دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ج در زبان انگلیسی و دیکشنری
جا
جا افتادن
جا افتاده
جا انداختن
جا انداخته نشده
جا انگشتى
جا دادن
جا ذغالى
جا رختى
جا زدن
جا سنجاقى
جا هیزمى
جا کردن
جا کلاهى
جا گذاشتن
جا گرفتن
جااندازى
جاانگشتى
جابجا ساختن درد
جابجا سازى
جابجا شدن
جابجا شدن درد
جابجا شدنى
جابجا شده
جابجا شدگى
جابجا شدگى جنین
جابجا شونده
جابجا نشده
جابجا کردن
جابجاسازى
جابجاشد
جابجاشدگى
جابجاناپذیر
جابجاپذیر
جابجاگر
جابجایى
جابجایى برنامه
جابجایى پذیر
جابجایى پذیرى
جابجایى پویا
جابر
جابرانه و سرى
جابطرى
جاتنگ کردن
جاخالى
جاخالى دادن
جاخالى کردن
جاخالى کن
جاد فرزند یعقوب و زلفه
جادادن
جادار
جادستى
جاده
جاده اسب رو
جاده اسفالته داراى سنگفرش
جاده اصلى
جاده اى که از کف زمین بلندتر است
جاده اى که بر لبه پرتگاهى ساخته شده باشد
جاده باریک
جاده دریایى
جاده رو
جاده زیرجاده دیگرى
جاده سربالا
جاده سریع السیر
جاده سنگ فرش
جاده شیرى
جاده صاف کن
جاده صاف کن داراى نیروى بخار
جاده عریض
جاده فرعى
جاده فرعى براى فرار از پرداخت عوارض راه
جاده لیز و لغزنده
جاده مال رو
جاده مخصوص تراموا و واگن برقى
جاده مخصوص حمل لوازم و ذخائر بمحلى
جاده وسیع
جاده پرت
جاده پستى
جاده پیاده رو
جاده چاپارخانه دار
جاده کم آمد و شد
جاده یا راه تاکسى رو
جادو
جادو شده
جادو کردن
جادو گر
جادو گر و طبیب
جادو گرى
جادوگر
جادوگر سیاه پوست
جادوگرانه
جادوگرى
جادوگرى با آتش
جادویى
جاذب
جاذب گرما
جاذبه
جاذبه اى
جاذبه جنسى
جاذبه زمین
جاذبه مولکولى
جار
جار زدن
جار زدن و جنس فروختن
جار زن
جار زننده
جار و جنجال راه انداختن
جار کشیدن
جارختى
جارفتن
جارو
جارو جنجال
جاروب
جاروب باغبانى
جاروب ترکه اى
جاروب زبر
جاروب شده
جاروب کردن
جاروب کن
جاروب کوچک
جاروى برقى
جاروکش
جارى
جارى به مقدار زیاد
جارى بودن
جارى ساختن
جارى شدن
جارى شونده
جارى شونده دراطراف
جارچى
جاز زن
جاز مانند
جاز نواختن
جازده
جازغالى
جازم
جازن
جاسازى شده
جاسازى کردن
جاسوس
جاسوس بودن
جاسوس یا ماشینى که مکالمات را به طور سرى ضبط مى کند
جاسوس یا مراقب دیگرى
جاسوسى
جاسوسى کردن
جاشنى غذا
جاشو
جاعل
جاقلمى
جاقلمى و دسته قلم
جالب
جالب توجه
جالب نظر
جالب و بموقع
جالباسى
جالس
جالوت
جالیز
جالینوسى
جام
جام باده
جام شراب
جام شراب بزرگ
جام شراب مخصوص نمونه گیرى
جام شیشه
جام طلایى
جام مشروب خورى چوبى بزرگ
جام پاى سماور
جام پر
جام پنجره
جام پیروزى
جام گل
جام گلبرگ
جامد
جامد کردن
جامع
جامع علوم معقول و منقول
جامع و فاضل
جامعه
جامعه جویى
جامعه راهبان و مومنین
جامعه سنجى
جامعه شناس
جامعه شناسى
جامعه مسیحیت
جامعه پذیر
جامعه پذیرى
جامعه کوچک و مستقل اشتراکى
جامعه گراى
جامعه گرایى
جامعیت
جامعیت بخشیدن به
جامه
جامه ارغوانى
جامه از تن به در آوردن
جامه از تن در آوردن
جامه اسقفى
جامه اى که از پوست خوک آبى بدوزند
جامه باشلق دار زنانه
جامه بتن کردن
جامه بلند زنانه
جامه بلندى که جلوى آن باز و آستین تنگى دارد
جامه تنگ و چسبان بندبازان و رقاصان
جامه خانگى
جامه خزدار
جامه دان
جامه در بر کردن
جامه رسمى مخصوص کاهنان یهود
جامه رو
جامه روحانى پوشیدن
جامه زبر
جامه زربفت
جامه زرى
جامه سفید حمایل دار
جامه عمل به خود پوشیدن
جامه فلانل یا پشمى
جامه لباس
جامه مبدل پوشیدن
جامه معمولى
جامه ى سفید و بلند
جامه پر زرق و برق
جامه پشمى
جامه پوشاندن
جامه پوشانیدن به
جامه پوشیدن
جامه چسبان و خفت
جامه چین دار
جامه ژاپنى
جامه ژنده
جامه کش باف
جامه گرم در بر کردن
جامه یا رخت عروس
جامى که توسط اجسام طلایى رنگ پولک کارى شده
جان
جان آزار
جان بخشى
جان بخشیدن
جان به در بردن
جان دادن
جان دادن به
جان دهنده
جان سخت
جان سختى
جان پناه
جان کلام
جان کن
جان کندن
جان کنى
جان کنى مفت
جان گداز بودن
جان گرایى
جانانه
جانب
جانبدار
جانبدار بهداشت همگانى
جانبدارى
جانبدارى کردن
جانبه
جانبى
جاندار
جانداران
جانزده
جانسوز
جانسوز بودن
جانسپار
جانشانى
جانشین
جانشین دیگرى کردن
جانشین سازى
جانشین شدن
جانشین شونده
جانشین موقت
جانشین هنرپیشه شدن
جانشین کردن
جانشینى
جانفشان
جانفشانى
جانم
جانم باشى بتاخت برو
جانمى
جانوار کیسه دار
جانوان فاقد ستون فقرات
جانور
جانور آغازى تاژک دار داراى مو هاى کرک مانند
جانور آفت
جانور ابلق
جانور از راسته دهان گردان
جانور افسانه اى داراى یک شاخ
جانور بدبو
جانور بدون اولاد
جانور بدون سرپوش
جانور برگ پاى
جانور بزرگ دریایى که در کتاب عهد عتیق نام برده شده
جانور بسیار ریز
جانور بى دندان
جانور بى شاخ
جانور بى صاحب
جانور تازه متولد
جانور تنبل
جانور تک سلولى
جانور جنگلى
جانور جونده
جانور خوار
جانور خون گرم
جانور خونسرد
جانور خوى
جانور خوى نمودن
جانور خویى
جانور داراى پاى پرده دار
جانور دریایى
جانور دورگه
جانور دورگه گرفتن
جانور دوپا
جانور ریز شناور بر سطح دریا
جانور زنده زا
جانور سخت پوست برابر پاى
جانور سفید صورت
جانور سم دار
جانور سم شکافته
جانور سنگ زى
جانور شاخ کوتاه
جانور شانه دار
جانور شب پر
جانور شش پا
جانور شناس
جانور شناسى
جانور شناسى تطبیقى
جانور شناسی پیشوندى است به معنى کرم
جانور شکارى
جانور شکافى
جانور غول آسا
جانور فرد سم
جانور لاشخور
جانور ماده
جانور ماهیخوار
جانور مرجانى
جانور مهاجر
جانور نامه
جانور نحیف
جانور نحیف و کم ارزش
جانور نر
جانور نر و ماده
جانور نرم تن
جانور نرم تن خاره چسب
جانور نمودن
جانور نیام دار
جانور همه چیز خوار
جانور پستاندار مورچه خوار
جانور پستاندار نشخوار کننده
جانور پستاندار کوچک گوشت خوارى شبیه گربه زباد یا گربه معمولى
جانور پستاندارى شبیه زرافه
جانور پوده زى
جانور پوست انداز
جانور پوست کلفت
جانور پیشانى سفید
جانور چند یاخته اى
جانور چهار پا
جانور کثافت خور
جانور کندرو
جانور کوچک
جانور کیسه دار
جانور کیسه دارى شبیه خرس
جانور گیاه سان
جانور یا اسب بى ارزش
جانور یا چیزى که در مرداب فرو رود
جانور یا گیاه آبزى
جانور یا گیاه حشره خوار
جانور یا گیاه خوش نژاد
جانور یا گیاه و یا گروهى که مشابه گیاه یا گروه دیگرى است
جانور یا گیاهى که روى انگلى رشد و نمو کند
جانوران آب شور
جانوران دگردیس
جانوران موذى
جانوران همه چیز خوار مانند خوک و اسب آبى
جانوران پستاندار شبیه راسو
جانوران کوچک و میکروسکپى
جانورانى که انسان و انواع میمون ها نیز جزو آن به شمار مى روند
جانورانى که در روز فعالیت دارند
جانورخوى
جانورسان
جانوروار
جانورى
جانورى از راسته ى بند پایان
جانورى که انسان را مى خورد
جانورى که بخاطر پشمش پرورش مى یابد
جانورى که تار مى تند
جانورى که تن و رخسار زن وبال و چنگال مرغ را داشته
جانورى که زمستان را بسر مى برد
جانورى که سرشیر و بدن ببر و دم مار داشته است
جانورى که نیم بدنش شیر و نیم بدنش دال بوده
جانورى که نیمى از بدنش گاو و نیم دیگرش انسان بودن
جانورى که همجنس خود را مى خورد
جانوس مانند
جانى
جانى قلمداد کردن
جانى واجب الاعدام
جانى ولگرد
جانکندن
جانگداز
جانگیر
جاه
جاه طلب
جاه طلب بودن
جاه طلبى
جاه و جلال
جاهد
جاهل
جاهلانه حرف زدن
جاودان
جاودانى
جاودانى ساختن
جاودانى کردن
جاودگرى
جاوه
جاوید
جاوید کردن
جاویدان
جاى آبله
جاى آبگیرى
جاى ارزان
جاى اسب و گله
جاى استین
جاى اصلى
جاى اغذیه
جاى امانت مردگانى که هویت آنها معلوم نیست
جاى امن
جاى انزوا
جاى ایستادن
جاى ایستادن اسب در طویله
جاى باز
جاى باز درمتن
جاى بازرگانى
جاى بلند و برآمدگى
جاى تاریخ سکه یا مدال
جاى تخم ریزى
جاى تعمید
جاى تقریبى
جاى تقسم
جاى تهى
جاى ثابت
جاى خالى
جاى خلوت
جاى خوک یا گراز
جاى دادن
جاى در
جاى دنج
جاى دور افتاده
جاى دوزخ مانند و وحشتناک
جاى دیگر
جاى راننده کامیون
جاى زانو
جاى زانو و یا درزیر میز تحریر
جاى زبانه
جاى زخم
جاى زخم باقى گذاردن
جاى زخم در صورت
جاى زخم یا سوختگى
جاى زه کمان
جاى سایه دار
جاى سرپوشیده
جاى شب بسر بردن
جاى شراب انداختن
جاى شرط بندى و قمار روى سهام و مانند آن
جاى شستشوى بدن درحمام
جاى شستن ظروف کثیف آشپزخانه
جاى شلوغ
جاى شلوغ و پرفعالیت
جاى شمع
جاى شیب
جاى ضربت
جاى عقب ترین بازى کن
جاى عکس
جاى غله خیز
جاى فروش آذوقه و نوشابه
جاى فشنگ
جاى قطب نما
جاى قلم
جاى قلم و دوات
جاى لوکوموتیوران
جاى محدود براى فعالیت حیوانات
جاى محصور
جاى محکوم یا زندانى در محکمه
جاى مخصوص خواندن کلیسا
جاى مخصوص کشیش
جاى مرتفع
جاى معاملات ارزى و سهامى
جاى مقدس
جاى مهر
جاى میل لنگ
جاى نشان
جاى نشانى
جاى نصب توپ درناو
جاى ننوشته
جاى نوشت
جاى نوشتن
جاى نگاهدارى خرگوش و جانوران دیگر
جاى نگهدارى خاکستر مردگان
جاى نگین
جاى وقوع
جاى ویژه
جاى ویژه در تئاتر و غیره
جاى ویژه زندانى در محکمه
جاى پا
جاى پاک شدگى
جاى پرت و دور افتاده
جاى پرپیچ و خم
جاى پیدایش
جاى چلیک
جاى چوبخط
جاى چکش
جاى چیزى را عوض کردن
جاى چیزى را معین کردن
جاى چیزى را گرفتن
جاى کار و پر قیل و قال
جاى کارت
جاى کاغذ یا اسکناس پول
جاى کالسکه ران
جاى کثیف
جاى کثیف و لجن آلود
جاى کسى را گرفتن
جاى کشیدن تریاک با استعمال نوشابه
جاى کلید
جاى کم عمق دریا
جاى گذاردن تابوت در قبر
جاى گذاشت
جاى گذاشتن
جاى گرداندن
جاى گیر
جاى گیر شده
جاى گیرانه
جاى یونجه
جاپ به وسیله برق
جاپا
جاپایى
جاپلوس
جاکاغذى
جاکش
جاکشى
جاکشى و بى غیرتى کردن
جاکشى کردن
جاکلاهى
جاگاه
جاگوشى
جای-گاه
جایز
جایز الخطا
جایز الخطایى
جایزالخطا
جایزالخطا بودن
جایزه
جایزه آوردن سر جنایتکار
جایزه اسکار
جایزه تسلى بخش
جایزه دار
جایزه نوبل
جایزه یا پاداش دهنده
جایى
جایى که
جایى که گاز مى سوزد
جایگاه
جایگاه ارکست
جایگاه بلند
جایگاه حیوانات
جایگاه دام و دد
جایگاه دسته ى موزیک که عقب آن به شکل صدف مقعر بزرگى است
جایگاه زمستانى
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانى یا ورزشگاهها
جایگاه شهود
جایگاه مخصوص روحانیون و سرایندگان در کلیسا
جایگاه مخصوص روغن کارى ماشین
جایگاه مقدس
جایگاه ویژه
جایگاه ویژه هیئت منصفه یاهیئت دادرسان
جایگاه گزارشگران
جایگاه گواه در دادگاه
جایگردى
جایگزن
جایگزین
جایگزین ساختن
جایگزین شدن
جایگزین شونده
جایگزین نشده
جایگزین چیز دیگرى شدن
جایگزین کردن
جایگزینى
جایگشت
جایگشت چرخه اى
جایگیر
جایگیر ساختن
جایگیر شدن
جایگیر کردن
جایگیرى
جایگیرى تخم در انت هاى کیسه ى جنینى
جبار
جبار مطلق
جبر
جبر بول
جبر بولى
جبر دو حالتى
جبر زمان
جبر و تفویض
جبر و مقابله
جبر گرایى
جبرئیل
جبران
جبران بیش از حد لزوم
جبران خدمت
جبران خسارت
جبران زیان
جبران غرامت
جبران ناپذیر
جبران نشده
جبران نکردنى
جبران کردن
جبران کننده
جبرانى
جبربول
جبرى
جبس طمث
جبل الطارق
جبل هندى
جبلى
جبلى بودن
جبن
جبه
جبه پوش
جبه کتانى گشاد اسقفان و راهبان
جبهه
جبهه امواج رادیویى
جبهه جنگ
جبهه حد فاصل بین دو توده هواى راکد
جبهه ملى
جبهه هواى گرم
جبهه کلیسا
جبون
جبین
جت
جت توربینى
جتى
جثه
جثه دار
جثه دارى
جد
جد اعلى
جد و جهد
جد و جهد کردن نزاع کردن
جد یا جده
جدا
جدا از دیگران
جدا جدا
جدا جدا کردن
جدا رفتن
جدا روى
جدا ساز
جدا ساز میدان
جدا سازنده
جدا سازى
جدا سازى شده
جدا شدن
جدا شدن از
جدا شدن زمینى از یک ملک و پیوستن به ملک دیگر در نتیجه سیل یا تغییر مسیر رودخانه
جدا شدنى
جدا شده
جدا شدگى
جدا شونده
جدا نشدنى
جدا کاسبرگ
جدا کردن
جدا کردن از طبقه
جدا کردن در اثر بریدن
جدا کردن دومنطقه به وسیله ایجاد شیار بین آنها
جدا کردن طول روى محور مختصات
جدا کردن عناصر رنگى از هم
جدا کردنى
جدا کننده
جدا گراى
جدا گرایى
جدابرگ
جداجدا سفارش داده شده
جدار
جدار صخیم آخرین مرحله ایجاد قارچ موجد زنگ گیاهى
جدارو
جدارى
جداساز گروه
جداسازى
جداسازى اکسیدى
جداسازى با عایق
جداسازى دیودى
جداسازى کردن
جداشدن
جداشدنى
جداشده
جداشدگى
جدال
جدال آمیز
جدال کردن
جداً
جداگانه
جداگانه اتفاق افتاده
جداگرى
جدایى
جدایى از قبیله
جدایى ناپذیر
جدایى پذیر
جدایى گراى
جدل کردن
جدلى
جدلى کردن
جده
جدو جهد
جدول
جدول افزایشى
جدول بس شمارى
جدول بند
جدول بندى
جدول بندى کردن
جدول تابعى
جدول تصمیمى
جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
جدول تناوبى عناصر
جدول جهش
جدول حالات
جدول دار
جدول درستى
جدول راهنماى تلفظ هجاهاى مقطع کلمات
جدول ساعات روز
جدول ساعات کار
جدول شعر کوتاهى که حرف اول و وسط و آخر بندهاى آن با هم عبارتى را برساند
جدول صحت
جدول ضرب
جدول قابل تطبیق با در آمد افراد
جدول مراجعه اى
جدول معما
جدول معمایى
جدول نجومى
جدول نمادها
جدول نویس
جدول کار
جدول کلمات متقاطع
جدول یا شرح وقایع یا تاریخ هاى وابسته به آنها
جدولى
جدى
جدى گرفتن
جدیت
جدید
جدید الاختراع
جدید الاکتشاف
جدید الایمان
جدید الورود
جدید الورودى
جدید کردن
جدیدا
جدیدالایمان
جدیدالتاسیس
جدیدالورود
جذاب
جذابیت
جذام
جذام دار
جذامى
جذب
جذب به وسیله مکیدن
جذب ثانوى
جذب خود به خود مواد غذایى
جذب سطحى
جذب سطحى کردن
جذب شدن
جذب شدنى
جذب شده به درون
جذب و ترکیب غذا
جذب کردن
جذب کرده
جذب کننده
جذبه
جذبه اى
جذبه روحانى
جذبه عرفانى
جذبه و شهرت معنوى
جذر
جر ثقیل
جر زدن
جرات
جرات دادن
جرات و شهامت دادن به
جرات کردن
جراثقال دوار
جراثقال لوکوموتیو
جراثقال چنگک دار
جراح
جراح دامپزشک
جراحت
جراحتى
جراحى
جراحى ترمیمى و زیبایى
جراحى مغز جهت درمان بیمارى روانى
جراحى و از بین بردن چین و چرک صورت
جراحى پلاستیک
جراغ
جراید
جرب
جرب دار
جرثقیل
جرثقیل آبى
جرثقیل پایه دار
جرثومه
جرثومه اى
جرثومه بندى
جرثومه نر گیاه
جرج
جرجت
جرجیا
جرح
جرح و تعدیل شده
جرح و تعدیل کردن
جرح و تعدیل کننده
جرز
جرز دار کردن
جرز یا آلت عمودى میان قسمت هاى پنجره
جرزدن
جرزنى
جرسى
جرعه
جرعه جرعه نوشیدن
جرعه طولانى
جرعه طولانى نوشیدن
جرعه عمیق
جرعه مشروب
جرقه
جرقه آتش
جرقه خاموش کن
جرقه خورشیدى
جرقه دار
جرقه زدن
جرقه زن
جرقه زننده
جرقه وار
جرم
جرم آسمانى
جرم اصلى
جرم اعمال نفوذ در هئیت منصفه یا دادگاه
جرم دار
جرم زنده
جرم سبز
جرم سماوى
جرم شناسى
جرم قانونى
جرم نورافکن آسمانى
جرم گوش
جرمى که حد فاصل بین پروتون و نوترون دو اتم است
جرنگ جرنگ
جرنگ جرنگ کردن
جرنگ جرنگى
جرنگیدن
جرو و بحث کردن
جروبحث
جرگه
جریان
جریان آب
جریان آب زیردریا
جریان آب صدادار
جریان آب نا مرتب
جریان آهسته
جریان باد
جریان بخارج
جریان بداخل
جریان برق مستقیم
جریان برق چند فاز
جریان بنزین را کنترل کردن
جریان به زور
جریان تحتانى
جریان تحریک
جریان تراوشى
جریان تشعشع در طول موج مریى
جریان توده ى عظیمى از هوا که مسافت زیادى را در سطح زمین طى مى کند
جریان حقوقى
جریان را عوض کردن
جریان روب
جریان سریع
جریان سریع و غیر عادى
جریان شدید
جریان عادى
جریان عمل
جریان فکر
جریان متقاطع
جریان متناوب
جریان مجدد
جریان مخالف
جریان مستقیم
جریان مستقیم برق
جریان معمولى
جریان مغناطیسى
جریان نیم گزینش
جریان هوا
جریان هوا یا بخار
جریان هواى سرد که در سرزمین هاى مرتفع مى وزد
جریان گردابى
جریان یکسو
جریب فرنگى براى سنجش زمین
جریحه
جریحه دار
جریحه دار کردن
جریحه دارکننده
جریمه
جریمه دادن
جریمه دار
جریمه مالیاتى
جریمه ى کردن
جریمه کردن
جریمه گرفتن از
جریمه یا مالیات دسته جمعى
جز
جز این
جز این که
جز نشانى
جز کسرى
جزء
جزء اصلى
جزء اصلى هر چیزى
جزء امنا بودن
جزء بندى
جزء بندى شده
جزء بندى کردن
جزء به جزء
جزء به جزء شرح دادن
جزء به جزء نوشتن
جزء به جزء نویسى
جزء بى نهایت کوچک
جزء ترکیبى
جزء جزء
جزء صحیح
جزء لازم
جزء لایتجزى
جزء مرکب چیزى
جزء مساوى
جزء منظومه فلکى شدن
جزء مکمل
جزء چیزى را بریدن
جزء کسرى
جزء کلمه
جزء کوچک چیزى
جزئیات
جزئیات را مطالعه کردن
جزا
جزاى کیفر
جزایر باهاما واقع در هند غربى و جنوب فلوریدا
جزایر شتلاند
جزایر هند غربى واقع بین اتازونى و آمریکاى جنوبى
جزایر هیبرید واقع در غرب اسکاتلند
جزایر واقع دردریاى کاریب
جزایى
جزجز
جزجز کردن
جزر
جزر فرو کشنده
جزر و مد ایجاد کردن
جزر و مد خفیف
جزر و مد شبانه
جزر و مد کامل
جزر و مدى
جزغال
جزم
جزمى
جزو افراد تفنگداران دریایى
جزو حوزه اسقفى
جزو حوزه اى به حساب آوردن
جزو زبانى وارد شدن
جزو ساختمان
جزو طبقه رنجبر و کارگر درآوردن
جزو مردم عادى
جزو مقدسین و اولیاء محسوب داشتن
جزو گروه کشیشان پایین درجه مورمن
جزوه
جزوه دان
جزوه نویس
جزیره
جزیره اورکنى درشمال اسکاتلند
جزیره اى
جزیره اى که سابقا گویند در مغرب جبل الطارق وجود داشته و در اثر زلزله بدریا فرورفته است
جزیره ایسلند
جزیره بودن
جزیره دار کردن
جزیره ریالتو در ونیز
جزیره ساختن
جزیره سنت هلن درجنوب غربى آفریقا
جزیره شناور و مصنوعى
جزیره قبرس
جزیره مالاگازى
جزیره مالت
جزیره مان هاتان
جزیره مینورکا در مدیترانه
جزیره نشین
جزیره نشین کردن
جزیره نما
جزیره نیوفاوندلند
جزیره هائیتى
جزیره کوچک
جزیره کوچک سنگى یا مرجانى
جزیره کوچک میان دریاچه
جزیره کوچکى میان رودخانه با دریاچه و یا نزدیک خشکى
جزیره یا جزایر مرجانى که اطراف دریاچه را مثل کمربندى احاطه کرده باشد
جزیه
جزیى
جزیى از جمله
جزیى از یک کل
جسارت
جسارت کردن
جسامت
جست
جست بزن
جست زدن
جست و خیز
جست و خیز احمقانه
جست و خیز سریع
جست و خیز نشاط انگیز کردن
جست و خیز و شلنگ تخته
جست و خیز کردن
جست و خیز کن
جست و خیز کنان
جست و خیز کننده
جست و خیز کوچک کردن
جست و خیزى
جست و خیزکننده
جستار
جستار کردن
جستجو
جستجو فیبو ناجى
جستجو نشده
جستجو نکردنى
جستجو کردن
جستجو کردن در
جستجو کردنى
جستجو کننده
جستجوى بین پرونده اى
جستجوى دوتایى
جستجوى دورسته اى
جستجوى زنجیره اى
جستجوى چند پرونده اى
جستجوگر
جستن
جستن از
جستن از روى
جسته جسته برق زدن
جسته گریخته
جسته گریخته عباراتى از کتاب خواندن
جسد
جسد دزد
جسد مومیا شده
جسدوار
جسر
جسم
جسم آلوده
جسم آویخته
جسم انتقال دهنده گرما
جسم ایزوتوپ
جسم بسیط
جسم بى حرکت
جسم تابنده
جسم تخم مرغى
جسم تعلیق شونده یا متراسب
جسم جامد
جسم جامد و سخت
جسم جامد پنج وجهى
جسم حل شده
جسم حلقوى
جسم خمیر مانند
جسم دادن
جسم دار
جسم روشن
جسم زرد ایجاد کردن
جسم زغال
جسم سخت و جامد و متراکم
جسم شب تاب
جسم شش سطحى
جسم شناور
جسم شناور بر روى آب
جسم صدا دار
جسم صیقلى
جسم عفونى
جسم غیر هادى
جسم قابل ارتجاعى که فضاوحتى فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده و وسیله انتقال روشنایى و گرما مى شود
جسم مدور
جسم مرکب
جسم مرکب آبدار
جسم مرکزى
جسم مسدود کننده جریان خون
جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکت هاى خونى
جسم منعکس کننده
جسم مهره
جسم مواج و شناور
جسم نسوز
جسم نورانى
جسم نیمه هادى
جسم هر ترکیب و متبادل با جسم دیگر
جسم هشت سطحى
جسم هندسى شبیه به شبه کره
جسم واقع در سطح
جسم پرتاب شونده
جسم پنج وجهى
جسم چند وجهى
جسم چهار سطحى
جسم ژلاتینى
جسم کروى
جسم کروى کوچک
جسم کوچک کروى
جسم گلوله مانند
جسم یا ماده اى که تحت تاثیر تجزیه به وسیله آب قرار گیرد
جسم یا مایع داراى قدرت هدایت فوق العاده
جسمانى
جسمانى بودن
جسمانیت
جسماً
جسماً ضعیف کردن
جسمى
جسمى که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب و از تکرار واحدهاى ساختمانى یکنوخت ایجاد شده باشد
جسمى که ترکیب آن با ترکیب جسم دیگر یکى است
جسمى که حاوى ماده ى ضد خود نیز باشد مثل ضد الکترون به جاى الکترون
جسمى که مستعد تبدیل به چند صورت یا ماده باشد
جسمک
جسمک انتهایى
جسمیت
جسمیت دادن به
جسور
جسور و متهور ساختن
جسور کردن
جسورانه
جسیم
جشن
جشن 24 ژوئن
جشن اول ماه مه
جشن باده گسارى
جشن تولد
جشن خداى زحل
جشن درو
جشن دویست ساله
جشن سالیانه
جشن سالیانه تاسیس شهر یا تقدیر کلیسا یا معبدى
جشن سالیانه عروسى
جشن سپاسگزارى هنگام درو
جشن صد ساله
جشن صد و پنجاهمین
جشن صعود مریم به آسمان
جشن عروسى
جشن عمومى
جشن فارغ التحصیلى
جشن فیروزى
جشن مارتین مقدس در 11 نوامبر
جشن میلاد عیسى مسیح
جشن میلاد مسیح
جشن ها و مسابقات قدیم یونان
جشن هزار ساله
جشن و سرور
جشن و شادمانى پر سر و صدا
جشن ورود
جشن ورود بخانه تازه
جشن پنجاهمین سال عروسى
جشن گرفتن
جشن یا یادبود صد ساله
جشن یادگارى
جشنواره
جشنى
جشنى که براى رسیدن پسر به این سن بر پا مى شود
جعبه
جعبه آخور
جعبه آینه
جعبه ابزار
جعبه اسباب هاى مختلف
جعبه اشیاء متبرکه
جعبه اى
جعبه اى که زن جوان جهیزیه و البسه خود را در آن مى گذارد
جعبه اى که چون در آن را مى گشایند آدمکى از آن خارج شود
جعبه اى که گل در آن سبز کرده و براى آرایش اتاق مى گذارند
جعبه بندى
جعبه تبدیل امواج صوتى به صدا
جعبه تصمیم
جعبه جواهر
جعبه خیاطى
جعبه داش بورد
جعبه دنده
جعبه دو خانه
جعبه رنگ نقاشى
جعبه ساز
جعبه ساعت
جعبه سیاه
جعبه صابون
جعبه ظروف سرباز یا مسافر
جعبه قرقره
جعبه قطب نما
جعبه مانند
جعبه محتوى ساز کوکى
جعبه مخصوص نامه ها
جعبه مقوایى
جعبه موسیقى
جعبه هزار پیشه
جعبه ى مقوایى مخصوص نگاهدارى کلاه
جعبه ى کوچک زینتى سوزن نخ و دکمه
جعبه کشودار
جعبه کلاه
جعبه کوچک
جعبه کوچک جاى جواهرات
جعبه کوچک مخصوص آچار و غیره در جلو اتومبیل
جعبه گرامافون خودکار داراى سوراخى براى ریختن پول و دکمه مخصوص انتخاب صفحه
جعبه گلدان
جعبه یا سکوب چوبى مخصوص نطق در کنار خیابانها و میدان هاى عمومى
جعبه یا قلمى که در آب آویزان مى کنند تا موجودات آبزى را زنده نگاه دارند
جعد موى
جعدوشکن گیسو
جعفرى
جعفرى زهرى
جعفرى فرنگى
جعل
جعل اسناد
جعل سند
جعل هویت
جعل هویت کردن
جعل و تزویر
جعل کردن
جعل کننده
جعلى
جغجغه
جغد
جغد شاخدار
جغد مانند
جغدى
جغرافى
جغرافى دان
جغرافیا
جغرافیاى حیاتى
جغرافیاى حیوانى
جغرافیاى طبیعى
جغرافیاى گیاهى
جغرافیایى
جفا
جفا کردن
جفت
جفت جفت
جفت جفت زدن
جفت جنین
جفت ساز
جفت سازى
جفت شدن
جفت شده از راه ساتع کننده
جفت شدگى
جفت شدگى جریان مستقیم
جفت طاس
جفت متقارن
جفت مرتب
جفت چپراست
جفت کردن نر و مادگى یاکام و زبانه لبه تخته و امثال آن
جفت کردن و شدن
جفت گرمایى
جفت گیرى
جفت گیرى با همجنسان
جفت گیرى کردن
جفت گیرى کردن انواع مختلف جانوران
جفت گیرى یا عمل جنسى کردن
جفتى
جفتک
جفتک انداختن
جفتک زدن
جفتک زنى
جفتک پرانى
جفتک چارکش کردن
جفن
جفنگ
جل
جلا
جلا دادن
جلا داده
جلا دار
جلا دهنده
جلا زدن به
جلا نخورده
جلاد
جلال
جلال دادن
جلاى وطن
جلاکارى
جلب
جلب توجه کردن
جلب توجه کننده
جلب رضایت کردن
جلب لطف کردن
جلب محبوبیت عامه
جلب کردن
جلبک
جلبک داراى رنگدانه زرد تا سبز
جلبک دریایى
جلبک سبز
جلبک هاى فوکاسه
جلبک هاى لامیناریا
جلبک کلاه گرزى و پهن
جلبکى
جلد
جلد بالش
جلد بزرگ
جلد و چابک
جلد چرمى هفت تیر و تپانچه
جلد کاغذى روى کتاب
جلد کتاب
جلد کردن
جلدى
جلز و و ولز
جلز و ولز
جلز ولز کردن
جلز ولز کننده
جلسه
جلسه احضار ارواح و غیره
جلسه بحث و تحقیق در اطراف موضوعى
جلسه دادرسى مجدد
جلسه روحانیان کلیسا
جلسه عمومى دانشجویان
جلسه غیر رسمى براى مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه
جلسه فوق العاده
جلسه محاوره و مرور
جلسه مخصوص
جلسه مشورت در باره مسابقه
جلسه یا مهمانى مردانه
جلف
جلف بودن
جلف و زننده
جلفى
جلق
جلق زدن
جلنگ جلنگ صدا کردن
جلو
جلو آمدن
جلو آمدنى
جلو آمده
جلو آمده بودن
جلو آمدگى
جلو آمدگى تخم چشم
جلو آمدگى لبها
جلو آمدگى یا اهرمى که به وسیله چیز دیگرى به حرکت آید
جلو آمدگى یا عقب رفتگى
جلو افتادن
جلو افتادن از
جلو افتاده
جلو افتادگى
جلو انداختن
جلو اندازى
جلو بردن
جلو برگ
جلو خان
جلو خونریزى را گرفتن
جلو دادن
جلو دار
جلو داربودن
جلو را گرفتن
جلو راه
جلو رفتن
جلو رفتن کاغذ
جلو رونده
جلو زدن
جلو ساحل
جلو سر
جلو صحنه
جلو مغز
جلو مغزى
جلو نیم تنه پنبه دار
جلو و عقب
جلو چیزى را گرفتن
جلو کسى را گرفتن
جلو گذاردن
جلو گیر
جلوبردن
جلوبرى خویشتن
جلوتر
جلوتر آمدن
جلوتر از دیگران حرکت کردن
جلوتر بودن از
جلوترین
جلوترین قسمت قدامى مغز
جلوخان
جلودار
جلورفتن
جلوس
جلوس کردن
جلوس کردن بر
جلوه
جلوه دادن
جلوه داشتن
جلوه دهنده
جلوه ظاهر
جلوه و شکوه
جلوه گاه
جلوه گر
جلوه گرى از دور
جلوى
جلوى و عقبى
جلوکسى راه رفتن یا ایستادن
جلوگیرى
جلوگیرى از آبستنى
جلوگیرى از آتش سوزى
جلوگیرى از بروز احساسات
جلوگیرى از تورم کردن
جلوگیرى از رشد و ازدیاد میکربها در اثر مواد ضدعفونى
جلوگیرى شده
جلوگیرى نکردنى
جلوگیرى کردن
جلوگیرى کردن از
جلوگیرى کننده
جلوگیرى کننده از صدمه به حیات
جلوگیرى کننده از نوبت و دوره ى امراض
جلویى
جلى
جلگه
جلگه سازى
جلگه سبز
جلگه مایل یا اریب
جلگه وسیع بى درخت
جلیات
جلیقه
جلیقه مانند
جلیلى
جم خوردن
جماز
جماع
جماع غیر طبیعى
جماع کردن
جماعت
جماعت دهقانان
جماعت زنان
جماعت موسیقى دانان
جماعت همراهان
جماعت همفکر
جماعت کارگر
جماعت یهودیان پراکنده
جمال
جمال پرست
جمبره فریتى
جمبورى
جمجمه
جمجمه اى
جمجمه خوان
جمجمه خوانى
جمجمه دار
جمجمه سنجى
جمجمه شناس
جمجمه شناسى
جمجمه مرده
جمجمه ى هرمى شکل
جمد گرایى
جمع
جمع آمده
جمع آورنده
جمع آورى
جمع آورى اشیا یا اشخاص پراکنده
جمع آورى تمبر
جمع آورى داده ها
جمع آورى سرمایه
جمع آورى کردن
جمع آورى کننده
جمع بستن
جمع بندى
جمع جزء
جمع دارایى شخص که بایستى بابت دیون او پرداخت گردد
جمع زدن
جمع زنى
جمع شدن
جمع شدن خون یا اخلاط
جمع شدن مایع در شکم
جمع شدن و عقب نشینى کردن
جمع شدنى
جمع شده
جمع شدگى
جمع شونده
جمع مبلغ سرمایه
جمع منطقى
جمع و تدوین قوانین
جمع و جور
جمع و جور کردن
جمع وند
جمع کردن
جمع کردن و متمرکز کردن ملامین
جمع کل
جمع کل درهم
جمع کل دسته
جمع کننده
جمع گرایى
جمعاً
جمعه
جمعه قبل از عید پاک
جمعى
جمعیت
جمعیت تشکیل دادن
جمعیت دار
جمعیت دوست
جمعیت سلحشوران
جمعیت و ازدحام
جمعیت کثیر
جملات شرطى
جمله
جمله اساسى و اصلى
جمله اى
جمله اى که از لحاظ دستورى کامل نیست
جمله اى که باید تابع اولیه آن را گرفت
جمله اى که مفهوم صحیحى نداشته باشد
جمله بندى
جمله بیربط
جمله تعریفى
جمله جزء
جمله دو پهلو
جمله را تجزیه کردن
جمله ساز
جمله سرسطر
جمله شرطى
جمله شعارى
جمله عنوان
جمله مرسوم درگفتگو
جمله مشترک
جمله معترضه
جمله نهایى نمایش و غیره
جمله کامل
جمله یا عبارت حصرى یا محدود کننده
جمنده
جمنده خوار
جمهور
جمهورى
جمهورى آفریقاى مرکزى
جمهورى خواه
جمهورى کردن
جمهورى کره
جمهورى کشور
جمهوریخواه
جمهوریخواهى
جمود
جمود عضلات
جمود نعشى که 6 تا 10 ساعت پس از مرگ پیدا مى شود
جمیع
جن
جن خو
جن مانند
جن هوایى
جن هوایى کوچک
جن و پرى
جن کوچکى که هر کس آن را گرفتار مى ساخت گنج هاى نهفته را پیدا مى کرد
جن یا دیو ماده اى که به صورت زن درآمده و با مردان همخواب مى شود
جناب
جناب آقاى
جناب کشیش
جناح
جناح راست
جناح راستى
جناح مانند
جناح وار
جناح چپ
جناح چپى
جناح کلیسا
جنازه اى
جناس
جناس ساختن
جناس لفظى
جناس گو
جناغى
جناق
جناق سینه
جنایت
جنایت آمیز
جنایت کار
جنایتکار
جنایتکارى
جنایى
جنب
جنب و جوش
جنبان
جنباندن
جنباننده
جنبانیدن
جنبایى
جنبده
جنبش
جنبش به عقب و جلو
جنبش ترازویى و حرکت موازنه اى
جنبش تند و ناگهانى
جنبش شناسى
جنبش ناپذیر
جنبش ناگهانى
جنبش نمایان ماه
جنبش کرم وار
جنبشى
جنبنده
جنبه
جنبه انسانى براى خدا قائل شدن
جنبه تجارتى دادن به
جنبه خاصى قائل شدن براى
جنبه روحانى دادن به
جنبه سیاسى دادن به
جنبه شخصى دادن به
جنبه عامیانه دادن به
جنبه عملى
جنبه فکرى
جنبه قوى
جنبه مثبت
جنبه چینى دادن
جنبى
جنبید
جنبیدن
جنبیدن شعله
جنتلمن
جنتیانا
جنتیاناى زرد
جنجال
جنجال راه انداختن
جنجال و سر و صدا
جنجال کردن
جند شاخه شدن
جنده
جنده بازى
جنده بازى کردن
جنده خانه
جنده گداها
جندگى
جنس
جنس انسان
جنس اوراق و شکسته
جنس بزازى
جنس بشر
جنس بنجل
جنس بنجل و کهنه
جنس بى ارزشى که به جاى جنس بهادارى فروخته مى شود
جنس ذکور
جنس را بقیمت خیلى ارزان فروختن
جنس زن
جنس زنبق و سوسن
جنس سگ
جنس شمشاد معمولى
جنس شناسى
جنس عرضه شده براى فروش
جنس علف بواسیر یا خنازیر
جنس علف خر
جنس فرعى
جنس فرعى از یک نژاد
جنس فروشى
جنس قابل فروش
جنس لطیف
جنس ماده
جنس متحرک
جنس مرجان آبى و شقایق نعمانى
جنس مونث
جنس میگو
جنس نر
جنس نر آهو و حیوانات دیگر
جنس نر حیوانات پستاندار
جنس وسط فروش
جنس پست
جنس پنبه اى
جنس گل حنا
جنس گیاهان کوچک و آبزى و تک هسته اى در آمریکا
جنس یا گونه
جنسها
جنسى
جنسى از تاژکداران شبیه به گیاه
جنسى از ثعلب هاى آمریکایى
جنسى از جانوران ریز ریشه پاى
جنسى از جانوران گرمسیرى زجاجى و خمره اى شکل اقیانوسى
جنسى از خزه هاى دریایى
جنسى از درختان کوچک چین از خانواده گل خوک
جنسى از فامیل آکانتاسه
جنسى از پرندگان بزرگ از راسته ماکیان
جنسى از پنگوئن هاى کوچک سواحل اقیانوس آرام
جنسى از کرم هاى پهن
جنسیت
جنه کننده
جنوب
جنوب خاورى
جنوب شرقى
جنوب غربى
جنوبا
جنوبى
جنون
جنون الکلى
جنون انجام کارهاى بزرگ
جنون ایجاد حریق
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویى و فقدان بصیرت
جنون جوانى
جنون خفیف
جنون خمرى
جنون در مورد بخصوصى
جنون دروغ یا اغراق گویى
جنون رقص
جنون زودرس
جنون سرقت
جنون همراه با خیال پرستى و مالیخولیا شبیه جنون جوانى
جنون و علاقه شدید براى دسترسى به چیزهاى غیر قابل حصول
جنون و فلج حاصل در اثر ضایعات سیفلیسى مغز
جنون کتاب دوستى
جنى
جنى زیر زمینى
جنگ
جنگ آزمون
جنگ آماد
جنگ اعصاب
جنگ افروز
جنگ افزار
جنگ افزار تهیه کردن
جنگ اندازى خروس ها
جنگ ایست
جنگ با تفنگ یا تپانچه
جنگ با مشت
جنگ بدون پیشروى
جنگ بر پا کردن
جنگ به وسیله گازهاى شیمیایى
جنگ تبلیغاتى و مطبوعاتى
جنگ تدافعى
جنگ تن بتن
جنگ جزیى
جنگ جهانى
جنگ خونین
جنگ داخلى
جنگ دانى
جنگ دست به یقه
جنگ دوست
جنگ سالار
جنگ سخت تن به تن
جنگ سرد
جنگ صف آرایى شده
جنگ صلیبى
جنگ طلب
جنگ طلب کردن
جنگ طلبى
جنگ فن
جنگ فنى
جنگ مابین دو یا چند نفر در گوشه تنگى
جنگ محدود و موضعى
جنگ مختصر
جنگ مذهبى
جنگ نادر
جنگ نمایش
جنگ نگار
جنگ و دعوا
جنگ و نزاع
جنگ کردن
جنگ کننده
جنگ گراى
جنگ گرایى
جنگار
جنگاور
جنگاورى
جنگجو
جنگجوى اسکاندیناوى
جنگجوى غیر نظامى
جنگجویان افغانى
جنگجویان غیر نظامى
جنگجویى
جنگفن گر
جنگل
جنگل انبوه مناطق گرم و پر باران
جنگل بان
جنگل تازه اجداث کردن
جنگل تراشى کردن
جنگل خودرو
جنگل دار
جنگل سازى
جنگل شناسى
جنگل طبیعى
جنگل نشین
جنگل هاى دور افتاده
جنگل چوب الوارى
جنگلبان
جنگلبانى
جنگلدارى
جنگلى
جنگلکارى کردن
جنگنده
جنگى
جنگیدن
جنگیدن با
جنگیرى
جنین
جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
جنین مرده بدنیا آمده
جنینى
جهاد
جهاد کردن
جهاز
جهاز تناسلى و ادرارى
جهاز دادن
جهاز عروس
جهاز هاضمه
جهازى
جهالت
جهان
جهان آفرین
جهان خاکى
جهان دیده
جهان زنان هر جایى
جهان سینما
جهان نما
جهان نماى سطح نما
جهان نماى مسطح
جهان نیرو
جهان پریان
جهان کوچک
جهاندن
جهانشهر
جهانشهر گرایى
جهانشهرزى
جهانى
جهانى کردن
جهانگرد
جهانگردى
جهانگردى کردن
جهت
جهت دار
جهت دیگر
جهت کردن
جهت گردش
جهت یاب
جهت یاب رادیویى
جهت یابى
جهت یابى کردن
جهتیابى
جهش
جهش بر مبناى محاسبه
جهش بلند اسب
جهش جهیدن
جهش خون شریان
جهش دو حالتى
جهش زیرروال
جهش شبیه پرواز
جهش شرطى
جهش غیر شرطى
جهش غیر مستقیم
جهش ناگهانى
جهش ناگهانى کردن
جهش و کشش جسمى به طرف جلو در اثر خروج مایع جهنده اى در جهت عقب
جهش کردن
جهش کننده
جهش یا حرکت فنرى
جهل
جهند زدن
جهند سنج
جهند کردن
جهندش
جهنده
جهندگى
جهنم
جهنمى
جهود
جهیدن
جهیز
جهیز دادن
جهیزیه
جو
جو آسیابى
جو جو یا تلق تلق کردن
جو خارجى
جو دادن
جو دو سر
جو زمین
جو سبز شده خشک
جو شناسى
جو صحرایى
جو پیغمبرى اصل
جو کوبیده
جوئیدن
جوائز روى هم انباشته
جواب
جواب احتیاج را دادن
جواب دادن
جواب دار
جواب دهنده
جواب رد
جواب زیرکانه
جواب سریع و زیرکانه
جواب شوخى آمیز
جواب متقابل
جواب متقابل دادن
جواب منفى
جواب ناپذیر
جواب کتبى یا شفاهى
جواب گو
جوابگو
جوابگو شدن
جوابگویى
جواز
جواز شرعى
جواز شغل
جوال
جوان
جوان اوباش صفت
جوان جلف
جوان خارج رفته
جوان دخترباز
جوان رعنایى که عاشق تصویر خود شد
جوان روستایى
جوان زیبایى که مورد علاقه آفرودیت بود
جوان سلحشور
جوان شونده
جوان شیک
جوان عیاش
جوان نجیب زاده آلمانى
جوان وار
جوان ولگرد
جوان ژیگولو
جوان ژیگولو و خود نما
جوان ژیگولو و خوشگذران
جوان گستاخ
جوانان
جوانتر
جوانترین
جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
جوانمرد
جوانمردانه
جوانمردى
جوانه
جوانه آور
جوانه دار
جوانه زدن
جوانه زده
جوانه زننده
جوانه زنى
جوانه کوچک
جوانه کوچک درخت
جوانه گیاه
جوانه یا شاخه کوچک
جوانى
جوانى از سر گرفتن
جوانى دهنده
جوانک
جوانک خود نما و نادان
جواهر
جواهر آلات بدلى
جواهر بدلى
جواهر تراشى کردن
جواهر ساز
جواهر شناس
جواهر شناسى
جواهر فروش
جواهر فروشى
جواهر نشان شده
جواهر نشان کردن
جواهر یا زینت کم ارزش
جواهرات
جواهرى
جوایاک
جوت
جوجه
جوجه آشیانه
جوجه اردک
جوجه اى که هنوز پر در نیاورده
جوجه باز
جوجه بیرون آمدن
جوجه تازه پر وبال درآورده
جوجه تیغى
جوجه جغد
جوجه خروس
جوجه سراز تخم درآورده
جوجه شاعر
جوجه عقاب
جوجه غاز
جوجه قو
جوجه ماکیان و امثال آن
جوجه مرغ
جوجه مرغ تکان
جوجه مرغ شاخدار
جوجه مرغ یکساله و کمتر
جوجه هاى یک وهله جوجه کشى
جوجه ى عقاب یا شاهین
جوجه کبوتر
جوجه کشى
جوجه کشى کردن
جوجه گیرى
جوجه یا پرنده کبابى
جوجو
جوخه
جوخه آتش
جوخه هوایى
جوخه ى افراد
جوخه پلیس
جودانه
جودو
جور
جور به جور
جور به جور شونده
جور به جور کردن
جور بودن
جور بودن با
جور درآمدن
جور درآوردن
جور دیگر
جور ساختن
جور ساز
جور شدن
جور شده
جور نشدنى
جور و جفا کردن
جور کردن
جور کردن حبابى
جور کردن خارجى
جور کردن خاصیتى
جور کردن داخلى
جور کردن درجا
جور کردن درجى
جور کردن دلوى
جور کردن طاسى
جور کردن معاوضه اى
جور کردن نوسانى
جور کردن و ادغام
جور کردن و شدن
جور کردن چند مرحله اى
جور کردن چند گذرى
جور کردن گزینشى
جور کردنى
جور کننده
جورآجور
جوراب
جوراب ابریشمى
جوراب بافى
جوراب زنانه ساقه بلند
جوراب ساقه بلند دخترانه
جوراب ساقه کوتاه
جوراب پوشیدن
جوراب کوتاه
جورابها
جوربجور
جوربجور شونده
جورها
جورهاگ
جورواجو
جورواجور
جورواجور کردن
جورواجورى
جورپاى
جورگان
جورگر
جوز
جوز الجنان
جوزا
جوزالش
جوزالقى
جوزدار
جوزور
جوش
جوش آتشفشانى
جوش اکسیژن زدن
جوش اکسیژن لاستیک و فلزات
جوش برقى
جوش برقى دادن
جوش برقى زدن
جوش ترش
جوش خوردن
جوش خوردنى
جوش دادن
جوش دار
جوش درآوردن
جوش دهنده
جوش زدن
جوش زدن و خودخورى کردن
جوش زننده
جوش سر سیاه
جوش سنگ
جوش شیرین
جوش صورت
جوش صورت و پوست
جوش لباس
جوش نوک تیز
جوش هاى سرخ بدن
جوش و خروش
جوش چرک دار
جوش کوچک درصورت
جوشان
جوشاندن
جوشانده
جوشانده کردن
جوشاننده
جوشانیدن
جوشن
جوشن بى آستین
جوشنده
جوشى
جوشکار
جوشکار برقى
جوشکارى
جوشکارى برقى کردن
جوشکارى کردن
جوشگر
جوشگر شکاف موازى
جوشیدن
جوع
جوف نشین
جوف گذارى
جوفاً
جولا
جولان
جولان دادن
جولایى
جونده
جونو نام زن ژوپیتر
جوهانس
جوهر
جوهر اسید
جوهر الهى
جوهر الوهیت
جوهر خشک کن
جوهر خواب آور افیون
جوهر سرکه
جوهر سرکه اى
جوهر سرکه سازى
جوهر شوره
جوهر فرد
جوهر فرمز
جوهر قرمزدانه
جوهر قلیا
جوهر لیموترش
جوهر مازو
جوهر مسکن افیون
جوهر منوم افیون
جوهر مورچه
جوهر نعناع خشک
جوهر نفس
جوهر چاپ مخصوص طراحى و گراور سازى
جوهر کره
جوهر گرفتن از
جوهر گنه گنه
جوهر گوگرد زدن به
جوهردان
جوهرى
جوى
جوى آب
جوى آب شیرین
جوى آسیاب
جوى خشک
جوى کوچک
جوکى
جویا
جویا شدن
جویبار
جویدن
جویدنى
جویده سخن گفتن
جویش
جوینده
جوینده طلا
جک اتومبیل
جک زدن
جک پیچى
جگر
جگر سفید
جگر سیاه
جگرسوز
جگرى
جگرى رنگ
جگرى کردن
جگن
جگن زار
جیب
جیب بر
جیب برى
جیب برى کردن
جیب تمام
جیب جلیقه
جیب جلیقه مخصوص ساعت و غیره
جیب دار
جیب عمودى درجهت درز لباس
جیب و ظل
جیب کسى را کاملاً خالى کردن
جیبى
جیر
جیر جیر
جیر جیر کردن
جیر جیر یا خش خش کردن
جیرجیر
جیرجیر کردن
جیرجیر کفش
جیرجیر کننده
جیرجیرک
جیره
جیره بندى کردن
جیره خور ولگرد
جیره دادن
جیرو
جیز وهمى و خیالى
جیسون
جیش کردن
جیص کشنده
جیغ
جیغ جیغو
جیغ زدن
جیغ زن
جیغ زننده
جیغ شدید و تند
جیغ ممتد
جیغ ناگهانى زدن
جیغ و داد کن
جیغ و دادى
جیغ و فریاد کشیدن
جیغ کشیدن
جیفه دنیا
جیم شدن
جین
جین یا مشروب هلندى
جیهزیه دادن
جیوه
جیوه دار
جیوه زدن به
جیوه مانند
جیوه که کیمیاگران قدیم آن را ماده اصلى فلزات مى دانستند
جیپ
جیک جیک
جیک جیک پى درپى
جیک جیک کردن
جیک زدن
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات