دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف د در زبان انگلیسی و دیکشنری
داء الثعلب
داء الجوع
داء الرقص
داء الصدف
داء الفرفیر
داء الفیل
داء النوم
داتا
داتایى
داتوره
داخل
داخل درجنگ
داخل رونده
داخل زبان دیگر شده
داخل سلولى
داخل شدن
داخل شدن در
داخل شهرى
داخل شونده
داخل عصبى
داخل عضویت شدن
داخل مرز
داخل معده کردن
داخل نشدنى
داخل و یا توى چیزى
داخل وریدى
داخل کردن
داخل کشتى
داخل گونه اى
داخله
داخله کشور
داخلى
داخلى ترین
داخلى ترین بافت پوسته ریشه و ساقه
داخلى کردن
داد
داد زدن
داد و بیداد
داد و بیداد راه انداختن
داد و بیداد کردن
داد و بیداد کن
داد و ستد
داد و ستد ارتباط
داد و ستد کردن
داد و فریاد و قیل و قال
داد و فریادى
داد کشیدن
داد گیر
دادخواست
دادخواست دادن
دادخواست دهنده
دادخواست کننده
دادخواه
دادخواهى
دادخواهى کردن
دادرس
دادرس دادگاه بخش
دادرس عالیرتبه
دادرسان
دادرسى
دادرسى پوچ و بى نتیجه
دادزدن
دادزن
دادزننده
دادستان
دادن
دادن امتیاز
دادن به
دادن و گرفتن
داده
داده آمایى
داده بر
داده رسان
داده رقمى
داده عددى
داده فشارى
داده قیاسى
داده نما
داده نمایى
داده نگار
داده نگارى
داده ها
داده هاى آزماینده
داده هاى انبوه
داده هاى تراکنشى
داده هاى خام
داده هاى خروجى
داده هاى عددى
داده هاى ماشینى
داده هاى منبع
داده هاى نموى
داده هاى ورودى
داده پراکنى
داده پرداز
داده پردازى
داده پردازى تجارى
داده کاهى
داده کاوى
داده گردانى
دادوستد
دادوستد کالا
دادگان
دادگاه
دادگاه استینافى
دادگاه بخش
دادگاه تجارت
دادگاه تخلفات رانندگى
دادگاه تمرینى دانشجویان حقوق
دادگاه تمیز
دادگاه روحانى که کشیش و غیر کشیش در آن عضویت دارند
دادگاه سیار
دادگاه شرع
دادگاه شرعى
دادگاه عالى
دادگاه عالى مدنى و جنایى
دادگاه محلى
دادگاه محکمه
دادگاه ها
دادگاه پلیس
دادگاه پوشالى و پرهرج و مرج
دادگاه کاتولیکى
دادگاهى
دادگر
دادگستر
دادگسترى
دادگیر
دادگیرى کردن
دار
دار التادیب
دار المساکین
دار زن
دار گونه باد صبا
دارا
دارا بودن
دارا شدن
دارابى
دارالایتام
دارالتادیب
دارالتادیب فواحش
دارالتادیب نوجوانان
دارالمساکین
دارالمعلمین
داراى آبگیر
داراى آرایش سه گوش
داراى آرایش سوزنى
داراى آرواره کج
داراى آستانه یا پایه نمودن
داراى آلت مکنده
داراى آماس کردن
داراى آهنگ
داراى آهنگ مساوى
داراى آهک
داراى آویختگى
داراى آویز
داراى آکتینیوم یا ماده ى رادیواکتیو
داراى ابرهاى تیره و پر رعد و برق
داراى ابرو و پیشانى بلند
داراى ابزار کردن
داراى ابعاد متعدد
داراى ابعاد مساوى
داراى ابهام
داراى اتاق نقاشى
داراى اتفاق آراء
داراى اثاثه کردن
داراى اثر تسکین دهنده
داراى اثر خواب آور
داراى اثر زیاد
داراى اثر مجاورتى کردن
داراى اثرات برابر
داراى اجر فى نفسه
داراى اجزاء هلالى شکل
داراى احتمالات زیاد
داراى احساسات برانگیخته
داراى احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یا گریستن
داراى احساسات جنسى نسبت به جنس موافق
داراى احساسات شدید
داراى احساسات شهوانى
داراى اخبار زیاد
داراى اختلال هاضمه
داراى اختیار
داراى اختیار مطلق
داراى اخلاق غریب
داراى اخلاق متغیر و تند و با حرارت
داراى اخلاق نیکو
داراى اخلاق و خصوصیات فردى
داراى اراضى بى حاصل و کم فایده
داراى ارتباط یا نتیجه منطقى
داراى ارزش براى شهادت
داراى ارزش بودن
داراى ارزش سه پنى
داراى ازت
داراى اسباب و لوازم کردن
داراى استحقاق
داراى استحکامات کردن
داراى استرونیوم
داراى استعداد شرکت در برنامه هاى تلویزیونى
داراى استعداد نهانى
داراى استعداد هنرى
داراى استعداد و ذوق
داراى استعداد کردن
داراى استقلال از هنگام تولد
داراى استقلال اقتصادى
داراى استوانه آوندى
داراى اسرار روحانى
داراى اشتراک
داراى اشتراک مساعى
داراى اشعه ى ستاره مانند
داراى اشکال و صور مختلف
داراى اصطلاحات قلنبه
داراى اصل و ریشه نامعلوم
داراى اصول و عقاید
داراى اضلاع نامساوى
داراى اضلاع یا شعاع هاى متقارن
داراى اطلاعات سطحى
داراى اطناب
داراى اعتبار
داراى اعتبار مشکوک
داراى اعضا بویایى
داراى اعضا ى تولید مثل متشابه
داراى افکار اجتماعى
داراى افکار بلند
داراى افکار مردانه
داراى الفاظ زائد
داراى الکترون هاى یکسان
داراى الکل
داراى الیاف یا بلورها و یا ساختمان ظریف و به هم پیوسته
داراى امتیاز یا حق ویژه
داراى امتیازات اولیه کردن
داراى امضاء
داراى املاح خنثى و قلیایى
داراى انت هاى مربع
داراى انت هاى پهن
داراى انحنا به پایین
داراى انحناء و قوس هاى ظریف زنانه
داراى اندازه متوسط
داراى اندازه هاى مختلف
داراى اندکى تمایل جنسى
داراى انرژى
داراى انشاء سخیف
داراى انواع مختلف
داراى انگیزه شده
داراى اهمیت
داراى اهمیت حیاتى
داراى اوتاد کامل
داراى اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
داراى باد
داراى باد مساعد
داراى بادبان مربع
داراى باره دندان
داراى بافت تافته
داراى بافت لنفى
داراى بافت ویژه اى نمودن
داراى بافت چوب پنبه اى
داراى بال مشبک
داراى بال هاى دراز یا بزرگ
داراى باله هاى فلس دار
داراى بخار مه آلود
داراى بخشش یا نعمت خدا داده
داراى بدن
داراى بر آمدگى
داراى برآمدگى
داراى برآمدگى هاى ریز
داراى برآمدگى هاى سلى
داراى برآمدگى هاى مشخص
داراى برآمدگى یا دکمه
داراى برترى فاحش
داراى برجستگى
داراى برق مثبت و منفى
داراى برگ در دو سوى برگدم
داراى برگ هاى شمشیرى
داراى برگ هاى نیمه سبز در فصل زمستان
داراى برگ پیوسته
داراى برگچه
داراى برگچه هاى زوجى روى هم افتاده
داراى بریدگى هاى عمودى
داراى بسامد مشابه
داراى بلورهاى متقارن
داراى بلورهاى هرمى شکل مرکب از سلیکات قلیایى و آلومینیومى
داراى بنگاه هاى علمى یا خیراتى
داراى بنیه محکم و قوى
داراى بو
داراى بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
داراى بوى زننده
داراى بوى متعفن
داراى بوى گنداب کشتى
داراى بیش از یک وهله جفت گیرى در سال
داراى بینى تیز
داراى بینى پهن و کوتاه
داراى بینى کوتاه و سر بالا
داراى تابش یا اشعه برابر
داراى تاخیر
داراى تاکید
داراى تب لازم
داراى تجانس روحى
داراى تحرک
داراى تحولات
داراى تخلص
داراى تخم و بذر
داراى تخمدان
داراى تخمک راست
داراى تذکرات نامساعد
داراى ترادف
داراى ترانسیتور کردن
داراى تربانتین
داراى تربیت یا نجابت خانوادگى
داراى ترشح
داراى ترکیبات آهن
داراى ترکیبات غیر مربوط و نامتجانس
داراى ترکیبات قلع دو ظرفیتى
داراى تساوى در اعداد اتمى
داراى تسلسل تاریخ
داراى تسلسل تاریخى
داراى تسلسل یا شماره ترتیب
داراى تشابه
داراى تشابه صوتى
داراى تشعشع
داراى تشعشع یا گرماى شدید
داراى تصویر یا شکل لرزان و مرتعش بودن
داراى تعداد زیادى ماهى قزل آلا
داراى تعدد معانى
داراى تعصب قبیله اى
داراى تغییر در مواقع مختلف
داراى تغییرات مسلسل از آغاز تا پایان
داراى تفسیر اخلاقى
داراى تقارن
داراى تقارن شعاعى
داراى تقدم در وجود
داراى تلفظ خوب
داراى تلفظ شدید همراه با بازدم قوى
داراى تلفظ مشابه
داراى تلفظ نرم
داراى تلوریوم
داراى تمایل جنسى کمتر از طبیعى
داراى تمایل چرخش به طرف چپ
داراى تمایلات جنسى
داراى تمایلات جنسى زیاد
داراى تمیز و بصیرت
داراى تنوع
داراى تنگستن
داراى تنگى نفس
داراى ته رنگ
داراى ته رنگ یا سایه رنگ نمودن
داراى ته گنده
داراى تهور بى مورد
داراى تواتر و نوسانى پایین تر از شنوایى بشر
داراى تورم بالشى
داراى تپش
داراى تیره پشت
داراى ثبات مختصر
داراى ثروت موروثى
داراى جاانگشتى
داراى جام شیشه کردن
داراى جاى زخم
داراى جدار سیلیسى
داراى جرثومه نر
داراى جزئیات
داراى جسم توانا
داراى جسم کردن
داراى جمجمه ى هرمى شکل
داراى جمعیت کردن
داراى جنون خفیف
داراى جواز
داراى جوهر مازو
داراى حاشیه تورى کردن
داراى حاشیه موجى
داراى حالت تب
داراى حالت روحانى
داراى حالت سنکوپ
داراى حالت صمغى
داراى حداقل کرموسوم ارثى
داراى حرکت بادى
داراى حرکت خود به خود
داراى حرکت دشوار
داراى حرکت مارپیچى بودن
داراى حرکت کج و معوج
داراى حس دشمنى
داراى حساسیت
داراى حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
داراى حساسیت در مقابل نور
داراى حساسیت شدید
داراى حساسیت فوق العاده
داراى حساسیت نسبت به نور
داراى حساسیت و تعصب نسبت بطبقه اجتماعى خود
داراى حسن انتخاب گلچین کننده
داراى حسن تعبیر
داراى حشره
داراى حشو و زوائد
داراى حفاظ
داراى حفره هاى کوچک
داراى حفره ى حقه اى توگرد
داراى حق امتیاز
داراى حق انحصارى
داراى حق رجوع
داراى حق شفعه
داراى حق مشاع
داراى حق ویژه
داراى حقوق
داراى حلقه هاى اشباع نشده
داراى حلقه هاى الوان دردم
داراى حواس جمع
داراى حکومت مستقل
داراى حکومت مطلقه و دیکتاتورى
داراى حیات
داراى خارهاى نوک تیز
داراى خاصیت اسید
داراى خاصیت اسید و قلیا
داراى خاصیت تغییر یابى
داراى خاصیت جذب
داراى خاصیت جنسى
داراى خاصیت درمانى
داراى خاصیت فرارى
داراى خاصیت قلیایى
داراى خاصیت مرهم
داراى خاصیت هم گامیتى
داراى خاصیت پادزهرى
داراى خاطرات بد
داراى خال هاى جرب مانند
داراى خدایان مجسم به شکل جانور
داراى خر پشته
داراى خصوصیات جنس نر و ماده
داراى خصوصیات خواب
داراى خصوصیات زنانه شدن
داراى خصوصیات شراب
داراى خصوصیات لمس نا پذیرى
داراى خصوصیات معینى
داراى خصوصیات نجابت
داراى خصوصیات کپسول
داراى خصوصیاتى بین خود
داراى خط مستقیم
داراى خطوط برجسته کردن
داراى خطوط ریز
داراى خطوط مارپیچى
داراى خطوط موجى
داراى خلق گرفته
داراى خواص اسم
داراى خواص برابر از هر سو
داراى خواص روغن
داراى خواص سیمان
داراى خواص فیزیکى مشابه
داراى خواص متضاد
داراى خواص متعدد
داراى خواص معین
داراى خواص پرتوافکنى
داراى خواص چند جانبه
داراى خوصیات زوجه
داراى خونابه و چرک
داراى خوى انسانى
داراى دامن کثیف و آلوده
داراى دانه خشن
داراى دانه هاى خیلى ریز
داراى دانه هاى ریز
داراى در کوهى
داراى درازاى مناسب
داراى دره تنگ کردن
داراى دست قوى که قابل توپ زدن باشد
داراى دست هاى پینه خورده
داراى دست کوتاه
داراى دسته هاى کرک یا پشم
داراى دسته پر
داراى دستگاه تقویت کننده صوت از سه جهت
داراى دستگاه تهویه کردن
داراى دم قرینه
داراى دمگل
داراى دندان محکم شده از داخل آرواره
داراى دندان مضرس
داراى دندان کردن
داراى دندان گراز
داراى دندان گراز یا بد شکل
داراى دندانه اره مانند
داراى دندانه هاى اره مانند
داراى دندانه هاى ظریف
داراى دندانه هاى غیر منظم
داراى دنده هاى باریک و نمایان
داراى دنده هاى بیرون آمده
داراى دهان کامل
داراى دهن باز
داراى دو آویز کوچک
داراى دو اتم در هر مولکول
داراى دو اتم کاربوکسیل در هر مولکول
داراى دو انت هاى نوک تیز
داراى دو اکسید
داراى دو بال
داراى دو بخش
داراى دو جنبه
داراى دو جوهر فرد
داراى دو خط مستقیم
داراى دو دست
داراى دو دندانه یا بر آمدگى
داراى دو راه
داراى دو ردیف ستون در طرفین یا در جلو و عقب ساختمان
داراى دو رنگ
داراى دو رنگ بودن
داراى دو زن یا دو شوهر
داراى دو سطح استوانه اى با محورهاى موازى
داراى دو شاخه
داراى دو شق مختلف
داراى دو شکل
داراى دو غشاء سلولى
داراى دو قضیه اصلى و یک قضیه فرعى
داراى دو قطب
داراى دو قیمت یکى حقیقى دیگرى دروغین
داراى دو لب
داراى دو مجلس مقننه
داراى دو نوع پول رایج
داراى دو هسته
داراى دو والانس
داراى دو وزن نامساوى
داراى دو پرچم
داراى دو چشم
داراى دو چیز
داراى دو کانون
داراى دو کپه
داراى دو گوش
داراى دو یا چند انگشت به هم چسبیده
داراى دو یا چند نوع گل کامل
داراى دوام شش ماهه
داراى دوحالت متغیر و جدا از هم
داراى دوره تحول کوتاه
داراى دوشاخ یا زوائد شاخ مانند
داراى دوشعاع
داراى دوشکاف
داراى دوشکل
داراى دوظرفیت
داراى دوقسمت
داراى دومرکز
داراى دومعنى
داراى دوملکول
داراى دومنطقه
داراى دوموتور
داراى دوهجا
داراى دویاچند معنى مختلف
داراى دکمه در یک طرف کت
داراى دگردیسى ناقص
داراى دید کم
داراى دیواره یا حایل کردن
داراى ذرات ریز
داراى ذرات ریز متساوى
داراى ذرات ریز کردن
داراى ذرات و ترکیبات متعدد و مشابه چند نژادى
داراى ذغال سنه نارس مانند زغال نارس
داراى ذوق ادبى
داراى ذوق هنرى
داراى ذوق و استعداد محدود
داراى راس منحنى
داراى راه راه رنگى
داراى راه راه هاى طولى
داراى ربط زمانى
داراى رجحان
داراى رجولیت
داراى رشد سریع
داراى رشد مشترک یا هماهنگ
داراى رفتار زمخت و بدون آداب
داراى رفتار قالبى
داراى رفتار مردانه
داراى رنگ آجر زرد
داراى رنگ ثابت
داراى رنگ خاکسترى
داراى رنگ سبز
داراى رنگ سبز مایل به زرد
داراى رنگ غیر واضح
داراى رنگ مغایر
داراى رنگ ناجور
داراى رنگ هاى متغیر
داراى رنگ هاى مختلف
داراى رنگ هاى مشابه
داراى رنگ هاى گوناگون
داراى رنگ و درخشندگى متغیر
داراى رنگ پریده و مرده
داراى روح خودسرى و جسارت
داراى روح شیطانى کردن
داراى روح نظامى کردن
داراى روح پلید
داراى روح کردن
داراى روحیه اجتماعى
داراى روحیه بد
داراى روحیه خراب و آشفته
داراى روحیه دانشجویى
داراى روحیه ضعیف
داراى روش یا قاعده اى کردن
داراى روش یا قاعده کردن
داراى روشنایى ملایم
داراى روکش طلا
داراى رویش برونى
داراى رکه
داراى رگ هاى متعددو بر آمده
داراى رگه ها یا باریکه هاى خاکسترى
داراى رگه هاى نامنظم
داراى ریزش یا زکام
داراى ریشه عصبى
داراى ریشه هاى کرکى و مخملى
داراى ریشه و اصل مشترک
داراى ریشه ى کردن
داراى زائده هاى نوک تیز
داراى زائده و ضمیمه
داراى زائده ى گوشتى
داراى زائده کوچک
داراى زاج
داراى زانوى کج
داراى زانویى
داراى زاویه دید بیش از معمول
داراى زبانه کردن
داراى زبره سنگ
داراى زرق و برق
داراى زرق و برق زیاد
داراى زندگانى سخت و مشکل
داراى زندگى آسوده
داراى زندگى تجملى
داراى زندگى دردرون جانور
داراى زندگى مستقل
داراى زنگ کردن
داراى زوائد و تزیینات
داراى زوایاى مساوى
داراى زگیل
داراى زگیل آویزان
داراى ساخت
داراى ساختمان جلو آمده
داراى ساختمان خشن و زمخت
داراى ساختمان غیر مشخص
داراى ساختمان قیفى
داراى ساختمان مضرس
داراى ساختمان پوستى و بافت هاى زیر پوستى
داراى ساقه باریک
داراى ساقه ضخیم تر
داراى ساقه هاى ریشه مانند زیرزمینى
داراى ساقه یا ستون ثابت
داراى سبزیکاى یا درخت کارى بلند
داراى سبک یا رفتار بخصوص
داراى ستاره نحس
داراى سر دراز
داراى سر رشته
داراى سر نسبتا کوتاه و صورت پهن
داراى سر پشمالو
داراى سر کردن
داراى سرسرا
داراى سرعت سیر هواپیماى جت
داراى سرعتى پنج یا شش برابر امواج صوتى در فضا
داراى سرنوشت و نصیب و قسمت ازلى
داراى سرور و نشاط
داراى سطح شیب دار
داراى سطح ناهموار
داراى سطوح حفره دار
داراى سعه نظر
داراى سقف مبتنى بر ردیف ستون
داراى سلیقه پست
داراى سم شکافته
داراى سنگ گوگرد
داراى سنگر موقتى زیر زمینى کردن
داراى سه اتم
داراى سه جفت برگچه
داراى سه حفره
داراى سه خط
داراى سه دنده
داراى سه زاویه
داراى سه شاخ
داراى سه شعاع
داراى سه ضلع مساوى
داراى سه عبارت
داراى سه غشاء سلولى ابتدایى
داراى سه فاصله کانونى و مرکزى
داراى سه قسمت
داراى سه لخت
داراى سه متغیر
داراى سه ملکول
داراى سه نشریه
داراى سه پا
داراى سه چرخ
داراى سه چین در دریچه قلب
داراى سه گلبرگ
داراى سه گوشه
داراى سه گوشه تند
داراى سو ظن
داراى سوء نیت
داراى سکته ملیح
داراى سکته منطقى
داراى سکون
داراى سیلیس یا سیلیکون زیاد
داراى سیلیکون
داراى سیم پیچ مغناطیسى انحرافى
داراى سینه برجسته
داراى شاخ یا شاخک
داراى شاخ یا شاخک هاى چماقى شکل
داراى شاخه هاى نازک و خمیده بالا رونده
داراى شاخه و ترکه هاى خم شونده
داراى شاخک حساس
داراى شاخک دراز
داراى شاخک پهن
داراى شامه تیز
داراى شانه پهن
داراى شباهت تبلیغاتى نسبت برقیب سیاسى خود
داراى شباهت ظاهرى
داراى شبکه تورى ظریف
داراى شخصیت حقوقى
داراى شخصیت حقوقى کردن
داراى شخصیت غیر سیاسى
داراى شخصیت کردن
داراى شراب
داراى شرایط لازم
داراى شش ضربه
داراى شش وزن
داراى شش پرچمى که دو پرچمش بلندتر باشد
داراى شعاع
داراى شغل آزاد
داراى شمع یا حایل
داراى شن ریزه
داراى شور و شعف
داراى شوره
داراى شکاف فرج مانند
داراى شکافى شبیه فرج
داراى شکافى شبیه پنجه دست
داراى شکل استوانه
داراى شکل انسان
داراى شکل جسمانى
داراى شکل خوشه انگور
داراى شکل زنجیرى
داراى شکل سه تایى
داراى شکل صحیح خود
داراى شکل لوله
داراى شکل مخصوص به خود
داراى شکل معین و معلوم
داراى شکل مکعب
داراى شکل هاى گوناگون
داراى شکلى که مقاومت هوا را در مقابل آن کم کند
داراى شکم برآمده
داراى شکم بزرگ
داراى شکم بزرگ و اندام خپله
داراى شکم بزرگ و دهانه کوچک
داراى شکم تنگ و منقبض
داراى شکم گنده
داراى شیار کم عمق
داراى شیارهاى موجى
داراى شیب متقارن و مساوى
داراى شیر
داراى صاحب سهام قرضه
داراى صخامت به قدر یک ملکول
داراى صداى استخوان
داراى صداى بلند
داراى صداى ترق و تروق
داراى صداى تق تق
داراى صداى تیک تیک
داراى صداى جرنگ جرنگ
داراى صداى خرخر
داراى صداى خرخر و خس خس
داراى صداى خش خش
داراى صداى دنگ دنگ
داراى صداى رسا
داراى صداى زیر
داراى صداى شبیه جغد یا موش
داراى صداى ضربت
داراى صداى غژ
داراى صداى فش فش
داراى صداى مزاحم
داراى صداى نرم و ملایم
داراى صداى نقره
داراى صداى چلب چلوپ
داراى صداى چلپ چلوپ
داراى صداى کوتاه و گرفته
داراى صداى گرفته
داراى صداى گرفته و خشن
داراى صداى گوش خراش
داراى صداى گوشخراش
داراى صدف یک پارچه
داراى صفات اصلى و نژادى
داراى صفات جنسى مغایر با نوع خود
داراى صفات حسنه
داراى صفات خار پوست دریایى یا توتیاء البحر
داراى صفات هرزگى و فاحشه گى
داراى صفاتى شبیه انسان
داراى صفت زشت
داراى صلاحیت قانونى
داراى صنایع بزرگ
داراى صوت بودن
داراى صورت ناهنجار و زننده
داراى صورت کار عملى
داراى صورتى مانند خمیر
داراى ضد و نقیض
داراى ضریب متغیر
داراى ضعف قوه باء
داراى طراوت جوانى شدن
داراى طعم اصلى
داراى طلاى سفید
داراى طنین
داراى طنین کردن
داراى ظاهر حقیقى
داراى ظاهر خشک و پلاسیده
داراى ظاهر خوب کردن
داراى ظاهر زیبا و فریبنده
داراى ظاهر و نماى مخصوص
داراى ظاهرى شبیه فلز روى
داراى ظرافت زیاد
داراى عداوت و دشمنى دیرین
داراى عدد اتمى بیشتر از اورانیم
داراى عدم اتکاء به نفس
داراى عدم تجانس با مایعى که در آن پراکنده شده
داراى عدم تعادل فکرى
داراى عدم تقارن
داراى عدم رسمیت
داراى عدم هم آهنگى و توازن
داراى عزم ثابت
داراى عزم پنهانى
داراى عصاى سلطنتى
داراى عضلات سفت و سخت
داراى عضلات شل
داراى عضو مارپیچى
داراى عقاید بزرگ
داراى عقاید و تمایلات روسى کردن
داراى عقل سالم
داراى عقل سلیم
داراى عقل معاش
داراى عقیده به استمرار
داراى عقیده درست
داراى عقیده سوسیالیستى
داراى عقیده معتدل
داراى عقیده ناصحیح یا غیر معمول
داراى علائم و اشکال حلقوى
داراى علائم و نشانه هاى نر
داراى علاقه جنسى به جنس مقابل و به جنس خود
داراى علامت تفریق
داراى عمر دراز
داراى عمل متقابل
داراى عناصر نر و ماده اى که در مواقع متفاوت آماده بارورى مى شوند
داراى عنوان
داراى عنوان قرمز کردن
داراى عنوانى
داراى عهیار قانونى
داراى عوارض پست و بلند
داراى غبغب یا زائده آویخته
داراى غشاء پرده
داراى غشاء یا شامه مومى
داراى غلات
داراى غلاف مخ دار
داراى غلط دستورى
داراى غلظت ملکولى مساوى
داراى فال بد
داراى فرکانس با تکرار زیاد
داراى فشار الکتریکى مساوى
داراى فشار زیاد
داراى فشار ضعیف
داراى فشار یکسان
داراى فعالیت بیش از اندازه
داراى فعالیت در معده و رگها
داراى فقط یک جمله
داراى فلدسپار
داراى فلس هاى ریز
داراى فلس هاى سخت و براق
داراى فلورید کردن
داراى فهرست کردن
داراى فواصل دانه وار
داراى فواصل در بین یاخته ها
داراى فکر
داراى فکر بد و پست
داراى فکر حساس
داراى فکر خشن و بدون احساسات
داراى فکر شهوانى
داراى فکر صائب
داراى فکر ضعیف
داراى فکر متجانس
داراى فکر معلول
داراى فکر نیرومند
داراى فکر وسیع
داراى فکرروشن
داراى قابلیت تخریب چوب
داراى قابلیت کشتن یاخته هاى نطفه اى
داراى قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
داراى قدرت تحمیل اراده خود بر دیگران
داراى قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء آن
داراى قدرت خلاقه
داراى قدرت در اثر ارشدیت
داراى قدرت رویش در یک جهت یا به صورت یک سلول
داراى قدرت عالیه
داراى قدرت محدود
داراى قدرت مطلقه
داراى قدرت و اختیارات سلطنتى بودن
داراى قدرت و زور
داراى قدرت پیشگویى
داراى قدم هاى کند و آهسته
داراى قرینه
داراى قسمت هاى غیر متقارن
داراى قسمت هاى کوچک
داراى قسمت پشتى و شکمى مشخص
داراى قصبه الریه
داراى قصد درونى
داراى قضاوت صحیح
داراى قطب مغناطیسى یا الکتریکى
داراى قطر مساوى
داراى قلع
داراى قوه ابتکار
داراى قوه ارتجاعى
داراى قوه تصور زیاد
داراى قوه تفکیک یا تمیز
داراى قوه فراره زیاد
داراى قوه قضاوت سلیم
داراى قوه ى تطابق
داراى قیافه تحقیر آمیز
داراى قیافه جامد و بى روح
داراى قیم یا سرپرست
داراى لایه یا طبقه
داراى لب آویزان
داراى لب و لوچه آویخته
داراى لباس
داراى لبان برگشته
داراى لبه تیز
داراى لبه تیز کردن
داراى لبه دندانه دندانه
داراى لبه ضخیم
داراى لبه مضرس
داراى لعل
داراى لنگر آویزان
داراى لوازم بهداشتى کردن
داراى لکه مگس کردن
داراى لکه هایى که با اسید زائل نمیشود
داراى لیت و لعل زیاد
داراى ماده
داراى ماده تخمیرى
داراى ماده لازم الاجرا
داراى ماموریت محرمانه
داراى ماهیت واقعى
داراى ماهیت کردن
داراى ماهیچه دوسر
داراى مبداء خارجى
داراى مثانه یا بادکنک
داراى مجوز قانونى دانستن
داراى محافظ و حامى
داراى محبت پدرى
داراى محلول صابونى
داراى محور اصلى عمودى
داراى مخاط
داراى مخزن گاز استوانه اى شکل و قابل انحناء
داراى مدار
داراى مدال
داراى مدت محدود
داراى مذهب و عقایدى مخالف عقاید عمومى
داراى مراوده
داراى مرز کردن
داراى مرکز در خورشید
داراى مرکزى در زمین
داراى مزاج سالم و خوب
داراى مزه بد
داراى مزه تند
داراى مزه شبیه به آهن
داراى مزه شراب
داراى مزیت
داراى مسافت مساوى
داراى مسیر مستقیم
داراى مشاعر صحیح
داراى مصونیت قانونى و پارلمانى
داراى معلومات جامع
داراى مغز
داراى مغناطیس
داراى مفاصل نرم و قابل انحناء
داراى مفصل دوبخشى
داراى مفصل کاذب
داراى مقاطع کوچک
داراى مقام بزرگ و عالى
داراى مقام بلندترى بودن از
داراى مقام نمایندگى پاپ
داراى مقام یا اهمیت عالى
داراى مقدمه طولانى
داراى ملودى
داراى منبع خارجى
داراى منشاء معدى
داراى منشاء گیاهى
داراى منفذ کردن
داراى منقار مضرس
داراى منقار کج
داراى مو
داراى مو هاى زبر
داراى مو هاى سفید
داراى مو هاى شبیه پشم
داراى مواد آهنى
داراى مواد سمنتى یا سیمانى
داراى مواد شاخى
داراى مواد مغذى سیتوپلاسم
داراى موى بلند
داراى موى زبر
داراى موى زرد مایل به سفید
داراى موى سرخ
داراى موى سفید
داراى موى فراوان
داراى موى مشکى یا خرمایى
داراى موى نقره فام
داراى میان نویسى
داراى میخ مخصوص
داراى میوه آلویى
داراى میوه هاى سیبى شکل
داراى میوه گوشتى
داراى میوه یا تخم بسیار
داراى ناتوانى جنسى
داراى نام مستعار
داراى نبوغ فکرى
داراى نخل
داراى نرمه
داراى نرمه بودن
داراى نشاسته
داراى نشان
داراى نشان داغ یا نشان جراحت و زخم
داراى نظم و ترتیب
داراى نعل پاشنه دار
داراى نعمت غیر مترقبه
داراى نفرات تازه کردن
داراى نفوذ نجومى
داراى نفوذ و قدرت
داراى نفوذ کامل در سرتاسر جهان
داراى نقشه هاى پیچ در پیچ کردن
داراى نقص صفرا
داراى نقطه اتکاء کردن
داراى نور سیمابى
داراى نور لرزان
داراى نوسان و تغییر
داراى نوسان یا تلوتلو
داراى نوک
داراى نوک یا انت هاى تیز
داراى نژاد مخلوط
داراى نگاه خیره
داراى نگاه زنانه
داراى نیتروژن با طرفیت پایین
داراى نیتروژن با ظرفیت بالا
داراى نیتروژن کردن
داراى نیروى خود کار
داراى نیروى شباب
داراى نیروى محرکه برقى
داراى نیروى مردى
داراى نیروى مغناطیسى متساوى
داراى نیروى مغناطیسى مساوى
داراى نیمى از کروموسوم هاى اصلى مانند کروموسوم سلول هاى جنسى
داراى هاضمه خوب
داراى هاگ هاى خوشه اى
داراى هجاهاى شمرده
داراى هجاى زائد مخصوصاً در آخر
داراى هدف نهایى
داراى هزار پا
داراى هسته
داراى هستى
داراى هشت سطح
داراى هشت هجا
داراى هشت وتد یا وزن
داراى هم زمانى در طغیان آب
داراى همست کردن
داراى هواى صاف
داراى هوش ابتکارى
داراى هیجان شدید یا هیسترى
داراى هیدروژن کردن
داراى هیدروکسیل کردن
داراى واکنش
داراى وجه اشتقاق مشترک
داراى وجه تشابه
داراى ورقه هاى نازک
داراى ورید
داراى ورید بودن
داراى وریدهاى برآمده
داراى وزن زیاد
داراى وزن مخصوص کم
داراى وزن و فشار زیاد
داراى وزن یا آهنگ
داراى وصیت
داراى وصیت نامه بودن
داراى وفور
داراى وقفه نهایى منطقى
داراى ولتاژ کم
داراى ویتامین کردن
داراى پا
داراى پا یا سم شکافته
داراى پادگن ها یا پادتن هاى گوناگون
داراى پاهاى زخمى
داراى پاهاى شهن
داراى پاهاى مثلثى شکل شبیه گوسفند
داراى پاى پردار
داراى پاى پرده دار
داراى پاى کج یا کمانى
داراى پاى کمانى
داراى پاى گشاد
داراى پایه محکم
داراى پدر اروپایى و مادر هندوستانى
داراى پر وبال زیبا
داراى پرانتز
داراى پرده منقوش
داراى پرهاى ظریف و ریز
داراى پرچم و مادگى متساوى الطول
داراى پس افت
داراى پستان برجسته
داراى پستان شدن
داراى پستان یا پستانک
داراى پستى و بلندى هایى شبیه داخل صدف
داراى پشت
داراى پشت نوک تیز
داراى پشتى بلند
داراى پشتکار
داراى پنج برگچه
داراى پنج زائده شبیه پنجه
داراى پنج ظرفیت یا بنیان
داراى پنج پنجه
داراى پنجره یا طاق نوک تیز
داراى پنجه برگشته
داراى پنجه خمیده بداخل
داراى پنجه مربع
داراى پود کردن
داراى پوست تیره
داراى پوست نازک
داراى پوسته
داراى پوسته ترد و شکننده
داراى پوسته محافظ
داراى پوسته هاى شوره
داراى پوشش
داراى پوشش سخت کردن
داراى پوشش شکننده
داراى پوشش کپسول دار
داراى پول زیاد
داراى پولک زرى
داراى پولک هاى ریز
داراى پى کردن
داراى پیچ هاى طولى
داراى پیچ و خم کردن
داراى چارطاقى
داراى چانه آویزان
داراى چانه باریک
داراى چرخ یا
داراى چشم انداز وسیع
داراى چشم باز
داراى چشم تار
داراى چشم تار یااشک آلود
داراى چشم پر آب
داراى چشم گشاد
داراى چشمان آبى پر رنگ
داراى چشمان برآمده
داراى چشمان جلو آمده
داراى چشمان درشت و غلتنده
داراى چشمان ریز و گرد
داراى چشمان فرو رفته
داراى چشمان قى گرفته و خواب آلود
داراى چشمان وحشى و خیره
داراى چشمها یا خال هاى رنگارنگى
داراى چند آلت مادگى
داراى چند ایزوتوپ
داراى چند برچه
داراى چند تاژک
داراى چند نمود
داراى چند هم پایه
داراى چندین شکل
داراى چندین قدر
داراى چنگک یا چنگال کردن
داراى چهار بال
داراى چهار دور یا دوره
داراى چهار زاویه
داراى چهار هیدروکسیل در هر ملکول
داراى چهار کاسبرگ
داراى چهار گلبرگ
داراى چوب پا
داراى چین هاى ظریف و کوچک
داراى چین و شکن
داراى چین و چروک
داراى کاتیون فعال
داراى کاسبرگ پیوسته
داراى کالرى و نیروى مساوى
داراى کالسیت یا کربنات آهک
داراى کام و زبانه دم کبوترى
داراى کرم کدو گوشت
داراى کروموسوم هاى بیش از بقیه
داراى کروموسومهایى چند برابر تعداد اصلى
داراى کرک هاى ریز
داراى کرک و ابریشم هاى راست
داراى کسر وزن
داراى کشش مساوى
داراى کف نفس
داراى کفش کردن
داراى کفل بزرگ
داراى کفل تاقچه دار
داراى کلاهک
داراى کلسیم
داراى کله یا فکر
داراى کمبود
داراى کمربند
داراى کنش کاو کردن
داراى کنگره هاى ریز
داراى کنگره هاى هلالى
داراى کنگره هاى کوچک
داراى کنگره کردن
داراى کک مک کردن
داراى کیسه غشادار و پیازدار
داراى گام هاى ثابت
داراى گرایش ویژه و عمدى
داراى گرفتارى در اعضاى حرکتى
داراى گریبان یا گریبانه
داراى گل آذین
داراى گل آذین خوشه اى
داراى گل آذین چترى فرعى
داراى گل آذین گریبانه وار
داراى گل هاى آویزان
داراى گل هاى شبیه به هم و متجانس
داراى گل هاى صفحه مانند
داراى گل هاى لوله اى و طبقى شکل
داراى گلبرگ هاى بیشتر از معمول
داراى گلبرگ هاى تسمه اى
داراى گلبرگ هاى غیر همشکل
داراى گلبرگ پیوسته
داراى گلهایى که قبل از برگ ظاهر گردد
داراى گلوى بزرگ
داراى گلى که لبه جامش شکافته
داراى گوش آویخته
داراى گوشه و کنایه
داراى گونه هاى برآمده
داراى گوگرد
داراى گچ فراوان
داراى گیس مصنوعى کردن
داراى یاخته جنسى نر کوچک و متحرک و یاخته ماده بزرگ و غیر متحرک
داراى یود
داراى یک آهنگ ملودى
داراى یک اولاد
داراى یک برگ
داراى یک جهت
داراى یک دیوار حایل
داراى یک ریشه و اصل
داراى یک ریشه یا اصل بودن
داراى یک ساقه تخمدان
داراى یک سنگ
داراى یک سیم یا نخ
داراى یک شوهر
داراى یک ظرفیت
داراى یک فلز
داراى یک مجلس مقننه
داراى یک محور
داراى یک مرحله فحلیت در سال
داراى یک میزان
داراى یک میزبان درتمام دوره زندگانى
داراى یک نوع هاگ غیر جنسى
داراى یک همسر
داراى یک وتد و نیم
داراى یک پایه
دارای برگ
دارای برگ غیر سوزنى
دارایى
دارایى دینوى
دارایى طویل المده اعم از مالى و اعتبارى
دارایى غیر منقول
دارایى مشترک زن و شوهر
دارایى منقولى که به ارث رسیده باشد
دارایى هاى ثابت
داربست
داربست بستن
داربست بندى
دارزى
دارفانى را وداع گفتن
دارفلفل
دارنده
دارنده وثیقه یا کفالت
دارنده ى سهام شرکت سهامى
دارنده پروانه
دارندگى
دارو
دارو خوراندن
دارو دادن
دارو زنى به چوب
دارو شناسى
دارو فروش
دارو هاى جوشانده
دارو هاى فلج کننده ى اعضاء تناسلى
دارو یا زهر آبکى
دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
دارواش
داروخانه
داروخانه عمومى
داروساز
داروسازى
داروش
داروش کردن
داروشناس
داروغه
داروفروش
دارونامه
داروندار
داروهاى ازدیاد قاعدگى
داروهاى خیسانده
داروهایى که آدم دوره گرد تبلیغ مى کند
داروى آرام بخش و مخدر و مسکن درد
داروى آرام کننده
داروى اختصاصى
داروى ازاله مو
داروى استفراغ آور
داروى اسپسیالیته
داروى ایجاد کننده تشنجات کزازى
داروى بدون نسخه و غیر مجاز
داروى بند آور خون
داروى بى هوشى
داروى بیحالى
داروى بیش از حد لزوم
داروى بیهوشى
داروى تب بر
داروى تزریق کردنى
داروى تسکین دهنده
داروى جالینوسى
داروى جگر
داروى حشره کش
داروى خواب آور
داروى دافع علف هرز
داروى دل خوش کنک و بى اثر
داروى زخم
داروى سرى
داروى سمى
داروى سوزاننده یا خشکاننده
داروى ضد انعقاد خون
داروى ضد عفونى
داروى ضد عفونى قرمز رنگ
داروى ضد فلج
داروى ضد مالاریا
داروى ضد مالاریا مرکب از گنه گنه و ترکیبات دیگر آن
داروى ضد نفخ
داروى ضد کرم
داروى عرق آور
داروى عطسه و اشک آور
داروى غمزدا
داروى قابض
داروى محمره
داروى مخدر
داروى مربوط بدرمان مالاریا
داروى مسهل
داروى مسکن
داروى مسکن دادن
داروى مقوى غرائز جنسى
داروى ملین
داروى موش کش
داروى نیرو بخش
داروى هر درد
داروى همه درد
داروى ویژه یا اختصاصى
داروى پاک کننده
داروى پیش گیر
داروى چشم
داروى چشم درد
داروى کنه کش
داروى گیاهى
داروگر
داروگرى
دارویى
دارویى کردن
دارویى که علاج هر درد باشد
دارویى که موقتا ناخوشى را سبک سازد
دارى صدف
دارچین
دارکوب
دارکوب زرین پر
دارگونه حافظ و مادر خدایان شعر و ادب
دازاى کلمه
داس
داس مانند
داس و چکش
داستان
داستان آموزشى
داستان اخلاقى
داستان افسانه آمیز
داستان تخیلى علمى
داستان جعلى براى تعریف از خود
داستان حماسى منسوب به هومر
داستان خیالى نوشتن
داستان سرا
داستان سرایى
داستان سرایى کردن
داستان شبانى
داستان عاشقانه
داستان فرعى
داستان مصور
داستان مضحک کاباره ها و نمایش هاى واریته
داستان ملى
داستان منظوم
داستان نویس
داستان نویس سریال
داستان واقعى که نام شخصیت هاى آن به طور ناشناس برده شده
داستان پلیسى
داستان کوتاه
داستان کوتاه یا فیلم عشقى
داستان گریه آور
داستان گفتن
داستان یا موضوع فرعى و تبعى رمان یا نمایشنامه
داستان یانمایشنامه و یا حوادث مسلسل
داستانى
داستانى را تعریف کردن
داستانى که قهرمان آن رذل است
داسقاله
داسه
داسى
داشبورد
داشتن
داشتن خصوصیات نر و ماده
داشتن دو قطب
داشتن یک زن
داشتن یک همسر
داعى
داغ
داغ آهن
داغ زدن
داغ ننگ
داغ ننگ زدن بر
داغ و درفش
داغ کردن
داغ کردن پژمرده کردن یا شدن
داغ کردن یا شدن
داغان کردن
داغدار
داغدارى
داغداغان
داغدیده
داغدیده کردن
داغه
داغى
دافع
دافع آب
دافع حشرات
دافع حشره
دافع خستگى و کوفتگى
دافع کرم حشره
دافع کرم روده
دافنه
دال بر
دال بر اثبات
دال بر امرى
دال برمکان
دالان
دالان سرپوشیده
دالبر
دام
دام افکندن
دام افکنى
دام براى انسان
دام بلا
دام خرچنگ
دام دار
دام دام
دام مخصوص صید خرچنگ
دام مهلک
دام پرورى
دام پزشک
دام کیسه اى
دام گستر
دام گستردن
دام یا تور
دام یاتله
داماد
داماد شدن
دامبل
دامدارى کردن
دامن
دامن آویخته و شل لباس یا هر چیز آویخته و شل
دامن تنگ
دامن دار کردن
دامن دوختن
دامن رو
دامن زدن
دامن فنرى
دامن لباس
دامن مردانه
دامن و پیراهن فنرى زنها
دامن پف کردن
دامن پف کرده
دامن پیراهن
دامن ژوپن
دامن کوتاه
دامنه
دامنه اى کوهى
دامنه تپش
دامنه تپه
دامنه کوه
دامنه کوهى
دامنى
دامى
دامپرور
دامپزشک
دامگاه
دامگستر
دان
دان دان
دانا
دانایى
دانجشوى آواره قرون 12 و 13 که اشعار هجایى مى خوانده
دانست
دانستن
دانستنى
دانستنیها
دانسته
دانسته ها
دانش
دانش آئین نماز
دانش آموختن
دانش آموخته
دانش آموز
دانش آموز دانشکده افسرى
دانش امراض زنانه
دانش بى پایان
دانش جنگ
دانش دما پویایى
دانش دگرگونى صدا در زبان
دانش رازهاى روحانى
دانش زمین شناسى
دانش سرا
دانش سطحى
دانش صدا و پژواک
دانش طولانى کردن عمر
دانش قلب شناسى
دانش مامایى
دانش نام
دانش نویسه
دانش هوا نوردى
دانش و معرفت
دانش پژوه
دانش گریزى
دانشبهرى
دانشجو
دانشجوى ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلى
دانشجوى تعلیم و تربیت
دانشجوى دانشکده افسرى
دانشجوى دانشکده ى کشاورزى
دانشجوى داوطلب شرکت در شبانه روزى پسرانه و دخترانه
دانشجوى دوره لیسانس
دانشجوى سال اول دانشکده
دانشجوى سال اول نیروى دریایى
دانشجوى سال دوم
دانشجوى سال دوم نیروى دریایى
دانشجوى سال سوم دانشکده یا دبیرستان
دانشجوى ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلى را مى خواند
دانشجوى نخستین سال دانشکده یا دانشگاه
دانشجوى هوا نوردى
دانشجوى پزشکى
دانشجویى را از دانشگاه بیرون کردن
دانشجویى که در جلسات بحث و تحقیق شرکت مى کند
دانشجویى که کمک هزینه تحصیلى دریافت مى دارد
دانشسرا
دانشمند
دانشمند آتشفشان شناس
دانشمند ادبیات باستانى و پیرو سبک هاى باستانى
دانشمند تذکره شهدا
دانشمند در زبان و فرهنگ لاتین
دانشمند عروض و بدیع
دانشمند علم دین
دانشمند علوم ماوراء طبیعى
دانشمند فرهنگ و زبان آلمانى
دانشمند ماه شناس
دانشمند مورفولوژى
دانشمند نما
دانشمند همه چیز دان
دانشمند هندى
دانشمند و محقق درعلم عالم وجود
دانشمند پرتابه شناس
دانشمند چینه شناس
دانشمندان
دانشمندانه
دانشمندنما
دانشنامه
دانشور
دانشورى
دانشى که در آن از خواص نور گفتگو مى کند
دانشکده اى
دانشکده دولتى
دانشکده صنعتى
دانشکده علوم روحانى جماعت کاتولیک
دانشکده مقدماتى تا دو ساله
دانشگاه
دانشگاه ایالتى
دانشگاه دولتى
دانشگاهى
دانشیاب
دانشیارى
دانمارک
دانمارکى
داننده
دانه
دانگ
دانگ سنج
دانگ صدا
دانگى
در طومار نوشتن
در طویله براى پروار شدن نگهداشتن
در طویله بستن
در طى
در طى حیات
در ظاهر مجهول و در باطن معلوم
در ظاهر منفرد
در ظاهر مهمل و در واقع درست
در ظرف
در ظرف ریختن
در ظرف ریخته
در ظرف نگاه داشتن
در ظرف گذاردن
در ظل آفتاب
در عرشه
در عقب
در عوض
در غار جا دادن
در غیبت
در غیر این صورت
در فاصله
در فراق میهن
در فضاهاى باز دهات
در فعالیت بودن
در فهرست نوشتن
در فهرست وارد کردن
در فهمیدن مقصود اشتباه کردن
در فواصل معین
در فوق
در فکر
در فکر جامعه
در فکر شخص خود
در قالب آزاد
در قالب آزاد میدانى
در قبر نهادن
در قبر گذارى
در قدیم
در قرنطینه نگاه داشتن
در قسمت جانبى شکم
در قفسه گذار
در قفسه گذاردن
در قنداق پیچیدن
در قید حیات
در قیمت اجحاف کردن
در لانه کردن
در لباس عوضى رل نمایش را بازى کردن
در لجن انداختن
در لجن گیر افتادن
در لفافه قرار دادن
در لیست ثبت کردن
در ماندن
در ماوراى
در مایع فرو کردن
در مبناى سه
در مجاورت بودن
در مجله رسمى چاپ کردن
در محاوره استعمال کردن
در محظور قرار دادن
در محفظه اى قرار دادن
در محل محفوظى جاى گرفتن
در محل معینى قرار دادن
در محل کار خود جاى خواب داشتن
در محلى غیر از محل کار خود خوابیدن
در محلى قرار دادن
در محلى گذاردن
در محوطه نگاه داشتن
در محک آزمایش قرار گرفته
در مخاطره
در مخاطره انداختن
در مدت
در مدت شب
در مدت یک شب
در مرتبه بیشمار
در مرتع پرورش احشام کردن
در مرحله نخست
در مرحله چند
در مرز زمین شخم زدن
در مسابقه جلو افتادن از
در مسابقه حذفى شرکت کردن
در مسابقه چیره شدن
در مسافرخانه جادادن
در مسیر
در مسیر باد
در مشارکت با
در مشروب افراط کردن
در مضیقه
در معرض
در معرض آفتاب گذاشتن
در معرض باد گذاردن
در معرض بودن یا قرار دادن
در معرض تهمت
در معرض خطر گذاشتن
در معرض رطوبت قرار دادن
در معرض مخاطره قرار دادن
در معرض مخاطره گذاشتن
در معرض هجوم حشرات
در معرض هوا گذاشتن
در معنى
در مقابل
در مقابل فشار مقاومت کردن
در مقابل یکدیگر قرار دادن
در مقام منیعى قرار دادن
در مقیاس بزرگ
در مقیاس متوسط
در ملازمت کسى بودن
در منجلاب فرو بردن
در منزل
در مهره پشت
در موردى که
در موسسه یا بنگاه قرار دادن
در موضوع
در موقع
در موقعى که
در مکان دیگر
در میان
در میان آمدن
در میان آوردن
در میان آینده
در میان انداختن
در میان خود پذیرفتن
در میان سطر نویسى
در میان سطرها نوشتن
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن
در میان صحبت کسى دویدن
در میان عبارات دیگر جا دادن
در میان نرده محصور کردن
در میان واقع شدن
در میان واقع شونده
در میان چیزهاى دیگر رخ دهنده
در میان چیزى جا دادن
در میان کشتى
در میان گذاشتن
در میدان شنوایى
در نتیجه
در نتیجه این
در نزدیکى
در نصف روز انجام گرفته
در نظر اول
در نظر داشتن
در نظر گرفتن
در نعلبکى ریختن
در نفس خود
در نقاط مختلف از مردم دیدار کوتاهى نمودن
در نقشه یا جدول وارد نشده
در نور زندگانى کننده
در نوسان بودن
در نوک
در نگین گذاشتن
در نیمه راه توقف کردن
در نیمکت قرار گرفتن
در هر
در هر حال
در هر سو
در هر صورت
در هر قسمت
در هر هزار
در هزار
در هم آمیختن
در هم بافتن
در هم بافته
در هم ریختن
در هم شکنى
در هم نفوذ کردن
در هم گیر کردن
در همانجا
در همسایگى
در همه حال
در هنج
در هنگ
در هوا
در هواى آزاد
در هیختن
در هیچ مکان
در واقع
در وجه حامل
در ورودى قلعه هاى قدیم
در وسط
در وسط راه ایستادن
در وسط قرار دادن
در وضع خطرناکى انجام وظیفه کردن
در وقت مناسب
در وهل ماندن
در ویترین نمایش دادن
در کار دیگرى مداخله کردن
در کارهاى مالى داخل شدن
در کاغذ بسته بندى روبان دار پیچیدن
در کجا
در کدام قسمت
در کدام محل
در کردن
در کسوت
در کشتى
در کشتى تجارتى مسلح کار کردن
در کشتى سوار کردن
در کشتى گذاشتن
در کشیدن
در کشیدن نفس
در کلبه زندگى کردن
در کلیسا مراسم مذهبى بجا آوردن
در کمند انداختن
در کمین نشستن
در کنار
در کنار تشک کشتى یا رینگ مشت بازى
در کنار صحنه ورزش
در کندو جمع کردن
در کوزه ریخته
در کوهى
در کپسول گذاردن
در کیسه ریختن
در کیسه گذاردن
در کیسه یا تخمدان قرار دادن
در گاراژ گذاردن
در گذشت
در گذشته
در گرو قرار دادن
در گروگان
در گل تقلا کردن
در گل فرو بردن یا رفتن
در گل و لاى غوطه خوردن
در گل ولاى ماندن
در گل ولاى کشیدن
در گلدان بزرگتر کاشتن
در گلدان محفوظ داشتن
در گهواره قرار دادن
در گود مبارزه قرار دادن
در گیر
در گیر کردن یا شدن
در یخچال
در یک بلوک
در یک جزء
در یک حمله
در یک خط مستقیم واقع شونده
در یک خط واحد
در یک ردیف قرار گرفتن
در یک زمان اتفاق افتادن
در یک طرف
در یک قسمت
در یک محلى
در یک نقطه جمع کردن
در یک وقت واقع شونده
در یک وقتى
در یکسو قرار دادن
درآشام
درآشامى
درآشامیدن
درآمد
درآمد اتفاقى
درآمد داشتن
درآمد روحانیون
درآمد ملى
درآمد کشیش بخش
درآمد کلیسایى
درآمدن
درآمیختن
درآوردن
درآییدن
دراج
دراز
دراز سر
دراز شدن
دراز شدنى
دراز شدگى
دراز عمر
دراز عمرى
دراز مدت
دراز نشو
دراز نفس
دراز نوشتن
دراز نویس
دراز نویسى
دراز و باریک
دراز و باریک شدن
دراز و لاغر
دراز کردن
دراز کشیدن
دراز کشیده
دراز کننده یا شونده
دراز گویى
درازا
درازاى تپش
درازاى ثبات
درازاى مدرک
درازاى میدان
درازاى پرونده
درازاى کنده
درازبرگ
درازتر کردن
درازدستى
درازى عمر
درازکش
درازگو
درازگویى
دراسارت
دراساس
دراشکوب بالا
دراصل
دراطراف
دراطراف ماه
دراعماق
درافیون
درام
درام داراى رقص و آواز
درامان
درامت دادقطر
درانبار
دراندن
دراهتزاز بودن
درایت
دراین حدود
دراین موضوع
درب
درب بطرى و غیره
درب تاشو
درب داراى دولنگه
درب عایق هواى توفانى
درب عقب اتومبیل
درب عقبى
درب مدخل
درب ورودى بزرگ
درباب
دربار
دربار پاپ
دربارى
دربازار سیاه معامله کردن
دربازکن
دربالا
دربالا واقع شدن
دربالا پهن و در پایین نازک
دربالاى
دربالاى سر
دربان
دربان زن
دربان کلیسا
دربایست
دربدرى
دربرابر
دربردارى
دربرگرفتن
دربرگیرى
دربست
دربست کرایه دادن
دربستن
دربسته گذاشتن
دربشکه ریختن
دربشکه کردن
دربطرى باز کن
دربطرى ریختن
دربند
دربند نهادن
دربهشت جا دادن
دربین
دربین راه بودن
درتابش
درتانک یا مخزن جاى دادن
درتاه شو
درتجمل زیستن
درترشى فرو بردن
درتعقیب آن
درتمام وقت
درتنگنا قرار دادن یا به محل کار راه ندادن
درتنگى و مضیقه گذاردن
درتوى
درتکاپو
درتیر دان قرار گرفتن
درج
درج تصادفى
درج کردن
درجان پناه و موضع گرفتن
درجاى بلند قرار دادن
درجاى خود خشک شدن
درجاى دنج قرار گرفتن یا قرار دادن
درجاى دیگر
درجاى دیگرى نشاندن
درجاى عوضى گذاشتن
درجایى باقى ماندن
درجایى که
درجریان
درجزیره دور افتاده یا جاهاى مشابهى رها شدن یا گیر افتادن
درجستجو بودن
درجعبه محصور کردن
درجعبه گذاردن
درجلو
درجلو پرده تئاتر و نمایش
درجلو گذارده شده
درجه
درجه ارتفاع
درجه اشتیاق
درجه اعلى
درجه افتخارى
درجه افتخارى دادن
درجه اوج در یک نمودار آمارى
درجه اول
درجه اى از گرما که در آن بخار مایعات فرار مى سوزد
درجه باشلیه
درجه بلندى
درجه بندى
درجه بندى داخلى
درجه بندى کردن
درجه تاثیر
درجه تفضیلى
درجه تمایل
درجه تندى
درجه تنظیم تیر براى پیشگیرى اثر باد
درجه جوش
درجه حرارت
درجه حرارت بالاتر از صد
درجه حرارت زیادى که از سرخى گذشته و به رنگ سفید در آید
درجه حرارت فارنهایت
درجه دادن
درجه دار
درجه دهم
درجه دو
درجه دوم
درجه دوم بودن
درجه دکترا در علوم یا دانش هاى انسانى
درجه دکترى
درجه دکترى دادن به
درجه روى بازوى درجه داران
درجه ستوانى
درجه سردوشى افسران
درجه سوم
درجه شدت
درجه شورى
درجه شیب
درجه شیوع
درجه صدا
درجه عادى
درجه عالى
درجه غلظت
درجه فرو رفتگى
درجه فوق دکترى
درجه لازم
درجه مواد معدنى
درجه نشانه روى
درجه نشر و تراوش نیروى موجى
درجه نظامى
درجه نظامى روى بازو
درجه نفوذ اشعه مجهول
درجه پست
درجه کشش
درجه کمال
درجه گرفتن
درجه گرما
درجه گیرى
درجه یا تقسیم بندى فرعى
درجه یخ بندان
درجه یک
درجه یک فوقانى
درجهت
درجهت باد
درجهت باد توقف کردن
درجهت جنوب باخترى
درجهت ساعت
درجهت متقابل
درجهت مخالف
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
درجهت گردش عقربه هاى ساعت
درجواب عاجز کردن
درجوار
درجیب پنهان کردن
درجیب گذاردن
درحال ارتکاب جرم
درحال اشتعال
درحال اعتصاب
درحال بال بال
درحال تب
درحال ترقى یا صعود
درحال تعلیق
درحال توقف
درحال توقف پر زدن
درحال تولد
درحال جست و خیز
درحال جلوس
درحال جنون
درحال حمله با پنجه
درحال حمله با چنگال
درحال خیز
درحال رشت
درحال رقص یا بالت بودن
درحال سکون
درحال ضربان
درحال ضعف
درحال عطسه صحبت کردن
درحال فعالیت
درحال مرگ
درحال معلق ماندن
درحال نزع
درحال پرواز
درحال پیشرفت
درحال چمباتمه زدن
درحال کار
درحال کمون
درحال کمین
درحال یورش و چپاول
درحالت
درحالت انتظار
درحالت خواب مغناطیسى
درحالت خواب و بیدار
درحالت ناخودآگاهى
درحالى که لبه به طرف جلوباشد
درحبس انداختن
درحدود
درحرکت
درحرکت بودن
درحصار محصور کردن
درحضور
درحقیقت
درحلقه ى گل قرار دادن
درحلقه گل قرار دادن
درحوالى
درخانه تحت نظر بودن
درخاک دنهادن
درخاک ریشه دوانده
درخت
درخت آبنوس
درخت آت هندى
درخت آرایى
درخت آزاد
درخت آلوچه جنگلى
درخت آناناس گرمسیرى آمریکایى
درخت آهن
درخت ارغوان
درخت ازگیل
درخت اشنگ
درخت الوار استرالیایى
درخت الوارى
درخت الوارى استرالیا
درخت انار
درخت انبه
درخت انجیر مقدس هندى
درخت انجیر هندى
درخت انجیر وحشى
درخت انگور
درخت اکالیپتوس
درخت بادام
درخت بارور
درخت بقم
درخت بلارد
درخت بنه
درخت به
درخت بید
درخت تازه و جوان
درخت تب نوبه
درخت تبریزى
درخت تجزیه
درخت ترشک
درخت تنومند حساسه
درخت تو سرخ
درخت جابوراندى برزیلى
درخت جنسه یا جنسان
درخت جنگلى
درخت جوالدوز
درخت جوز
درخت حسن لبه
درخت خاص شمال شرق امریکا
درخت خردل
درخت خرما
درخت خرنوب
درخت خشک و صاف
درخت خنجرى یا ابره آدم جنوب شرقى آمریکا
درخت خون سیاوشان
درخت دودویى
درخت دوساله
درخت دوپایه
درخت ذغال اخته
درخت راج
درخت راج سفید گل سواحل کالیفرنیا
درخت راج کوهستانى
درخت روغن قلم
درخت ریشه کن شده و شناور
درخت زبان گنجشک
درخت زیتون
درخت زیتون زلاند جدید
درخت زیره
درخت ساج
درخت ساپادیل
درخت سدر
درخت سرخک
درخت سرو
درخت سناى زهرى
درخت سنجد
درخت شمشاد
درخت شناس
درخت شناسى
درخت صابون
درخت صمغ
درخت صمغ بلسانى
درخت صمغ سنگالى
درخت صمغ عربى
درخت صندل
درخت صنوبر
درخت عرعر
درخت عناب
درخت غار
درخت غوشه
درخت غول
درخت فان
درخت فلوس
درخت فندق
درخت فوفل
درخت قهوه
درخت قهوه سودانى
درخت لامى
درخت لعل
درخت ماموت
درخت مانند
درخت ماهون آمریکایى
درخت مرمکى
درخت مقدس
درخت مقدس خشب الانبیاء
درخت مو
درخت میشن
درخت نارنج
درخت نارگیل
درخت نان
درخت نخل ساگو
درخت نر
درخت نشین
درخت نیل
درخت هرس شده
درخت و گل ارغوان
درخت و گل کاملیا
درخت وار
درخت وانیل
درخت پاپااو یا درخت نخل آمریکاى جنوبى
درخت پسته
درخت پنبه هندى
درخت پوشا
درخت چاتلنغوش
درخت چنار
درخت چهل سکه
درخت کائوچو
درخت کاج گرجستانى که چوبش خشک و داراى قیراست و خوب مى سوزد
درخت کاد اصفر
درخت کاد هندى
درخت کارى کردن
درخت کاشتن
درخت کاغذ
درخت کاکائو
درخت کتان
درخت کلاه پاناما
درخت کنار
درخت کنجد
درخت کندر سرخ
درخت کولا
درخت کوچک
درخت کوچک روینده در زیر درخت
درخت کویج
درخت گرده افشان
درخت گردو
درخت گردوى آمریکاى مرکزى
درخت گردوى آمریکایى
درخت گز
درخت گل
درخت گل ابریشم
درخت گل ابریشم گرمسیرى
درخت گل حنا
درخت گل طاووس
درخت گلابى
درخت گنه گنه
درخت گنه گنه عطرى
درخت گیلاس
درخت گیلاسى که گل هاى گلى رنگ دارد
درخت یا بوته کوتاه و رشد نکرده
درخت یا جانورى که سرخ پوستان حفظ و حامى روحانى خود دانسته و از تجاوز به آن یا خوردن گوشت آن خوددارى مى کردند
درخت یوکاى آمریکایى
درختان جنگل را قطع کردن
درختان جنگلى
درختان جنگلى یک ناحیه
درختان و بوته هائیکه داراى گل هاى درخشان آتشى یا زرد رنگ هستند
درختان چوب سفید
درختانى که نر و ماده دارند
درختزار انبوه
درختستان
درختستان یا بوته هایى که براى جلوگیرى از وزش باد کاشته مى شوند
درختى
درختى از نوع زرشک
درختچه
درختچه زار
درختکارى
درختکارى کردن
درخشان
درخشان ساختن
درخشان شدن
درخشان و زودگذر
درخشان کردن
درخشانى
درخشانیدن
درخشش
درخشنده
درخشندگى
درخشندگى بسیار
درخشندگى زیاد
درخشندگى متغیر
درخشیدن
درخطر انداختن
درخلوت
درخمره ریختن
درخن نامه
درخواب دیدن
درخواب راه رفتن
درخواست
درخواست تجدید نظر
درخواست دادن
درخواست دهنده
درخواست رسمى کردن
درخواست ناظر
درخواست نامه
درخواست وقفه
درخواست کتبى
درخواست کردن
درخواست کردن از
درخواست کردن التماس کردن
درخواست کننده
درخواست کننده تضرع کننده
درخواستى
درخواستگر
درخود فرورفتن
درخود گرفتن
درخور
درخور بودن
درخور بچگى
درخور دزدان
درخور زنان
درخور شاه زادگان
درخور عروسى
درخور مقدسین و اولیا
درخور نمایشگاه
درخور ورزش کاران
درخور کردن
درخور کشیشان
درخوربودن
درخورد
درخورد تنبلى
درخورمردم طبقه یک
درخورملکه
درد
درد اعصاب
درد دادن
درد دل
درد دل کردن
درد دندان
درد رماتیسم
درد زایمان
درد سخت
درد شدید و ناگهانى
درد عصب سه قلو
درد عصب نسایى
درد عصبى
درد عضله
درد ماهیچه
درد معده
درد ناک
درد نیمه سر
درد کردن
درد کشیدن
درد گرفتن
درد گوش
درد یا کسالتى داشتن
دردآور
درداخل آن در جزء آن
دردام نهادن
دردبردن
درددل
دردرجه نخست
دردست اقدام
دردست داشتن
دردسترس
دردسترس قرار دادن
دردسر
دردسر دادن
دردسر دهنده
دردشراب
دردشکم
دردقلب
دردناک
دردناک بودن
دردناک دردآور
دردنشان
درده
درده اى
درده مانند
درده گرفتن
دردوجع
دردورترین نقطه
دردى
دردى شکل
دردپشت
دردکش
دردیاسوزش قلب
دردیگ زودپز پختن
درذخیره نگاه داشتن
درذهن مجسم کردن
درراه
دررفت
دررفتن
دررفته
دررفتگى
دررو
درروز
درروى عادى
دررویا دیدن
درز
درز تویى
درز جنین
درز دادن
درز دار
درز شلوار
درز لباس
درز مانند
درز گرفتن
درز یا راه گرفتن
درزبند
درزدار
درزدن
درزمره ادبیات باستانى در آوردن
درزمره مقدسان شمردن
درزمین
درزندان افکندن
درزندگى خصوصى
درزه
درزى
درزپیدا کردن
درزگاه
درزگیر
درزگیر کشتى
درزگیرى
درزگیرى کردن
درزیر
درس
درس خصوصى دادن به
درس خوان
درس خواندن
درس دادن
درس دادن به
درس را پس دادن
درس مدرسه
درس نخوانده
درس یا آیات منتخبه از کتب مقدسه
درساحل
درساز
درسبد ریختن
درست
درست ادا نشده
درست انجام ندادن
درست بودن
درست بیان نردن
درست تعریف شده
درست خمیر کردن
درست رفتار نکردن
درست رفتار کردن
درست ساختن
درست شدن
درست شده از سه قسمت
درست شکل به خود نگرفته
درست نشدنى
درست نشده
درست نفهمیدن
درست نوشتن
درست نویسى
درست همان
درست و حسابى
درست کار
درست کردن
درست کردن موى سر
درست کننده
درستنما
درستون بستانکار وارد کردن
درستى
درستکار
درستکار کردن
درستکارى
درسطح آمدن و جارى شدن
درسطح بالا
درسفر
درشال پیچیدن
درشان و مقام و غیره
درشبکه نهادن
درشت
درشت استخوان
درشت اعلان
درشت باران
درشت بافت
درشت برنامه
درشت برنامه نویسى
درشت بریدن
درشت تعریف
درشت دستور
درشت دستور آمیخته باب
درشت دستور مرتبه اى
درشت دستور کلید واژه اى
درشت زا
درشت فراخوان
درشت نشان دادن
درشت نما
درشت نمایى
درشت نمود
درشت نوشتن
درشت نى
درشت همگزار
درشت کردن
درشت کن
درشتى
درشرف
درشکم ریختن
درشکن
درشکه
درشکه اى که براى مسافرجویى هسته مى رود
درشکه بدون کروک
درشکه بى اسب
درشکه بچگانه
درشکه تک اسبه قدیمى
درشکه تک اسبه که دو چرخ دارد
درشکه دستى بچگانه
درشکه دوچرخه
درشکه دوچرخه دونفره
درشکه روباز سبک دوچرخه
درشکه سبک تک اسبه
درشکه سوار
درشکه سوارى کردن
درشکه سورتمه
درشکه چهارچرخه
درشکه چهارچرخه بدون کروک و سبک
درشکه چهارچرخه و دو اسبه
درشکه چى
درشکه ژاپنى که توسط حمال کشیده مى شود
درشکه کرایه
درشکه یا دوچرخه دو نفرى
درشکه یا کالسکه سبک و کوچک یک اسبه
درشکه یک اسبه
درشکه یک اسبه و چهارچرخه
درشکچه دار
درشگفت
درشگفت شدن
درصد
درصدد بودن
درصفوف منظم پیشرفتن
درصورت انجام نیافتن
درصومعه گذاشتن
درضمن
درطاق نیسان گذاردن
درطرف چپ
درطلب زن ثروتمند
درطول ساحل
درطول قطر
درطویله قرار دادن
درظرف
درعالم تخیل و اوهام غرق شدن
درعالم فکر فرورفتن
درعقب
درعقب کشتى
درعلم الهیات بحث کردن
درعمق کم زیست کننده
درعمل
درعوض
درعین حال
درغلاف محصور کردن
درفاصله اى دور
درفاصله دو زمان
درفش
درفشار
درفشى
درفضا جا دادن
درفهرست نوشتن
درفهرست وارد کردن
درقاب یا چهار چوب گذاشتن
درقالب قرار دادن
درقفس نهادن
درقفس یا جعبه گذاردن
درقوطى ریختن
درقوطى کنسرو شده
درقید عبودیت آزردن
درقید گذاشتن
درلانه زیستن
درلانه سگ زیستن
درلانه قرار دادن
درلفاف گذاشتن
درلفافه پیچیدن
درم
درمالى
درمان
درمان امراض با وسایل طبیعى
درمان با اشعه مجهول
درمان به وسیله اشتغال به کار
درمان به وسیله سرما
درمان به وسیله مالش استخوان و مفاصل
درمان به وسیله نیروى تشعشعى
درمان بواسطه مواد شیمیایى
درمان دارویى
درمان روانى
درمان شدن
درمان شناس
درمان شناسى
درمان ناپذیر
درمان هر درد
درمان پذیر
درمان کردن
درمانده
درمانده و بیچاره شدن
درماندگاه اتومبیل نگاه داشتن
درماندگى
درمانور جلو افتادن
درمانى
درمانکده
درمانگاه
درمانگاه عمومى
درمانگاه چند بخشى
درمانگاه کمک هاى اولیه و زخم بندى
درمانگاه یا بیمارستان کوچک
درمانگى
درماه آینده
درمحفظه یا حفره قرار گرفته
درمحلى
درمحلى گذاردن
درمدارى سفر کردن
درمدت
درمدت وقفه
درمدتى که
درمرتفع ترین موضع
درمرحله اول
درمرکز جمع کردن
درمرکز قرار گرفتن
درمضیقه
درمضیقه قرار دادن
درمعبد قرار دادن
درمعرض
درمعرض آفتاب قرار دادن
درمعرض باد سرد
درمعرض ضبط و توقیف
درمعرض فروش قرار دادن
درمعرض نسیم
درمعرض نمایش قرار دادن
درمعرض نهاده
درمعرض گذارى
درمعرض گذاشتن
درمقام مقایسه
درمقدمه این موضوع
درمقدمه این نوشته یاسند
درمنتهى الیه
درمنه
درمکانى
درناحیه چاربند
درنتیجه
درنتیجه آن
درنتیجه این
درنده
درنده خو
درنده خوى
درنده خویى
درندگى
درنرفتن
درنرو
درنظر داشتن
درنظر مجسم کننده
درنقشه خیانت شرکت کردن
درنهمین درجه
درنوردیدن
درنوع خود
درنگ
درنگ کردن
درنگ کننده
دره
دره باریک
دره باریک و تنگ
دره تنگ
دره تنگ و باریک
دره تنگ و عمیق
دره تنگ و پر درخت
دره عمیق و باریک
دره نشین
دره کوهستانى
دره کوچک
دره کوچک و تنگ
دره گود و باریک
درهرجا
درهم
درهم آمیختن
درهم آمیختگى
درهم انداختن
درهم باز شدن
درهم بافتن
درهم بافته شدن
درهم بر هم
درهم برهمى
درهم داخل شونده و نفوذ کننده درهم آمیزنده
درهم دریدن
درهم دریده
درهم ریختن
درهم ریخته
درهم ریختگى
درهم سازى
درهم شکستن
درهم شکستگى
درهم شکننده
درهم فرو رفتگى
درهم متقاطع کردن
درهم و بر هم
درهم و بر هم ساختن
درهم و بر هم سخن گفتن
درهم و بر هم کردن
درهم و بر هم یا کثیف کردن
درهم و برهمى
درهم و برهمى و کثافت
درهم پیچیدن
درهم پیچیده
درهم کردن
درهم کشبک کردن
درهم کشیدن
درهم کشیده
درهم کوبیدن
درهم گسیختن
درهم گسیخته
درهم گیر افتادن
درهم گیر انداختن
درهم گیر کردن
درهمان دم
درهمان نزدیکى
درهمه جا
درهمه جاحاضر
درهمى
درهمین نزدیکى ها
درهواى آزاد
درو عرضى کردن
درو کردن
درو کردن و برداشتن
درو گر
دروئید
دروار
دروازه
دروازه بان
دروازه بان فوتبال
دروازه بزرگ قلعه
دروازه ى دخول
دروازه ى طاقدار
دروازه کوچک
درواقع
درود
درود گرم
درود گفتن
درودى
درودگر
درودگرى
دروزرا گیاه حشره خوار باتلاقى
دروغ
دروغ بافتن
دروغ بزرگ و فاحش
دروغ خیلى بزرگ
دروغ در چیز جزیى
دروغ در چیزى گفتن
دروغ سنج
دروغ شاخدار
دروغ صرف
دروغ فاش کن
دروغ محض
دروغ نور
دروغ پنداشتن
دروغ کوچک
دروغ گفتن
دروغ گو
دروغ گویى
دروغى
دروغگو
دروغگو درآمدن
دروغگویى
درون
درون اندیشى
درون ایالتى
درون بافتى
درون بر
درون برنامه اى
درون برى
درون بینى
درون جانورى
درون حفره هاى پیشانى و گونه ها
درون خطى
درون خوار
درون خویشتن بینى
درون داشت
درون دگرگون
درون دگرگونى
درون ذره اى
درون رفت
درون رو
درون روى
درون رویان
درون ریز
درون ریز شناسى
درون زاد
درون زایى
درون زمانى
درون زمین
درون زهدانى
درون شامه دل
درون ماهیچه اى
درون مرزى
درون همسرى
درون واژگون سازى کردن
درون واژگونى
درون پوست
درون پوستى
درون کارخانه اى
درون کشور
درون کشورى
درون گذاشت
درون گرایى
درون یابى
درون یابى کردن
درون یاخته اى
درون یورش
درونج
درونداد
درونى
درونى بودن
درونى ترین غشاء پوششى رگها و سایر رباط هاى بدن
درونى کردن
درونى یا باطنى کردن
درونگ
درونگشا
دروگر
درویدن
درویش
درویشى
درى ورى
درى ورى سخن گفتن
درى ورى گفتن
درى ورى گفتن یا نوشتن
درى که تخته میانیش شیشه مستطیلى دارد
درپاتیل و جوشانیدن
درپست معینى گذاردن
درپشت
درپشت سند نوشتن
درپشت محور بدن
درپنجره اى
درپوش
درپوشه گذاردن
درپى
درپى شکار گشتن
درپى چیزى بودن
درپیش
درچند
درچیزى را گرفتن
درک
درک اندک
درک جزیى
درک قدر یا ب هاى چیزى
درک مستقیم
درک نفس
درک نکردنى
درک کردن
درک کردنى
درک کننده
درک یا فهم امرى که واقع شده
درکاغذ هاى یک ربعى چاپ شده
درکانون متمرکز کردن
درکتاب یا دفتر ثبت کردن
درکجاها
درکش
درکشى
درکشیدن
درکفن پیچیدن
درکلاه خیمه زدن
درکلاه فرنگى جا دادن
درکلبه جا دادن
درکمین شکار بودن
درکمین کسى نشستن
درکنار
درکنار واقع شدن
درکنام ماندن
درکوره پختن
درکوزه ریختن
درکونى زدن
درکوهى بنفش
درکوچه و بازار گرداندن و مجازات کردن
درگاشت
درگاه
درگاه تامین
درگاه تدارکاتى
درگاه کنترل
درگذشت
درگذشتن
درگذشته
درگذشته مرحوم
درگلدان گذاشتن
درگیر
درگیرى
دریا
دریا برد
دریا دار
دریا درحال مد
دریا راه
دریا زدگى
دریا نورد
دریا نوردان
دریا پیما
دریا کنار
دریا کنارى
دریابان
دریابن
دریابندر
دریادار
دریارو
دریازده
دریاسالار
دریاسالارى
دریافت
دریافت مقررى از کلیسا
دریافت ناگهانى
دریافت کرد
دریافت کردن
دریافت کردنى
دریافت کننده
دریافت کننده وجه
دریافتن
دریافتنى
دریافتى
دریانشین
دریانورد
دریانوردى
دریاى آزاد
دریاى آزاد خارج از مرز کشور
دریاى بالتیک در شمال اروپا
دریاى بسته
دریاى متلاطم
دریاى مدیترانه
دریاچه
دریاچه اى
دریاچه عمیق و کوچک کوهستانى
دریاچه نمک
دریاچه کوچک
دریاکنار
دریایى
دریجه اکثریت
دریجه سد
دریدن
دریدن شکم
دریده
دریدگى
دریغ
دریغ دارنده
دریغ داشتن
دریغ شده
دریغ کننده
دریغا
دریچه
دریچه آستانه اى
دریچه اطمینان
دریچه انسداد
دریچه برابرى
دریچه تخلیه
دریچه دار
دریچه سد
دریچه سه لختى
دریچه سوراخ سوراخ
دریچه فوقانى کانال
دریچه متحرک
دریچه متحرکى که باز و بسته مى شود
دریچه متمم ساز
دریچه مجرا
دریچه مخصوص تنظیم جریان آب
دریچه نابرابرى
دریچه نقیض و
دریچه نقیض یا
دریچه نقیض یاى انحصارى
دریچه هاى ریوى و آئورت در قلب
دریچه و
دریچه وار
دریچه ى نور را بستن
دریچه کنترل بخار یا بنزین
دریچه کوچک
دریچه کوچک لوله اى
دریچه گذاشتن
دریچه یا
دریچه یاى انحصارى
دزد
دزد ادبى
دزد انسان
دزد جیب بر
دزد حرز شکن
دزد خویى
دزد خیابانى
دزد دریایى
دزد سرگردنه
دزد شبانه
دزد صندوق باز کن
دزد صندوق شکن
دزد قفل باز کن
دزد ماهر
دزد مسلح
دزد مغازه
دزد پیاده
دزدانه
دزدانه رفتن
دزدوار
دزدى
دزدى ادبى
دزدى ادبى کردن
دزدى دریایى
دزدى دریایى کردن
دزدى هنرى یا ادبى
دزدى هواپیما و سایر وسایط نقلیه و مسافران آن
دزدى کردن
دزدکى
دزدکى حرکت کردن
دزدکى راه رفتن
دزدکى شکار کردن
دزدکى عمل کردن
دزدکى و زیر جلى کار کردن
دزدکى و محرمانه چیزى کسب کردن
دزدگاه
دزدیدن
دسامبر
دست
دست آخر
دست آموز
دست آورد
دست از کنترل برداشتن
دست اشتباه دادن
دست افزار
دست افشانى
دست انداختن
دست انداختن تقلیدى
دست انداختن شخص
دست انداختن و متلک گفتن
دست انداختن کسى
دست انداز
دست انداز جاده
دست انداز داشتن
دست انداز یا جاى چرخ درجاده
دست اندازدار
دست اندازى
دست اندازى کردن
دست اول
دست باز
دست باف
دست بافت
دست بالا
دست بالا گرفتن
دست برداشتن از
دست بردن در
دست بسر کردن
دست بلند
دست بند
دست بند آهنین
دست بند زدن
دست بند مجرمین
دست به باد
دست به بالا
دست به خون آلوده
دست به دست
دست به دست دادن عروس و داماد
دست به دست یکدیگر
دست به دهان
دست به هفت تیر
دست به کار
دست به کمر زده
دست به گریبان
دست به گریبان شدن
دست به گریبان شدن با
دست به گریبانى
دست به یقه
دست به یقه شدن با
دست تنها
دست تکان دادن
دست حیوان
دست خالى
دست خط
دست خود را ادا نکردن
دست دادن
دست در زبان کودکان
دست درازى کردن
دست درازى کننده
دست دوز
دست دوم
دست راست
دست زدن
دست زدن آهسته
دست زدن به
دست ساخته
دست شویى آشپزخانه
دست عالى و پر امتیاز
دست فروش
دست فول
دست قوى
دست مالى
دست مالى کردن
دست نارسى
دست نامزدى
دست نخورده
دست نزده
دست نشانده
دست نشاندگى
دست نوازش بر سر کسى کشیدن
دست نگاه داشتن
دست ها بزمین و پاها در هوا
دست و دل باز
دست و دل پاک
دست و دلباز
دست و رو شستن
دست و پا زدن
دست و پا شکسته حرف زدن
دست و پا چلفتى
دست و پا کردن
دست و پادار
دست و پاى کسى را بستن
دست و پاى گرفتن
دست و پنجه نرم کردن
دست پاچه
دست پاچه شدن
دست پاچه شدن و به هم مخلوط کردن
دست پاچه نمودن
دست پاچه کردن
دست پاچه کننده
دست پاچگى
دست پخت
دست پرورده
دست پوش
دست پیش گیرى
دست چارپایان
دست چپ
دست چپ بردن
دست چپ برگ
دست چپ رفتن
دست چپى
دست چین
دست چین کردن
دست کارى
دست کارى تکمیلى
دست کارى کردن
دست کج
دست کسى را بستن
دست کشیدن
دست کشیدن از
دست کشیدن روى
دست کم
دست کم گرفتن
دست گرفته
دست گرم کن
دست گرمى بازى کردن
دست یا پا
دست یابى
دست یافت
دست یافتن
دست یافتنى
دست یاپاى کسى را بریدن
دست یکى
دستار
دستاس
دستان و تزویر
دستاویز
دستباف
دستبرد
دستبرد بخانه
دستبرد زدن
دستبرد زدن به
دستبند
دستبند آهنین زدن به
دستبند یا بخوزدن
دستبند یا گردن بندى از گل و غیره که بر گردن مى اویزند
دستبندزدن
دستخط
دستخط خود مصنف
دستخط نوشتن
دستخط کردن
دستخط کهنه
دستخطى
دستخوش
دستخوش احساسات
دستخوش امواج
دستخوش اواج شدن
دستخوش باد
دستخوش حوادث کردن
دستخوش خطا
دستخوش ساختن
دستخوش شدن
دستخوش طوفان
دستخوش عامل خارجى
دستخوش فریب یا تعدى قرار دادن
دستخوش پیشامد بودن
دستخوش یک فکر یا میل قوى
دسترس
دسترس پذیر
دسترس پذیرى
دسترس پذیرى سیستم
دسترسى
دسترسى یا مجال مقاربت
دسترنج
دستشویى
دستفروش
دستمال
دستمال روى کلاهخود دلاوران قدیم
دستمال سر
دستمال سفره
دستمال سفره و سفره و غیره
دستمال سینه چین دار مردان قرن هجدهم
دستمال کاغذ ضد عفونى مخصوص قاعدگى زنان
دستمال کاغذى
دستمال کاغذى نازک
دستمال کوچک سر سفره
دستمال کوچک سرسفره
دستمال گردن
دستمال گلدار
دستمزد
دستمزد دادن به
دسته
دسته اجتماعى
دسته اسب سواران
دسته افراد پلیس
دسته الوار شناور بر آب
دسته امواج رادیو
دسته انبوه
دسته اى
دسته اى از رشته هاى عضلانى که عضله را تشکیل مى دهند
دسته اى از ستارگان
دسته اى از سوسماران دوره تریاسیک
دسته اى از محکومین که به هم زنجیر شده اند
دسته اى از مردم
دسته اى از مردم که براى خوردن عرق گرد هم نشینند
دسته اى از مسیحیان که به حکومت خداوند و به بازگشت عیسى پس از هزار سال دیگر اعتقاد دارند
دسته اى از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
دسته اى از گیاهان خانواده بوقناق
دسته اى زنبور
دسته اى سرباز مزدور
دسته اى علف که براى خشک کردن جمع شده است
دسته اى که آواز معروف و محبوب یا آهنگ هاى محلى جالبى را اجراء مى کنند
دسته بازیگران و نمایش دهندگان
دسته بلند چیزى
دسته بند
دسته بندى
دسته بندى کردن
دسته به هم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
دسته تبر
دسته تیشه و مانند آن
دسته جاروب
دسته جمعى
دسته جمعى خوردن
دسته جمعى عمل کردن
دسته جنایتکاران
دسته حزبى
دسته خنجر
دسته خوانندگان
دسته خوانندگان یا نوازندگان هشت نفرى
دسته خود را ترک کردن
دسته دار شدن
دسته درست کردن
دسته دسته شدن
دسته دسته کردن
دسته دو چرخه
دسته راه انداختن
دسته ریشه
دسته زبده و کار آزموده
دسته زنگ
دسته زیاد
دسته سرایندگان
دسته سه تایى
دسته شدن
دسته شلاق
دسته شمشیر
دسته صندلى
دسته علف
دسته علف خشک
دسته علف و غیره
دسته فرعى
دسته مامور جلب مشمولین
دسته ماهى
دسته ماهى تابه
دسته ماهیخواران
دسته متشکل
دسته محافظین
دسته محور
دسته مذهبى
دسته مرغابى
دسته مو
دسته موزیکى که ادوات آنها از برنج باشد
دسته موى شبیه جاروب
دسته نوازندگان
دسته ها
دسته هاون
دسته هاى سلولى اثنى عشر به نام جزایر لانگرهانس که تولید انسولین مى کنند
دسته هفت نفرى
دسته همفکر
دسته هیزم
دسته ى صندلى
دسته ى صندلى یا مبل
دسته ى موسیقى
دسته ى کرک
دسته پردازى
دسته پرندگان
دسته پشم
دسته پنج تایى
دسته چاقو یا کارد
دسته چتربازان
دسته چوبى نیزه
دسته کارت مقصود
دسته کارد
دسته کارکنان
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه آهن
دسته کاغذهاى مرتب
دسته کردن
دسته کشتى هاى اسپانیولى
دسته کوچک موسیقى جاز
دسته کوچکى از الیاف پشمى
دسته کوک ساعت
دسته گذار
دسته گذاشتن
دسته گل
دسته گل یا گیاه
دسته گل یا یک دسته علف
دسته گلى که براى زدن بسینه تهیه مى شود
دسته یا اجتماعى که افرادش معتقداند از یک جد یا نیا به وجود آمده اند
دسته یا بافه گندم
دسته یا بسته کتان و کنف
دسته یا قافله چارپایان و غلامان
دسته یا مجموعه کوچک الیاف
دسته یا هر چیزى که به وسیله آن چیزى را حمل یا بیاویزند
دسته یا گروه فرعى ورزشى
دسته یا گله گوسفند
دستهء داس
دستوالعمل تکرار
دستور
دستور اخراج
دستور ارسال گزارش
دستور العمل انتقال
دستور العمل باز آغازى
دستور العمل واقعى
دستور بى جا دادن
دستور جارى
دستور خدا
دستور خرید
دستور خرید یا فروش سهام بدلال سهام
دستور خوراک پزى
دستور دادن
دستور دهنده
دستور زبان
دستور زبان مبهم
دستور زبان منظم
دستور سازى
دستور عدم پرداخت چک به بانک
دستور نامه
دستور نوشته ورود و خروج بازیگران نمایش
دستور کار
دستورالعمل
دستورالعمل اجرا ناپذیر
دستورالعمل بى اثر
دستورالعمل تامل
دستورالعمل تصمیمى
دستورالعمل توقف
دستورالعمل حسابى
دستورالعمل حلقه زنى
دستورالعمل دخول
دستورالعمل شرطى
دستورالعمل شمار
دستورالعمل غیر مستقیم
دستورالعمل فراخوانى
دستورالعمل ماشین
دستورالعمل منطقى
دستورالعمل هاى بهینه
دستورالعمل هاى درشت
دستورالعمل هاى ریز
دستورالعمل هاى ماشین
دستورالعمل هاى مقصود
دستورالعمل پوچ
دستورالعمل چهش
دستورالعمل کامپیوتر
دستورالعملها
دستوره
دستورى
دستورگان
دستى
دستپاچه
دستپاچه کردن
دستپاچگى
دستک
دستکار
دستکارى
دستکارى نمادها
دستکارى کردن
دستکارى کننده
دستکش
دستکش آهنى
دستکش بلند
دستکش بوکس
دستکش بیش بال
دستکش داراى یک جا براى چهار انگشت و یک جا براى انگشت شست
دستکش ساز
دستکش پوش
دستگاه
دستگاه آب رسان
دستگاه ارتباطى
دستگاه الکترونى کشف طوفان
دستگاه انبارش
دستگاه انحراف سنج زاویه
دستگاه اندازه گیرى فشار و کشش
دستگاه اندازه گیرى قدرت تخمیر
دستگاه اندازه گیرى و سنجش و قیاس اشیاء
دستگاه اندازه گیرى چگالى و جرم هوا
دستگاه اهرمى
دستگاه اکسیژن
دستگاه با فندگى
دستگاه با کار افت صدایى
دستگاه بخار سنج هوا
دستگاه بخار لباس شویى
دستگاه بخور
دستگاه برقى ضربان نگار قلب
دستگاه برقى ناقل صداى گرامافون
دستگاه بلندگو مخصوص اجتماعات بزرگ
دستگاه تبدیل برق ضعیف به برق قوى
دستگاه تجزیه
دستگاه تشدید
دستگاه تصویر افکنى سریع براى سنجش حافظه و توجه
دستگاه تعدیل گرما
دستگاه تقطیر
دستگاه تقطیر ویسکى
دستگاه تقویت نیروى برق یا رادیو و تلگراف و غیره
دستگاه تقویت و تسریع ذرات بار دار الکترونى
دستگاه تقویت کننده
دستگاه تل انبارش
دستگاه تلگراف
دستگاه تنظیم برق
دستگاه تنظیم جریان هاى متغیر برق
دستگاه تنظیم حرارت
دستگاه تنظیم خودکار
دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
دستگاه تنظیم گرما
دستگاه تنفس اکسیژن
دستگاه تنفس سنج
دستگاه تنفس ماهى
دستگاه تنفس مصنوعى
دستگاه تنفس مصونوعى
دستگاه تنفس نگار
دستگاه تنفسى
دستگاه تهویه
دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک به وسیله توربین
دستگاه تولید برق متناوب
دستگاه تولید برق نوسانى در رادیو
دستگاه تولید نیروى
دستگاه تولید گرما
دستگاه تکثیر
دستگاه ثبت امواج الکتریکى مغز به وسیله برق
دستگاه ثبت انفجار در زیر دریا
دستگاه ثبت جریانات برق
دستگاه ثبت ضربان قلب
دستگاه ثبت نوسانات یا حرکات موجى مانند نبض
دستگاه ثبت وزن
دستگاه ثبت وزن و جرم چیزى
دستگاه جاده صاف کن
دستگاه جاسوسى
دستگاه جنبى
دستگاه جهت نمایى
دستگاه حالت جامد
دستگاه حبس صدا
دستگاه حمل اسکى بازان و یا تماشاچیان به قله کوه
دستگاه خروجى
دستگاه خنک کننده
دستگاه خود کارى براى اندازه گیرى رطوبت جوى
دستگاه خودکار
دستگاه خودکار هدایت کشتى و هواپیما
دستگاه خودکارى که پس از انداختن سکه اى درون آن غذا یا مشروبى را خارج مى کند
دستگاه دفع پارازیت
دستگاه روغن زنى
دستگاه سرعت سنج هوا
دستگاه سرى
دستگاه سنجش حرکات زمین
دستگاه سنجش شدت انفجار
دستگاه سنجش قدرت کار عضلانى
دستگاه سنجش قوه ى سامعه
دستگاه سنجش وزن مخصوص روغن
دستگاه ضبط تقریرات
دستگاه ضبط صوت
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانى و غیره
دستگاه ضبط پدیده هاى جوى از قبیل گردباد و ابر و غیره
دستگاه ضبظ صوت
دستگاه عصبى خود کار
دستگاه عصبى سمپاتیک
دستگاه عصبى نباتى
دستگاه علف خشک کنى
دستگاه عکسبردارى از آفتاب
دستگاه عکسبردارى از اسناد
دستگاه غیر اهمى
دستگاه فرزنى
دستگاه فرستنده و گیرنده تلفن در یک قطعه
دستگاه فرعى
دستگاه فعال
دستگاه قوى صدا بزرگ کن
دستگاه قیاسى
دستگاه لباسشویى خود کار
دستگاه لغزاننده
دستگاه مبرد
دستگاه محرمانه دولت
دستگاه مخابره داخل ساختمان
دستگاه مخابره عکس از مسافات دور
دستگاه مخابره یا رادیوى ترانزیستورى کوچک
دستگاه مخصوص اندازه گیرى جریان آب
دستگاه مخصوص سوزاندن علف
دستگاه مخصوص معاینه حنجره
دستگاه مخصوص ناصاف کردن اشیا
دستگاه معاینه به وسیله اشعه مجهول
دستگاه منطقى
دستگاه منفعل
دستگاه مولد برق داراى توربین
دستگاه ناقله
دستگاه نشان دهنده تصاویر
دستگاه نورافکن مرکب از حباب و دستگاه انعکاس نور و غیره
دستگاه نگاشت
دستگاه هدایت هواپیما به وسیله تلویزیون و رادار
دستگاه همزمان کننده همگاهگر
دستگاه هوا شناسى
دستگاه ورودى
دستگاه پر کردن باطرى و هر چیز دیگر
دستگاه پرس
دستگاه پشم ریسى
دستگاه پنبه پاک کنى
دستگاه پى
دستگاه چهار بعدى
دستگاه کاریر
دستگاه کاشف زیر دریایى به وسیله امواج صوتى
دستگاه کشش
دستگاه کشف دروغ
دستگاه کنترل پرواز هواپیما
دستگاه کنشى
دستگاه گرمابین
دستگاه گسسته
دستگاه گیرنده
دستگاه گیرنده عالى و خوش صدا
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه و دهنده نیرو به دستگاه دیگرى
دستگاه گیرنده یا ادارى که به محض دریافت مخابره اى به طور خودکار آن را جواب مى دهد
دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
دستگاه یا ماشین فشردن هوا
دستگاهى که اشیاء یا مصنوعاتى را پشت سرهم ردیف مى کند تا به محل بسته بندى برسد
دستگاهى که براى تعیین عمق آب به کار مى رود
دستگاهى که تصویرى را بزرگ کرده و منعکس مى سازد
دستگاهى که تغییرات نیروى اشعه ى خورشید را ثبت مى کند
دستگاهى که عناصرى را به ذرات ریز تبدیل مى کند مثل عطرپاش
دستگیر
دستگیر کردن
دستگیره
دستگیره در
دستگیره چرخ جراثقال
دستگیرى
دستگیرى از بینوایان
دستگیرى کردن
دستیابى آنى
دستیابى ترتیبى
دستیابى تصادفى
دستیابى تقریبا تصادفى
دستیابى شاخص دار
دستیابى مسقیم
دستیابى ناپذیر
دستیابى پذیر
دستیابى پذیرى
دستیابى پیاپى
دستیابى چندگانه
دستیابى کلیدى
دستیابى گزیده
دستیار
دستیار زن
دستیار کشیش
دستیارى
دستیارى کردن
دستیلبى از دور
دستینه
دستینه دودویى
دستینه کارت
دستیگره
دسر
دسر سردو یخ بسته
دسر محتوى آرد برنج و تخم مرغ شبیه فرنى
دسریخ زده مرکب از سرشیر و تخم مرغ پخته و شربت و مواد دیگرى
دسقاله
دسیبل
دسیسه
دسیسه آمیز
دسیسه باز
دسیسه دربرابر دسیسه
دسیسه محرمانه
دسیسه و توطئه
دسیسه کار
دسیسه کردن
دسیلیون
دسیمتر
دشبل
دشبل دار
دشبل وار
دشت
دشت اول صبح
دشت بى درخت
دشت سراشیب
دشت سیلابى
دشت علفزار آمریکاى جنوبى
دشت هاى بى درخت پوشیده از گلسنگ نواحى قطبى
دشت کردن
دشت گون
دشتان
دشتان شدن
دشتى
دشخورى
دشدمى
دشدیسه کردن
دشدیسگى
دشمن
دشمن بزرگ
دشمن بیگانه
دشمن جامعه
دشمن کردن
دشمنانه
دشمنى
دشمنى با علم و هنر
دشمنى خونى خانوادگى
دشمنى دیرین
دشمنى و عداوت با هر چیز نو و جدید یا تغییر یافته
دشمنى کردن
دشنام
دشنام دادن
دشنام دهنده
دشنه
دشنه زدن
دشنه زن
دشوار
دشوارى
دشوارى در سخن
دشوارى وضع
دشوایى
دشپلى
دشکى
دشگویى
دعا
دعا خواندن
دعا کردن
دعا کردن به
دعاخوان
دعاى اختتام
دعاى اعتراف به گناهان
دعاى اعتراف نامه
دعاى برکت قبل از غذا
دعاى بعد از عشاء ربانى
دعاى خداوند
دعاى خیر
دعاى ربانى یا دعایى که عیسى تعلیم داده
دعاى شب
دعاى فیض و برکت
دعاى مناجاتى که با کلمات اى خداوند بر مارحم فرما آغاز مى شود
دعاى پیش از غذا
دعایى
دعوا
دعوا و غوغا
دعوا و منازعه
دعوا و نزاع
دعوا کردن
دعوا کننده
دعواى استرداد
دعواى فرعى
دعواى متقابل
دعواى متقابل طرح کردن
دعواى مطروحه
دعواى معلق
دعواى پر سر و صدا
دعوایى
دعوت
دعوت به جنگ
دعوت به مارزه
دعوت به مبارزه
دعوت به مقاربت جنسى کردن
دعوت نشده
دعوت کردن
دعوت کننده
دعوى
دعوى دروغ
دعوى قضایى
دعوى کردن
دغل
دغل باز
دغل بازى
دغل زنى
دغل وار
دغل کارى کردن
دغلباز
دغلى
دفاع
دفاع از خود یا اموال خود
دفاع از قسمت عقب پل
دفاع از نفس
دفاع غیر نظامى
دفاع پذیر
دفاع پذیرى
دفاع کردن
دفاع کردن از
دفاع کردن در مقابل
دفاع کردنى
دفاع کننده
دفاعى
دفاعى که از واگن و عرابه مى سازند
دفاعیه
دفتر
دفتر اجناس اوراق
دفتر اسامى افراد نظامى و افسران یک منطقه یا کشتى
دفتر اسناد رسمى
دفتر اسناد رسمى را اداره کردن
دفتر انتهایى
دفتر باطله
دفتر تلفن
دفتر تکالیف درسى
دفتر ثبت
دفتر ثبت اجاره نامه و امتیازنامه و فرامین
دفتر ثبت اسناد
دفتر ثبت دعاوى حقوقى
دفتر ثبت معاملات
دفتر ثبت نام تبه کاران و مجرمین یا کسانى که از انجام عملى ممنوع مى شوند
دفتر ثبت وقایع روزانه
دفتر حساب
دفتر حساب بانک
دفتر حساب جارى
دفتر خاطرات روزانه
دفتر خانه
دفتر دارایى
دفتر دارى
دفتر دارى مضاعف
دفتر روزانه نگاه داشتن
دفتر روزنامه
دفتر مرکزى
دفتر ممیزى و تقویم و ثبت اراضى و املاک
دفتر مهردار سلطنتى
دفتر نخست وزیرى
دفتر نقدى
دفتر نمایندگى
دفتر وقایع روزانه
دفتر کار
دفتر کل
دفتر یادداشت
دفتر یادداشت روزانه
دفترثبت
دفتردار
دفتردارى
دفترى
دفترچه
دفترچه بانکى
دفترچه جیبى براى گذاشتن اسکناس
دفترچه حساب پس انداز
دفترچه سفید
دفترچه چرکنویس
دفترچه چک
دفترچه یادداشت
دفترکار
دفترکل
دفع
دفع آفات
دفع آفات کردن
دفع ادرار
دفع بول کردن
دفع حشرات
دفع حمله
دفع ستم کردن از
دفع سم
دفع شدن
دفع شدنى
دفع شهوت زنى با زن دیگر
دفع مایعات
دفع مسمومیت
دفع کردن
دفع کردن حمله حریف
دفع یا پیشگیرى
دفن
دفن کردن
دفنى
دفینه
دق
دق الباب کننده
دق کردن
دقایق
دقت
دقت بسیار
دقت توسعه یافته
دقت زیاد
دقت چند برابر
دقت کردن
دقطامون سفید
دقیق
دقیق بودن
دقیق شدن
دقیق و حساس و لطیف کردن
دقیق و لطیف سازى
دقیق و مختصر کردن
دقیق گام
دقیقا
دقیقه
دقیقه بدقیقه
دل
دل آزار
دل آزرده
دل آشوب
دل افسرده
دل افسردگى
دل بدریا زدن
دل به دست آوردن
دل به هم زدن
دل ترنجش
دل تنگى
دل خواستن
دل دادن
دل درد
دل دل کردن
دل رحیم
دل ریش
دل سخت
دل سنگین
دل شب
دل شکسته
دل شکسته کردن
دل شکستگى
دل شکننده
دل فریفته
دل مرده
دل مرده و بى روح
دل نازک
دل و جرات
دل و جگر
دل و جگر و چینه دان و پا و نوک بال غاز
دل و روده
دل و روده و جگر و امثال آن
دل واپسى
دل کسى را بردن
دل کسى را به دست آوردن
دل کسى را شکستن
دل کندن
دل گرانى
دل گرفته
دل گرمى
دلار
دلار کاغذى پشت سبز
دلارام
دلال
دلال حراج
دلال خانه
دلال سهام شرکتها
دلال شرط بندى
دلال محبت
دلال معاملات ملکى
دلال میوه
دلال پوست
دلال گاو و گوسفند
دلال یا دلاله ازدواج
دلالت
دلالت داشتن
دلالت ضمنى
دلالت ضمنى کردن بر
دلالت کردن
دلالت کردن بر
دلالت کننده
دلالت کننده وسوسه آمیز
دلاله
دلالى
دلالى برات
دلالى بورس و اوراق بهادار
دلالى محبت
دلالى کردن
دلاور
دلاور حادثه جوى سیار
دلاورى
دلاورى کردن
دلاکى
دلباخته
دلبر
دلبرى
دلبسته
دلبسته شدن
دلبستگى
دلبستگى بمرام خاصى
دلبستگى به مسائل مربوط به نوع بشر
دلبستگى زیاد
دلتا مانند
دلتنه کننده
دلتنگ
دلتنگ بودن
دلتنگ و افسرده
دلتنگ کردن
دلتنگ کننده
دلتنگى
دلتنگى براى میهن
دلجو
دلجویى
دلجویى پذیر
دلجویى کردن
دلجویى کننده
دلخراش
دلخسته عشق
دلخواه
دلخواه سازى
دلخواهانه
دلخواهى
دلخور
دلخور کردن
دلخورى
دلخوش
دلخوشى دادن
دلداده
دلدار
دلدارى
دلدارى دادن
دلدارى ناپذیر
دلربا
دلربایى
دلربایى کردن
دلریش کننده
دلسرد
دلسرد سازى
دلسرد شدن
دلسرد کردن
دلسردى
دلسوز
دلسوزى
دلسوزى به حال خود
دلسوزى کردن
دلسوزى کردن بر
دلسوى
دلشاد کردن
دلشکسته
دلفروز
دلفریب
دلفریبى
دلفین
دلق
دلقک
دلقک بزدل و کتک خور منایش کودکان ایتالیا
دلقک شدن
دلقک صامت ایتالیایى
دلمرده کردن
دلمردگى
دلمه
دلمه بستن زخم
دلمه بسته
دلمه شدن
دلمه شدن نسوج در اثر حرارت
دلمه شدنى
دلمه شده
دلمه شدگى
دلمه شونده
دلمه مانند
دلمه کردن
دلمه کرده
دلمه گیاهى
دلنواز
دلنوازى کردن
دله
دله بسته
دله دار
دله دزد
دله دزدى
دله دزدى کردن
دله دزدى یا تلاش کردن
دله مانند
دله کیسه دار
دله یا سمور کوهى
دلهره
دلو
دلواپس
دلواپس کردن
دلواپسى
دلواپسى غم
دلى دلى گو
دلپذیر
دلپذیر کردن
دلپذیرى
دلپسند
دلپسندى
دلچسب
دلچسبى
دلکش
دلگرم
دلگرم کردن
دلگرم کننده
دلگرمى
دلگشا
دلگیر
دلگیر گردن
دلیجان
دلیجان سریع
دلیجان کالسکه
دلیر
دلیر دروغى
دلیر نما
دلیرانه
دلیرى
دلیل
دلیل آوردن
دلیل آورى
دلیل استدلال کردن
دلیل اصلى
دلیل رد
دلیل سفسطه آمیز
دلیل موجه اقامه کردن
دلیل و برهان
دلیل و برهان آوردن
دلیله معشوقه سامسون
دم
دم آخر را گذراندن
دم اسب که پایین آن به طور افقى چیده شده باشد
دم انبوه و پشمالوى سگ
دم بدم
دم برآوردن
دم تکان دادن
دم خرگوش
دم خوک
دم دار
دم دست
دم دست بودن آماده خدمت
دم دمدمى
دم دهان کسى را گرفتن
دم زدن
دم زنى
دم سنج
دم طیاره
دم غزال یا گوزن نر
دم فاخته اى
دم قیچى
دم موش
دم موشى
دم نزدنى
دم نگار
دم وار
دم چترى
دم چلچله اى
دم کردن
دم کرده
دم کشیدن
دم کل
دم کوتاه
دم گرفتن
دم گیره
دم یادمه بد بو
دما
دما برق
دما برقى
دما تاب
دما واکنش
دما واکنشى
دما گرایى
دمابین
دمادوست
دماسنج
دماسنجى
دماغ
دماغ گرفتن
دماغه
دماغه بلند
دماغه مخروطى شکل نوک موشک و راکت
دماغه وار
دماغه کشتى
دماغى
دمامه
دماناپاى
دمانما
دمانگار
دمانگاره
دمانگارى
دمانگاشت
دماى عملیاتى
دماى محیط
دماپاى
دماپویا
دماگراى
دمایى
دمبرگ
دمبرگچه
دمبل
دمبلیچه
دمبى
دمبک
دمدمى
دمدمى بودن
دمدمى مزاج
دمدمى مزاجى
دمر
دمر آغاسى
دمر بودن
دمر خوابیدن
دمر خوابیده
دمر قرار دادن
دمرانجیلى
دمرانى کردن
دمساز
دمساز شدن
دمسازى
دمشق
دمشقى
دمع ایوب
دمل
دمل بزرگ
دمل دار
دمل چرکى
دملى
دمنده
دمه
دموبیلیزه کردن
دمونستراسیون
دموى
دموى بودن
دموکراتیک
دموکراسى
دمى
دمکراسى اجتماعى
دمگاه
دمیدن
دمیدن در
دمیده شده
دنائت ذاتى
دنبال
دنبال رو
دنبال زن افتادن
دنبال هم دویدن
دنبال کردن
دنبال کردن شغل
دنبال کننده
دنبال گر گراف
دنباله
دنباله اى و موازى
دنباله دار
دنباله دار بودن
دنباله داستان را شرح دادن
دنباله داشتن
دنباله سطرى را به سطر دیگر کشیدن
دنباله فراخوانى
دنباله فیبو ناجى
دنباله ى سخنى را در شعر یا بیت بعدى ادامه دادن
دنباله کش
دنباله کشتى
دنبالچه اى
دنبالگر
دنبالگر منحنى
دنبل
دنبلان
دنبلان وار
دنبلیچه اى
دنبه گوسفند
دنج
دندان
دندان آسیاب
دندان آسیاب کوچک
دندان انیاب
دندان بد شکل
دندان به هم فشردن
دندان بى قاعده
دندان دائمى
دندان دار
دندان در آوردن
دندان درآورى
دندان دراز و تیز
دندان درد
دندان دو پایه
دندان زدن
دندان شمشیرى
دندان شناس
دندان شناسى
دندان شکن
دندان شیرى
دندان عاج فیل
دندان عقل
دندان فیل
دندان قروچه کردن
دندان قرچه کردن
دندان مز
دندان مصنوعى
دندان مصنوعى گذارى
دندان موشى
دندان ناب
دندان نما
دندان نمایى
دندان نوک تیز
دندان نیش
دندان نیش اسب
دندان هاى ریز
دندان پزشکى
دندان پیش
دندان پیشین
دندان کاو
دندان کوچک
دندان گراز حیوانات
دندان گراز یا دندان کج
دندان گراز یا پیش آمده
دندان گرد
دندان یا عضو مصنوعى
دندانساز
دندانسازى
دندانه
دندانه دار
دندانه دار کردن
دندانه دارى
دندانه دندانه
دندانه دندانه کردن
دندانه ى زنجیرى
دندانه کردن
دندانه گذارى
دندانها
دندانى
دندانى شکل
دندانپزشکى
دندریت
دنده
دنده اى
دنده اى و جناغى
دنده بشکه
دنده خوک نمک زده و خشک کرده
دنده دار
دنده دار کردن
دنده دنده کننده
دنده دو در اتومبیل
دنده سکان
دنده عقب
دنده عقب اتومبیل
دنده عوض کن
دنده فرمان
دنده مارپیچى
دنده ها
دنده هاى ماشین
دنده چرخ
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
دنده چرخ زنجیر خور
دنه
دنگ دنگ
دنیا
دنیا دار
دنیا دوستى
دنیا پرست
دنیا پرستى
دنیا گرایى
دنیاى تبه کاران و اراذل
دنیاى جنایتکاران
دنیاى دیگر
دنیاى فانى
دنیاى قدیم
دنیاى مد
دنیاپرست
دنیاگراى
دنیوى
دنیوى کردن
دنیوى کننده
دنیویت
ده
ده برابر
ده برابر کردن
ده تا نوزده سالگى
ده رو
ده فرمان موسى
ده لیتر
ده متر
ده متر مکعب
ده نشینى کردن
ده هجایى
ده هزار
ده هزار متر
ده هزار متر مربع
ده وجه
ده پا
ده پهلو
ده چندان
ده گانه
ده گرم
ده یک
ده یک گرفتن از
دهات
دهاتى
دهاتى جاهل
دهاتى سازى
دهاتى وار
دهاتیان
دهان
دهان باز
دهان باز کردن
دهان باز کن
دهان بند
دهان بند بستن
دهان بند طبى
دهان دار
دهان را آب انداختن
دهان را خیلى باز کردن
دهان پزشکى
دهان گرد
دهانه
دهانه آتش فشان
دهانه حنجره
دهانه دم آهنگرى
دهانه رودخانه
دهانه رودخانه بزرگى که تشکیل خلیج کوچکى دهد
دهانه لوله
دهانه چیزى را گشادتر کردن
دهانه کوه هاى ماه
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب و غیره
دهانه یا سوراخ
دهانى
دهانک
دهدهى
دهدهى به رمز دودویى
دهر
دهره
دهساله
دهستان
دهش
دهشت
دهشتناک
دهقانى
دهل
دهلیز
دهلیزى
دهلیزى و بطنى
دهم
دهم ریختگى کامل
دهمین
دهن باز کردن
دهن بین
دهن دره
دهن دره کردن
دهن دریده
دهن پر
دهن کجى
دهن کجى کردن
دهن گشاد
دهن گیر
دهنده
دهنده ضمانت یا بیعانه یا قول
دهنده ورق
دهنده ى غسل تعمید
دهنه
دهنه زدن
دهنه لوله
دهنى
دهه
دهه کردن
دهى که در آن کلیسا نباشد
دهکده
دهکده بومیان آفریقاى جنوبى
دهکده سرخ پوستان
دهکده کوچک کوهستانى
دهگان
دهگانه
دو
دو آتشه
دو آتشه کردن
دو ابر
دو ارز
دو ارزشى
دو اسبه
دو انتهایى
دو بخش کردن
دو بخشى
دو برابر
دو برابر کردن
دو برگه
دو برگى
دو برگچه اى
دو به دو ناسازگار
دو به هم زنى
دو تا داشتن از
دو تا شونده
دو تا پرستى
دو تایى
دو تخمه
دو جانبه
دو جزیى
دو جنسه
دو جنسى
دو جهتى
دو حالتى
دو خط در میان کردن
دو دل
دو دل بودن
دو دلى
دو دندانه
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
دو دید
دو ذره اى
دو راهه
دو راهى
دو راهى مرگ و زندگى
دو ردیفه پارک کردن
دو رشته اى کردن
دو رنگ
دو رنگ سنج
دو رنگه
دو رنگى
دو رو
دو رگه
دو زن دارى
دو زن گیرى
دو سر
دو سطر در میان
دو سویه
دو سیلابى
دو شاخه
دو شاخه ماده
دو شعبه کردن
دو شوهر گیرى
دو شوهرى
دو شکمه
دو ضربه اى
دو طرفه
دو طرفه سازى
دو ظرفیتى
دو فاز
دو فرد یا دو گروه خیلى مشابه
دو فلزى
دو قسم
دو قطبى
دو لبه
دو لته
دو مجذورى
دو مرتبه در روز
دو مقیاسى
دو ملکولى
دو منشایى
دو منفى
دو میله متصل به هم وفا در به چرخش
دو نسخه اى
دو نسخه کردن
دو نصف کردن
دو نفره
دو نفرى
دو نقطه اى که بر روى بعضى از حروف مى گذارند تا تلفظ آن حرف را از حرف مجاورش جداسازد
دو نیایى
دو نیم کردن
دو هزار ساله
دو هلال
دو واحدى
دو والانسى
دو وجهه
دو وجهى
دو وهله اى
دو پره اى
دو پرچمى
دو پهلو
دو پهلو برابر
دو پهلو سخن گفتن
دو پیکر
دو کانونى
دو کوهانه
دو گذرى
دو گوشه
دو یا سه قلاب ماهى گیرى متصل به هم
دو یا چند حرف متصل به هم
دوئل
دوئل کردن
دوئل کننده
دوا
دوا دادن
دوا زدن
دوا عام
دوا فروش
دوا فروشى
دوا یا چیزى که براى شکستن جادو و طلسم به کار مى رود
دوات
دوات شاخى قدیمى
دواتم داراى وزن مساوى ولى داراى عدد اتمى غیر مساوى
دواتمى
دوار
دوار به دور خورشید
دوار سر
دوارزشى
دوازده
دوازده تایى
دوازده دوازدهى
دوازده سطحى
دوازده عدد
دوازده گانه
دوازده گوشه
دوازدهم
دوازدهمین
دوازدهه
دوافروش
دوام
دوام آوردن
دوام داشتن
دوام کردن
دوام یافتن
دواى التیام آور
دواى ثبوت عکاسى
دواى جگر
دواى زیاد خوردن
دواى ضد ترشى معده
دواى ضد زهرمار
دواى ضد عفونى
دواى ضد کرم
دواى ظهور فیلم
دواى عام
دواى قطره براى چشم
دواى قلابى دادن
دواى محمر
دواى مدر
دواى مریض راضى کن
دواى مسکن
دواى مقعدى
دواى ممد
دواى نباتى
دواپاشى
دوایى
دوایى که به جاى دواى دیگر تجویز شود
دوبار
دوبار به آب انداختن
دوبار تولید کردن
دوبار منعکس شدن
دوبار چاپ کردن
دوباره
دوباره آماده کار کردن
دوباره آموزش دادن
دوباره اتاق را تزیین کرد
دوباره ارزیابى کردن
دوباره از آغاز گفتن
دوباره استخدام کردن
دوباره استفاده کردن
دوباره اطمینان دادن
دوباره امتحان کردن
دوباره انجام دادن
دوباره انشاء کردن
دوباره ایجاد کننده
دوباره باز پرسى کردن
دوباره بالا رفتن
دوباره بخدمت خواندن
دوباره بر سندان کوفتن
دوباره بر قرار کردن
دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
دوباره برانگیختن
دوباره برقرار کردن
دوباره بعلیدن
دوباره بنا نشده
دوباره بنوازید
دوباره به جاى اول برگشتن
دوباره به دست آوردن
دوباره به هم پیوستن
دوباره به کار انداختن
دوباره به کیمسیون ارجاع کردن
دوباره بکر کردن
دوباره بیدار کردن
دوباره بیمه کردن
دوباره تحویل دادن
دوباره تخم افشاندن
دوباره تربیت و هدایت کردن
دوباره تسخیر کردن
دوباره تعدیل
دوباره تعریف کردن
دوباره تفسیر کردن
دوباره تولید نشده
دوباره تولید کننده
دوباره جذب کردن
دوباره جعل کردن
دوباره جمع آورى و متحد کردن
دوباره جمع آورى کردن
دوباره جمع کردن
دوباره جمل کردن
دوباره جوان سازى
دوباره جوان کردن
دوباره جویدن
دوباره حساب کردن
دوباره حیات نیافته
دوباره خلق شدن یا کردن
دوباره داخل شونده
دوباره دایر شدن
دوباره دایر کردن
دوباره درست کردن
دوباره دسته بندى کردن
دوباره راهنمایى کردن
دوباره رایج کردن
دوباره رسیدن به
دوباره رواج پیدا کردن
دوباره رویه انداختن
دوباره زاد
دوباره زندان کردن
دوباره ساختمان کردن
دوباره ساختن
دوباره ساخته نشده
دوباره سازمان دادن
دوباره سفارش دادن
دوباره سوار کردن
دوباره شنیدن
دوباره صحافى کردن
دوباره عبور کردن
دوباره عروسى کردن
دوباره غذا یا خواربار تهیه کردن
دوباره فرستادن
دوباره فروختن
دوباره فعال کردن
دوباره فکر کردن
دوباره قوت قلب دادن
دوباره متحد کردن
دوباره متشکل کردن
دوباره متهم ساختن
دوباره مخابره کردن
دوباره مرتب کردن
دوباره مرتکب شدن
دوباره مستخلص کردن
دوباره مستقر شونده
دوباره مسلح شدن یا کردن
دوباره مسکون ساختن
دوباره معاشرت کردن
دوباره معاینه دادن
دوباره ملاقات کردن
دوباره ملزم ساختن
دوباره منتشر کردن
دوباره مکیدن و جذب کردن
دوباره نمایان شدن
دوباره نمودار شدن
دوباره نوشتن
دوباره نویس
دوباره واگذار کردن
دوباره وصله یا سرهم بندى کردن
دوباره پخته شده
دوباره پر کردن
دوباره پر کردنى
دوباره پوشاندن
دوباره پوشیدن
دوباره پیدا کردن
دوباره پیوستن به
دوباره چاپ کردن
دوباره گرفتن
دوباره گزیدن
دوباره گفتن
دوباره گماشتن
دوباره یکى شدن
دوبالان
دوبالى
دوبخشى
دوبدو
دوبرابر
دوبرابر کردن
دوبل
دوبل کردن
دوبله کننده
دوبنیانى
دوبنیم
دوبه
دوبهم زن
دوبیتى
دوبین
دوبین فیلم بردارى
دوبینى
دوبینى و نامنظم بینى
دوتا
دوتاسازى
دوتایى
دوتایى چاپ شدن
دوتخمى
دوجانبه
دوجزیى
دوجمله اى
دوجنبه اى
دوجنسه
دوجنسى
دوجین
دوحالتى
دوحزبى
دوخال
دوخان
دوخت گر
دوختن
دوختن لبه تزیینى بلباس
دوختن پارچه لباسى
دوخته فروش
دوخته فروشى
دوخدا گرایى
دود
دود ایجاد کردن
دود دادن
دود دادنى
دود داده
دود داده شده
دود دار
دود دهنده میوه و گوشت و امثال آن
دود زدن ماهى و غیره
دود مه
دود و یا بخار
دود چراغ خور
دود چراغ خورى
دود چپق و پیپ
دود کردن
دود کردنى
دود کن
دود کننده
دود گرفته
دود یا بوى قوى
دودخان
دودخانه
دودست
دودستى
دودستگى
دودشدنى
دودل
دودل بودن
دودلى
دودلى داشتن
دودم
دودمان
دودمان سفید خون
دودمانى
دوده
دوده اى
دوده اى کردن
دوده بخارى
دوده زدن
دوده زده
دوده چراغ
دوده چراغ خوردن
دودویى
دودویى ستونى
دودویى سطرى
دودویى محض
دودى
دودى رنگ
دودکش
دودکش بخارى
دودکش ساختمان
دودکش لکوموتیو
دودکش کشتى
دور
دور آخر
دور از
دور از دریا
دور از دسترس
دور از ساحل
دور از صلاح
دور از فهم
دور از محور
دور از مرز
دور از مرکز
دور از مصلحت
دور از مکان اصلى
دور از کرانه
دور افتاده
دور انداختن
دور انداختنى
دور انداخته
دور اندازى
دور اندیشى
دور برد
دور برداشتن
دور تا دور
دور تا دور گیتى یا اقلیمى کشتى رانى کردن
دور دست
دور دور
دور رس
دور رس بودن
دور زدن
دور زننده
دور سر گرداندن
دور سر گرداندن مطلب
دور سرگردان
دور سنج
دور سنجى
دور شدن
دور شمار
دور شو
دور قرقره پیچیدن
دور مسابقه
دور موتور
دور نشان
دور نما
دور نماى نقاشى
دور نویس
دور نگار
دور نگاه داشتن
دور هم انداخته
دور و بر
دور و بر اطرافیان
دور و دراز
دور پردازى
دور چرخاندن
دور چیزى پیچیدن
دور چیزى گردیدن
دور کردن
دور کردن از
دور کمر
دور کننده
دور گرد
دور گردیدن
دور گرفتن
دور گرفته شده
دور گشتى
دور گیرنده
دورادور
دورازه
دوران
دوران استراحت و نقاهت بعد از زایمان
دوران اول
دوران خون
دوران داشتن
دوران رکود و عدم فعالیت
دوران زندگى
دوران زوجیت
دوران سوم
دوران شناسى و مطالعه قدمت محیط از روى حلقه هاى متشکله در چوب درختان
دوران ماقبل تاریخ
دوران مربوط به دوره بخصوصى
دوران مستى
دوران پیرى
دوران چهارم
دوران کامل
دوران کردن
دوران کمال
دوران کننده
دوران یائسگى زن
دوراندیش
دورانى
دوراهى
دوربین
دوربین خیلى کوچک
دوربین دو چشمى
دوربین زیر دریایى مخصوص مشاهده اشیاء روى سطح آب
دوربین ساز
دوربین صحرایى
دوربین عکاسى
دوربین فروش
دوربین فیلمبردارى مجهز به دستگاه ضبط صوت
دوربین مخصوص اپرا
دوربین مخصوص عکاسى از فواصل دور
دوربین مخصوص عکسبردارى از خورشید
دوربین مخصوص هدف گیرى دشمن
دوربین مسافت یاب
دوربین مهندسى
دوربین نجومى
دوربین پیمایش بلندى یا فاصله
دوربین کوچک
دوربین یا جعبه عکاسى
دوربین یا عینک برجسته نما
دوربینى
دورتا دور
دورتر
دورتر از محل پرتاب و در مسیر آزمایشى خود
دورتر از همه
دورترین
دورترین نقطه
دوردست
دورزدن
دورزنى
دورزنى درسخن
دورسازى
دورستگى
دورشته اى
دورشدگى
دورشو
دورنما
دورنماى دریا
دورنى
دورنگاره
دورنگارى
دورنگاه داشتن از
دوره
دوره 16 هفته اى دانشگاه
دوره آزمایش و کار آموزى
دوره آموزش هنرهاى دستى
دوره آموزشگاهى را به پایان رساندن
دوره ابقا
دوره اجلاسیه دادگاه
دوره انترنى
دوره انتصاب
دوره اى
دوره اى یا دایره اى
دوره بحرانى و شدت مرض
دوره برنامه هاى آموزشى تلویزیونى
دوره بسترى شدن
دوره بین جوانى و پیرى
دوره تجدد ادبى و فرهنگى
دوره تحصیلات
دوره تحصیلى
دوره تحول و تغییر
دوره تصدى
دوره جوانى
دوره حکومت موقتى
دوره خانگى
دوره دار
دوره دار کردن
دوره ده ساله
دوره دوساله
دوره رخوت
دوره رشد
دوره رشد و پیشرفت انسان
دوره ریاست
دوره زمین شناسى
دوره زمین شناسى کرتاسه
دوره زندانى را گذراندن
دوره زندگى
دوره سلامتى و هوشیارى
دوره سه ساله
دوره سه ماهه
دوره شاگردى
دوره شصت ساله
دوره عطالت
دوره عمل
دوره عکس العمل
دوره فترت
دوره فحلى
دوره فطرت
دوره قبل از بلوغ
دوره قبل از بلوغ انسان
دوره قبل از فحلیت جنس ماده
دوره مقدماتى پزشکى
دوره نفاس
دوره نقاهت
دوره نقاهت را گذراندن
دوره نهفتگى یا کمون
دوره نیمه نهایى
دوره ى زمین شناسى ژوراسیک
دوره ى شباب
دوره ى پویش
دوره پانزده ساله
دوره پلیوسن
دوره پنج ساله
دوره پنجساله
دوره چهار ساله جشن هاى ورزشى پیتین
دوره چهارساله
دوره کردن
دوره کمون
دوره کمون مرض
دوره کنش
دوره گرد
دوره گردش
دوره گردى
دوره گردى کردن
دوره یا مقام اسقفى یا پاپى یا کهانت
دوره یخ
دوره یخبندان
دوره یک چهارم نهایى در مسابقات حذفى
دورهء زمین شناسى ژوراسیک
دورهم جمع شدن
دورو
دوروبر
دورویى
دورویى کردن
دورى
دورى از محور اصلى
دورى از مرکز
دورى از مرکز بدن
دورى جست از
دورى و اجتناب
دورى کردن از
دورچیزى را گرفتن
دورچیزى گشتن
دورکسى یا چیزى را گرفتن
دورگردى
دورگه
دورگه هندى و چینى
دورگه کردن
دورگو
دوز و کلک
دوز و کلک چیدن
دوزبانى
دوزخ
دوزخى
دوزنده
دوزندگى
دوزندگى کردن
دوزوکلک
دوزیست
دوزیستان
دوزیستیان
دوسال یکبار
دوساله
دوست
دوست بودن
دوست دار مواد گندیده
دوست داشتن
دوست داشتنى
دوست دو رو
دوست صمیمى
دوست نداشتن
دوست نداشتنى
دوست همراز
دوست پسر
دوست کردن
دوست یونان
دوست یک دل و یک زبان
دوستار
دوستاره اى
دوستارى
دوستان
دوستانه
دوستانه حرف زدن
دوستانه رفتار کردن
دوستدار
دوستدار اقوام اسلاو
دوستدار اقوام گل و فرانسوى
دوستدار تفننى صنایع زیبا
دوستدار تیر و کمان
دوستدار صلح
دوستدار هنر
دوستدار کتاب
دوستى
دوستى کردن
دوسر
دوسر بازویى
دوسرعت
دوسره
دوسره بودن
دوسره ساختن
دوسطحى
دوسمتى
دوسو گود
دوسویه
دوسویگى
دوسیدگى
دوسیه
دوش
دوش آب
دوش گرفتن
دوشا
دوشاخ
دوشاخه
دوشاخه اى
دوشاخه را به سیم برق وصل کردن
دوشاخه زیر چیزى گذاشتن
دوشاخه شدن
دوشاخه کردن
دوشاخه کلید اتصال
دوشس
دوشس بزرگ
دوشعاعى
دوشنبه
دوشکلى
دوشیدن
دوشیزه
دوشیزه اى
دوشیزه یا زن جوان
دوشیزگى
دوطاقه کردن
دوطبقه
دوطرف تکمه خور
دوطرفه
دوعرشه
دوغ پس از گرفتن کره
دوغاب
دوغاب ریختن
دوفاز
دوفعه
دوفلزى
دوقافیه اى
دوقاچ جلو و عقب زین
دوقسمتى
دوقطبى
دوقطبى ساختن
دوقطبى کننده
دوقطعه واسطه اى که دو قسمت اصلى آهنگ را به هم مربوط مى سازد
دوقلو
دوقلو بدنیا آمده
دوقلوزا
دوقیاس مغایر
دولا
دولا بستن
دولا دولاراه رونده
دولا شدن
دولا کردن
دولاب
دولابى
دولابچه
دولاتاب
دولاشدن
دولایى
دولبه
دولبه اى
دولت
دولت شوروى
دولت لهستان
دولت هاى متحابه و دوست
دولت کانادا
دولت یا کشور کامل و ایده آلى
دولتمند
دولتمندى
دولتى
دولختى
دولو
دولوحى که با هم به وسیله لولایى متصل شده و براى نوشتن به کار مى رفته و تاه مى شده
دولول
دولپه
دوم
دوم آن که
دوم شخص
دوم شخص مفرد را در مکالمه به کار بردن
دوم شدن
دوم شونده
دوماه
دوماه ادامه یابنده
دوماهه
دومحورى
دومرتبه
دومرتبه در هر سال
دومرتبه نوشتن
دومرحله اى
دومرکزى
دومشتى
دومنطقه اى
دومى
دومین آهنگ میزان
دومین بار
دومین حرف الفباى یونانى
دومین درجه
دومین دکل کشتى از عرشه
دومین مرتبه
دومین نفر
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
دون
دون بسامد
دون شان
دون شمردن
دون مقام
دون پایه
دونخه
دونده
دوندگى کردن
دونسخه اى
دونسخه نویسى
دونفرى
دونفرى خواندن
دونفرى نواختن
دونقطه
دونقطه یعنى این علامت
دونوع
دونوع بوزینه تنبل سیلان و هندوستان
دونژادى
دونیم
دونیم کردن
دونیم کننده
دونیمى
دوهجایى
دوهسته اى
دوهفته
دوهفته یکبار
دوهفتگى
دوهم اندیشى
دوپایا
دوپایه
دوپشته
دوپنى
دوپهلو
دوپهلو حرف زدن
دوپهلو حرف زن
دوپهلو گویى
دوچرخه
دوچرخه سوار
دوچرخه سوارى
دوچرخه سوارى کردن
دوچرخه پایى
دوچندان
دوچندان کردن
دوک
دوک بزرگ
دوک مانند
دوک نخ ریسى
دوک نشین
دوک وار
دوکنارى
دوکور
دوکپه اى دوره ارودیسیان
دوگامى
دوگانه
دوگانه کردن
دوگانگى
دوگوشه
دویدن
دویست ساله
دویى
دژ
دژ انگیز
دژ مانند
دژ کوچک
دژ یا قلعه کوچک
دژبان
دژبان نیروى هوایى
دژخیم
دژسازگار
دژم
دژم ساز
دژم کردن
دژمگر
دژپیه
دژکام
دژکوب
دکان
دکان آهنگرى
دکان خراطى
دکان دار
دکان سیرابى
دکان قصابى
دکان نانوایى
دکان نانوایى یا شیرینى پزى
دکان کتاب فروشى
دکاندار
دکانداران
دکتر
دکترى
دکترین مونرو
دکستروز
دکسترین
دکل
دکل آرایى
دکل جلو و پایین کشتى
دکل عقبى کشتى دو دکله
دکل کشتى
دکل یکپارچه
دکلماسیون
دکلمه کردن
دکلمه کننده
دکلى که درست بالاى دکل اصلى قرار دارد
دکمه
دکمه آور
دکمه ارگ
دکمه انداز
دکمه اى
دکمه دار
دکمه زنگ اخبار
دکمه سردست
دکمه فشارى
دکمه قابلمه
دکمه یا گره سیب زمینى
دکه
دکه دکان
دکه روزنامه فروشى
دکه چوبى کوچک
دکور
دکولته
دگر سیما کردن
دگربار
دگردیس
دگردیس پذیر
دگردیس کردن
دگردیسى
دگردیسى کامل حشرات
دگرسازى
دگرسان
دگرسانى
دگرسیمایى
دگرش
دگرش پذیر
دگروارگى
دگرگزینى
دگرگون
دگرگون ساختن
دگرگون سازى
دگرگون شدن
دگرگون شدنى
دگرگون شونده
دگرگون نشدنى
دگرگون پذیر
دگرگون کردن
دگرگون کردن از طریق متابولیزم
دگرگون کردن یاشدن
دگرگونى
دگرگونى پذیر
دیابت
دیابت شیرین
دیاتم ها
دیار
دیاستاز
دیاستاز تجزیه کننده پروتئین
دیاستاز شیره لوزالمعده
دیاستاز عامل تجزیه لخته خون
دیاستازى که موجب تقلیل و حل گردد
دیافراگم
دیانت
دیاپازون
دیباجه
دیباچه
دیباچه اى
دیباچه نوشتن
دیباچه نگار
دیباچه کتاب
دید
دید از بالا شامل همه چیز به صورت ریز
دید خطى
دید زدن
دید سنجى
دید و بازدید کردن
دید و شنودى
دیدار
دیدار خشکى
دیدار مصاحبه
دیدار مناظر جالب
دیدار مکرر کردن
دیدار پذیر
دیدار گر
دیدارى
دیدارگان
دیدارگر
دیدانداز
دیدبان
دیدبانگاه
دیددار
دیدزنى
دیدن
دیدن مناظر
دیدن کردن از
دیدن کننده
دیدنى
دیدنى کننده
دیده
دیده بان
دیده بانى
دیده بانى کردن
دیده شدنى
دیده نشدنى
دیده نشده
دیده ور سوار
دیدى
دیدگاه
دیدگاه میکروسکوپ یا دوربین
دیر
دیر آمدن
دیر آمده
دیر آموز
دیر آینده
دیر از خواب بلند شدن
دیر باور
دیر باورى
دیر جنب
دیر رس
دیر رفتن
دیر شدن
دیر شکوفا
دیر غضب
دیر فهم
دیر فهمیدن
دیر مانند
دیر هضمى
دیر پائیدن
دیر کار
دیر کردن
دیر یا خانقاه کوچکتر از صومعه
دیرتر
دیرتر از
دیرتر از موقع
دیرشده
دیرنشین
دیرنه
دیرنیه
دیروز
دیروز عصر
دیرى
دیرپاى
دیرپایى
دیرک
دیرک مشترک
دیرکرد
دیرین
دیرین جانور شناسى
دیرین شناس
دیرین شناسى
دیرینه
دیز
دیزل
دیزى
دیس
دیسانترى
دیسفازى
دیسمان
دیسپروزیم
دیسک
دیسک فشرده
دیشب
دیفترى
دیفرانسیل
دیفرانسیل تشکیل دادن
دیفرانسیل گرفتن
دیلار
دیلم
دیلم مخصوص دزدان
دیلماج
دیم کارى
دیمهاج
دیمى
دین
دین اسلام
دین دار
دین دروغى
دین مسیحى
دین یار
دین یهود
دینار
دینام
دینامو
دینامیت
دیندار
دیه
دیهیم
دیهیم دار
دیو
دیو آسا
دیو بزرگ
دیو شناسى
دیو صفت
دیو صفتى
دیوار
دیوار با حیاط خارجى قلعه ملوک الطوایفى
دیوار بدیوار
دیوار خاکى
دیوار دار
دیوار درونى خندق
دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
دیوار ساحلى
دیوار شنى ساحلى
دیوار قدیمى اورشلیم
دیوار موقتى
دیوار ندبه
دیوار نما
دیوار پهلویى
دیوار کشیدن
دیوار کنارى
دیوار کوب
دیوار کوه نما
دیوار یا سد دریایى
دیواره
دیواره سد
دیواره متحرک چوبى ساختن
دیواره یخ در نواحى شمال
دیوارى
دیوارى که براى جلوگیرى از آب دریا مى سازند
دیواریا جرز ستون نما
دیوان
دیوان سالار
دیوان سالارى
دیوان محاکمات
دیوانخانه
دیوانه
دیوانه از غضب
دیوانه بى آزار
دیوانه شدن
دیوانه مانند
دیوانه وار
دیوانه کردن
دیوانه کننده
دیوانگى
دیوانگى آنى
دیوانگى در نتیجه ضعف اراده
دیوانگى و بهت زدگى و شیدایى
دیوانگى کردن
دیود
دیود بلورى
دیود تونلى
دیود حساس نسبت به نور
دیود ساتع نور
دیود سیلیسیمى
دیود نقبى
دیود پیوندگاهى
دیوسان
دیونسیوس خداى شراب و مى گسارى و زراعت
دیوى
دیپلم
دیپلم یا درجه تحصیل
دیپلمات
دیپلماتیک
دیپلماسى
دیپلمه
دیپلوماسى
دیژیتال
دیژیتال سرخ
دیکتاتور
دیکتاتوروار
دیکتاتورى
دیکتافون
دیکته
دیکته کردن
دیکسیونر
دیگ
دیگ بخار
دیگ بخارپز
دیگ ذوب فلزات
دیگ زودپز
دیگ ساز
دیگ سفالى
دیگ سنگ
دیگ پر
دیگر
دیگر ابدا
دیگر خود
دیگران
دیگران را پست سر گذاشتن
دیگرى
دیگى که دیگ کوچک ترى در آن جا بگیرد
دیگپایه
دیگچه
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات