى یک طایفه میان افراد آن
اختلاط و امتزاج
اختلاف
اختلاف جزیى
اختلاف داشتن
اختلاف راى
اختلاف رنگ
اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید ناظر
اختلاف زیاد
اختلاف سطح
اختلاف سطح آستانه اى
اختلاف عقیده
اختلاف عقیده داشتن
اختلاف مختصر
اختلاف معنى یا تلفظ یک کلمه بامتن چیزى
اختلاف منظر
اختلاف و تفرقه در کلیسا
اختلاف پیدا کردن
اختلال
اختلال اعصاب
اختلال تدریج
اختلال حافظه
اختلال حس لمس به صورت خارش
اختلال روانى
اختلال روحى در اثر صداى افنجار نارنجک و امثال آن
اختلال مزاج
اختلال مزاجى یا دماغى
اختلال مزمن عصبى که با سختى عضلات بدن و لرزش مشخص مى شود
اختلال مشاعر
اختلال مشاعر پیدا کردن
اختلال هضم
اختلال یا از کار افتادگى عضوى
اختلالات دماغى
اختلالات روانى
اختلالات عصبى فضانوردان در اثر تحریک و هیجان
اختلالات فکرى و روانى
اختناق
اختناق زهدانى
اخته
اخته کردن
اختپوت
اختپوس
اختگى
اختیار
اختیار تام
اختیار تعیین محل معینى
اختیار تعیین چیزى در محل
اختیار دادن
اختیار دار کشور
اختیار دارى
اختیار مطلق
اختیار نامحدود
اختیار چند شوهر توسط زن در آن واحد
اختیار کاربرد قفل
اختیار کرد
اختیارنامه
اختیارنامه قیمومت
اختیارى
اخذ
اخذ آراء مقدماتى حزبى
اخذ به اجبار و زور
اخذ به زور و عنف
اخذ راى
اخذ راى دستجمعى براى نمایندگان یک حزب
اخذ راى دسته جمعى
اخذ راى زبانى
اخذ راى غیر رسمى و آزمایشى
اخذ نتیجه
اخراج
اخراج بلد کردن
اخراج بى ادبانه
اخراج شدن
اخراج شده
اخراج کردن
اخراج کردن یا شدن
اخرى زرد
اخص
اخطار
اخطار آمیز
اخطار کردن
اخطار کردن به
اخطار کردنى
اخطار کننده
اخلاط آور
اخلاف
اخلاق
اخلاق آموختن
اخلاق و خصوصیات شخص
اخلاق پست
اخلاق گرایى
اخلاقا
اخلاقا خشک
اخلاقى
اخلاقى کردن
اخلاقیات
اخلاقیات ارسطو
اخلاقیاتى که منظور آن فراهم کردن خوشى و سعادت است
اخم
اخم کردن
اخمو
اخمو و غرولندو
اخوت
اخگر
اخیر
اخیرالذکر
اخیراً
ادا
ادا شده از شراع الحنک
ادا و اصول
ادا و اصول در آوردن
ادا کردن
ادا کننده
اداء
اداء کردن
ادات سخن
اداره
اداره املاک و ثبت اراضى
اداره امنیه
اداره جهت
اداره دولتى
اداره ریاست
اداره زندان
اداره شدنى
اداره شهربانى
اداره شونده به وسیله خویشتن
اداره مرکزى
اداره مرکزى پست
اداره مطبعه
اداره منزل
اداره هوا شناسى
اداره و یا مقام قیمومت
اداره ى نیروى دریایى
اداره ى کل
اداره کارآگاهى لندن
اداره کارپردازى و خواربار ارتش
اداره کارگزینى
اداره کردن
اداره کردن هدایت کردن
اداره کشور به وسیله نیروى پلیس
اداره کل
اداره کنسولى
اداره کننده
اداره کننده خانه
اداره کننده شغلى
اداره گروه آموزشى
اداره گمرک
اداره یا حکومت کردن
اداره یا محل کار یا حکومت نایب السلطنه
اداره یا مقام رسمى مندرین یا کارمند داراى رتبه
ادارى
ادامه
ادامه دادن
ادامه دهنده
ادامه ندادن
ادامه ى مطلب
ادامه یافتن
اداى اصوات به صورت شفوى
اداى اصوات به صورت گلویى
اداى سخن
اداى نمودن
اداى کسى را در آوردن
ادب
ادب نگاه داشتن
ادب و مهربانى
ادب و نزاکت
ادب و هنر
ادب کردن
ادبا
ادبار و مصیبت
ادبى
ادبیات
ادبیات باستانى یونان و روم
ادبیات عاشقانه
ادبیات مقدس
ادبیات و فرهنگ
ادبیات و هنر مادى
ادبیاتى
ادخال
ادخال کار
ادخال کار از دور
ادرار
ادرار زیاد
ادرار غیر ارادى
ادرار همراه با سوزش و اشکال
ادرار چرکدار
ادرار کردن
ادرارى
ادرارى و تناسلى
ادراک
ادراک شدنى
ادراک ضمنى
ادراک و دریافت
ادراک چیزهاى یکسان
ادراک کننده
ادراکات
ادراکى
ادرنه
ادعا
ادعا شده از جانب خود شخص
ادعا پذیر
ادعا کردن
ادعا کننده
ادعاى بى جا
ادعاى بى جا کردن
ادعاى بیخود
ادعاى خسارت
ادعاى متقابل
ادعاى پوچ
ادغام
ادغام اصوات
ادغام حرف صدادار درحرف صدادار بعدى
ادغام دو یا چند حرف صدا دار
ادغام شونده
ادغام صوتى
ادغام و جور کردن
ادغام کردن
ادغام کردن اصوات
ادنى
ادوات
ادوات استفهام
ادوات اشکال زدایى
ادوات برنامه نویسى
ادوات فلزى
ادوار تاریک
ادوارى
ادویه
ادویه جات
ادویه دار
ادویه زدن
ادویه زدن به
ادویه زده
ادویه زننده
ادویه زنى
ادویه قاعدگى آور
ادیان کاذبه و منحرفه
ادیب
ادیبانه
ادین خداى روز چهارشنبه
ادیپوس
اذان الحمار
اذان گو
اذعان
اذن
اذیت
اذیت کردن
اذیت کننده
ارœ بر
ارائه
ارائه اسناد یا مدارک
ارائه دادن
ارائه دهنده
ارائه مدرک و دلیل
ارائه کننده
ارابه
ارابه ارتشى
ارابه بى موتورى که توسط کامیون برده شود
ارابه دستى
ارابه ران
ارابه سنگین و بزرگ
ارابه مخصوص حمل الوار
ارابه چهار اسبه رومیان قدیم
ارابه یا درشکه سه اسبه
ارابه یا وسیله نقلیه قدیمى سرخ پوستان آمریکا
اراجیف
ارادتمند شما
اراده
اراده شخصى
اراده کردن
اراده گرایى
ارادى
اراذل
اراذل و اوباش
اراضى جنگلى دور از شهر
ارباب
ارباب خود
ارباب رجوع
ارباب رعیتى
ارباب من
ارباب منش
ارباب منشى
ارباب و برده
ارباب وار
اربابى
اربابى کردن
اربعه
اربیم
ارتباط
ارتباط از دور
ارتباط افکار با یکدیگر
ارتباط برقرار کردن
ارتباط به وسیله میکروفون و بلندگو
ارتباط دادن
ارتباط داده اى
ارتباط دار
ارتباط دور برد
ارتباط قیاسى
ارتباط مشترک
ارتباط مفاهیم
ارتباط پذیرى
ارتباط پیدا کردن
ارتباط یا مخابره به وسیله پرچم
ارتباطات
ارتجاع
ارتجاعى
ارتجالى
ارتداد
ارتدکسى
ارتش
ارتش آمریکا
ارتش ایالتى
ارتش دائمى
ارتش گراى
ارتشاء
ارتشبد
ارتشى
ارتشى که جناحش در اثر مانعى مانند باتلاق یا رودخانه از آن دور و مجزا باشد
ارتعاش
ارتعاش داشتن
ارتعاش سنج
ارتعاش کننده
ارتعاشات
ارتعاشى
ارتفاز
ارتفاع
ارتفاع اتاق
ارتفاع زیاد
ارتفاع سنج
ارتفاع سنج ابر
ارتفاع سنج هواپیما
ارتفاع طبیعى بدن حیوان
ارتفاع پیما
ارتفاعات
ارتفاعى
ارتقاء
ارتقاء دادن
ارتقاء فکر به عالم علوى
ارتکاب
ارث
ارث بر
ارث بردن
ارث بردنى
ارث برنده زن
ارث برى
ارث دهنده
ارث پدرى
ارث گذارى
ارثى
ارثى که بنا بوصیت رسیده
ارثیه
ارج
ارجاع
ارجاع به جلو
ارجاع به عقب
ارجاع خارجى
ارجاع سراسرى
ارجاع متقابل
ارجاع کردن
ارجاعى
ارجمند
ارجمند شمردن
ارجمندى
ارجوت
اردج
اردشیر
اردن
اردو
اردو زدن
اردو زنى
اردوى موقتى
اردوى کار
اردوى کار اجبارى زندانیان
اردوکشى
اردوگاه
اردوگاه تعلیمات نظامى نیروى دریایى
اردوگاه کار
اردپاش
اردک
اردک قرمز آسیا و اروپا و آمریکا
اردک قهوه اى و سیه فام شمال اروپا و آمریکا
اردک ماده
اردک ماهى
اردک ماهى چشم سفید آمریکا
اردک ماهى کوچک
اردک ماهیخوار
اردک نر
اردک وار راه رفتن
اردک وحشى
اردک وحشى دریایى
ارز خارجى
ارز یابى کارآیى
ارزان
ارزان بنا شده
ارزان تر فروختن
ارزان شدن
ارزان فروختن
ارزانى
ارزانى داشتن
ارزایى
ارزش
ارزش آستانه اى
ارزش آغازى
ارزش آغازى دادن
ارزش ارزى پول
ارزش اسمى
ارزش انتهایى
ارزش بازیافتنى
ارزش بحرانى
ارزش بسیار قائل شدن
ارزش بى خرده
ارزش حرارتى
ارزش دار
ارزش داشتن
ارزش درستى
ارزش دهى آغازى
ارزش دهى آغازى در حلقه
ارزش رمز
ارزش سهام طبق دفاتر
ارزش شخصى و اجتماعى
ارزش شناسى
ارزش قائل شدن براى
ارزش قائل شونده
ارزش قرار دادى
ارزش مادى
ارزش منتظره
ارزش منطقى
ارزش نسبى سنگ معدنى
ارزش نهایى
ارزش هر شیى برحسب آنچه در دفتر حساب نشان داده شود
ارزش چیزى را معین کردن
ارزش کرانى
ارزشگذارى
ارزن
ارزن ایتالیایى
ارزنده
ارزنى
ارزه
ارزیاب
ارزیابى
ارزیابى تازه
ارزیابى شده
ارزیابى کردن
ارزیدن
ارسال
ارسال داشتن
ارسال سریع
ارسال مجدد
ارسال مطبوعات و اوراق چاپى به وسیله پست سریع السیر
ارسال وجه
ارسال ورقه راى به طور غیابى
ارسال پست
ارسال کردن
ارسطالیس
ارسطو
ارسطوتلیا
ارسنیک
ارسى
ارشاد شده
ارشد
ارشد کلیسا
ارشدیت
ارضاء
ارضاء نفس
ارضاء کردن
ارضاکننده تحریکات شهوانى و جنسى
ارضى
ارعاب
ارعاب و تهدید کردن
ارعاب کردن
ارعاب گرى
ارعاب گرى کردن
ارعابگر
ارغالى
ارغنون
ارغنون دستى
ارغنون دهنى
ارغوانى
ارغوانى روشن
ارغوانى کردن
ارغوانى کردن یا شدن
ارفاق
ارفیوس موسیقى دادن و شاعر
ارقام
ارقه
ارمجى
ارمنستان
ارمنى
ارمیاى نبى
ارنب رومى
اره
اره آهن برى
اره اى
اره برقى
اره بزرگ چوب برى
اره تخته برى
اره تیز کن
اره جراحى مغز
اره دستى
اره دو سر و دو دسته
اره دوسر
اره زنجیرى
اره شده
اره ظریف کارى
اره ماهى
اره مخصوص برش طولى چوب
اره مدور
اره منبت کارى
اره منبت کارى اره مویى
اره مویى
اره نوارى
اره کردن
اره کرده
اره کش
ارواح اموات
اروض
اروپا
اروپایى
اروپایى و آسیایى
اروپیم
اروگوئه
ارک
ارکان
ارکست
ارکست تهیه کردن
ارکستر
ارکستر سمفونى
ارکستر چهار نفرى مرکب از سازهاى زهى
ارکسترى
ارگ
ارگ برقى کوچک
ارگ دستى
ارگ دنده اى
ارگ سنج
ارگ پایى یا دستى
ارگان
ارگانیسم هاى ریز فاقد کلروفیل که جزء قارچ محسوبند
اریب
اریب بریدن
اریب زدایى کردن
اریب زمان سنجى
اریب شدن
اریب وار
اریب وار بریدن یا تراشیدن
اریب وار پیش رفتن
اریب کردن
اریبى
اریز
اریون
از
از آب اشباع
از آب خیس شدن
از آب پوشانیدن
از آبادى انداختن
از آخر برداشتن
از آغاز
از آغاز تا انتها
از آلودگى مبرا کردن
از آمدن یا وقوع چیزى خبر دادن
از آموزشگاه گریز زدن
از آن
از آن بابت
از آن تو
از آن جهت
از آن حیث
از آن راه
از آن رو
از آن روى
از آن زمان
از آن وقت
از آن پس
از آنجا
از آنجا به بعد
از آنجایى که
از ابتدا
از ابتدا بازگو کردن
از اثر انداختن
از اختفا بیرون آوردن
از ارث محروم کردن
از ارزش انداختن
از ارزش و شخصیت کسى کاستن
از ارزش کاستن
از اسارت در آوردن
از اسب افتادن یا پیاده شدن
از اسب پرت کردن
از اسب پیاده شدن
از اشتباه درآوردن
از اصالت و سادگى انداختن
از اطو انداختن
از اقصى نقطه
از امر اصلى منحرف شدن
از انتها
از انتها رسته
از انحنا در آمدن
از اندازه بزرگتر
از اول تا آخر
از این
از این به بعد
از این جهت
از این رو
از این سو به آن سو
از این سو به آن سو افتادن
از این سو به آن سوحرکت دادن
از این طرف به آن طرف
از این قرار
از این پایین تر
از این پس
از این گذشته
از این گونه
از اینجا
از ب هاى چیزى کاستن
از بازى خارج شدن
از بازى یا معرکه خارج کردن
از بالا
از بالا آویخته
از بالا به پایین
از بدى چیزى کاستن
از بر
از بر خواندن
از بر خوانى
از بر کردن
از برخواندن
از برنامه تلویزیونى فیلمبردارى کردن
از بروز احساسات جلوگیرى کردن
از برکننده
از بس
از بس که
از بشکه ریختن
از بغل روینده
از بن در آوردن
از بن درآوردن
از بن کندن
از بند آزاد کردن
از بند باز کردن
از بند رها کردن
از بند رهانیدن
از بند یا تسمه رها کردن
از بندگى رهاندن
از بندیا دریچه جارى شدن
از بوته فراموشى یا گمنامى درآوردن
از بوته پوشیده شده
از بچه نگاهدارى کردن
از بک
از بیخ درآوردن
از بیخ کندن
از بیرون
از بین بردن
از بین بردن برگ گیاهان
از بین برنده
از بین رفتن
از بین رفتن انحناء کف پا
از بین رفتن رد کردن دادخواست
از بین رفتن قدرت ادراکات
از بین رفتنى
از بین رفته
از بین رونده
از بینى ادا کردن
از بینى جارى شدن
از تابعیت در آوردن
از تاریخ
از تخت خواب بیرون آمدن
از تخم در آوردن
از ترس دولاشدن
از تصرف خارج کردن
از تصرف محروم کردن
از تملک در آوردن
از تنور درآمده
از تنگنا در آوردن
از تنگنا یا جاى باریکى گذشتن
از تهمت تبرئه شدن
از تو کار کرده
از توى
از تیره سوسن یا زنبق
از جا برداشتن
از جا در بردن
از جا در رفتن
از جا در رفته
از جا در رفتگى
از جا دررفته
از جا پراندن
از جا پریدن
از جا کندن
از جاجستن
از جان گذشته
از جانب ساحل
از جانوران هم تیره تخم کشیدن
از جاى خود برون کردن
از جاى خود بیرون کردن
از جاى خود تکان دادن
از جسم جدا کردن
از جلو
از جلو کسى درآمدن
از جمله
از جناح حمله کردن
از جناح خارجى بدشمن حمله کردن
از جنبش ایستادن
از جنبش و حرکت باز داشتن
از جنس بنفشه
از جنس ریسه داران
از حافظه جمع کردن
از حالا
از حالت بسیج بیرون آوردن
از حالت تغلیظ خارج کردن
از حالت جنگل خارج کردن
از حالت زوجى خارج کردن
از حالت شیشه اى در آوردن
از حالت نظامى درآمدن
از حالت هیپنوتیزم خارج شدن
از حد اعتدال بیرون رفتن
از حد خارج شدن
از حد خود تجاوز کردن
از حد گذرانى
از حرکت بازداشتن
از حساسیت کاستن
از حفظ خوانى
از حق راى یا انتخاب محروم کردن
از حقوق اجتماعى و سیاسى محروم کردن
از حقوق ملى محروم کردن
از حقیقت آگاه کردن
از حلق اداء کردن
از حیث زمان با هم مطابق کردن
از حیث شماره بیشتر بودن
از حیث مرتبه و طبقه برترى داشتن بر
از خارج
از خارجه آمده
از خاصیت انداختن
از خاطر زدایى
از خانواده سلطنتى
از خانواده گل سرخ
از خاور گردانیدن
از خاک در آوردن
از خاک درآوردن
از خستگى بیرون آوردن
از خشکى در آوردن
از خصائص انسانى محروم شدن
از خط خارج شدن
از خط خارج شدن ترن
از خط خارج کردن
از خطر آگاهانیدن
از خطر نابودى نجات دادن
از خلال ابریا مه پدیدار شدن
از خواب برخاستن
از خواب بیدار شدن
از خواب بیدار کردن
از خواص جنسى محروم کردن
از خود به وجود آمده
از خود بى خود
از خود بى خود شدن
از خود بى خود کردن
از خود بیخود
از خود بیخود شدن
از خود بیخود شده
از خود بیخود کردن
از خود بیخود کننده
از خود بیخودى
از خود دور کردن
از خود راضى
از خود راضى گرى
از خود سلب کردن
از خود ندانستن
از خود گذشته
از خود گذشتگى
از خوشى جست و خیز کردن
از خون به وجود آمده
از داخل ترکیدن
از داخل منفجر شدن
از درازا
از درازا دولا شده
از درازى
از درجه اعتبار ساقط کردن
از درجه بالا
از درون
از درون سیم کشى شده
از درون و بیرون
از دست باز کردن
از دست دادن
از دست دادن رنگ
از دست دادن صفات انسانى
از دست دادن یکى دو پیاده در برابر تحصیل امتیازاتى
از دست دادنى
از دست دادگى
از دست رفتنى
از دست رفته
از دست ندادن
از دست ندادنى
از دستور خارج کردن
از دل
از دم قیچى رد کردن
از دنبال آمدن
از دهان بیرون انداختن
از دهان بیرون پراندن
از دهن یا بینى جارى شدن
از دو جهت
از دو راه
از دو سر
از دو سره
از دو سو بر آمده
از دو سو کاو
از دو طرف متقارن
از دوباره استنطاق کردن
از دور
از دور آمده
از دور نمودار شدن
از دورترین نقطه خارج
از دیدن محروم کردن
از دین برگشتن
از دین برگشته
از دیگران جدا کردن
از دیگرى گرفتن
از راه
از راه افراط بخشیدن
از راه به در بردن
از راه به در کردن
از راه خشکى
از راه دهان
از راه دور
از راه دور تلفن کردن
از راه دور نگارى
از راه راست به در کردن
از راه زمینى
از راه فرعى رفتن
از راه فریب و خدعه چیزى را به دست آوردن
از راه قاچاق یا شیادى پول به دست آوردن
از راه نادرستى تحصیل کردن
از راه پرسش یاد دادن
از راه پله کان عقبى
از راه پوست
از راه پوستى از ورا پوست
از رشد بازماندن
از رغبت انداختن
از رو به رو
از رو شکافتن
از رواج افتادن
از رواج افتادگى
از رواج اندختن
از روبردن
از روح پلید رها کردن یا خالى کردن
از روحیه انداختن
از روى
از روى احترام
از روى احتیاط
از روى اراده
از روى اصول بهداشتى عمل کردن
از روى اعتراض
از روى امکان
از روى ایمان
از روى ایمان یا خلوص نیت
از روى باریک بینى
از روى بخشش
از روى بد خلقى
از روى بد خواهى
از روى بدخواهى
از روى بدخواهى و شرارت
از روى بدى
از روى بردبارى
از روى بزرگ منشى
از روى بزرگى
از روى بى باکى
از روى بى ریایى
از روى بى شرمى
از روى بى علاقگى
از روى بى میلى
از روى بى میلى جدا شدن از
از روى تامل و بصیرت
از روى تعجب فریاد زدن
از روى تعجب و یا ترس نگاه کردن
از روى توبه و پشیمانى
از روى تیز هوشى
از روى جلفى آراستن
از روى حرص و ولع خوردن
از روى حقه بازى
از روى حقیقت گویى
از روى حیله و تزویر
از روى خامى
از روى خرده گیرى صحبت کردن
از روى خرک پریدن
از روى خشم
از روى خواب آلودى
از روى خود خواهى
از روى خودستایى
از روى خوشى
از روى خونخوارى
از روى دستخطى رونویسى کردن
از روى دستپاچگى
از روى دشمنى
از روى دودلى
از روى دوستى
از روى دیندارى
از روى زیرکى
از روى ساعت
از روى سرعت و عجله
از روى سوء ظن
از روى شادى جست و خیز کردن
از روى شوخ طبعى
از روى شیطنت
از روى صدق وصفا
از روى صمیمیت
از روى طعنه
از روى ظلم و ستمگرى
از روى عبور کردن
از روى عجله
از روى عدم دقت
از روى عقل و منطق
از روى علاقه
از روى عناد
از روى عیاشى و بیفکرى
از روى قرائن و امارات پیش بینى کردن
از روى قصد
از روى قصد و رضا
از روى قواعد هندسى کار کردن
از روى قیمت
از روى لئامت دادن
از روى لاف و گزاف
از روى لیاقت
از روى مانع با پرش اسب جهیدن
از روى مانع پریدن
از روى متد و روش
از روى مرحمت
از روى مطالعه
از روى مهارت
از روى مهربانى
از روى مکرو حیله
از روى میل
از روى نشاط
از روى هرزگى
از روى هوى و هوس
از روى وفادارى
از روى پرچین یا چارچوب پریدن
از روى پستى
از روى پیشگویى
از روى کره و اجبار
از روى یقین
از روى یقین گفتن
از ریشه در آوردن
از ریشه کندن
از ریشه کندن یا درآوردن
از ریشه کنى
از زمانیکه
از زمین بالا آمده
از زنجیر آزاد شدن
از زنجیر آزاد کردن
از زنجیر و بندرها کردن
از زیر
از زیر بار تعهد یا مشارکتى شانه خالى کردن
از زیر بریدن
از زیر خراب کردن
از زیر در رفتن
از زیر درآوردن
از زیر سلطه خارج کردن
از زیر مسئولیت فرار کردن
از زیر مشت زدن
از زیر چیزى را بلند کردن
از زیر کار در رو
از زیر کار شانه خالى کردن
از زیر کارى در رفتن
از زیر یوغ آزاد کردن
از زیرخاک در آوردن
از ساحل عازم شدن
از ساعت
از سبک ادبى باستانى پیروى کردن
از سر
از سر افتادن
از سر تا پا
از سر نو
از سر گرفتن
از سر گیرنده
از سر گیرى
از سرباز کردن
از سرشب تا بامداد
از سرعت چیزى کاستن
از سرما لرزیدن
از سرکوتاه شده
از سرگرفتن
از سرگیرى
از سطح خارج بداخل نفوذ کردن
از سق ادا کردن
از سوراخ نگاه کردن
از سوراخ یا لانه بیرون کردن
از سیاه پوستان ملانزى
از شبنم یا برف ریزه پوشیده شدن
از شدت چیزى کاستن
از شر چیزى راحت شدن
از شغل وکالت محروم کردن
از شکست و یا حادثه جلوگیرى کردن
از شکل افتاده گى
از شکل افتادگى
از شکل انداختن
از شکل اندازى
از شکل طبیعى انداختن
از شیر آب جارى کردن
از شیر مادر گرفتن
از شیر گرفتن
از شیر گیرى
از شیفتگى در آوردن
از صافى گذراندن
از صافى گذشتن
از صدمه محفوظ داشتن
از صمیم دل
از صورت افسانه بیرون آوردن
از طبقه پست در هندوستان
از طبقه کارگر
از طرف
از طرف خود
از طرف دیگر
از طرف سر
از طرف سر رشد کننده
از طرف شرق
از طرف عرض
از طرف لبه
از طرفى به طرف دیگر
از طرفى که
از طریق
از طول
از عددى ریشه گرفتن
از عرض
از عضویت خارج شدن
از عطیه محروم کردن
از عقب
از علاقه و محبت کاستن
از علت به معلول پى بردن
از علف هرزه پاک کردن
از عهده برآمدن
از عین و نمائات مالى استفاده کردن
از غلاف بیرون کشیدن
از غلاف در آوردن
از غم عشق آزاد
از غم و حسرت نحیف شدن
از غیب آگاهى داشتن
از فارسى
از فاصله دور شنیدن
از فرط خوشى از خود بیخود شد
از فریب آگاهانیدن
از فشار هوا کاستن
از فلاخن پرتاب کردن
از قالب در آوردن
از قالب درآوردن
از قانون مستثنى کردن
از قبل بحث کردن
از قبیله خود جدا شدن
از قرار
از قرار صدى
از قرار معلوم
از قرقره باز کردن
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
از قطب انداختن
از قفس رها کردن
از قلاب باز کردن
از قلاده باز کردن
از قلم افتاده
از قلم افتادگى
از قلم انداختن
از قلم اندازى
از قنداق باز کردن
از قید آزاد کردن
از قید رها شدن
از قید رها کردن
از قید مسئولیت آزاد ساختن
از قید و بند آزاد کردن
از قید کشیشى و رهبانیت رها شدن
از قیمت کاستن
از لانه بیرون کردن
از لاى زرق و برق بیرون آمده
از لحاظ
از لحاظ تصدى مقام و غیره
از لحاظ توده مردم به زبان ساده
از لحاظ سمت
از لحاظ فرض عملى
از لحاظ فنى
از لولا در آوردن
از لوله رد کردن
از لوله یا سیفون رد کردن
از لیت
از ما بهتران
از مادر باکره به دنیا آمدن
از مادرى
از مبدا
از مجراى خود بیرون انداختن
از مجراى طبیعى بیرون رفتن
از محل محصورى به محل غیر محصورى آمدن
از محلى بخارج
از محلى خارج شدن
از محلى عبور کردن
از مخابرات رادیویى مطالب رمزى کشف کردن
از مخلوق بخالق پى برده
از مد افتادن
از مد افتاده
از مرحله پرت کردن
از مردى افتادن
از مردى انداختن
از مرکز بخارج امتداد یافته
از مرکز بدن دور کردن
از مسافتى که فقط عرشه کشتى پیدا است
از مستى درآوردن
از مسلک خود دست کشیدن
از مسیر بخصوصى گذشتن
از مسیر خود منحرف شدن
از معلول به علت رسیده
از مقام انداختن
از منبع دیگر
از منشا
از منطقه اى به منطقه دیگر اعزام داشتن
از موضعى عقب نشینى کردن
از موقع گذشته
از میان
از میان برداشتن
از میان بردن
از میان برده
از میان برنداشتنى
از میان سوراخ هاى ریز نفوذ کردن
از میان نرفتنى
از میان کوتاه کردن
از میدان در کردن
از میدان دررفتن
از میدان رزم خارج شده
از نزدیک
از نسل حام
از نسل هارون
از نظر افتادگى
از نظر روانى
از نظر زمین شناسى بازرسى کردن
از نظر سبک ادبى
از نظر سنتى یا اخلاقى الزام آور
از نظر پنهان کردن
از نظر پوشاندن
از نظر گذراندن
از نفس افتادن
از نفس افتاده
از نفس انداختن
از نو
از نو آزمودن
از نو بندکشى کردن
از نو به مقام اولیه خود رساندن
از نو تجارت کردن
از نو تقویت کردن
از نو خلق کردن
از نو خندق ساختن
از نو ریختن
از نو ساختن
از نو سازمان دادن به
از نو سنگر سازى
از نو طرح ریختن
از نو طرح کردن
از نو فرمول بندى کردن
از نو قالب کردن
از نو محدوده تعیین کردن
از نو نجات دادن
از نوار به کارت
از نوع
از نوک پستان خوردن
از نژاد آریایى
از نژاد آنگلوساکسون
از نژاد اسلاو
از نژاد اصیل
از نژاد حامى و سامى
از نژاد رومى
از نژاد سام بن نوح
از نژاد سفید و سیاه
از نژاد غیراصیل
از نژاد قدیم آلمانى
از نژاد مختلط اروپایى و آسیایى
از نژاد مختلف
از نژاد نرمان
از نژاد یانسب خوب
از نژادهاى مختلف
از نیرو انداختن
از هر جا
از هر جا که
از هر جا که باشد
از هر جا گزیننده
از هر ده نفر یکى را کشتن
از هر کدام به مقدار مساوى
از هم باز شدن
از هم باز کردن
از هم جدا شدن
از هم جدا نشده
از هم جدا کردن
از هم جدا کردن الیاف
از هم جداشدن
از هم دورشدن
از هم شکافته
از هم شکافته شدن
از هم نپاشیدنى
از هم پاشنده
از هم پاشیدن
از هم پاشیدگى
از هم گذراندن
از هم گذشتن
از همان قرار
از همه جهت
از همه کمتر قیمت دادن
از همکارى دست کشیدن
از هوا گرفتن
از هواپیما پیاده شدن
از وجهه عمومى انداختن
از وجود دشمن پاک کردن
از وسط
از وسط خم شدن
از وسط قطع کردن
از وقتى که
از پا افتادن
از پا در آوردن
از پا درآمدن
از پا درآمده
از پا درآوردن
از پا درآوردن و مطیع کردن
از پاى در آمدن
از پاى در آوردن
از پاى درآمد
از پاى درنیامده
از پایه به هم نزدیک شده
از پایین به بالا
از پایین ترین جنس
از پدر
از پرداخت طفره زدن
از پس آمدن
از پستان گرفتن
از پشت
از پهلو
از پهلوى
از پهنا
از پوست درآوردن
از پوست درآورنده
از پیش
از پیش آماده شده
از پیش آگاهى داد
از پیش آگاهى دادن
از پیش آگاهى دادن یاحدى زدن
از پیش احساس کردن
از پیش اخطار کردن
از پیش اشغال یا تصرف کردن
از پیش بردن
از پیش تصور کردن
از پیش تعریف شده
از پیش جور کردن
از پیش حاکى بودن از
از پیش حفظ کردن
از پیش خبر دادن
از پیش خود ساختن
از پیش دانستن
از پیش سفارش دادن
از پیش فرستاده شده
از پیش فرض کردن
از پیش قضاوت کردن
از پیش مسلح کردن
از پیش مشعر بودن بر
از پیش مقدر یا محکوم کردن
از پیش مقرر کردن
از پیش نشان دادن
از پیش نشاندن
از پیشرفت بازداشتن
از پیچیدگى درآوردن
از چرم گاومیش
از چه
از چه رو
از چه طریق
از چه منبعى
از چه چیز
از چوب ساخته شده
از کار افتادن
از کار افتادن یانقص غده درقى
از کار افتاده
از کار افتادگى
از کار افتادگى یا فلج عضلات کتف
از کار انداختن
از کار بازداشتن
از کار در آمده
از کار درآمدن
از کار درآورده
از کار دست کشیدن
از کار طفره رفتن
از کار کار در آوردن
از کار کم گذاردن
از کار کم گذاشتن
از کارافتاده
از کتاب استخراج کردن
از کجا
از کسوت روحانى خارج شدن
از کشتى بدریا
از کشتى بیرون آوردن
از کشتى در آوردن
از کشور خود راندن
از کمین گاه به سوى دشمن تیراندازى کردن
از کمینگاه تیر به اردوى دشمن زدن
از کنار
از کنار چیزى رد شدن
از کنده پاک شده
از که
از کوره در رفته
از گرسنگى مردن
از گرفتارى خلاص کردن
از گرما بیحال شدن
از گرماى زیاد سفید شدن
از گرو در آوردن
از گرو در نیامدنى
از گرو در نیامده
از گلو ادا کردن
از گوشه
از گوشه ى چشم
از گوشه چشم نگاه کردن
از گیر در آوردن
از گیریا گوریدگى در آوردن
از یاد بردن
از یاد بردنى
از یاد نرفتنى
از یک جاى دیگر
از یک جهت متناقض
از یک ریشه
از یک سو
از یک سو مقعر و از سوى دیگر محدب
از یک سو پهن و از طرف دیگر محدب
از یک صلب
از یک طرف
از یک طرف رودخانه به طرف دیگر عبور دادن
از یک طرف مسطح و از طرف دیگر مقعر
از یک ظرف به ظرف دیگر ریختن
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر آن مراجعه کردن
از یک نژاد ایجاد کردن
از یک هواپیما به هواپیماى دیگر
از یک ولى
از یک پدر و مادر
از یکدیگر بنوبت جلو زدن
ازاره
ازاره یا ته ستون
ازاله
ازاله بول
ازاله بکارت
ازاله بکارت کردن از
ازاله مو نمودن از
ازبک
ازبکستان
ازبکى
ازبیخ برآوردن
ازبیخ کندن
ازت
ازتسنج
ازدحام
ازدحام سوى درون
ازدحام مردم
ازدحام کردن
ازدحام کرده
ازدواج
ازدواج افراد ملل یا نژادهاى مختلف
ازدواج با افراد خارج از قبیله
ازدواج با زیر دستان
ازدواج سفید پوست با فردى از نژاد دیگر
ازدواج غیرشرعى
ازدواج مجدد
ازدواج مرد با زن برادر متوفاى خود
ازدواج مصلحتى
ازدواج ناجور
ازدواج کردن
ازدواج کردن با افراد ملل یا نژادهاى مختلف
ازدواج کننده
ازدواج کننده با پست تراز خود
ازدواجى
ازدیاد
ازدیاد انسولین درخون که موجب کم شدن قند خون مى گردد
ازدیاد تولید یا سرعت و غیره
ازدیاد حساسیت
ازدیاد خون در قاعدگى
ازدیاد خون در یک نقطه
ازدیاد سریع قیمت و غیره
ازدیاد غیر عادى خاطرات و افکار گذشته
ازدیاد غیر عادى مایع
ازدیاد فعالیت غذه درقى
ازدیاد قند خون
ازدیاد گلبول هاى سفید یک هسته اى خون
ازرده
ازلى
ازلى بودن
ازمیر
ازمیرى
ازن
ازى
ازگیل
ازیریس
ازیموت ستاره
اس اساس
اسارت
اساس
اساس و پایه ى رشد بعدى
اساسا
اساسنامه
اساسى
اساسى ذاتى
اساطیر
اساطیر سازى
اساطیر شناس
اساطیرى
اسانس
اسب
اسب آبى
اسب آموخته
اسب اخته
اسب اسپانیولى کوچک
اسب اصیل عربى
اسب بارکش
اسب بازنده
اسب بالدار
اسب بخار
اسب تخمى
اسب تند رو
اسب تندرو
اسب تک رو
اسب جنگى
اسب دادن به
اسب دار کردن
اسب دوانى با پرش از مانع
اسب دوانى صحرایى
اسب دوانى کردن
اسب را از گارى یا درشگه باز کردن
اسب را یراق کردن
اسب راهوار
اسب راهوار و رام
اسب زرد رنگ
اسب سوار
اسب سوار حرفه اى
اسب سوارى
اسب سوارى یا بارکش
اسب عربى
اسب عصارخانه
اسب عقب مانده
اسب قرمز رنگ
اسب قزل
اسب مانند
اسب مخصوص تخم کشى و اصلاح نژاد
اسب مخصوص مسابقه اسب دوانى
اسب مخصوص چهار نعل
اسب مردنى
اسب مسابقه
اسب نر
اسب وحشى
اسب پر تحمل
اسب پیر
اسب پیر و وامانده
اسب چاپارى
اسب چموش
اسب چوبى
اسب کرایبه
اسب کرایه اى
اسب کرند
اسب کنار مال بند
اسب کندرو
اسب کهر
اسب کوتاه و پر طاقت
اسب کوتاه و کوچک
اسب کوچک اندام
اسب کوچک رام نشده
اسب کوچک سوارى
اسب کوچک و یال بلند
اسب یا سگ بازنده در مسابقه
اسب یا سگ دم کل
اسب یا سگ شکارى
اسب یا چیزى شبیه به آن که شکارچى در پشت آن پنهان است
اسب یا کشتى تندرو
اسب یورتمه رو
اسباب
اسباب آتش همزن
اسباب آدم خفه کنى
اسباب ارتعاش
اسباب اندازه گیرى اوضاع فیزیکى و جوى ارتفاعات زیاد ماوراء جو
اسباب بازى
اسباب بازى بچه
اسباب برش قیچى
اسباب به هم زدن مایعات
اسباب تاخیر حرکت
اسباب تقطیر
اسباب تنظیم
اسباب تنظیم و میزان کردن چیزى
اسباب توالت
اسباب خون گیرى
اسباب زحمت
اسباب زحمت شدن
اسباب سفر
اسباب سنجش توالى و تسلسل
اسباب شن زنى
اسباب عجیب و غریب
اسباب عکس بردارى مستقیم
اسباب قمار چرخان
اسباب لاروبى
اسباب لغزنده
اسباب مخصوص به هم زدن مایعات
اسباب مخصوص تجزیه کمى و کیفى قطب
اسباب مخصوص در آوردن چیزى
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
اسباب معاینه ته چشم
اسباب معاینه داخلى معده
اسباب مقاوم در برابر برق
اسباب موسیقى
اسباب نجات
اسباب هاى ضربى مثل طبل و دنبک
اسباب ورزشى
اسباب ویژه قطع لوله هاى فلزى
اسباب پودر زنى
اسباب پوست کن
اسباب کار
اسباب کش
اسباب کوبیدن
اسباب کوچک نور سنجى
اسباب یا دارویى براى بند آوردن خونریزى
اسباب یدکى اتومبیل
اسبابى براى آزمایش بلورهاى دو رنگ نما
اسبابى براى اندازه گیرى قدرت انکسار نور در شبکیه
اسبابى براى تنظیم و نگاهدارى درجه رطوبت درحد معینى
اسبابى براى شمارش گویچه هاى خون
اسبابى که براى تراز نگاه داشتن قطب نما و چیزهاى دیگر در دریا به کار مى رود
اسبابى که براى تراز نگاه داشتن قطب نماو چیزهاى دیگر در دریا به کار مى رود
اسبابى که براى تعیین زمان دقیق به کار مى رود
اسبابى که به وسیله آن سختى و سفتى اجسام را معین مى کنند
اسبابى که به وسیله آن نیروى موتور اتومبیل به چرخها منتقل مى شود
اسبابى که جهت اندازه گیرى حجمى و تجزیه گازها به کار مى رود
اسبابى که حایل نور بوده و لوازم عکاسى در آن حرکت کند
اسبابى که حرکات قلب را ترسیم مى کند
اسبابى که در قمار بازى وسیله تقلب و بردن پول از دیگران شود
اسبابى که سیخ کباب را روى آتش مى چرخاند
اسبابى که قدرت تطابق و انکسار چشم را اندازه مى گیرد
اسبق
اسبق بودن بر
اسبقى
اسبى
اسبى که روى دو پا بلند مى شود
اسبى که قدرتش معلوم نیست و شانس بردن مسابقه را کمتر دارد
است به معنى غیر و دیگر
است هست
استات
استاتین
استاد
استاد تجزیه
استاد در کار خود
استاد شدن
استاد منصوب از طرف پادشاه
استادان دانشکده یا دانشگاه
استادانه
استادانه درست شده
استادانه قضاوت کردن
استاده
استادوار
استادى
استادکار
استادیوم
استادیوم ورزشى
استالاگمیت
استامپ
استان
استان ایلى نویز در ایالت متحده آمریکا
استان بحرى یا ساحلى
استان تکزاس در کشورهاى متحده آمریکا
استان ماساچوست
استان منچورى
استان کبک در مشرق کانادا
استان گرایى
استانبولى پلو
استاندار
استاندار قدیم ایران
استاندارد
استاندارد سیستم
استاندارد نقره
استاندارد یا معیار مترى
استانى
استباط کردن
استباطى
استبداد
استبدادى
استبرق
استبعاد
استتار
استثمار
استثمار کردن
استثنا
استثنا قائل شدن
استثنا گردانى
استثناء
استثناء قائل شدن نسبت به کسى
استثناء ناپذیر
استثنایى
استحاله
استحاله دهنده
استحاله ناپذیر
استحاله کردن
استحاله یافتن
استحراج
استحفاظ
استحقاق
استحقاق داشتن
استحمام
استحمام کردن
استحمام کننده
استحکام
استحکام سنج تار ابریشم
استحکام یا سنگر موقتى
استحکامات
استحکامات تدافعى
استحکامات خندقى
استحکامات ساختن
استحکامات نظامى
استخبار
استخدام
استخدام دولتى
استخدام کارمند اضافى
استخدام کردن
استخدام کننده
استخر
استخر آب کثیف
استخر شنا
استخر شناى سرپوشیده
استخر کودکان
استخر یا حوض آب
استخراج
استخراج شدنى
استخراج عصاره از گیاهان دارویى
استخراج فلزات در اثر حرارت
استخراج معدن
استخراج کردن
استخراج کردن یا شدن
استخراج کننده
استخراج کننده نمک
استخراج یا تهیه فلزات به وسیله آب یا مایعات
استخراجى
استخرى
استخلاص
استخوان
استخوان آرنج
استخوان آرواره
استخوان آرواره نهنگ
استخوان آهیانه
استخوان اشکى چشم
استخوان انگشت یا پنجه
استخوان بازو
استخوان بند انگشت
استخوان بندى
استخوان بندى خارجى
استخوان بندى درونى حیوان
استخوان تیغه بینى
استخوان جلو آرواره زیرین مهره داران
استخوان جناق
استخوان حرقفى
استخوان خاجى
استخوان دار
استخوان ران
استخوان رکابى
استخوان زائد بخولق اسب که سبب لنگى آن است
استخوان سرشانه
استخوان سندانى
استخوان شاه ماهى
استخوان شرمگاه
استخوان شناس
استخوان صدفه
استخوان عضله
استخوان غربالى استخوان پرویزنى
استخوان فک
استخوان قاپ
استخوان قمحدوه
استخوان قوزک
استخوان قوزک پا
استخوان قوس وجنه
استخوان لامى
استخوان لگن خاصره
استخوان مانند
استخوان مغز دار
استخوان مچ دست
استخوان مچ پا و استخوان کف پا
استخوان میان کف پا
استخوان میانى بینى
استخوان نازک نى
استخوان ناوى
استخوان نخودى مچ دست
استخوان نرمى
استخوان نشیمنگاهى
استخوان نهنگ
استخوان هاى جدارى
استخوان هاى دراز که شامل یک قسمت استوانه اى و دو قسمت برجسته در انتها مى باشند
استخوان هاى مهره
استخوان هاى کف دست و دست
استخوان و رک
استخوان وار
استخوان پس سر
استخوان پهن
استخوان پیشانى
استخوان چنگکى ردیف دوم مچ دست پستانداران
استخوان چه
استخوان چکشى
استخوان کام
استخوان کتف
استخوان کشگک
استخوان گونه
استخوانى
استخوانى تر
استخوانى شدن
استخوانى کردن
استخوانپزشک
استخوانپزشکى
استدعا
استدعا کردن
استدعا کردن یا درخواست کردن از
استدعا کننده
استدلال
استدلال غلط
استدلال غلط و غیر منطقى
استدلال فلسفى افلاطونى کردن
استدلال مخالف
استدلال نظرى
استدلال نظرى کردن
استدلال کردن
استدلال کننده
استدلال کننده موشکاف
استدلالى
استراتژى
استراحت
استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
استراحت نیمروز
استراحت کردن
استراحت کوتاه کردن
استراحتگاه
استراحتگاه بى خطر
استراق سمع کردن
استراق سمع کننده
استرالیا
استرالیایى
استرانسیم
استرداد
استرداد محرمین بدولت متبوعه
استرنم
استروفونیک
استرونتیوم
استرونتیوم رادیواکتیو
استرونیتوم 90
استرکنین
استسقاء
استسقاء شکم
استسقاء طبل
استسقاء عمومى یا لحمى بدن
استسقاى بیضه
استسقایى
استشمام
استشمام هواى خفه و گرفته
استشمام کردن
استشهاد
استشهاد نویس
استشهاد کردن
استشهادى
استطاعت
استطاعت داشتن
استطاله بافتى
استطاله زیرگلوى مرغ
استعاره
استعاره اى
استعاره سازى
استعارى
استعانت مالى
استعداد
استعداد ایجاد حس همدردى و تعاون در اشخاص
استعداد تغییر و تبدیل
استعداد تولید
استعداد خوردن
استعداد ذاتى
استعداد فکرى
استعداد مقاومت
استعداد نهانى
استعداد هم آورى
استعداد هنرهاى زیبا یا فنون
استعداد هنرى
استعداد هنرپیشگى
استعداد و قدرت فوق العاده در پروراندن گیاهان
استعداد پیشرفت
استعفا
استعفا دادن
استعفا دادن از
استعفاء
استعلام
استعمار
استعمار طلب
استعمار طلبى
استعمار گراى
استعمال
استعمال آلت
استعمال اشکال حیوانات در هنر به عنوان علائم مخصوص
استعمال بى جا
استعمال تاج اسقفى
استعمال تفنگ
استعمال دخانیات
استعمال دخانیات کشیدن سیگار و مانند آن
استعمال دو زبان
استعمال دود
استعمال زبان محلى
استعمال علائم و نشان هاى رمزى
استعمال غلط و عجیب و غریب لغات
استعمال غلط کلمه
استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
استعمال مفرط
استعمال نشده
استعمال واژه ها و عبارات زائد
استعمال واژه یا اصطلاح جدید
استعمال کردن
استعمال کلمات مرکب ضد و نقیض
استعمال کلمات مرکب متضاد
استعمال کلمه ى نیکو به جاى کلمه ى زشت
استعمال کلمه ى نیکو و مطلوبى براى موضوع یا کلمه ى نامطلوبى
استعمال کننده
استعمال کننده ى هروئین و مواد مخدره
استعمال کننده کلمه قصار
استغاثه کردن از
استغفار
استغنا
استغناء
استغناء طبع
استفاده
استفاده آزمایشى
استفاده از اسکله و بارانداز و تاسیسات وابسته به اسکله یا لنگرگاه
استفاده از اصطلاحات یا روش هاى فنى
استفاده از حشره مصنوعى درماهى گیرى
استفاده از دستگاه نقاله برقى
استفاده از روش هاى آمارى در بررسى مسائل اقتصادى
استفاده از زن براى فحشا
استفاده از سربازهاى پیاده در خدمت
استفاده از غلام براى کارهاى بندگى
استفاده از مرور زمان
استفاده از میانگیر
استفاده از پا
استفاده با ارزش
استفاده بانام
استفاده علمى آب در درمان بیماریها
استفاده نا مشروع
استفاده نامشروع
استفاده نشده
استفاده چى
استفاده چى بودن
استفاده کردن
استفاده کردن از
استفاده کردن از نور آفتاب
استفاده کننده
استفراع
استفراغ
استفراغ پیاپى
استفراغ کردن
استفراغى
استفسار
استفسار کردن
استفهام
استقامت
استقامت بخرج دادن
استقامت ورزیدن
استقامت کردن
استقبال شعرى
استقراء
استقراء ریاضى
استقراء نمودن
استقراء کردن
استقرار
استقرار درمرکز
استقرار سه ستاره در خط مستقیم
استقرار مجدد
استقرایى
استقرایى یا قیاسى
استقلال
استقلال داخلى
استقلال مالى
استلادل منطقى کردن
استلقا
استماع
استماع دادرسى
استماع کردن
استمالت
استمالت میز
استمالت ناپذیر
استمالت پذیر
استمالت کردن
استمداد کردن از
استمرار
استمناء
استمناء با دست
استمهال
استنباط
استنباط شده
استنباط کردن
استنباطى
استنتاج
استنتاج پذیر
استنتاج کردن
استنتاجى
استنساخ
استنسیل
استنسیل کردن
استنشاق
استنشاق کردن
استنشاق کننده
استنطاق
استنطاق کردن
استنکاف
استهزا
استهزا کننده
استهزاء
استهزاء آمیز
استهزاء و ریشخند کردن
استهزاء کردن
استهلاک
استهلاکى
استوار
استوار ارشد نیروى زمینى
استوار شدن
استوار نامه
استوار کردن
استوار کننده
استوار یا محکم کردن
استوار یکم
استواران
استوارت
استوارتر
استوارنامه دادن
استوارى
استوانه
استوانه آوندى
استوانه اى
استوانه اى شکل در برش عرضى
استوانه اى شکل و داراى برجستگى هاى متناوب
استوانه تارکشى نخ
استوانه گردنده
استوایى
استونى
استوى
استکان
استکشاف
استیجارى
استیشن واگن
استیضاح
استیضاح کردن
استیل
استیل شدن
استیلا
استیلا یافتن بر
استیناف
استیناف دهنده
استینافى
اسحق فرزند حضرت ابراهیم
اسدى
اسرائیل
اسرائیلى
اسرائیلى بومى فلسطین
اسرار آمیز
اسرار دل را گفتن
اسراف
اسراف آور
اسراف کردن
اسراف کننده
اسرافیل
اسراییل
اسطرلاب
اسطو خودوس عادى
اسطوره
اسطوره اى
اسطوره شناسى
اسطوره نویس
اسعار
اسعتمال صفت یا قید یا فعلى براى دو یا چند کلمه به طورى که شامل همه یایکى شود
اسفار پنجگانه
اسفالت
اسفالت کردن
اسفداج
اسفرزه
اسفرود بى دم
اسفرود بى دم یا مرغابى شانه بسر
اسفل
اسفناج
اسفناج دشتى
اسفناجیان
اسفناک
اسفنج
اسفنج زمین شویى
اسفنج لاستیکى
اسفنجى
اسفگنوم
اسقاء کردن
اسقف
اسقف اعظم
اسقف بزرگ
اسقف نشین
اسقفى
اسقفى کردن
اسقولوفندریون
اسلام
اسلام گرایى
اسلامى
اسلاو
اسلاو زبان
اسلاوشناس
اسلاوى
اسلایدهاى به شکل نوار فیلم
اسلحه
اسلحه اى
اسلحه خانه
اسلحه خودکار
اسلحه ساز
اسلحه سازى
اسلحه صدا دار
اسلحه ضد هوایى
اسلحه پرتاب کردنى
اسلحه کمرى
اسلحه گرم
اسلم
اسلواک
اسلواکى
اسلوب
اسلوب دادن به
اسلوب دار
اسلوب سازى
اسلوب شناس
اسلوبى کردن
اسلونى
اسم
اسم اشاره
اسم اشاره ى صفت یا ضمیر اشاره
اسم اضافى
اسم اول
اسم بى مسمى
اسم تصغیرى
اسم جعلى
اسم جمع
اسم حیوان دست آموز
اسم خاص
اسم خاص مخفف سرباز آلمانى
اسم خاص مذکر
اسم خاص مذکور
اسم خاص مونث
اسم خانوادگى
اسم دوم
اسم ذات
اسم رمز
اسم شب
اسم عام
اسم عبور
اسم فرضى
اسم فرعى
اسم فعل
اسم مذکر
اسم مستعار
اسم مستعار نویسندگان
اسم مشتق از طرف مادر
اسم مصدر
اسم مصدر رفتن
اسم معنى
اسم مفعول
اسم مفعول فعل بودن
اسم مونث
اسم نویسى
اسم کسى را در لیست سیاه نوشتن
اسم کل
اسم یا صفت یا ضمیر مکمل صفت موضحه در مسندالیه
اسم یا صفتى که نه مذکر و نه مونث است
اسمر
اسمش
اسمعیل فرزند ابراهیم و هاجر
اسموکینگ
اسمى
اسمى که از اضافه کردن به آخر فعل به دست مى آید
اسمیم
اسناد
اسناد دادن
اسناد دادنى
اسناد ساختگى ساختن
اسناد غلط
اسناد کردن
اسناد کردنى
اسنادى
اسنان الکلب
اسهال
اسهال خونى
اسهالى
اسپارتى
اسپانیایى
اسپانیولى
اسپر لخت
اسپرانتور
اسپرز
اسپرزه
اسپرزى
اسپرس
اسپرماتوزوئید
اسپروزا
اسپرک
اسپرک زرد رنگ
اسپریس
اسپسیالیته
اسپوک
اسپیره
اسپیره کوهى
اسپیروکت
اسکاتلند
اسکاتلندى
اسکان
اسکان درشهر
اسکاندیم
اسکاندیناوى
اسکاندیناوى باستانى
اسکتینگ
اسکلت
اسکلت انسان
اسکلت یا چهارچوبه اى که از سقف آویتخه و داراى بلبرینگ براى حرکت دادن ماشین باشد
اسکلتى
اسکله
اسکله بندر
اسکله کنار دریا
اسکمیو
اسکناس
اسکناس صادره از طرف خزانه
اسکناس نیمه
اسکناس پشت سبز
اسکناس پنج لیره اى یا پنج دلارى
اسکناس کم ارزش و بدون پشتوانه
اسکندر
اسکنه
اسکنه ته پهن
اسکنه جراحى
اسکنه ماشین تراش
اسکنه مانند
اسکنه پهن
اسکورت
اسکورت کردن
اسکى
اسکى آبى
اسکى آبى بازى کردن
اسکى باز
اسکى باز روى آب
اسکى بازى
اسکى بازى کردن
اسکى روى آب
اسکى روى یخ
اسکیت باز
اسکیت بازى کردن
اسکیت کردن
اسکیمو
اسید آسکوبیک
اسید آمینه
اسید اوریک
اسید اکریلیک
اسید بوتیریک
اسید تار تاریک
اسید دار
اسید دو ظرفیتى
اسید دوست
اسید سازى
اسید سنج
اسید سیتریک
اسید شدگى
اسید فرمیک
اسید فسفریک
اسید فسفریک دار
اسید فنیک
اسید فوماریک
اسید معدى
اسید منگنیک
اسید نیتریک
اسید نیکوتینیک
اسید کردن
اسید گالیک
اسید گراى
اسید گلوتامیک
اسید گلوکونیک
اسیدى
اسیدیته
اسیر
اسیر کردن
اسیر کننده
اسیلوسکوپ
اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن
اشارت
اشاره
اشاره با سر
اشاره با سر و دست
اشاره با چشم
اشاره براى راهنمایى خواننده یا گوینده یا بازیگر
اشاره به دور
اشاره داشتن بر
اشاره شده
اشاره ضمنى کردن
اشاره ضمنى کننده
اشاره مختصر
اشاره مختصر کردن به
اشاره نما
اشاره کردن
اشاره کردن بر
اشاره کردن ورد شدن برق زدن
اشاره کردنى
اشاره کننده
اشاره کننده با سر و دست
اشاره گر
اشاره گر پشته
اشاره یا نگاه مختصر
اشاعه
اشاعه دادن
اشباء کردن
اشباع
اشباع شدن
اشباع شدنى
اشباع شده
اشباع نشده
اشباع کردن
اشباع کننده
اشباعى
اشت هاى زیاد
اشتباه
اشتباه احمقانه
اشتباه بزرگ
اشتباه حساب کردن
اشتباه در ترتیب حقیقى وقایع و ظهور اشخاص
اشتباه در تلفظ حروف
اشتباه در قضاوت
اشتباه در گفتار یا کردار
اشتباه شده
اشتباه شنیدن
اشتباه فهمیدن
اشتباه فکر کردن
اشتباه لپى
اشتباه مضحک
اشتباه نشدنى
اشتباه نظرى
اشتباه نوشتن
اشتباه کار
اشتباه کارى
اشتباه کارى کردن
اشتباه کردن
اشتباه کرده
اشتباه کسى را اثبات کردن
اشتباه کننده
اشتباه کوچک
اشتباه گزارش دادن
اشتباها تقویم کردن
اشتباها فرستادن
اشتباهى
اشتباهى صدا کردن
اشتباهى گرفتن
اشتر
اشتراک
اشتراک داشتن
اشتراک دو نفرهم رتبه درکارى
اشتراک صفات
اشتراک مساعى
اشتراک مساعى کردن
اشتراک منافع
اشتراک وجه
اشتراک وقت
اشتراکى
اشتراکى کردن
اشتراکى کردن وقت
اشتراکى گراى
اشتعال
اشتعال با لرزش
اشتعال برخلاف مسیر عادى شعله
اشتعال لرزشى
اشتعال ناگهانى
اشتعالى
اشتغال
اشتغال به مطالعه حیات و تجزیه و تحلیل موجودات زنده
اشتغال هنر بخاطر ذوق نه براى امرار معاش
اشتقاق
اشتقاق اسم قبیله یا شخص یا عشیره از یک کلمه
اشتقاق لغات از یکدیگر
اشتقاق معکوس
اشتقاقى
اشتلم
اشتها
اشتها آور
اشتهار
اشتیاق
اشتیاق داشتن
اشتیاق شدید
اشتیاق و علاقه شدید
اشخاص با هوش و خردمند
اشخاص داخل منزل
اشخاص غیر نظامى که همراه قشون حرکت مى کنند
اشخاص یک کتاب
اشخاصى که درسال 1787-88 مخالف اساس حکومت آمریکا بودند
اشخاصى که مراسم عشاء ربانى را انجام مى دهند
اشراف
اشراف زاده
اشرافى
اشرافى ماب
اشرافیت
اشراق
اشراقى
اشراقیون
اشعار
اشعار اپرا
اشعار حماسى
اشعار حماسى مخصوص نقالان و داستان گویان شعر رزمى
اشعار رزمى پیشینیان
اشعار روستایى
اشعار سبک و نغز و طعنه آمیز
اشعار مخصوص کودکان
اشعار هجایى به سبک وتد مجموعً ساختن
اشعاریه
اشعه
اشعه ایکس
اشعه تابشى
اشعه لایزر
اشعه مجهول
اشعه نور افکن
اشعه ى ماوراء بنفش
اشعه گاما
اشعه گاما که انرژى زیاد و طول موج کم دارد
اشعیاء نبى اسرائیل
اشغال
اشغال قبلى
اشغال مال
اشغال نشدنى
اشغال نشده
اشغال نیرو هاى جنگى
اشغال کردن
اشغال کننده
اشنه دریایى
اشپل
اشک
اشک آور
اشک بار
اشک تمساح
اشک دروغى
اشک ریختن
اشک زا
اشک کباب
اشکاف
اشکاف لباس
اشکاف کوچک
اشکاف یا گنجه مخصوص ظروف آشپزخانه
اشکال
اشکال تراش
اشکال تراشى
اشکال تراشى کردن
اشکال تزیینى محدب حاشیه بشقاب و ظروف قدیمى
اشکال تزیینى محدب حاشیه یقه
اشکال در بلعیدن غذا
اشکال در حرف زدن
اشکال زدایى
اشکال زدایى برنامه
اشکال زدایى کردن
اشکال عمل بلع
اشکال مختلف یک حرف
اشکال مضحک
اشکالتراش
اشکانى
اشکبار
اشکلک شست
اشکوب
اشکوب کوتاه
اشکى
اشیا ى خریدارى شده
اشیا گوناگون
اشیاء
اشیاء تراشیدنى
اشیاء مصرفى
اشیاء منبت کارى یا حکاکى شده زینتى
اشیاء هم قوه
اشیاء و اجناسى که با توزین فروخته مى شوند
اشیاء کهنه و عتیقه
اشیاء یا موجوداتى که به عقیده اقوام وحشى داراى روح بوده و مورد پرستش قرارمى گرفتند
اصابت
اصابت اتفاق
اصابت صاعقه
اصابت کردن به هدف زدن
اصابت کرده
اصابت یا نزول ناخوشى
اصالت
اصالت احیا مذهب
اصالت خانوادگى
اصالت ذهن و حس
اصالت وجود
اصاله
اصرار
اصرار ورزیدن
اصرار کردن
اصرار کردن به
اصرار کننده
اصطبل
اصطبل بزرگ
اصطبل دار
اصطبل سلطنتى
اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهدارى اسب هاى دیگران
اصطلاح
اصطلاح آمریکایى
اصطلاح بیگانه
اصطلاح خاص
اصطلاح زبان انگلیسى
اصطلاح عامیانه
اصطلاح عوامانه
اصطلاح فنى نامانوس
اصطلاح محلى
اصطلاح پیش پا افتاده و مرسوم
اصطلاح یا کلمه خودمانى و تصغیرى
اصطلاح یونانى
اصطلاحات ترکى
اصطلاحات خاص
اصطلاحات خاص انگلیس
اصطلاحات علمى یافنى
اصطلاحات فنى
اصطلاحات مخصوص یک صنف
اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته
اصطلاحات مربوط به کامپیوتر
اصطلاحات و قواعد فنى
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسى علمى مصطلح درجنوب انگلیس
اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوى
اصطلاحات ویژه زبان آلمانى
اصطلاحى
اصطکاک
اصطکاک داشتن
اصطکاک و مبارزات داخلى
اصطکاک پیدا کردن
اصطکاکى
اصغر
اصفر
اصل
اصل آتش
اصل احتراق
اصل استرداد مجرمین
اصل انحصار
اصل بنیاد
اصل تغییر نکردنى
اصل حقوقى
اصل حقیقت
اصل دولت ائتلافى
اصل ریشه
اصل شکایت
اصل عمده و اساسى
اصل عمومى
اصل عمومیت
اصل غصه
اصل قانونى
اصل ماده
اصل متممیت
اصل مخالف
اصل موضوع
اصل موضوعه
اصل نخستین
اصل و سرچشمه
اصل و نسب
اصل کلى
اصل یا منشاء عقل عالم وجود
اصلاح
اصلاح خود
اصلاح سر به طورى که موها کوتاه شده و شبیه ماهوت پاک کن شود
اصلاح شدن
اصلاح شدنى
اصلاح طلب
اصلاح طلبانه
اصلاح فیما بین
اصلاح مسیر زندگى
اصلاح ناپذیر
اصلاح نمودن
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
اصلاح نژاد کردن
اصلاح نژادى
اصلاح نژادى کردن
اصلاح و ترمیم عیوب استخوانى
اصلاح و پرورش نژاد در طى زمان
اصلاح وتر یا عضوى به وسیله کاهش رویش و تکثیر سلولى
اصلاح پذیر
اصلاح پذیرى
اصلاح کردن
اصلاح کننده
اصلاح کننده نفس خود
اصلاح یا تهذیب کردن
اصلاحات
اصلاحات ارضى
اصلاحات کردن
اصلاحى
اصلاحیه
اصلاً
اصلى
اصلیت
اصم
اصوات
اصواتى
اصول
اصول آئین پروتستانت
اصول آزادى خواهى
اصول آزادى فردى در سیاست و اقتصاد
اصول اخلاق
اصول استقلال فردى
اصول اشتراکى
اصول امروزى
اصول بیدارى مذهبى
اصول تجدد
اصول تشکیلات اتحادیه
اصول حسابدارى
اصول خانه دارى
اصول ریاضت و مرتاضى
اصول سیاست
اصول صرف و نحو
اصول عقاید
اصول عقاید فاشیست
اصول عقاید کلیساى کاتولیک
اصول فلسفه مانى
اصول فنى
اصول قانون پرستى
اصول مذهب کاتولیکى
اصول مشروطیت
اصول ملوک الطوایفى
اصول مهارت
اصول مکانیزم
اصول نازى
اصول نخستین را یاد دادن
اصول نظرى
اصول هرج و مرج
اصول همکارى
اصول و انتقادات کلیساى انگلیس
اصول و عقاید حزب محافظه کار
اصولا
اصولى
اصولى شدن
اصولى یا اساسى
اصیل
اصیل زاده
اصیل زاده آلمانى
اضافات
اضافه
اضافه بار
اضافه بها
اضافه جهش
اضافه جهیدن
اضافه حقوق
اضافه شدن بر
اضافه شدنى
اضافه مالیات
اضافه نمودن
اضافه کار
اضافه کردن
اضافه کردن بر
اضافه کردن گذاشتن
اضافى
اضداد
اضطراب
اضطراب سخت و ناگهانى
اضطراب عمومى
اضطراب و اندیشه بیهوده راجع به سلامتى خود
اضطراب و اندیشه بیهودى راجع به سلامتى خود
اضطراب و ترس ناگهانى
اضطراب یا آشفتگى بعد از انجام عملى
اضطرار
اضطرارى
اضمحلال
اطاعت
اطاعت نکردن
اطاعت کردن
اطاقى که داراى قفسه هاى قفل دار باشد
اطاقک
اطاقک بالاى بام
اطاقک تاریک جعبه عکاسى
اطاقک خلبان در هواپیما
اطاقک کشتى
اطاله
اطاله دار
اطراف
اطراف دریا
اطراف قلب
اطریش
اطریشى
اطعام
اطعام مساکین
اطعمه
اطفا
اطفا کننده
اطفا کننده شهوت با نگاه
اطفاء
اطفاء حریق
اطفاء شهوت با نگاه
اطلاع
اطلاع دادن
اطلاع غیر صحیح دادن
اطلاع قبلى
اطلاع محرمانه
اطلاع مختصرى که با آن به چیزى پى برند
اطلاع نامه
اطلاع نهانى
اطلاع یا خبر نادرست
اطلاعات
اطلاعات خلاصه
اطلاعات سودمند
اطلاعات ضمنى و فرعى
اطلاعات عمومى
اطلاعات لایتغیر
اطلاعات مقدماتى به دست آوردن
اطلاعات و حقایق مربوط به آمریکا
اطلاعات و معلومات سطحى
اطلاعات کسب کردن
اطلاعیه رسمى یا ادارى
اطلاق
اطلاق کردن
اطلاق کردنى
اطلس
اطلس نما
اطلسى
اطمینان
اطمینان بخش
اطمینان به خود
اطمینان بیش از حد
اطمینان دادن
اطمینان دادن به
اطمینان داشتن
اطمینان دهنده
اطمینان مجدد
اطمینان نکردن به
اطمینان کردن
اطمینان کننده
اطناب
اطناب آمیز
اطناب کردن
اطناب گویى
اطو
اطو نشده
اطوار و اخلاق شخصى
اظهار
اظهار آشکار
اظهار احساسات شدید
اظهار احساسات کردن
اظهار اطاعت
اظهار تاسف
اظهار تاسف کردن
اظهار تشکر
اظهار تنفر
اظهار تنفر و انزجار
اظهار تنفر کردن
اظهار تنفر کردن از
اظهار تنفر کننده
اظهار جدى
اظهار خصوصیت
اظهار خوشحالى کردن
اظهار دارنده
اظهار داشتن
اظهار دوستى کردن
اظهار رنجش کردن
اظهار شجاعت و دلاورى
اظهار شده
اظهار عشق
اظهار عشق کردن با
اظهار عقیده
اظهار عقیده بدون دلیل
اظهار عقیده رسمى
اظهار عمومى
اظهار غلط
اظهار غلط کردن
اظهار قطعى
اظهار قطعى کردن
اظهار قطعى یا مثبت
اظهار مثبت
اظهار محض
اظهار مخالف
اظهار میل
اظهار نامه
اظهار نظر
اظهار نظر شدید و تند
اظهار نظر فنى کردن
اظهار نظر قضایى
اظهار نظر کردن
اظهار نظریه دادن
اظهار نفرت کردن
اظهار و اقرار علنى
اظهار کردن
اظهار کردنى
اظهار کننده
اظهار یا بیان مبتذل
اظهارى
اعاده
اعاده حیثیت کردن
اعاده دادن
اعاده دهنده
اعاده مجدد
اعاده کردن
اعاده کننده
اعاشه
اعاشه از راه کار شخصى
اعاشه خود به خود
اعاشه کننده
اعانت
اعانت دهنده
اعانه
اعانه بگیرى
اعانه دادن
اعانه دهنده
اعانه ملى
اعانه نقدى دولت به بنگاه عام المنفعه
اعتابى
اعتبار
اعتبار اسنادى
اعتبار دادن
اعتبار دهنده
اعتبار قانونى دادن
اعتبار مخصوص هزینه هاى خصوصى پادشاه
اعتبار نامه
اعتبارنامه
اعتبارنامه دادن
اعتدال
اعتدال شب و روز
اعتدال عناصر
اعتذار
اعتذارى
اعتراض
اعتراض به صلاحیت دادگاه
اعتراض داشتن بر
اعتراض پذیر
اعتراض کردن
اعتراض کننده
اعتراف
اعتراف به شکست
اعتراف به گناه
اعتراف شده
اعتراف نامه
اعتراف و درد دل کردن
اعتراف کردن
اعتراف گرفتن
اعترافى
اعتصاب
اعتصاب شکن
اعتصاب غذا
اعتصاب غذاى زندانیان و غیره
اعتصاب و جلوگیرى از ورود سایرین به محل کار
اعتصاب کارمندان
اعتصاب کردن
اعتصاب کننده
اعتصابگر
اعتقاد
اعتقاد بعدالت خدایى
اعتقاد به احضار ارواح
اعتقاد به استفاده عملى از شغل و پیشه
اعتقاد به اصالت حیات
اعتقاد به اقانیم ثلاثه مسیحیت
اعتقاد به انحصار صنایع از طرف دولت
اعتقاد به این که ارواح مجرد وجود دارند
اعتقاد به این که انسان جانورى بیش نیست
اعتقاد به این که حقایق غایى را نمى توان به وسیله قیاس عقلانى فکر درک نمود
اعتقاد به این که حقیقت از جوهر هاى منفردى تشکیل یافته است
اعتقاد به این که روح اساس زندگى است
اعتقاد به این که نان و شراب مصرفى در آئین عشاى ربانى مسیحیان هنگام ورود به بدن شخص تبدیل به جسم و خون عیسى مى گردد
اعتقاد به این که نجات فقط براى برگزیدگان میسر است
اعتقاد به این که نیکى
اعتقاد به بى نظمى
اعتقاد به تباهى و فساد دستگاه هاى ادارى و لزوم از بین رفتن آنها
اعتقاد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
اعتقاد به تفکیک و تقسیم
اعتقاد به توحید عقاید
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانى مرده
اعتقاد به خدا
اعتقاد به خداى واحد
اعتقاد به رسوم باستانى
اعتقاد به سرنوشت
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
اعتقاد به طلسم
اعتقاد به ظهور مجدد هزار ساله مسیح
اعتقاد به عالم ارواح
اعتقاد به عالم روح و تجسم ارواح مردگان
اعتقاد به عقاید نیاکانى مسیحیت و اصول دین پروتستان
اعتقاد به علت نهایى در گیتى
اعتقاد به قادر على الاطلاق
اعتقاد به لزوم رستگارى از گناه
اعتقاد به لزوم عملیات حاد و شدید
اعتقاد به وجود روح انسانى در اشیاء و موجودات
اعتقاد به وجود روح و بازگشت ارواح به عالم مادى
اعتقاد به وجود سه شخصیت در خدا
اعتقاد به پیروى از مراسم دینى جهت رستگارى
اعتقاد بوحدت وجود
اعتقاد بوقوع پیشگویى هاى کتاب مقدس
اعتقاد خطا
اعتقاد خطا پیدا کردن
اعتقاد داشتن
اعتقاد نامه نیسن
اعتقاد نکردن
اعتقاد وحدت خدا
اعتقاد کردن
اعتماد
اعتماد به خود
اعتماد به نفس
اعتماد داشتن
اعتماد داشتن به
اعتماد نداشتن
اعتماد کردن
اعتماد کننده
اعتمادى
اعتنا
اعتنا نکردن
اعتنا کردن
اعتنا کردن به
اعتناء کردن به
اعتیاد
اعتیاد به زندگى شهرى
اعتیاد به مواد مخدره
اعتیاد به نوشیدن الکل
اعتیاد به هروئین
اعتیاد به یک شوهر
اعتیاد دادن
اعجاز
اعجوبه
اعداد
اعداد اصلى
اعداد انگلیسى
اعداد جفت
اعداد رومى
اعداد روى درجه گرماسنج و غیره
اعداد متقابل
اعدام
اعدام به وسیله برق
اعدام کردن
اعراب
اعزاز
اعزام
اعزام داشتن
اعزام داشتن براى
اعزام سفیر
اعزام نشده
اعزام کردن
اعزام کننده
اعسار
اعشارى
اعشارى مکرر
اعصاب
اعصاب تنگ کننده و گشاد کننده رگها
اعصاب محرک رگها
اعصار متمادى
اعضاء
اعضاء تناسلى
اعضاى جلسه روحانى
اعضاى حس
اعضاى حیاتى و موثر بدن
اعضاى خانواده سلطنتى
اعضاى داخلى
اعضاى داخلى حیوان یا انسان
اعضاى شهردارى
اعضاى هیئت منصفه
اعطا
اعطا کردن
اعطاء
اعطاء کردن
اعطاء کردن سرمایه گذاردن
اعطاء کننده
اعطاى اراضى
اعطاى اراضى تیول از طرف امیرى به امیر دیگرى براى بیعت با او
اعطاى حقوق شهرى یاحق راى در انتخابات
اعطاى نشان
اعطایى
اعظم
اعقاب
اعلا
اعلاء
اعلام
اعلام بى تقصیرى کردن
اعلام جرم
اعلام جرم کردن
اعلام جرم کننده
اعلام جرمى که هیئت منصفه در ظهر آن صحه گذارند
اعلام خطر
اعلام دارنده
اعلام داشتن
اعلام رسمى بیعت از طرف متحد یا متفقى نسبت به پادشاه
اعلام سکوت و شروع دادرسى در دادگاه
اعلام قبلى
اعلام ورود کردن
اعلام وصول
اعلام وصول نمودن
اعلام کردن
اعلام کردنى
اعلام کننده
اعلامیه
اعلامیه حزبى
اعلامیه دادن
اعلامیه ده ماده اى حقوق اتباع آمریکایى
اعلامیه رسمى
اعلامیه سیاست دولت
اعلان
اعلان ارایه
اعلان ازدواج در کلیسا
اعلان خطر
اعلان خطر سمعى
اعلان شده
اعلان فروش
اعلان نصب کردن
اعلان نمایش
اعلان و آگهى
اعلان پیشنهاد ازدواج در کلیسا تا کسانى که اعتراضى به صلاحیت زوجین دارند اطلاع دهند
اعلان کردن
اعلان کننده
اعلانات دستى
اعلانى
اعلانى که به دست مردم مى دهند
اعلى
اعلى ترین
اعلى ترین مرتبه
اعلى درجه
اعلیحضرت
اعلیحضرتا
اعماد کننده
اعماقى
اعمال
اعمال زور
اعمال زور کردن
اعمال شاقه
اعمال شدنى
اعمال نفوذ از راه رشوه یا تهدید و غیره
اعمال نفوذ کردن
اعمال نفوذ کننده
اعمال نیرو بر روى چیزى
اعمال کردن
اعمال کردنى
اعمال کننده
اعوجاج
اعوجاج اتفاقى
اعوجاج انتهایى
اعوجاج تاخیرى
اعوجاج فاز
اعوجاج نامتقارن
اعوجاج هارمونیک
اعوجاج پیشقدرى
اعور
اعیان
اعیان زاده
اعیان و اسقفان و پیرانى که در شوراى سلطنتى شرکت مى کردند
اعیانى
اغتشاش
اغتشاش کردن
اغذیه
اغذیه اشتها آورى که قبل از غذا صرف مى شود
اغذیه حاضر
اغذیه فروش ارتش
اغذیه فروشى و مشروب فروشى
اغذیه لذیذ
اغراض نفسانى
اغراق
اغراق آمیز
اغراق آمیز کردن
اغراق گفتن
اغراق گفتن در
اغراق گو
اغراق گویى
اغراقى
اغضاب
اغفال
اغفال آمیز
اغفال شده
اغفال نفس
اغفال کردن
اغفال کننده
اغماء
اغماض
اغماض کردن
اغماض کننده
اغوا
اغوا شده
اغوا شده توسط نفس خود
اغوا کردن
اغوا کننده
اغواء
اغواء به کار بد
اغواء کننده
اف
افاده
افاده اى
افاده فروشى
افاده کردن
افار
افاضه
افاضه شدن
افاضه کردن
افت
افت حرارت
افتادن
افتادنى
افتاده
افتاده حال
افتادگى
افتان و خیزان
افتتاح
افتتاح کردن
افتتاح کننده
افتتاحى
افتخار
افتخار آمیز
افتخارا از خدمت معاف شده
افتخارى
افترا
افترا آمیز
افترا زدن
افترا زدن به
افترا زن
افترا زننده
افترا زنى
افتراء
افتراق
افتراقى
افتضاح
افتضاح آمیز
افتضاح آور
افتنده
افرا
افرائیان
افراد
افراد افراطى و تندرو گروه هاى حزبى
افراد داخل
افراد غیر نظامى
افراد کشور ظلمات
افراز
افرازیاب
افراس
افراشتن
افراشتگى
افراط
افراط در استعمال صحیح الفاظ
افراط در انجام وظیفه
افراط در شرب
افراط در مراعات قانون
افراط ورزیدن
افراط کار
افراط کارى
افراط کردن
افراط گرایى
افراطى
افراه
افراى سخت
افراى قندى
افرایان
افروختن
افروختگى
افروزه
افزار
افزارمند
افزایش
افزایش ب هاى اموال
افزایش بافت لیفى
افزایش به نسبت ثابت
افزایش تعداد گلبول هاى سفید خون
افزایش حساسیت اعضاى انتهایى
افزایش در پایان
افزایش دهنده
افزایش سرعت
افزایش عدد اعشارى
افزایش غیر عادى حافظه
افزایش فشار خون
افزایش قلیاى بدن
افزایش میزان ارث
افزایش ناگهانى
افزایش نرخ اجناس
افزایش پذیر
افزایشى
افزایشگر
افزایشگر با دو ورودى
افزایشگر با سه ورودى
افزایشگر قیاسى
افزایشگر موازى
افزایشگر نوبتى
افزایشگر و کاهشگر
افزاینده
افزودن
افزودن بر
افزودن به
افزودنى
افزوده
افزوده شدن
افزون بودن بر
افزون شدگى
افزونه
افزونى
افزونگى
افسار
افسار بستن
افسار زدن
افسار سگ و حیوانات مشابه
افسار کردن
افسار گریخته
افسار گسیخته
افسار گسیختگى
افسار گیسخته
افسانه
افسانه آمیز
افسانه اى
افسانه سازى
افسانه شناس
افسانه شناسى
افسانه علمى
افسانه مانند
افسانه موزون
افسانه نویس
افسانه نگار
افسانه ها و روایات قومى
افسانه هاى قومى و اجدادى
افسانه وار
افسانه پردازى کردن
افست
افسر
افسر ارتش
افسر ارشد
افسر ارشد ارتش
افسر بالاتر از سروان
افسر تازه کار
افسر ترفیع یافته
افسر جزء
افسر جزء نیروى هوایى که در فرود آمدن و برخاستن هواپیما در خطوط هوایى نظارت مى کند
افسر جوان افراطى
افسر داراى بعضى اختیارات کنسولى
افسر دریایى
افسر دون رتبه
افسر رئیس دادگاه
افسر ستاد
افسر سربازى کرده
افسر سرپرست
افسر صفى
افسر عالى رتبه ارتش
افسر عملیات صحرایى
افسر فرمانده
افسر فرمانده دریایى
افسر فرمانده قصر
افسر مامور رمز و مخابرات نیروى دریایى
افسر معین کردن
افسر وظیفه
افسر پزشک
افسر پزشک نیروى هوایى
افسر پلیس
افسر پلیس گشتى
افسر پنج ستاره اى
افسر کشتى
افسر یا سرباز دامپزشک
افسران و صاحب منصبان
افسردن
افسرده
افسرده بودن
افسرده شدن
افسرده و مایوس شدن
افسرده و ملول
افسرده کردن
افسرده کننده
افسردگى
افسردگى و حزن و اندوه
افسرى
افسرى که مسئول افراشتن بادبان و لنگر طناب هاى کشتى است
افسنتین
افسنتین کبیر
افسنطین
افسوس
افسوس خوردن
افسون
افسون خوانى
افسون شده
افسون کردن
افسون کننده
افسون گر
افسون گرى
افسونگر
افسونگرى
افشا
افشا شده
افشاء
افشاء افکار و احساسات شخصى
افشاء سر
افشاء کردن
افشاء کننده
افشان
افشاندن
افشانده
افشانه
افشانک
افشاى سر
افشاگر سر
افشره نارنج
افضل
افطار
افعى
افعى وار
افغانستان
افق
افق فکرى
افق مریى
افقى
افلاس
افلاطون
افلاطونى
افلاک نما
افلیج
افلیج کردن
افول
افول کردن
افولى
افکار
افکار واهى و پوچ
افکار پوچ
افکندن
افکنش
افکنشى
افیون
افیون دار
اقاقیا
اقامت
اقامت داشتن
اقامت طولانى کردن
اقامت موقتى
اقامت پزشک در بیمارستان براى کسب تخصص
اقامت کردن
اقامت گاه
اقامت گزیدن
اقامت گزین درزمین غیر معمور
اقامتگاه
اقامتگاه زمستانى
اقامه
اقامه ى دعوا
اقامه کردن
اقبال
اقتباس
اقتباس کردن
اقتباسى
اقتدار
اقتران
اقتصاد
اقتصاد خانه دارى
اقتصاد سنجى
اقتصادى
اقتصادیات
اقتضاء
اقتضاء کردن
اقدام
اقدام احتیاطى
اقدام به کار مخاطره آمیز
اقدام به کارى از روى تفنن و به طور غیر حرفه اى
اقدام به کارى کردن
اقدام متقابل
اقدام مشترک
اقدام مقدماتى
اقدام مهم
اقدام کردن
اقدام یا مبادرت کردن به
اقدامات
اقدرانى کردن
اقرار
اقرار آورنده
اقرار به جرم
اقرار به گناه
اقرار کردن
اقرار یا عملى که انکار یا نقص آن قانونا ممنوع باشد
اقرارى
اقریطس
اقصر طرق
اقصى نقطه
اقصى نقطه ى شرقى
اقطى
اقطى میوه خوشه اى
اقطى گل درشت
اقل
اقلام
اقلام ریز
اقلاً
اقلم کنده کارى
اقلیت
اقلیدسى
اقلیم
اقلیم شناسى
اقلیمى
اقناع
اقناع شدن
اقناع شدنى
اقناع نشدنى
اقناع نکردنى
اقوال عیسى که در طى آن خوشابحال ذکر شده
اقوال و گفتار انبیاء
اقوام
اقوام قرقیز
اقونیطون
اقیانس شناسى
اقیانوس
اقیانوس اطلس
اقیانوس ساکن
اقیانوس شناس
اقیانوس پیما
اقیانوسى
اقیانوسیه
الا کلنگ ضامنى
الا کلنگى تى
الاغ
الاغ نر
الاچیق
الاکلنه
الاکلنگ
الاکلنگ آر اس
الاکلنگ اس آر
الاکلنگ با سنجش زمان
الاکلنگ تک پایا
الاکلنگ علامت نما
الاکلنگ نوع دى
الباقى
البته
التزام
التزام دادن
التزام دهنده
التزام گرفتن
التزامى
التفات
التقاى دو حرف با صدا
التماس
التماس آمیز
التماس کردن
التماس کردن به
التماس کن
التهاب
التهاب تخمدان
التهاب حلق
التهاب حنجره
التهاب ریه
التهاب زائده پستانى
التهاب صفاق
التهاب غدد بناگوشى
التهاب معده
التهاب موضعى و مخرب استخوان
التهاب وریدها
التهاب پذیر
التهاب گلو
التهاب یا آماس و زخم عصبى که دردناک است و سبب ناراحتى عصبى و گاهى فلج مى گردد
التهابى
التیام
التیام آور
التیام دادن
التیام دهنده
التیام زخم
الجزایر
الحاد
الحاق
الحاق حرفى در میان کلمه
الحاق حقوق
الحاق دولتى به یک پیمان
الحاق کردن
الحاق گرایى
الحاقى
الحاقیه
الحان
الحان مرکب
الحق
الزام
الزام آور
الزام آور و غیر قابل فسخ کردن
الزامى
الساعه
السمت
الصاق
الصاق کردن
الغا
الغا مجازات
الغا کردن
الغاء
الغاء نشدنى
الغاء کردن
الفاظ مترادف به کار بردن
الفبا
الفبا عددى
الفباى صوتى یا آوایى
الفباى نابینایان
الفبایى
الفمارى
الفکه
الفیه و شلفیه
القا شده
القاء
القاء به نفس
القاء کردن
القاء کننده
القاى دستى
القاگیر
القایى
الله
الله بختى
الله کلنگ
الله کلنگ بازى کردن
الله کلنگ کردن
الم
الماس
الماس بى فروغ
الماس خیز
الماس دار
الماس درخشان
الماس زا
الماس کوهى
الماسى شکل
المثنى
المثنى نوشتن یا برداشتن
النگو
الهام
الهام الهى
الهام بخش شعر و سخنورى
الهام بخشیدن
الهام دهنده
الهام شده
الهام قبل از وقوع امرى
الهامى
الهه
الهه اجاق خانوادگى و شهرها
الهه اقیانوس
الهه انتقام
الهه جانوران
الهه جنگ
الهه جنگل
الهه خواب
الهه خورشید
الهه درختان میوه
الهه دریایى
الهه رومى خداى اجاق و خانه دارى
الهه زایمان
الهه زراعت و حاصلخیزى
الهه زراعت و رستنى ها
الهه سحر و جادو و عالم اسفل
الهه شب
الهه شعر و تراژدى یونان
الهه شعر و موسیقى
الهه عشق و زیبایى
الهه ماه
الهه ماه و شکار
الهه ناسازگارى
الهه ى عشق و زیبایى
الهه ى عقل و زیبایى
الهه ى ماه و شکار حیوانات وحشى
الهه پالاس آتنا
الهه پیروزى
الهه گل
الهى
الهیات
الو
الواتى
الوار
الوار انباشتن
الوار دار کردن
الوار را به چهار قسمت بریدن
الوار را قطع کردن
الوار ساز
الوار سازى
الوار فروش
الوار مناسب براى اره کشى
الوار کوتاه
الوار یا تیر مخصوص ستون سازى
الوارکارى
الواط
الواطى کردن
الوهیت
الى آخر
الچروبه
الک
الک کردن
الک کننده
الک یا غربال کردن
الکترو مغناطیس
الکترواستاتیکى
الکتروتروپیسم
الکترود
الکترود دریچه اى
الکترود مثبت یا آند
الکترود منفى
الکترودینامیک
الکترولیتى
الکترون
الکترونى که در اثر گرما صادر شود
الکترونیک
الکترونیکى
الکتروگرافیک
الکتریسیته شیمیایى
الکتریکى
الکتریکى کردن
الکل
الکل اتیل دار
الکل اتیلیک
الکل اشباع شده مایع و معطر
الکل تصفیه نشده
الکل خالص
الکل دار
الکل سفید
الکل سنج
الکل متانول
الکل متیلیک
الکل معمولى
الکل چوب
الکلى
الکن
الکى
الگو
الگو ساز
الگو شناسى
الگو وار
الگوریتم
الگوریتمى
الگوى برنامه
الگوى حروف
الگوى ذره اى
الگوى لباس
الیاف
الیاف ابریشمى درخت پنبه یا درخت ابریشم
الیاف رافیا
الیاف سخت و زبر
الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیرى
الیاف محکم و زرد رنگ گیاه صباره
الیاف نخل پیاساوا
الیاف پشم که به هم پیوسته و نخ پشم را تشکیل مى دهد
الیاف کتان
الیاف کنف که براى گونى بافى به کار مى رود
الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
الیاف گیاه
الیاف یا پارچه پولى استر
الیسون
الیم
الیون کوکى
الیوین
ام الدماغ
ام الرقیق
اما
اماج
امارات لازمه را تهیه کردن
امارات متحد عربى
امارت
امارنطون یا ابزازالعذرا یا گل قدیفه
اماره
اماره اتفاقى
اماله
اماله کردن
امام
امام یا شخص مقدس حامى شخص
امامت
امان
امان دادن
امان نامه
امانت
امانت دادگاه
امانت دار
امانت دارى
امانت دهنده
امانت پستى
امانت گذار
امانت گذاردن
امانت گیرى
امانتى
امت
امتحان
امتحان با اسید
امتحان حساب
امتحان سخت
امتحان سخت براى اثبات بیگناهاى
امتحان سختى را گذرانده
امتحان شفاهى
امتحان مجدد دادن
امتحان مقدماتى
امتحان مقدماتى به عمل آوردن
امتحان نشده
امتحان نمودن
امتحان نکرده
امتحان نیمه سال
امتحان پذیر
امتحان کردن
امتحان کننده
امتحانى
امتداد
امتداد از مرکز به خارج
امتداد دادن
امتداد دهنده
امتداد پذیر
امتداد یافتن
امتزاج
امتلاء
امتناع
امتناع از ازدواج
امتناع از حضور در دادگاه
امتناع از حضور در مجالس عبادت
امتناع ورزیدن
امتناع کردن
امتناع کردن از
امتناعى
امتیاز
امتیاز آوردن
امتیاز انحصارى
امتیاز انحصارى گرفتن
امتیاز بازى
امتیاز به طرف ضعیف در بازى
امتیاز تحصیلى آوردن
امتیاز دادن
امتیاز دار
امتیاز دهنده
امتیاز مخصوص
امتیاز مخصوصى اعطا کردن
امتیاز نامه
امتیاز گرفتن
امتیاز یا نشان شایستگى که به کسانى داده مى شود که شایسته جایز نبوده اند
امتیاز یاحق انحصارى به کسى دادن
امتیازات سلطنتى
امتیازات و اموالى که به فرزند ارشد اختصاص داشت
امتیازنامه صادر کردن
امتیازى
امتیازى که به شاگردان ممتاز داده مى شود
امتین
امثال
امثال آن
امثال و حکم
امحاء
امداد
امدادى
امر
امر احتمالى
امر به توقف دادن
امر تعجب آور
امر توهین آمیز
امر حسى
امر خصوصى
امر خطیر
امر خیالى
امر سرى
امر شانسى
امر صادر شده
امر عادى
امر عملى
امر غیر مترقبه
امر فعل بودن
امر فوق العاده و غیره منتظره
امر لازم
امر محتمل
امر محسوس و قابل تحلیل
امر مردود
امر مسلم
امر معلق
امر ممنوعه
امر مهم
امر مورد تعهد یا تضمین
امر مورد علاقه
امر موفقیت آمیز
امر نامه
امر ناگزیر
امر کردن
امر کننده
امرار معاش
امرار معاش کننده در نفس خود
امراض جلدى
امراض فصلى و ناحیه اى دامها
امراض کودکان
امرود
امروز
امروزه
امروزى
امرى
امریه
امریه نظامى
امریه ى دیکتاتوروار
امساک
امساک کردن
امشب
امضا
امضا کردن
امضا کننده
امضاء
امضاء اصیل
امضاء با یک حرف
امضاء خود سخص
امضاء سازى
امضاء شده
امضاء و علامت برجسته و مشخص
امضاء کردن
امضاء کننده
امضاء کننده زیر
امضاء یا علامت مخصوص شخص
امضاى ثانوى بر روى سند
امضاى مختصر
امضاى هنر پیشگى
امضاى هنرى
امضایى
امعاء
امعایى
امل
امل بودن
املا
املا صحیح
املاء
املاء غلط
املاء کردن
املاى غلط به کار بردن
املاک
املاک بارون
املاک خالصه
املاک و اراضى موروثى
املایى
املت
املت درست کردن
امن
امن نگهداشتن
امن و امان
امنیت
امنیه
امواج
امواج الکترو مغناطیسى رادیو
امواج رادیو و تلویزیون
امواج رادیویى براى هدایت هواپیما
امواج رادیویى داراى تناوب اندک
امواج پر فرکانس
اموال
اموال شخصى
اموال شخصى زن
اموال ضبط شده
اموال مثلى
اموال مشترک زن و شوهر
اموال همگانى
امور انجام شده
امور خیریه
امور سیاسى
امور عام المنفعه
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایى
امور چاپخانه
امولسیون سازى
امى
امپدانس
امپراتریس
امپراتور
امپراتور روسیه
امپراتورى
امپراتورى چند کشور که در دست یک پادشاه باشد
امپراتوریس
امپراطور
امپراطور روسیه قدیم
امپراطورى
امپریالیست
امپریالیسم
امکان
امکان تامل
امکان داشتن
امکان سنجى
امکان نا پذیر
امکان ناپذیرى
امکان نزدیکى
امکان پذیر
امکان پذیرى
امکانات
امکانات عیب شناسى
امکانات عیب شناسى سیستم
امگا
امیال و آرزو هاى خود پسندانه
امید
امید انجام چیزى
امید بخش
امید تازه پیدا کردن
امید واهى
امیدبخش
امیدوار
امیدوار بودن
امیدوارى چشم داشت
امیر
امیر دانمارکى یا نروژى
امیر یا پادشاه
امیرالبحر
امیرى که داراى امتیازات سلطنتى بوده
امین
امین صلح
امین صلح یا قاضى
ان
ان دماغ
اناجیل اربعه ى مسیحیان
انار
انبار
انبار ابزار
انبار الوار و چوب
انبار بزرگ
انبار حبوبات
انبار دار
انبار دارو
انبار دانه
انبار شدن
انبار شدنى
انبار شراب
انبار علف
انبار علوفه
انبار غله
انبار لوله اگزوس
انبار مهمات
انبار موقتى
انبار هیزم
انبار پرتویى
انبار کالا
انبار کالاى قراضه
انبار کاه
انبار کاه و جو و کنف و غیره
انبار کردن
انبار کردنى
انبار کمکى
انبار گمرک
انبار یاجمع کردن
انباردار
انبارش
انبارش توده اى
انبارش دائمى
انبارش موازى
انبارش و ارسال
انباره
انباره اصلى
انباره انجمنى
انباره اولیه
انباره ایستا
انباره باززا
انباره بالا فشردنى
انباره برون خطى
انباره تودرتو
انباره ثانویه
انباره خارجى
انباره خازنى
انباره دائمى
انباره داخلى
انباره درون خطى
انباره دو سطحى
انباره فرار
انباره فقط خواندنى
انباره ماتریسى
انباره مغناطیسى
انباره موازى
انباره موقت
انباره میانگیر
انباره نوار مغناطیسى
انباره نوارى
انباره نوبتى
انباره پاک شدنى
انباره پاک نشدنى
انباره پایین فشردنى
انباره پر گنجایش
انباره پشته اى
انباره پشتیبان
انباره پویا
انباره چنبره اى
انباره کار
انباره کنترل
انباره گردشى
انباره گرده اى
انباره گزینه اى
انبارک
انبارگاه
انباز
انبازى
انباشتن
انباشته
انباشته کردن
انباشتگر
انباشتگى
انبان
انبر
انبر جراحى
انبر قابلگى
انبر قند گیر
انبردست
انبرک
انبساط
انبساط پذیر
انبساطى
انبوه
انبوه شدن
انبوه شده
انبوه مردم
انبوه کردن
انبوه گیسو
انبوهى
انبیق
انت هاى تیغه پروانه موتور و غیره
انت هاى درد
انت هاى دم نهنگ
انت هاى سطر
انت هاى شل هر چیزى
انت هاى نقب نظامى
انتحار
انتحار کننده
انتخاب
انتخاب از روى ناچارى
انتخاب شده
انتخاب قرار دادى
انتخاب لغت براى بیان مطلب
انتخاب نماینده
انتخاب وجه احتمالى
انتخاب کالا توسط مشترى
انتخاب کرد
انتخاب کردن
انتخاب کننده
انتخابات فرعى
انتخابى
انترن
انترن بودن
انتریک چى
انتزاع
انتزاع کردن
انتزاعى
انتشار
انتشار بخارج
انتشار دادن
انتشار دادنى
انتشار دهنده
انتشار سهام دولتى و اوراق قرضه و اسکناس
انتشار مجدد
انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
انتشار نور منتشر کردن
انتصاب
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده و اقوام نزدیک به مشاغل مهم ادارى
انتصاب بمقام اسقفى
انتصابى
انتصارى
انتظار
انتظار داشتن
انتظار وعده دادن
انتظار کشیدن
انتظام
انتظامى
انتفاع
انتفاعى
انتقاد
انتقاد آمیز
انتقاد از کتاب
انتقاد تلخ
انتقاد سخت و موشکافى
انتقاد سخت کردن
انتقاد لفظى
انتقاد مضر و از روى بدبینى
انتقاد ناپذیر
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
انتقاد کردن
انتقاد کننده
انتقاد کننده از خود
انتقادى
انتقال
انتقال اعداد معلوم بیکسو و مجولات به طرف دیگر معادله
انتقال برق
انتقال به صفحه بعد دادن
انتقال به وسیله باد و باران
انتقال به کشتى یا وسیله نقلیه دیگرى
انتقال تدریجى
انتقال دادن
انتقال داده ها
انتقال دهنده
انتقال شرطى
انتقال عکس به وسیله رادیو
انتقال غیر شرطى
انتقال فرضى صفات و نفوذ اخلاقى شوهر اول در بچه هاى زن از شوهران بعدى
انتقال فکر
انتقال قانونى
انتقال قرض یا دین
انتقال مالکیت
انتقال موروثى
انتقال ناپذیرى
انتقال واگذارى
انتقال پذیر
انتقال پذیرى
انتقال کنده اى
انتقال گرما
انتقال گیرنده
انتقال یافتن
انتقال یافته
انتقالى
انتقام
انتقام جو
انتقام کشیدن
انتقام گرفتن
انتقام گیرنده
انتقام گیرى
انتقامجو
انتقامى
انتها
انتهانماى پرونده
انتهاى بسته لوله آب یا مجرا
انتهاى تار یا نخ
انتهاى تیر کشتى که طناب به آن آویزند
انتهاى جلد
انتهاى حلقه
انتهاى خط
انتهاى دنده گوسفند
انتهاى رسانه
انتهاى قسمت عقبى کشتى
انتهاى مدرک
انتهاى ورقه
انتهاى پایه ى مجسمه
انتهاى پرونده
انتهاى پیام
انتهایى
انتگرال
انتگرال محدود
انتگرال گیر
انتگرال گیر رقمى
انتگرال گیرى
انتگرالده
انتگران
انجام
انجام با مهارت
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفى براى تملک تیول
انجام داد
انجام دادن
انجام دهنده
انجام رسانى
انجام سریع
انجام شدنى
انجام شده
انجام شده با دست
انجام شده بدون تاخیر
انجام شعائر دینى
انجام مسابقه بنوبت
انجام نشده
انجام وظیفه کردن
انجام پذیر
انجام کارى بیش از حد وظیفه
انجبار
انجدان
انجدان رومى
انجذاب
انجماد
انجماد سنجى
انجماد مجدد
انجمن
انجمن اخوت
انجمن ادبى
انجمن ادیبان و عالمان
انجمن برادرى و اخوت
انجمن بلدى
انجمن تامانى نیویورک
انجمن تعاونى که اعضاى آن همدیگر را در تنگدستى یا پیرى یارى مى کنند
انجمن حزبى
انجمن خیریه مذهبى نسوان
انجمن دانش
انجمن ساز و آواز
انجمن سرى
انجمن شهر
انجمن شهرى
انجمن شیک پوشان
انجمن علمى
انجمن محرمانه
انجمن مخفى و غیر قانونى
انجمن مذهبى
انجمن هاى خیریه یا کلوب نسوان
انجمن کاتوزیان
انجمن کردن
انجمنى
انجمنى مرکب از چهار تن
انجیر
انجیر زهرى
انجیر مصرى
انجیر معابد
انجیر هندى
انجیرک
انجیل
انجیل نویس
انجیلى
انحراف
انحراف اتفاقى
انحراف اخلاقى
انحراف از جهتى
انحراف از سطح تراز
انحراف جنسى
انحراف جنسى یا اخلاقى
انحراف حاصل کردن
انحراف درد
انحراف سنج باصره
انحراف متوسط
انحراف مسیر
انحراف معیار
انحراف موقت
انحراف نا پذیر
انحراف ورزیدن
انحراف کشتى از مسیر خود
انحصار
انحصار خرید کالا به طور دو نفرى
انحصار دو نفرى
انحصار شده
انحصار طلبى
انحصار فروش کالا بین دو نفر
انحصار کردن
انحصارا
انحصارى
انحصارگراى
انحصاریت
انحطاط
انحطاط دهنده
انحلال
انحنا
انحنا پیدا نکرده
انحنا یا خمیدگى به طرف خارج
انحنا یافتن
انحناء
انحناء دار
انحناء نا پذیرى
انحناء ناپذیر
انحناء پذیر
انحناء پذیرى
انحناى زیاد ستون فقرات به طرف جلو
انحیر هندى
انداخت
انداختن
انداختن افشاندن
انداختن لغات
انداختگى
اندازه
اندازه اى
اندازه بودن برازندگى
اندازه داشتن
اندازه شکل
اندازه طبیعى
اندازه غیرمعمولى
اندازه متفاوت با عادى
اندازه متوسط
اندازه مناسب یک مرد
اندازه نشان دادن
اندازه نمو
اندازه کف
اندازه کم
اندازه کنده
اندازه گرفتن
اندازه گیر
اندازه گیر سرعت چرخش
اندازه گیرى
اندازه گیرى اجرام سماوى
اندازه گیرى از دور
اندازه گیرى اندام هاى جانوران
اندازه گیرى با ذره سنج
اندازه گیرى حساسیت چشم
اندازه گیرى درجه حرارت و رطوبت هوا
اندازه گیرى رشد موجودات
اندازه گیرى زمان سپرى شده به کمک روش هاى باستان شناسى و دیرینه شناسى زمین
اندازه گیرى طول
اندازه گیرى عمق دریا و اقیانوس
اندازه گیرى قدرت حس شنوایى
اندازه گیرى نیروى برق بر حسب ولتاژ و آمپر
اندازه گیرى وزن یا غلظت
اندازه گیرى کردن
اندالوزیت نرم و شفاف
اندام
اندام بادبزنى
اندام بویایى
اندام دار
اندام زبرین
اندام زیرین
اندام ساقه اى یا محورى
اندام شناسى
اندام هاى تناسلى
اندام هاى کسى را بریدن
اندام هاى کسى را کشیدن
اندام پذیرى
اندامها و مراکز احساس گرما در پوست
اندامگان
اندر
اندر جاه
اندراج
اندرز
اندرز آمیز
اندروا
اندروا بودن
اندروا پذیرى
اندروایى
اندرون
اندرونه
اندرى
اندوختن
اندوختنى
اندوخته
اندود
اندود بار اول
اندود زرد
اندود سازى
اندود شن و آهک
اندود گچ و سیمان
اندودن
اندوده
اندوده به شن و آهک
اندونزى
اندوه
اندوه آور
اندوه آورد
اندوه بسیار
اندوهناک
اندوهگین
اندوهگین کردن
اندوکتانس
اندوگر
اندوگین
اندک
اندک اندک خوردن
اندک بینى
اندک قلیل
اندکى
اندکى از
اندکى تیره
اندکى جوشاندن
اندکى دور از کشتى ماندن
اندکى دیر
اندکى فاسد
اندکى متلاطم
اندکى ناخوش
اندکى پس از آن
اندکى پیش
اندیشمند
اندیشناک
اندیشناک کردن یا بودن
اندیشناکى
اندیشه
اندیشه اى
اندیشه قبلى
اندیشه نگار
اندیشه و تفکر
اندیشه پذیر
اندیشه پوچ
اندیشه کردن
اندیشه کننده
اندیشه گرایى
اندیشیدن
اندیکاتور
انذدوه
انرژى
انرژى جنبشى
انرژى دادن
انرژى روانى
انرژى سینتیک
انرژى نهانى
انرژى و زنده دلى
انرژى پتانسیل
انرژى یافته
انزال
انزال کردن
انزجار
انزوا
انزوا جویى
انزوا گرایى
انزوا گزین
انزواجو
انزواى سیاسى
انس
انس پذیر
انس گرفتن
انس گرفته
انس گیر
انساب
انسان
انسان اولیه
انسان اولیه میمون نماى دوره ى پلیوسن که جمجمه اش در جاوه کشف شده
انسان زنده شد
انسان سرگرد و پا کوتاه
انسان شدن
انسان شناس
انسان هاى غارنشین
انسان پرورى
انسان گرایى
انسان گریز
انسان یا حیوان تنبل و کندرو
انسان یا حیوان رشد نکرده و ضعیف
انسان یا حیوان مزاحم
انسان یا حیوانى که روى آن آزمایش به عمل مى آید
انسانى
انسانى کردن
انسانگراى
انسانیت
انسجام
انسداد
انسداد اریب
انسداد جریان خون
انسداد روده
انسداد شرائین اکلیلى قلب
انسداد شریان اکلیلى قلب
انسولین
انسى
انسگان
انسگان شناس
انسگان شناسى
انسگانى
انشا کردن
انشاء
انشاء الله
انشاء و گفتار غلط
انشاء پرتصنع و مغلق
انشاء کردن
انشاء یا گفتار یا اصطلاح قدیمى
انشعاب
انشعاب آوندى چوب
انشعاب به دو شعبه
انشعاب حزبى
انشعاب شاخ
انشعاب شاخ گوزن چهار ساله
انشعاب شرطى
انشعاب غیر شرطى
انشعاب پذیر
انشعاب کوچک دریا شبیه خلیج
انشعاب یافتن
انشعابى
انشقاق
انصاف
انصاف بى غرضى
انصراف
انصراف از مجازات
انضباط
انضباط نفس
انضباط پذیر
انضباطى
انضمام
انطباق
انطباق با آئین و آداب ظاهرى
انطباق با اصول عقلانى
انطباق با رژیم شوروى
انطباق بامورد
انطباق خود با محیط یا چیز دیگرى
انطباق زمانى داشتن
انطباق پذیر
انطباقى
انعام
انعام دادن
انعام دهنده
انعزال
انعطاف
انعطاف داشتن
انعطاف پذیر
انعطاف پذیرى
انعقاد
انعقاد پذیرى
انعکاس
انعکاس سنج صدا
انعکاس صدا
انعکاس صداى کار کردن ماشین آلات در میکروفون
انعکاس نور خورشید
انعکاس نور خورشید بر روى برف یا یخ
انعکاس یا تصویر بعدى چیزى در شبکیه
انعکاس یا جواب سرود و موسیقى
انعکاسى
انعکس
انفاذ
انفارکتوس
انفجار
انفجار از داخل
انفجار دار
انفجار صوتى
انفجار مکرر
انفجار پى درپى کردن
انفجارى
انفراد
انفرادا
انفرادى
انفرادى کردن
انفصال
انفصال خودبخود دست یا پا یا عضو حیوان از بدن
انفصال خودبخود پیدا کردن
انفعال
انفعالى
انفلوانزا
انفورماتیک
انفیه
انفیه جزایر مارتینیک
انفیه دان
انفیه زدن
انفیه زنى
انقؤوزه
انقال
انقال دادن
انقال نور از خلال عضوى به عضو دیگرى
انقال پذیر
انقباض
انقباض بى نظم رشته هاى عضلانى
انقباض عضلات و غیره
انقباض عضله پیدا کردن
انقباض غیر ارادى ماهیچه
انقباض غیر عادى عضلات
انقباض قلب
انقباض ماهیچه
انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد
انقباض ناپذیر
انقباض گازها و مایعات روى سطوح سخت و جامد
انقباضى
انقراض
انقصال
انقضا
انقضاء
انقضاء پذیر
انقطاع
انقلاب
انقلاب آور
انقلاب زمستانى
انقلاب متقابل
انقلابى
انقلابى افراطى
انقلابى کردن
انقوزه
انقیاد
انقیاد و پیروى از فرامین و قوانین شخص دیگرى
انهدام
انهدام باکترى
انهدام پذیر
انواع
انواع اتم هایى که حاوى پروتون و نوترون و مقدارى نیرو مى باشند
انواع اردک هاى آبى
انواع امراض استخوانى
انواع امراض مختلفى که سابقا آنها را کوفت
انواع بتونقیه
انواع تیره ى نرگسیان
انواع تیس
انواع ثعلب داراى برگ زوجى
انواع جانوران مهره دارى که رشد آنها شبیه گیاه مى باشد
انواع جلبک هاى لیفى نرم
انواع حشرات از راسته نیم بالان
انواع حشرات کوچک مکنده
انواع خاک هاى قهوه اى مایل به زرد که براى رنگ هاى روغنى به کار مى رود
انواع خشخاش مزروعى چند ساله
انواع درختان برگریز کاج
انواع درختان کاج
انواع ساس و کنه و غریب گز و غیره
انواع سرپاوران 10 بازویى
انواع سوسمارهاى شن زى
انواع سیب زمینى
انواع شاهدانه
انواع شمشیرماهیان دندان دار
انواع لوبیا سبز
انواع مارهاى بوا
انواع ماهیان
انواع ماهیان خاردار دم چنگالى
انواع ماهیان سربزرگ
انواع ماهیان نقره فام
انواع ماهیان کوچک و نقره فام آمریکایى
انواع مختلف اردک ماهى
انواع مرغان مگس خوار
انواع مشروبات الکلى محتوى یخ و شکر
انواع مواد نفتى قابل اشتعال
انواع میمون هاى دم دراز و داراى ابرو هاى پرپشت آسیا
انواع هویج وحشى
انواع پرندگان پنجه بلند نواحى قطبى و شمال آمریکا
انواع پرندگان یا مرغان شکارى مخصوصاً زغن یا چالاقان
انواع پستانداران گوشتخوار دله
انواع پنگوئن هاى ماهیخوار و غواص
انواع چکاوک آواز خوان شبیه سسک
انواع کاج میلاد
انواع کاسنى مخصوص سالاد
انواع کرم هاى قلاب دار روده ى انسان
انواع کرم هاى گرد
انواع گزنه تیغى گزنده
انواع گل استکانى آبى رنگ
انواع گل داودى
انواع گل ساعت گرمسیرى
انواع گنجشگ
انواع گیاهان خانواده سمار
انواع گیاهان سفید گلبرگ
انى قدر زیاد
انژکتور
انکار
انکار فضیلت
انکار فضیلت چیزى را کردن
انکار ناپذیر
انکار نفس
انکار همه چیز
انکار وجود خدا
انکار پذیر
انکار کردن
انکار کننده
انکار کننده نفس خود
انکسار
انکسار مضاعف
انکسار نور
انکسار پذیرى
انکسارسنج
انکسارسنجى
انکسارى
انگ
انگاره
انگارى
انگارگان
انگاشت
انگاشتن
انگاشتنى
انگاشته
انگاشتى
انگبین
انگبینى
انگشت
انگشت انگشتر
انگشت به شیر زن
انگشت دار
انگشت زدن
انگشت شست
انگشت شهادت
انگشت نشان
انگشت نما
انگشت نمایى
انگشت نگارى
انگشت نگارى از پا
انگشت نگارى کردن
انگشت نگارى یا نگارش اثر چیزى براى کشف جرم
انگشت پا
انگشت پاى مهره داران
انگشت چهارم دست چپ
انگشت کارى
انگشت کوچک
انگشتانه
انگشتر
انگشتر خاتم دار
انگشترى
انگشترى خاتم دار
انگشترى کوچک
انگشتى
انگل
انگل برون زى
انگل برگ
انگل جانور
انگل حیوانى
انگل خارجى
انگل داخلى
انگل دار
انگل روده
انگل شدن
انگل شدن بر
انگل شناسى
انگل مالاریا
انگل هاى خونى
انگل هاى داخلى به طور اعم و بخصوص کرم هاى روده
انگل هاى کوچک و ذره بینى
انگل یا میکرب سوزاک
انگل یک میزبانى
انگلستان
انگلهایى که بیمارى زا نیستند
انگلهایى که در داخل بدن زندگى مى کنند
انگلوساکسن
انگلى
انگلیس
انگلیسى
انگلیسى اصیل
انگلیسى دست و پا شکسته و مخلوط با اصطلاحات چینى
انگلیسى دوست
انگلیسى ماب شدن
انگلیسى ماب کردن
انگلیسى مابى
انگلیسى منشى
انگم
انگم کاج
انگنار
انگور
انگور ترش نواحى شمال شرقى آمریکا
انگور خرس
انگور زود رس
انگور سفید نواحى راین
انگور سفید یا ارغوانى بیضى
انگور فرنگى
انگور مانند
انگور مزه
انگور مشک
انگور چین
انگور چینى
انگور یا شراب موسکاتل
انگورى
انگورک
انگپایه
انگیختار
انگیختن
انگیختگر
انگیختگى
انگیزش
انگیزنده
انگیزه
انگیزه آنى
انگیزه اصلى
انگیزه خواب
انگیزه دادن به
انگیزه ناگهانى
انیدرید سولفورو
انیسون
اه
اه و پیف
اه و پیف کردن
اهالى شهر
اهانت
اهانت آمیز
اهانت آور
اهانت وارد آوردن
اهانت کردن
اهانت کردن به
اهانت کننده
اهانت یا بى احترامى کردن
اهتزاز
اهتزاز پرچم
اهتزاز پرچم یا هر چیز دیگرى براى علامت دادن
اهتزازى
اهدا مجدد
اهدا نان
اهدا کردن
اهدا کننده
اهداء
اهداء کردن
اهداء کننده
اهدایى
اهرام
اهرام یا لنگرپل متحرک
اهرم
اهرم آهنى
اهرم جعبه ماکو
اهرم خود کار براى حرکت سوپاپ ماشین
اهرم ساعت
اهرم سکان
اهرم سکان کشتى
اهرم لوله توپ
اهرم چوبى
اهرم کردن
اهریمن
اهریمنى
اهل
اهل آسیا
اهل آکد یا آکاد
اهل اتویپى
اهل استان ولز انگلستان
اهل استان ژپومرانیا
اهل استان کارولیناى شمالى آمریکا
اهل استفاده زیاد بودن
اهل اسکاندیناوى
اهل انضباط
اهل انگلیس
اهل اوکرانى در کشور شوروى
اهل ایالت ولز در بریتانیا
اهل ایران
اهل بحث و جدل
اهل بخش
اهل بخیه
اهل برمه
اهل بریتانیا
اهل بلژیک
اهل بمبیى
اهل بهشت
اهل بوس و کنار
اهل بیت
اهل تتبع
اهل تحقق و تتبع
اهل تحقیق
اهل تحقیق و تتبع
اهل تسبیح
اهل تصوف
اهل تفریح و بازى
اهل تقلید
اهل تملق
اهل توسکانى
اهل تونکن شمالى
اهل جاى دور افتاده
اهل جدل
اهل جرجیا
اهل جزایر میکرونزى
اهل جزایر پلینزى
اهل جزیره تاهیتى در جزایر پلینزى
اهل جزیره سیسیل
اهل جزیره هائیتى
اهل جمهورى سابق استونى درشمال اروپا
اهل جنوب
اهل جنوب غربى
اهل جهنم
اهل حال
اهل حبشه
اهل حومه شهر
اهل خانه
اهل خشکى
اهل خورشید
اهل دالماسى
اهل دانمارک
اهل دخانیات
اهل دلفى یونان
اهل ده
اهل دوئل
اهل دود
اهل روسیه
اهل روم
اهل رومانى
اهل سر
اهل سغدیا یا سغد قدیم ایران
اهل سنت
اهل سوئد
اهل سوریه
اهل سومالى
اهل سکوت
اهل سیاست
اهل سیبرى
اهل شبه جزیره ایبرى
اهل شمال
اهل شمال آفریقا
اهل شمال استان
اهل شهر
اهل شهر اخائیه در یونان باستان
اهل شهر شانگ هاى
اهل شهر مسین قدیم یونان
اهل شوخى بى جا
اهل صنعت
اهل ضیافت
اهل طریقت
اهل عرفان
اهل عمل
اهل فسق
اهل فلاندرز
اهل فن
اهل فنیقه
اهل فیلیپین
اهل قبیله گل
اهل قلم
اهل لائوس
اهل لاس زنى
اهل لندن
اهل لواط
اهل لیبى
اهل مالت
اهل ماله
اهل مباحثه
اهل مجادله و دعوا
اهل مجارستان
اهل محاوره
اهل محل
اهل محله
اهل مسکو
اهل مشاجره
اهل مطالعه و تحقیق با اطلاع
اهل مناطق مرتفع
اهل مناظره
اهل موناکو
اهل مکزیک
اهل میشیگان
اهل ناتال در جنوب آفریقا
اهل ناصره جلیل در یهودیه نصرانى
اهل نرماندى
اهل نزاع
اهل نزاع و کشمکش
اهل نپال
اهل نیویورک
اهل هاوایى
اهل ولز در بریتانیا
اهل ویتنام
اهل پارت
اهل چکوسلواکى
اهل چین
اهل کارتاژ قدیم
اهل کانادا
اهل کانتن
اهل کرات دیگر
اهل کردستان
اهل کره مریخ
اهل کشور آشور
اهل کشور اندونزى
اهل کشور باستانى گل
اهل کشور تایلند
اهل کشور تبت
اهل کشور ترکیه
اهل کشور رومامى
اهل کشور سیام
اهل کشور فنلاند
اهل کشور لیتوانى
اهل کشور ماد
اهل کشور نوبى یا حبشه
اهل کشور پرتقال
اهل کشور کره
اهل که درزندگى یا کار خود به رسم و قانون دیگران کارى ندارد
اهل کوهستان
اهل کیف و خوشگذرانى
اهل یک آب و خاک
اهله قمر
اهلى
اهلى شده
اهلى کردن
اهلیت
اهم
اهم سنج
اهمال
اهمال کار
اهمى
اهمیت
اهمیت به خود
اهمیت دادن
اهمیت داشتن
اهمیت ندادن
اهمیت نده
اهن و تلپ کردن
اهنانت آور
اهوى
او
او دارد
او را
او مى کند
اوباش
اوباش صفت
اوباشى
اوت
اوتار
اوج
اوج خوش بختى
اوج لذت جنسى
اوج نما
اوج پرواز
اوج گرفتن
اوجى
اوراق
اوراق شدگى
اوراق قرضه
اوراق و اسناد بهادار قابل انتقال
اوراق چاپى
اوراق چى
اوراق کردن
اوراق کننده
اورانگوتان
اورانیم
اورانیوم
اورشلیم
اورنگ
اورژانس
اوریدس
اوزان و مقیاسات اجناس
اوستا
اوغ زدن
اوغ زنى
اوف
اوقات تلخ
اوقات تلخى
اوقات تلخى زیاد
اوقات تلخى کردن
اوقات تلخى کردن به
اوقات تلخى کردن کردن
اول
اول آن که
اول شخص
اول شیرین و بعد تلخ
اول ماه
اول هر چیزى
اولاد
اولاد عمه و عمو
اولاد نامشروع
اولاد پرست
اولاد یا محصول
اولاً
اولس
اولویت
اولویت برنامه
اولویت نما
اولویت پردازى
اولى
اولکس فرنگى
اولیاء
اولیاء امور
اولیسز قهرمان حماسه اودیسه منسوب به هومر شاعر نابیناى یونانى
اولین
اولین روز آغاز به کار
اولین روز ایام روزه ى مسیحیان
اولین قسمت
اولین ماه سال مسیحى
اولین یکشنبه بعد از عید پاک
اولیه
اونس
اونیفورم
اوه
اوهام
اوول
اوکادو
اوکالیپتوس
اوکر
اوکراین
اوگاندا
اوگلنا
اى
اى والله
اى واى
اى کاش
اپرا
اپراى سبک
اپراى سنگین
اپراى عمیق
اپراى مفرح
اپراى کوچک
اپسیلون
اپل
اپوستروف
اپى گلوت
اپیکا
اچالید
اژد هاى افسانه اى بالدار دو پا
اژدر
اژدر مار
اژدر مخرب دریایى
اژدر کوچک
اژدها
اژدهاى آتش خوار
اژدهاى افسانه اى بالدار
اژدهاى دریایى افسانه اى اسکاندیناوى
اژدهایى
اژه
اکار
اکاسیا
اکالیت
اکاکیا
اکبر
اکبیرى
اکتاو
اکتساب
اکتساب داده ها
اکتساب کننده
اکتسابى
اکتشاف
اکتشاف جدید
اکتشاف نشده
اکتشاف کردن
اکتشاف کننده
اکتشافى
اکثریت
اکثریت لازم براى مذاکرات
اکثریت مطلق
اکراه
اکراه و اجبار
اکستراسیستول
اکسفورد
اکسید
اکسید آهن معدنى هیدروژن دار
اکسید دو زنگ
اکسید طبیعى آهن
اکسید قرمز
اکسید قلع طبیعى
اکسیدنیترید
اکسیدى که اکسیژن و فلز آن برابر باشد
اکسیدى که داراى مقدار زیادى اکسیژن باشد
اکسیر
اکسیژن
اکسیژن آمیختن
اکسیژن دار
اکسیژن زدایى
اکسیژن زدن
اکسیژن مایع
اکسیژن گیرى کردن از
اکلیل
اکلیل الملک
اکلیل جنوبى
اکلیل کوهى
اکنون
اکوادور
اکوردئون
اکول
اکید
اکیدا
اگر
اگر بشماریم
اگر و تنها اگر
اگر چه
اگرچه
اگزما
اگزوس
اگو
ایالات متحده
ایالت
ایالت اولسیتر در ایرلند
ایالت لینکلن شایر انگلستان
ایالت نشین
ایالت نظامى
ایالت یورکشایر درشمال انگلستان
ایالتى
ایام
ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
ایام ثلاثه
ایام جوانى و بى تجربگى
ایام خوب گذشته
ایام خوش
ایام عید تولد عیسى
ایام متبرکه
ایام کار ادارى
ایام کار درهفته
ایام کریسمس
ایتالیا
ایتالیایى
ایتالیایى مابى
ایتالیایى کردن
ایثار نفس
ایجاب
ایجاب کردن
ایجاب کننده
ایجاد
ایجاد آبراه کردن
ایجاد احساسات و عواطف
ایجاد استحکامات دفاعى کردن
ایجاد اشک
ایجاد اشکال کردن
ایجاد افتضاح
ایجاد افسانه
ایجاد الوهیت
ایجاد انعکاس کردن
ایجاد باران
ایجاد بافت چوب پنبه اى در چوب
ایجاد برق در اثر اصطکاک
ایجاد بزاق
ایجاد بى صبرى و عصبانیت کردن
ایجاد ترس و وحشت در مردم
ایجاد تشخص
ایجاد تصویر لیزى
ایجاد تقارن
ایجاد جبهه واحد که نتیجه آن تشکیل ابر و بارندگى است
ایجاد جدایى
ایجاد جریان برق در اثر حرارت
ایجاد جنسى شبیه خود
ایجاد جوش
ایجاد حرارت با بخار
ایجاد حریق عمدى
ایجاد حفره
ایجاد حکومت مستقل ناحیه اى
ایجاد خار
ایجاد خارش و سوزش
ایجاد خواب
ایجاد خواب هیپنوتیزم
ایجاد در اثر فعل و انفعالات درونى
ایجاد دو قطب
ایجاد دود براى دفع حشرات
ایجاد روابط حسنه
ایجاد زخم یا قرحه
ایجاد زندگى روستایى
ایجاد ساختمان
ایجاد سبک
ایجاد سر و صدا و آشوب
ایجاد سلول جنسى قابل لقاح
ایجاد سنگ و ریگ در مجارى بدن
ایجاد سوراخ
ایجاد سوراخ بامته
ایجاد سوراخ کردن
ایجاد شخصیت حقوقى براى شرکت
ایجاد شده بر اثر تخم کشى از موجودات هم تیره
ایجاد شده به وسیله اشعه ماورا بنفش یا فرابنفش
ایجاد شده به وسیله انعکاس یا تصویر
ایجاد شده به وسیله باکترى اوره
ایجاد شده در اثر تشعشع
ایجاد شده در اثر نور و روشنایى
ایجاد شده در اثر گندیدن
ایجاد شده در خود فرد
ایجاد شده در کلیه
ایجاد شفیره
ایجاد شکاف کردن
ایجاد شیر
ایجاد صدا با عالى ترین درجه و شباهت زیاد به اصل و مبداء آن
ایجاد طنین
ایجاد عدسى
ایجاد عقده روحى کردن
ایجاد غدد مرکب از بافت هاى لنفى در قسمت هاى بدن
ایجاد فعالیت
ایجاد قطب الکتریکى در بلورها به وسیله تغییر حرارت
ایجاد مانع
ایجاد مانع کردن
ایجاد مسمومیت
ایجاد موازنه
ایجاد موج و شیار کرم مانند
ایجاد موجود تازه توسط جوانه سلولى
ایجاد موجود زنده از مواد بى جان
ایجاد مولود به وسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
ایجاد ناحیه
ایجاد ناگهانى
ایجاد نطفه
ایجاد همزمانى
ایجاد و تشکیل مواد آلى در گیاهان به کمک روشنایى
ایجاد و تشکیل گویچه هاى سفید خون
ایجاد واکنش در برابر آب
ایجاد وسایل خود کار
ایجاد وقفه
ایجاد چند لحن در آن واحد
ایجاد کردن
ایجاد کننده
ایجاد کننده ائتلاف یا انضمام
ایجاد کننده بافت عصبى
ایجاد کننده بذر یا نطفه
ایجاد کننده تالیوم
ایجاد کننده تورم غده تیروئید
ایجاد کننده خواب هیپنوتیزم
ایجاد کننده سلول هاى جدارى و جسمى
ایجاد کننده سیلیکون
ایجاد کننده صداى فش فش
ایجاد کننده گواتر
ایجاد کورک
ایجاد کوه
ایجاز
ایدئولوژى
ایدا آریزا
ایده آل
ایده آل نفسانى
ایده آلیست
ایذاء نفس
ایراد
ایراد کردن
ایراد کننده
ایراد گرفتن
ایراد گیر
ایراد گیرى کردن
ایراددار
ایرادى
ایرادگیر
ایران
ایرانى
ایرانى باستان
ایرلند
ایرلندى
ایرلندى زبان
ایرنلدى
ایریدیم
ایزابل
ایزد
ایزس الهه حاصلخیزى
ایزوتوپ
ایزوتوپ اورانیوم به وزن اتمى 235
ایزوتوپ پرتو افشان
ایزومر
ایساتیس رنگرزان
ایست
ایست دادن
ایست درسخن
ایست طمث
ایست میان دو پرده
ایست ناپذیر
ایست پویا
ایست کردن
ایستا
ایستا ساختن
ایستا شناسى
ایستا نورى
ایستادانه
ایستادن
ایستاده
ایستادگى
ایستادگى ناپذیرى
ایستادگى کردن
ایستادگى کردن در برابر
ایستادگى کننده
ایستاندن
ایستایش
ایستایى
ایستگاه
ایستگاه آتش نشانى
ایستگاه اتوبوس و غیره
ایستگاه بنزین گیرى و تعمیرگاه
ایستگاه تقویت
ایستگاه خارج از شهر
ایستگاه خواندن
ایستگاه درشکه
ایستگاه دور دست
ایستگاه راه آهن
ایستگاه فرعى
ایستگاه فضایى
ایستگاه نهایى
ایستگاه هاى حومه
ایستگاه هاى فرعى بین راهى جاده یا خط آهن
ایستگاه هوا شناسى
ایستگاه پرس و جو
ایستگاه کلانترى
ایسلاندى
ایسلند
ایسلندى
ایسلندی
ایشان
ایشان را
ایضا
ایفا
ایفا کردن
ایفا کننده
ایفاء
ایفاء کردن
ایفاى نمایش
ایل
ایل و تبار
ایل گرایى
ایلامى
ایلخانى
ایلعاذر
ایلى
ایلچى
ایلچى پاپ
ایلچى گرى
ایلیاتى
ایلیاد
ایما
ایماء
ایمان
ایمان آوردن
ایمن
ایمن درمانى
ایمنى
ایمنى شناسى
این
این جهانى
این جور
این روزها
این سو آن سو جمع کردن
این سو و آن سو جنبیدن
این سو و آن سو جهیدن
این سو و آن سو حرکت کردن
این سو و آن سو رفتن
این سو و آن سو پرت کردن
این سوى
این طرف
این طرفى
این طور
این طور و آن طور
این علامت
این علامت !
این قبیل
این قدر
این همه
این کار و آن کار
این کلمه به صورت پیشوند نیز با معانى فوق به کار مى رود
این کلمه به صورت پیشوند و پسوند نیز به کار رفته و است به معنى حجره و سلول و نهر است
این کلمه در ابتداى جمله به صورت علامت سوال مى آید
این یک
این یکى و آن یکى
اینان
اینجا
اینجا و آن جا
ایندیم
اینشتنیم
اینقدر
اینها
اینچ
اینک
ایهام
ایهام گفتن
ایهام گویى کردن
ایوان
ایوان آفتابگیر
ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
ایوان سرپوشیده
ایوان غربى کلیسا
ایوان یا گردشگاه سرپوشیده
ایوب
ایوتا
ایوسن در عهد سوم که بین پلیوس و اکیگوسن بوده
ایپکائین
ایکاروس پسر دالوس
ایکاش
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات