دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ح در زبان انگلیسی و دیکشنری
ح لت یک منطقى
حاجب
حاجب ماورایى
حاجت
حاجى
حاجى طرخان
حاد
حادثه
حادثه اى
حادثه بد
حادثه تاریخى
حادثه جو
حادثه جویى
حادثه ضمنى
حادثه عشقى
حادثه معترضه
حادثه ناگوار
حادثه یا امر غیر محتمل
حاده یا منفرجه
حادى
حاذق
حاره
حاشا
حاشا کردن
حاشیه
حاشیه آرایشى
حاشیه اى
حاشیه اى که در بالاى در یا پنجره مى گذارند که میل پرده را پنهان کند
حاشیه تورى پارچه
حاشیه تورى گذاشتن
حاشیه دار
حاشیه دار کردن
حاشیه دوختن بر
حاشیه دوز
حاشیه دوزى
حاشیه دوزى زرى و یراق لباس
حاشیه دوزى کردن
حاشیه را تزیین کردن
حاشیه رو
حاشیه ریشه دار
حاشیه زدن به
حاشیه زینتى دادن به
حاشیه ضخیم پارچه اى که وسط آن نازک ترباشد
حاشیه نوشتن
حاشیه نوشتن بر
حاشیه نویس
حاشیه نویسى
حاشیه نویسى برمتن کتاب
حاشیه هم تراز شده
حاشیه پیاده رو
حاشیه چرمى دور چیزى
حاشیه چین دار
حاشیه کتاب
حاشیه گذارى
حاشیه گذاشتن
حاشیه گذاشتن به
حاصل
حاصل از کربن
حاصل تجزیه سلولى
حاصل جمع
حاصل جمع جزیى
حاصل جمع یک ورى
حاصل خیال و وهم
حاصل خیز شدن
حاصل خیز کردن
حاصل دادن
حاصل دهنده
حاصل فروش
حاصل کار
حاصل کردار انسان
حاصل کردن
حاصلخیز
حاصلخیز شدن
حاصلخیز کردن
حاصلخیزى
حاصلخیزى خود به خود
حاصلضرب
حاصلضرب اعداد صحیح مثبت
حاصلضرب عددى
حاصلضرب مجموعه ها
حاصلضرب منطقى
حاصله در اثر خورشید و ماه با هم
حاضر
حاضر بخدمت
حاضر بقبول
حاضر به جنگ شدن
حاضر بودن
حاضر جوابى
حاضر خدمات
حاضر دانستن شخص غایب
حاضر در همه جا
حاضر شدن
حاضر نشده
حاضر و آماده
حاضر و غایب
حاضر کردن
حاضرباش
حافظ
حافظه
حافظه اصلى
حافظه انبوه
حافظه انجمنى
حافظه برگ برگ شده
حافظه ثانویه
حافظه حبابى
حافظه خارجى
حافظه سیمى اندوده
حافظه صوتى
حافظه فرار
حافظه فقط خواندنى
حافظه مجازى
حافظه مختصاتى
حافظه منفعل
حافظه میان یگر
حافظه پشته اى
حافظه پنهانى
حافظه پویا
حافظه پیچشى
حافظه چرخشى
حافظه چرکنویسى
حافظه چنبره اى
حافظه چنبره اى توسعه یافته
حافظه کمکى
حافظه کنترل
حال
حال آمدن
حال آن که
حال مخصوص
حالا
حالب
حالت
حالت آبکى
حالت آتش فشانى
حالت آتشفشانى
حالت آدم متجاوز
حالت آغازى
حالت آماده باش در ارتش
حالت آماده باش در شمشیر بازى و مشت زنى و امثال آن
حالت آوندى
حالت ابرى
حالت ابزارى
حالت احساساتى
حالت ارتجاعى
حالت ارتجاعى فنر
حالت ارتعاش
حالت اساسى
حالت استفراغ
حالت استیله و هیدرولیز پیدا کردن در آن واحد
حالت اضافه
حالت اضطراب
حالت افسردگى
حالت افعال ارادى
حالت امرى
حالت انزال در مقاربت
حالت انفرادى
حالت انقباضى
حالت انکسار
حالت اهلى
حالت برایى
حالت بلورى دادن
حالت بنیانى
حالت بى بقایى
حالت بى حسى و خواب آلودگى
حالت بگیر و ول کن
حالت بیحالى
حالت تبعى
حالت تحریک
حالت تحریک پذیرى
حالت تدافع
حالت تشنج
حالت تعادل
حالت تعدد
حالت تعلیق
حالت تناوبى
حالت تهوع
حالت تهوع دست دادن
حالت تهوع نسبت به غذاى بد مزه
حالت تورم
حالت توفانى
حالت جامد
حالت جذب و انجذاب
حالت جواز
حالت جوان شدن
حالت جیبى
حالت خادم و مخدومى
حالت خاصى به خود گرفتن
حالت خروجى
حالت خفقان
حالت خفقان پیدا کردن
حالت خلسه
حالت خمارى
حالت خمیرى
حالت خواب
حالت خواب آلودى
حالت خواب آلودگى و میل شدیدبه خواب
حالت خواب و بیدارى
حالت خودمانى و بى رودربایستى
حالت خودکار
حالت خودکارى
حالت دائمى
حالت دردى
حالت دفع
حالت ربط و اتصال
حالت رنگ پذیرى
حالت زجاجى
حالت زن بیوه
حالت سبزى
حالت سرشیرى
حالت سستى
حالت سه بعدى
حالت سه تایى
حالت سه جانبى
حالت سه حرفى
حالت سکون
حالت شاخه اى
حالت شبحى
حالت شنى
حالت صفر
حالت صفر منطقى
حالت ضعف و ناتوانى
حالت طبیعى
حالت طولى
حالت طیفى
حالت عاجى
حالت عادى
حالت عدم فعالیتى که در اثر وجود دو نیروى متعادل ایجاد گردد
حالت عروقى
حالت عمودى
حالت غایب بودن
حالت غایى
حالت غبارى
حالت غش یا سنکوپ پیدا کردن
حالت غضروفى
حالت غیاب
حالت غیر طبیعى
حالت غیر طبیعى جنین
حالت فاعلى
حالت فراموشى
حالت فضایى
حالت فعل و انفعالى
حالت فنرى
حالت فنرى داشتن
حالت قندى
حالت لوله اى
حالت مالخولیایى
حالت مالکیت
حالت متعدى
حالت مخاصمه
حالت مخلوط نشدنى
حالت مردى
حالت مرض
حالت مرهمى
حالت مسئله اى
حالت مسحور کننده و تخیلى
حالت مضاف الیه
حالت مطلوب
حالت مفعولى
حالت مفعولى غیرصریح حقیقى
حالت مماس
حالت مناسب
حالت منفى بودن
حالت مومى
حالت مکانى
حالت میعان
حالت ناپایا
حالت ناپایدارى
حالت نخستین
حالت نزع
حالت نظارت
حالت نظرى
حالت نهایى
حالت هذیان
حالت هذیانى و وهمى
حالت هذیانى پیدا کردن
حالت و خصوصیات شراب
حالت و شرایط ایالات آمریکا
حالت و کیفیت
حالت ورودى
حالت وسط جزر و مد
حالت ویژه
حالت ویژه دادن
حالت ویژگى
حالت پایا
حالت پربرگى
حالت پلاستیکى
حالت چند ظرفیتى
حالت چیزى که مانند یا دسته پشم باشد
حالت کروى
حالت گازى
حالت گردابى
حالت یخى
حالت یک جنسى
حالت یک قطبى
حالت یک منطقى
حالتى که از آن رهایى نباشد
حالى کننده
حامض
حامض مورچه
حامض کردن
حامل
حامل بخوردان
حامل بودن
حامل تخت روان
حامل داده ها
حامل شمع در مراسم مذهبى
حامل مجمر
حامل مشترک
حامل مشعل
حامل میکرب
حامل نوار
حامله
حامله بودن
حاملگى
حامى
حامى ضعفا
حامى ملت
حامى مونث
حامى و حافظ علم و ادب
حاوى
حاوى اطلاعات مفید
حاوى تیتانیوم
حاوى حوادث حزن آور و خنده آور
حاوى ریشه ى آمین
حاوى طلا
حاوى مقدار زیادى اسید
حاوى نکته ى مهم و قابل گوشزد
حاوى هزارمین قسمت
حاوى پند یا گفته هاى اخلاقى
حاکم
حاکم بودن
حاکم دست نشانده اجنبى
حاکم زن
حاکم ستمگر یا مستبد
حاکم عالیمقام
حاکم قصر
حاکم محلى
حاکم مطلق
حاکم کل
حاکم یا قاضى شهر
حاکمیت ملى مبنى بر استقلال اقتصادى و سیاسى
حاکى
حاکى از
حاکى از بدگمانى
حاکى از بى سوادى
حاکى از ترس
حاکى از توطئه و توطئه سازى
حاکى از جدایى
حاکى از رنجش
حاکى از زمان گذشته
حاکى از علائم مرض
حاکى از نارضایتى یا بى میلى
حاکى از پیروزى
حاکى از گرسنگى
حاکى بودن
حاکى بودن از
حایز اهمیت
حایل
حایل جراثقال
حایل ریل
حایل شدن
حایل ماوراء
حایل کردن
حایل کردن یا شدن
حب
حب السلاطین
حب السکر
حب القرز
حب القرع
حب المشک
حب دارو
حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
حب ساختن
حب نفس
حب و کپسولى که باقند و شکر پوشیده باشد
حب کوچک
حباب
حباب برآوردن
حباب هاى ریز
حباب هوا در آب یا شیشه
حباب وار
حباب چراغ یا فانوس
حباب کف صابون
حبابچه
حبابک دار
حبس
حبس ابد
حبس بودن
حبس تاریک
حبس تعطیل
حبس در خلیج قرار دادن
حبس عادت
حبس کردن
حبس یاوقف کردن
حبشه
حبشى
حبه
حبه دار
حبوبات
حتما
حتمى
حتمى الوقوع
حتمى وابسته
حتمى کردن
حتى
حتى اگر
حج
حجاب
حجاب برداشتن
حجاب حاجز
حجاب زدن
حجاب یا پرده گذاردن
حجاجب
حجار
حجارى
حجارى برجسته
حجارى و نقوش برجسته
حجارى کردن
حجارى کردن روى سطوح و ستونها
حجامت
حجامت کردن
حجامت گر
حجب
حجت
حجر القمر
حجر سماوى
حجر سیلان
حجر سیلان سیاه
حجرالحیه
حجرالدم
حجرالنور
حجره
حجره حجره
حجره حجره کردن
حجره دار
حجره راهب ایرلندى
حجره کوچک
حجره گرزن
حجله
حجم
حجم سنج
حجم متوازى السطوح
حجم معاملات
حجم مکعب
حجمى
حجیم
حخساسیت شدید در یک ناحیه بدن
حد
حد اعلاى تمدن یک قوم
حد اعلاى مد دریا
حد اعلى
حد بالایى
حد تحتانى
حد زمانى
حد فاصل
حد فاصل بین جمله طویل و جمله کوتاه
حد فوقانى
حد معین
حد نصاب
حد نصاب مسابقه
حد وسط
حد وسط پیدا کردن
حد پائینى
حد پرواز
حد کمال
حداعلاى ترقى
حداعلاى داستان
حداعلى
حداعلى و منتها درجه رل نمایش
حداقل
حداکثر
حداکثر سرعت مجز در جاده ها و غیره
حداکثر یا حداقل تابع ریاضى
حدبه دماغى
حدت یا شدت
حدس
حدس درست
حدس زدن
حدسى
حدفاصل
حدقه
حدنهایى
حدود
حدود تقریبى
حدود صلاحیت
حدود فعالیت
حدود معین کردن
حدود و ثغور
حدوسط
حدیث یا روایت شفاهى و زبانى
حدیثى
حدیده ساز
حدیده و قلاویز کردن
حدیده کردن
حذر کردن
حذر کردن از
حذف
حذف تصادفى
حذف حرف عطف
حذف شده
حذف شود
حذف قسمت هاى خارج از اخلاق
حذف هجا
حذف کردن
حذف کردن از
حذفى
حراج
حراج مجدد
حراج هدایاى تقدیمى به کلیسا براى امور خیریه
حراج کردن
حراج کننده
حراجى
حرارت
حرارت آفتاب دیده
حرارت بخش
حرارت زا
حرارت زیاد
حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن
حرارت سنج
حرارت سنج از مسافات دور
حرارت سوزان
حرارت شدید
حرارتى
حراست
حراست کردن
حراف
حرام
حرام خوارى
حرام شمرده
حرام کردن
حرامزاده
حرامزاده خواندن
حرامزاده کردن
حرامزادگى
حرب
حرباء
حربع
حربه
حرز را شکستن
حرز را شکستن و به زور داخل شدن
حرص
حرص زدن
حرص و آز
حرص و آز براى به دست آوردن مال
حرف
حرف آخر
حرف اضافه
حرف الفبا
حرف اول الفباى یونانى
حرف بزرگ
حرف به حرف
حرف به حرف نقل کردن
حرف به حرف نوشتن
حرف به حرف نویسى
حرف بى ارزش زدن صحبت بى معنى کردن
حرف بى ربط
حرف بى ربط و پوچ
حرف بى صدا
حرف بیهوده زدن
حرف تعریف
حرف تعریف براى چیز یا شخص معینى
حرف توخالى
حرف توخالى و بى معنى
حرف جر
حرف حلقى و شفوى
حرف خود را خوردن
حرف خود را رسما پس گرفتن
حرف درشت
حرف دو صوتى یا چند صوتى
حرف دو پهلو
حرف دوازدهم الفباى یونانى
حرف دیگرى را قطع کردن
حرف ربط
حرف زبانى یا ذو لفى
حرف زدن
حرف زن
حرف سوم الفباى یونانى
حرف شانزدهم الفباى یونانى
حرف شنو
حرف شنوى
حرف شنوى کردن
حرف شکسته و نا مفهوم
حرف صامت
حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
حرف صفیرى
حرف صوتى
حرف عطف
حرف عطفى که بظاهر پیوند مى دهد و در معنى جدا مى سازد
حرف عله
حرف مزخرف
حرف مفت
حرف مفت زدن
حرف مفت زن
حرف منفى
حرف ندا
حرف ندا حاکى از حسن نیت و دعاى خیر
حرف ندا که براى دستور یا امریه به نظامیان به کار مى رود
حرف نزدن
حرف نشنو
حرف نقض
حرف نهم الفباى یونانى
حرف نکره
حرف نگار
حرف نیم صوتى
حرف پوچ
حرف پیش نهاده
حرف چاپى
حرف چرند
حرف چهارم زبان یونانى
حرف کنایه دار زدن
حرف کنایه دار یا شوخى آمیز
حرف کوچک
حرف گلویى
حرفه
حرفه اى
حرفه یى
حرفه یى بودن
حرفه یى شدن
حرفه یى کردن
حرفى
حرفى را به صورت شفوى ادا کردن
حرفى که با اصطکاک نفس ادا گردد
حرقفه
حرقفى
حرم
حرم مطهر
حرمان
حرمت
حرمت کردن
حرمتى
حرمسرا
حروف الفبا
حروف تصویرى
حروف حلقى
حروف خوابیده
حروف درشت و سیاه
حروف را از کام تلفظ کردن
حروف رمزى مشخصه کتب کتابخانه
حروف رومى
حروف سیاه
حروف سیاه قلم آلمانى
حروف صدادار به کار بردن
حروف ضخیم
حروف پیکا
حروف چاپى
حروف چینى
حروف چینى خودکار
حروف کج
حروف کوچک
حروف گذارى
حروف یا تصاویرى که بر دیوار نوشته شده باشد
حروف یا مهر رمزى
حروف یک ورى
حروفى که خطوط آن ریز و ظریف باشد
حروفچین
حروفچینى از دور
حروفچینى کردن
حرکات بدنى موزون
حرکات جنون آمیز
حرکات حلقوى
حرکات غیر ارادى اندامها
حرکات لطیف و زیبا در هنگام سخن گفتن
حرکات منظم بدن
حرکات نشاط انگیز کردن
حرکات کودکانه
حرکت
حرکت آزاد و آهسته
حرکت اجسام به وسیله ارواح
حرکت ارتجاعى داشتن
حرکت از روى دست پاچگى
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام آواز دسته جمعى
حرکت افقى توده اى از هوا در اثر تغییر درجه ى حرارت
حرکت انتقالى
حرکت انقلابى
حرکت به جلو به وسیله موتور موشکى
حرکت به طرف بالا
حرکت به عقب
حرکت تند
حرکت تند و سبک
حرکت تند و سریع
حرکت تند و سریع و با ضربت
حرکت تند و ناگهانى
حرکت تند و چابک
حرکت تند و چالاک در رقص
حرکت تند پرنده و هواپیما
حرکت توسط نیروى خود
حرکت جاروبى
حرکت خرامان
حرکت خودبخود
حرکت دادن
حرکت در اثر نور
حرکت در مسیر باد
حرکت دزدکى
حرکت دسته جمعى
حرکت دهنده
حرکت دهنده یا غلتاننده چرخ
حرکت دودى
حرکت دورانى
حرکت دورى
حرکت ذرات معلق مایع به وسیله نیروى برق
حرکت ساده در خط مستقیم یا دایره یا مارپیچ
حرکت سراسیمه
حرکت سریع
حرکت سریع ابر
حرکت سریع نزولى
حرکت سریع و جزیى
حرکت سریع و شدید
حرکت سریع پا به طرف خارج
حرکت شبیه چمچه زنى
حرکت شدید
حرکت شلاقى پاها در شنا
حرکت غیر ارادى
حرکت قلم به طرف بالا
حرکت قهقرایى
حرکت لنگرى جرثقیل
حرکت ماروار
حرکت مایل
حرکت مجدد
حرکت ملایم
حرکت موجى
حرکت موسمى چهارپایان
حرکت نوسانى
حرکت پنهانى
حرکت پیچاپیچ
حرکت چرخشى
حرکت چوب رهبر ارکست به طرف پایین
حرکت کردن
حرکت کرم وار کردن
حرکت کشتى درجهت باد
حرکت کننده با قدم هاى کج و نامنظم
حرکت کننده به سوى کوهستان براى چرا
حرکت گردابى
حرکت یا کشش ناگهانى
حرکت یواشترازمعمول براى عادت کردن به حمل بار سنگین
حرکت یک ورى
حرکتى
حریر موجدار
حریر چینى
حریر گلدار و مشجر
حریره
حریره آرد ذرت
حریره آرد ذرت تهیه کردن
حریره یا خمیر مانند
حریرى
حریص
حریص بودن
حریص در صید
حریصانه
حریصانه خوردن
حریصانه قورت دادن
حریصانه چیزى خوردن
حریف
حریف را از میدان در کردن
حریف را با مشت جلو آمده از خود دور کردن
حریف شدن
حریف مشت بازى
حریف کسى بودن
حریق
حریق مدهش
حریم
حزب
حزب اقلیت
حزب اکثریت
حزب سیاسى پیرو در انتخابات
حزب کارگر
حزبى
حزم
حزن
حزن آور
حزن انگیز
حزین
حس
حس آگاهى
حس بویایى
حس ترحم
حس تشخیص
حس تقریر
حس تمیز
حس خارش
حس خارش یا سوزش داشتن
حس ذائقه
حس زنانگى
حس سنج
حس شامه
حس ششم
حس عام
حس لامسه
حس نشدنى
حس هم نوعى
حس و حرکت
حس کردن
حس کردنى
حس کنجکاوى
حس گرایى
حساب
حساب امتیازات
حساب انگشت
حساب بازى
حساب بدهى
حساب بولى
حساب تخمینى و فرضى
حساب تغییرات
حساب جارى بانکى
حساب جامعه و فاضله
حساب خرج
حساب داخلى
حساب دار
حساب دارایى و سرمایه
حساب دان
حساب درآمد و خرج
حساب دودویى
حساب دیفرانسیل و انتگرال
حساب را واریز کردن
حساب رقومى
حساب ریز
حساب سود و زیان
حساب غلط کردن
حساب فاضله
حساب مسندات
حساب نشده
حساب نگهدار
حساب هاى معوقه را تسویه کردن
حساب هزینه
حساب هزینه هاى کوچک
حساب واریز کننده
حساب پس انداز
حساب پس دادن
حساب کردن
حساب کردنى
حساب کننده
حساب گزاره اى
حسابدار
حسابدار قسم خورده
حسابدار ممیز
حسابدارى
حسابدارى ساده
حسابدارى فردى
حسابدارى فروش
حسابدان
حسابى
حسابگر
حسابگر الکترونیکى
حسابگر جیبى
حسابگر رومیزى
حسادت
حسادت آمیز
حسادت انگیز
حساس
حساس به سرما و گرما
حساس بودن
حساس سازى
حساس شدن
حساس شده
حساس نسبت به متن
حساس نسبت به همه رنگها
حساس و باهوش
حساس کردن
حساس کننده
حساسسیت
حساسه
حساسیت
حساسیت جسمانى
حساسیت سنج چشم
حساسیت شدید
حساسیت شدید در یک ناحیه بدن
حساسیت نسبت به چیزى
حساسیت نسبت به گرما
حساسیت و استعداد تحریک فوق العاده
حسب المقرر
حسب الوظیفه
حسد
حسد بردن به
حسد یا خصومت ورزیدن
حسرت بردن
حسن
حسن انتخاب
حسن تعبیر
حسن تعبیر کردن
حسن تفاهم
حسن توجه
حسن نیت
حسن یوسف
حسود
حسودانه
حسى
حسى و حرکتى
حسگیر
حشر و نشر
حشرات
حشرات دوبال
حشرات موذى
حشرات موذى را دفع نمودن
حشرات نیم بال
حشره
حشره اى
حشره اى نیم بال
حشره اى که پوست درختان را به طور کمربندى سوراخ مى کند
حشره بدبو
حشره بدون بال
حشره خانه
حشره خوار
حشره دار
حشره دو بال
حشره راست بال
حشره راست بال امریکایى
حشره شب تاب
حشره فلس بال
حشره قاب بالى که رنگ سبز مسى دارد
حشره مانند
حشره مصنوعى داراى بال هاى سیاه و سفید
حشره پردار
حشره پرده بال مازو
حشره پروانه یا بندپایى در مراحل مختلف رشد خود
حشره پشیز بال
حشره کامل و بالغ
حشره کش
حشره کشى
حشره گزنده نسبتا بزرگ
حشره گندم خوار
حشره یکروزه
حشرى بودن زن
حشفه
حشفه مرد
حشو
حشو قبیح
حشو و زائد
حشو و زوائد
حشو و زوائدى
حشو و زواید
حشوقبیح
حشک کردن
حشیش
حشیشه الجمیل
حشیشه الحلیب
حشیشه الحمار
حشیشه القزاز
حشیشه القزاز و علف هاى هرز دیگر
حشیشه القمر
حصار
حصار بندى
حصار دار کردن
حصار درست کردن
حصار دفاعى
حصار کشى
حصار کلیسا
حصار یا مانع محافظ
حصار یا نرده اطراف خانه یا شهر
حصار یا چینه کشیدن دور
حصارکشى
حصبه
حصبه اى
حصبه عام
حصرى
حصه
حصول
حصول مجدد
حصیر
حصیر یا فرش جلو در
حصیرسازى
حصیرى
حضار
حضار در کلیسا
حضر و ناظر بودن
حضرات
حضرت
حضرت موسى
حضرتا
حضض
حضور
حضور به هم رساندن
حضور داشتن
حضور در محلى به عنوان اعتراض
حضور در همه جا
حضور در همه جا در آن واحد
حضور در همه جا در یک وقت
حضور ذهن
حضور و غیاب
حضور و غیاب سازمانى
حضور پیش از وقت
حضور یافتن
حضورى
حضیض
حضیض خورشید
حضیضى
حظ
حظ نفس
حظ کردن
حظ یا خوشى زیاد
حفار
حفارى
حفارى کردن
حفاظ
حفاظ استحکامات
حفاظ پیدا کردن
حفاظت
حفاظت از خود
حفاظت انباره
حفاظت حافظه
حفاظت خاک
حفاظت پرونده
حفاظت کردن
حفر
حفر شده
حفر کردن
حفر کننده
حفرترعه کردن
حفره
حفره اى
حفره اى که شست در آن جا بگیرد
حفره ایجاد کردن
حفره دار
حفره درون سلولى گیاه
حفره زیرزمینى
حفره سلولى درون جدار گیاه
حفره غده اى
حفره لگن خاصره
حفره مانند
حفره معده
حفره هاى بدن
حفره هاى بینى پره بینى
حفره ى حقه اى استخوان لگن که محل اتصال با استخوان ران است
حفره ى دندانى
حفره ى کوچک
حفره پله مانند براى استخراج سنگ معدن
حفره کوچکى محدود به پرده که صدا را از گوش خارجى به گوش داخلى منتقل مى کند
حفره کیسه گرده
حفره یا مجراى عضو لوله اى شکل
حفره یا گودال
حفرکننده
حفض جناح
حفظ
حفظ اسرار خود
حفظ الصحه
حفظ جان
حفظ منابع طبیعى
حفظ منافع شخصى
حفظ نظم و آرامش کردن
حفظ چیزى از خطر و غیره
حفظ کردن
حفظ کردن و از
حفظ کننده
حفظ کنى
حفظى
حق
حق اجاره به مستاجر فرعى دادن
حق ادعاى مالکیت در مورد زمین هاى خالصه
حق ارتفاقى
حق ارثى
حق ارشدى
حق استفاده از عین و نمائات
حق اشتراک
حق الاختراع
حق الارض
حق الامتیاز
حق الامتیازى
حق التالیف
حق السکوت
حق الضرب
حق العبور
حق العمل
حق العمل کار
حق الوکاله
حق انباردارى براى نگاه داشتن چیزى
حق انتخاب
حق باراندازى گرفتن
حق بازرسى کشتى در دریاها
حق بست نشینى
حق بیان
حق بیمه
حق بیمه ایام بیکارى
حق تدریس
حق تصدى
حق تصرف دارایى متوفى از طرف دولت یا پادشاه در موردى که متوفى بى وارث یابى وصیت مرده باشد
حق تصرف مال یا ملکى تا هنگامى که بدهى وابسته به آن داده شود
حق تصرف ملک و مطالبه خسارت
حق تقدم
حق تقدم در عبور وسایط نقلیه
حق تقدم پیدا کردن
حق ثبت اختراع
حق جریه
حق حاکمیت
حق حاکمیت مطلقه
حق دادن
حق دادن مستحق دانستن
حق دخول
حق راى
حق راى دادن
حق راى نسوان
حق راى و شرکت در انتخابات
حق رد
حق رهن
حق سکنى
حق شفعه
حق شناس
حق شناسى
حق صرافى
حق ضرب مسکوکات
حق طبع و نشر
حق عبور
حق عبور از روى ملک دیگرى
حق عبور با کشتى گذاره
حق علف چریدن
حق عمرى و رقبى
حق عمرى و رقبى داشتن
حق قانونى
حق ماهى گیرى
حق ماهیگیرى
حق مخصوص
حق مرتع
حق موروثى
حق ناشناس
حق ورود
حق ویژه
حق ویژه ارباب صاحب تیول
حق پستى
حق پناهندگى بر طبق قانون یا عهدنامه
حق چاپ
حق کشور متحارب براى استفاده از اموال کشور بیطرف
حق گروى
حق یا مزد آموزگار
حقا
حقارت
حقانیت
حقایق امر
حقشناس
حقه
حقه اى
حقه باز
حقه بازى
حقه بازى کردن
حقه دورو
حقه کامل گل
حقه گل
حقه یا حیله براى عطف توجه
حقوق
حقوق اجتماعى و سیاسى نسوان
حقوق الهى
حقوق بازشنستگى
حقوق بندرى
حقوق بگیر
حقوق بین الملل
حقوق بین المللى عمومى
حقوق تجارت قدیم
حقوق تقاعد
حقوق ثابت بدون مزایا و فوق العاده
حقوق جزا
حقوق خصوصى
حقوق دادن
حقوق دان
حقوق عرفى
حقوق عقب افتاده
حقوق عمومى
حقوق ماهیانه
حقوق مدنى
حقوق مدنى اعطا کردن به
حقوق مدنى روم قدیم
حقوق ناتمام
حقوق نسوان
حقوق و امتیازات خود را به زور به دیگران قبولاندن
حقوق و امتیازات مدنى
حقوق گمرکى
حقوق یا مقررى سالیانه
حقوقدان
حقوقى
حقوقى که در اثر تولد بخص تعلق مى گیرد
حقیر
حقیر شمردن
حقیقت
حقیقت آشکار
حقیقت امرى
حقیقت را اظهار نکردن
حقیقت غایى
حقیقت متعارفه
حقیقت مطلق
حقیقت ناقص
حقیقت گرایى
حقیقتاً
حقیقى
حقیقى و صحیح
حل
حل ترسیمى
حل تقریبى
حل دقیق
حل شدن
حل شدنى
حل مسئله
حل مواد معطر در محلولى مرکب از اسید استیک و الکل و آب
حل نشدنى
حل نشده
حل نکردنى
حل پذیر
حل کردن
حل کردنى
حل کننده
حلال
حلال زاده
حلب
حلب پر کن
حلب کردن
حلبى
حلبى آلات
حلبى ساز
حلبى منقوش و جلا دار
حلبى کردن
حلزون
حلزون خوراکى
حلزون خوراکى خیلى کوچک
حلزون داراى صدف نرم
حلزون داراى کفه هاى صدفى سخت
حلزون دریایى
حلزون صدف دار
حلزون هاى گرمسیرى مارپیچى جنوب اقیانوس ساکن و اقیانوس هند
حلزون وار
حلزون گرفتن
حلزون گوش
حلزونى
حلزونى شکل
حلزوون هاى دوکپه اى
حلق
حلق آویز
حلقه
حلقه اتصالى
حلقه انتظار
حلقه انگشترى نامزدى یا عروسى
حلقه اى
حلقه اى بریدن
حلقه باز خوردى
حلقه بسته
حلقه حفاظت
حلقه حلقه شدن
حلقه حلقه شده
حلقه حلقه کردن
حلقه خوراننده
حلقه دار
حلقه دار کردن
حلقه درونى میوه
حلقه دهانه اسب
حلقه دود یا بخار
حلقه دور چلیک
حلقه زدن
حلقه زدن به
حلقه زدن دورچیزى
حلقه زر یا گوهر
حلقه زرین دور کلاه
حلقه زلف
حلقه زلف روى پیشانى زنان
حلقه زنجیر
حلقه زنى
حلقه زینتى تورى بافى
حلقه سریع
حلقه شدن یا کردن
حلقه شده
حلقه طناب
حلقه فیلم
حلقه قارچ
حلقه لاستیکى مخصوص دهانه بطرى
حلقه لاستیکى مخصوص گاز گرفتن کودک تا دندان در آورد
حلقه مانند
حلقه متعلق به مشترک
حلقه محلى
حلقه مدرج
حلقه مفقوده
حلقه منزلگاه
حلقه نور
حلقه نور دور خورشید
حلقه هاى زنجیر
حلقه ى گلبرگ
حلقه پارو
حلقه پس ماند
حلقه چند پرونده اى
حلقه کردن
حلقه کلاف
حلقه گردان
حلقه گل
حلقه گل که به گردن مى اویزند
حلقه یا بست فلزى ته عصا
حلقه یا پیچ خوردن
حلقه یا کمربند کوچک
حلقه یابند بدن جانوران
حلقوم
حلقوى
حلقى
حلم
حلمى
حلول
حلول روح متوفى در بدن انسان یا جانور دیگرى
حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگرى
حلول کردن
حلویات
حلیم
حماسه
حماسه اسکاندویناوى
حماسه خوان
حماسى
حماقت
حماقت محض
حمال
حمال مفت
حمال کشتى
حمالى کردن
حمام
حمام آب گرم
حمام آفتاب
حمام آفتاب گرفتن
حمام بخار
حمام بخار فنلاندى
حمام دوش
حمام عمومى
حمام فرنگى
حمام نگرفته
حمام گرفتن
حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد
حماى عرق گز
حمایت
حمایت آمیز
حمایت از خود
حمایت از قدرت مرکزى
حمایت زیاد یابى جهت
حمایت شده
حمایت کردن
حمایت کردن از
حمایت کردنى
حمایل
حمایل ابریشمى و امثال آن
حمایل زدن
حمایل نظامى و غیره
حمد
حمد خدا را
حمراء
حمره
حمره مغربیه
حمل
حمل به وسیله پست
حمل شده از راه دریا
حمل شده به وسیله آب
حمل مجدد
حمل مشروب قاچاق
حمل و نقل
حمل و نقل سریع
حمل و نقل کالا به وسیله دوبه
حمل و نقل کردن
حمل کردن
حمل کردن بر
حمل کمننده کالا با کشتى
حمل کننده از یک محل و کارنده در محل دیگرى
حمل کننده کالا
حمل گفتن
حمل یا نصب اعلان
حملات پى درپى کردن
حمله
حمله آور
حمله احساساتى
حمله اى
حمله با توپخانه
حمله با چنگال
حمله بزرگ صرع
حمله به درون
حمله به مقدسات
حمله بى پروا
حمله تشنجى
حمله تعرضى متقابل
حمله جنون
حمله خدعه آمیز
حمله خنده غیر قابل کنترل
حمله خواب
حمله دسته جمعى
حمله رعد آسا
حمله رعد آسا کردن
حمله سخت
حمله سر درد
حمله صرع
حمله عصبى
حمله متقابل
حمله متقابل کردن
حمله نا پذیر
حمله ناخوشى
حمله ناگهانى
حمله ناگهانى با تمام قوا
حمله ناگهانى بیهوشى
حمله ناگهانى مرض
حمله و تشنج
حمله ور شدن
حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
حمله پى در پى
حمله کردن
حمله کردن بر
حمله کننده
حمله گریه
حمله یا اعتراض به اشخاص
حموضت
حمیت
حنا
حنا مالیدن
حنایى
حنایى رنگ
حنجره
حنجره اى
حنجره بینى
حنجره شناسى
حنظل
حنوط
حوا
حوادث
حوادث ناگهانى و غیر قابل پیش بینى طبیعى
حوارى
حواس
حواس جمع
حواس پرت
حواس پرت بودن
حواس پرت کردن
حواس پرتى
حواس پنجگانه
حواشى
حواشى بر متن کتاب
حواصیل
حواله
حواله اى
حواله دهنده
حواله دولتى
حواله سفید مهر که مقدار وجه آن قیدنشده و قابل پرداخت به دارنده است
حواله ى قبول شده
حواله پستى و تلگرافى
حواله پول
حواله یا برات کتبى غیر مشروط
حوالى
حورى
حورى بهشتى
حورى جنگل
حورى جنگلى
حورى دریایى
حورى زیبایى که ملازم دیونیسوس بوده
حورى مانند
حورى موجد دریاچه رودخانه
حورى وار
حوریان دریایى دختران اطلس و پرستاران دیونیسوس
حوریان زیباى ملازم دیونیسوس
حوریچه
حوزه
حوزه انتخاباتى
حوزه انتخاباتى تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
حوزه انتخابیه
حوزه تحت نظر خلیفه ى اعظم
حوزه حکومت شاهزاده
حوزه رودخانه
حوزه صلاحیت دادگاه
حوزه قضایى یک قاضى
حوزه ى قضایى
حوصله
حوض
حوض درست کردن
حوض شنا
حوض غسل تعمید
حوض ماهى
حوضخانه
حوضچه
حوضچه تعمیر کشتى
حوضچه شناور تعمیر کشتى
حول و حوش
حوله
حوله اى
حوله داغ
حوله سفید
حوله ظرفشویى
حوله مخمل نما
حومه
حومه حولو حوش
حومه شهر
حومه ناحیه مرکزى
حومه نشین
حومه نشینى
حى
حک
حک شده
حک و اصلاح کردن
حک کردن
حکاک
حکاکى
حکاکى بر روى سنگ
حکاکى روى سنگ
حکاکى روى چوب
حکاکى کردن
حکایت
حکایت اخلاقى
حکایت شده
حکایت گفتن
حکایتى
حکم
حکم آزادى صادر کردن
حکم اجرا پذیر
حکم احضار
حکم ادارى
حکم ادامه
حکم ادامه توقیف
حکم اشتراک
حکم اعاده وضع
حکم اعدام
حکم اعلان بعد
حکم اعلانى
حکم بازداشت
حکم بازرسى و ورود
حکم تامین مدعابه
حکم تامین مدعى به
حکم تحریم یا تکفیر
حکم تفتیش منزل
حکم توضیحى
حکم توقیف
حکم توقیف از طرف دادگاه با ذکر دلائل توقیف
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهى خود
حکم توقیف و ضبط اموال یاغیان و متمردین
حکم حبس
حکم حبس ابد
حکم دادن
حکم داده اى
حکم دادگاه
حکم دادگاه عالى به دادگاه تالى
حکم دادگاه یا قاضى علیه شخص گناهکار
حکم دهنده
حکم رویه اى
حکم شرطى
حکم شرعى
حکم ضبط اموال بیگانگان
حکم غیر قطعى و دو پهلو
حکم فرا خوانى
حکم مجازات
حکم مرخصى
حکم نهى
حکم نگاهدارى و ضبط
حکم ورشکستگى
حکم وزارتى که داراى قوت قانونى است
حکم وصایت
حکم کتاب مقدس
حکم کردن
حکم کنترل کار
حکم گمارشى
حکم گنگ
حکم یا امریه دایر بر توقیف شخص معینى
حکم یا خطاب دادگاه ذى صلاحیت
حکمت
حکمت الهى
حکمت علل غایى
حکمران
حکمرانى
حکمرانى کردن
حکمروایى کردن
حکمفرما
حکمفرما بودن
حکمفرمایى
حکمى
حکمیت
حکمیت کردن
حکه
حکومت
حکومت ائتلافى
حکومت اجامر و اوباش
حکومت ادارى
حکومت اربابان فن
حکومت استبدادى
حکومت استبدادى و مطلقه
حکومت اشرافى
حکومت اغنیاء
حکومت امپراتورى
حکومت امپراطورى
حکومت با تهدید و ارعاب
حکومت بر دریاها
حکومت بر نفس
حکومت تزارى
حکومت توانگران
حکومت توده خلق
حکومت توده مردم
حکومت جمهورى
حکومت خدا
حکومت خدایى
حکومت خود مختار
حکومت داخلى
حکومت دو مجلسى
حکومت دو نفرى
حکومت دو پادشاه
حکومت روحانى
حکومت روحانیون
حکومت زنان
حکومت سالخوردگان
حکومت ستمگرانه
حکومت طبقه دوم
حکومت فاشیستى
حکومت قاطبه مردم
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
حکومت محلى
حکومت محلى دادن به
حکومت مستقل
حکومت مشترک
حکومت مشروطه
حکومت مطلق
حکومت مطلقه
حکومت معدودى از اغنیا و ثروتمندان
حکومت ملاکین و اربابان
حکومت ملى
حکومت نسوان
حکومت نظامیان
حکومت هفت نفرى
حکومت پرستى
حکومت پلیسى
حکومت چهار نفرى
حکومت کارشناسان فنى
حکومت کردن
حکومت گرا
حکومت گرایى
حکومتى
حکیم
حکیم الهى
حیات
حیات بخش
حیات بخشى
حیات بخشیدن
حیات گرایى
حیاتى
حیاط
حیاط انبار
حیاط منزل
حیاط کلیسا
حیاط یا انبار الوار و هیزم
حیثیت
حیران
حیرانى
حیرت
حیرت آور
حیرت انگیز
حیرت زا
حیرت زده
حیرت زده شدن
حیرت زده کردن
حیرت زدگى
حیص و بیص
حیض
حیض شدن
حیطه
حیف
حیف و میل
حیف و میل کردن
حیله
حیله باز
حیله بازى
حیله جنگى
حیله زدن
حیله و فن
حیله گر
حیله گرانه
حیله گرى
حین اجرا
حین ترجمه
حین رانش
حین همگردانى
حیوان
حیوان افسانه اى با بالاتنه انسان و پایین تنه اسب
حیوان انگل
حیوان اهلى منزل
حیوان باربر
حیوان بى گوش
حیوان بیصاحب
حیوان تربیت شده
حیوان خزنده
حیوان خونسرد
حیوان دست آموز
حیوان دوست
حیوان دوپا
حیوان راسته ى بى سران
حیوان رشد نکرده
حیوان سم دار
حیوان شناسى
حیوان شکارى
حیوان صفت
حیوان صفت نمودن
حیوان صفتى
حیوان عظیم الجثه سرکش
حیوان فاقد گوش خارجى
حیوان مگس خوار
حیوان نر
حیوان نوزاد
حیوان وحشى
حیوان پرستى
حیوان چموش
حیوان گوشتخوار
حیوان یا عضو یا آلت مکنده
حیوانات آغل
حیوانات اهلى
حیوانات نر بزرگ
حیوانات وحشى
حیوانات یک اقلیم
حیوانى
حیوانى از دسته خارپوستان
حیوانى کردن
حیوانى که بدنش خالخال باشد
حیوانى که براى اصلاح نژاد نگهدارى مى شود
حیوانک
حیوانیت
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات