دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ف در زبان انگلیسی و دیکشنری
فئودال
فئودالیسم
فا
فائق
فائق آمدن
فائق آمدن بر
فائق شدنى
فائق ماوراى مقررات
فائق نیامدنى
فاتح
فاتح شدن
فاتحانه
فاتحه
فاتحه خوان مزدور
فاجر
فاجره
فاجعه
فاجعه انگیز
فاحش
فاحشه
فاحشه از کار افتاده
فاحشه باز
فاحشه بازى
فاحشه بازى کردن
فاحشه تائب
فاحشه تلفونى
فاحشه خانه
فاحشه شدن
فاحشه وار
فاحشه کردن
فاحشگى
فاخته
فاخر
فاراد
فاراده
فارثینگ
فارسى
فارض التحصیل شدن
فارغ از خود
فارغ از عشق
فارغ البال
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل شدن
فارغ التحصیل یا دانشجوى آکادمى
فارق
فارقلیط
فاز
فاستونى
فاستونى نخى
فاسد
فاسد الاخلاق
فاسد العقیده
فاسد سازنده
فاسد شدن
فاسد شده
فاسد شدگى
فاسد نشدنى
فاسد نشده
فاسد کردن
فاسد کننده
فاسد کننده اخلاق دیگرى
فاسدالاخلاق
فاسدشدن
فاسق
فاش
فاش سازى
فاش شدن
فاش شدگى
فاش و ابراز کردن
فاش کردن
فاش کردن سر
فاش کردن یا شدن
فاشیست
فاصل
فاصله
فاصله اى
فاصله بین اولین و آخرین جمله یک تصاعد هندسى
فاصله بین تارهاى صوتى
فاصله بین دو بال هواپیما و پرنده
فاصله بین دو چیز
فاصله بین محور جلو و محور عقب اتومبیل بر حسب اینچ
فاصله بین چشم و منقار حیوانات
فاصله بین کلمه اى
فاصله حداکثر و حداقل سیاره از قمر
فاصله خوردن
فاصله خیلى کم
فاصله دادن
فاصله دار
فاصله دار کردن
فاصله داشتن
فاصله رمز
فاصله زمانى بین عبور ماه از نقطه اى و ایجاد مد در آن نقطه
فاصله سطرها
فاصله سه آهنگ
فاصله سه گام
فاصله صدا رس
فاصله علامتى
فاصله فرعى
فاصله معین
فاصله میان دو حرف
فاصله میان دو پرده
فاصله میان دو پرده نمایش
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
فاصله همینگ
فاصله ى زیاد
فاصله کانونى
فاصله کانونى عدسى را کم و زیاد کردن
فاصله گذارى
فاصله گذارى بین ستونها
فاصله گذارى کردن
فاصله گذاشتن
فاصله یاجاى سفید و خالى
فاصله یک چهارم
فاضل
فاضل آب
فاضلاب
فاضلانه
فاعل
فاعل در نفس خود
فاعل مختار
فاعل مختارى
فاعلى
فاعلى بودن
فاقد
فاقد احساس
فاقد احساسات
فاقد احساسات انسانى کردن
فاقد ارتباط منطقى
فاقد استعداد ساقه آورى
فاقد اصول هنرى
فاقد اعضاء
فاقد امانت
فاقد اهلیت قانونى
فاقد اکسیژن کردن
فاقد برانشى یا دستگاه تنفس
فاقد بو
فاقد بودن
فاقد تمایل
فاقد توضیح
فاقد جسارت
فاقد جفت جنین
فاقد جمال
فاقد حس بینش و مال اندیشى
فاقد حس تشخیص
فاقد حس همکارى
فاقد حساسیت نسبت به آهنگ موسیقى
فاقد حساسیت نسبت به رنگ
فاقد خاصیت جنسى
فاقد خاصیت یا جنبه روحانى کردن
فاقد خبرگى
فاقد خوى انسانى
فاقد درک عقلانى
فاقد دم
فاقد دهان
فاقد دگردیسى
فاقد دید
فاقد رفتار شایسته
فاقد رگ
فاقد سازمان
فاقد ستون فقرات
فاقد ستون پشتى
فاقد سیستم صحیح
فاقد شایستگى
فاقد شخصیت
فاقد شخصیت کردن
فاقد شرایط لازم
فاقد شکل معین
فاقد صفات انسانى شدن
فاقد صفرا
فاقد صلاحیت
فاقد صلاحیت قانونى کردن
فاقد صلاحیت قضایى
فاقد ضمیر اشاره
فاقد عصب کردن
فاقد عمومیت
فاقد غلط و اشتباه
فاقد غنچه کردن
فاقد قوه ارتجاعى
فاقد قوه تعقل و ادراک
فاقد قوه جنسى کردن
فاقد قوه شنوایى
فاقد قوه ى لامسه
فاقد مردانگى کردن
فاقد نبوغ و ابتکار
فاقد نشان زندگى
فاقد نیترات کردن
فاقد نیرو
فاقد نیرو کردن
فاقد نیروى جنبش
فاقد هم آهنگى کردن
فاقد وسعت معنوى
فاقد وسیله اتصال
فاقد وصیت نامه
فاقد کارگر کافى
فال
فال بد
فال بین
فال بینى
فال نما
فال گرفتن
فال گیرى
فالا
فالج
فالج کردن
فالگیر
فالگیرى
فام
فامیلى
فانتزى
فانسقه
فانوس
فانوس بدون خطر مخصوص معادن
فانوس دریایى
فانوس شعبده
فانى
فانى ستاره
فاهش
فاکتور
فاکتور شدت نیروى لامپ الکترونى
فاکتور مقدماتى
فاکتور نوشتن
فاکتور گیرى
فاکتوریل
فایتون
فایده
فایده بخشیدن
فایده بردن
فایده برنده
فایده رساندن
فتح
فتح نمایان
فتح و ظفر
فتح و غلبه کردن
فتح کردن
فترت
فترتى
فتق
فتق بند
فتق داشتن
فتق مخ
فتنه
فتنه انگیز
فتنه انگیزى
فتنه جو
فتنه جویانه
فتنه جویى
فتنه گر
فته طلب
فتو استاتیک
فتو ولتائیک
فتوا
فتوالکترون
فتوالکتریسیته
فتوالکتریک
فتواى پاپ
فتواى کلیسایى
فتوت
فتور
فتور و سستى
فتور پیدا کردن
فتوسل
فتوى
فتوى دادن
فتوى دهنده
فتوکپى
فتیله
فتیله دینامیت
فتیله سازى
فتیله شمع
فتیله فندک
فتیله مواد منفجره
فتیله نخ
فتیله گذارى
فتیله گذاشتن در
فجر
فجیح
فجیع
فحاش
فحاشى
فحاشى کردن به
فحش
فحش دادن
فحش دادن ناسزا
فحش کارى
فحشا
فحل شدن
فحلى
فحلیت
فحوا
فخذ
فخذى
فخر
فخر کردن
فدا کردن
فداسازى خود
فداکار
فداکارانه
فداکارى
فداکارى کردن
فدایى
فدراسیون
فدرال
فدرال شدن یا کردن
فدرالیسم
فدیه
فدیه دادن
فدیه دهنده
فر
فر دادن مو
فر زدن
فر زنى به گیسو
فر موى سر
فر کلوچه پزى
فر گیسو
فر یا قالب کله پزى
فرآور
فرآورد
فرآوردن
فرآوردن و نگاهدارى سبزیجات
فرآورده
فرآورده فرعى
فرآورش
فرآورى
فرآورگر
فرآیند
فرآیند باز رشد
فرآیند تکرارى
فرا
فرا آشکار
فرا خواستن
فرا خوان
فرا خواندن
فرا خوانده
فرا دریا
فرا رسیدن
فرا رسیدن از
فرا صوت
فرا فرست
فرا فرست پذیر
فرا فرستادن
فرا فرستادن پذیرى
فرا فرستادنى
فرا فرستى
فرا کوهى
فرا کوچ کردن
فرا گرد
فرا گرفتن
فرا گرفتگى
فرا گیرنده
فرابنفش
فراتاب
فراتابى
فراتراوش
فراتراویدن
فراجهانى
فراخ
فراخوان پردازى
فراخواندن
فراخواندنى
فراخواننده
فراخوانى
فراخوانى با ارجاع
فراخوانى با ارزش
فراخوانى با نام
فراخوانى با نتیجه
فراخوانى زیرروال
فراخوانى ناظر
فراخوانى کتابخانه اى
فراخوانى گزیده
فراخور
فراخى
فرار
فرار از زندان
فرار از مرکز
فرار از واقعیات
فرار از پرداخت مالیات
فرار با شتاب
فرار دادن
فرار مغزها
فرار و
فرار و اختقا از ترس توقیف
فرار کردن
فرار کردن از
فرار کردن با معشوق
فرار کردن گریختن
فرار کردنى
فرار کننده و دو شونده از نور
فراراز زندگى دشوار
فراروى
فرارى
فرارى از خدمت نظام
فرارى از قانون
فرارى یا پناهنده اى که درموقع جنگ محل خود را تخلیه مى کند
فرارکرد
فراز
فراز جو
فراز خط
فراز سنج
فراز و نشیب
فراز و نشیب زندگى
فراز پذیر
فراز گراى
فرازا
فرازروى
فرازى
فرازیاب
فرازیدن
فراست
فراسرخ
فراش
فراش زن
فراش مدرسه
فراش پست
فراشد
فراصوت
فراصوت شناسى
فراغت
فراغت از تحصیل
فراغت از زایمان
فرافرست پذیرى
فراق
فراقرمز
فراماسون
فراماسیون
فراماسیونى
فراموش نشدنى
فراموش کرد
فراموش کردن
فراموشى
فراموشکار
فراموشکارى
فرانسه
فرانسه دوست
فرانسوى
فرانسوى شدن
فرانسوى مآب شدن
فرانسوى مآب کردن
فرانسوى مآبى
فرانسوى ماب شدن
فرانسوى پروتستان
فرانسوى کردن
فرانسیم
فرانشت
فرانشت کردن
فرانما
فرانمایى
فرانو
فرانو گراى
فرانک
فرانگرفته
فرانگشتى
فراهم
فراهم آمدن
فراهم آوردن
فراهم آورنده
فراهم سازنده
فراهم شدن
فراهم نشده
فراهم نمودن
فراهم کردن
فراهمى
فراواقعیت گرایى
فراوان
فراوان بودن
فراوان بودن در
فراوان شدن
فراوان یا شایع بودن
فراوانى
فراوانى بیش از حد
فراچنگ کردن
فراک
فراک پوشاندن
فراکاشتن
فراکاشتگر
فراکوچ
فراکوچ کننده
فراکوچگر
فراگذارى
فراگذر
فراگذرى
فراگرایش
فراگرفتن
فراگرفته
فراگیر
فراگیرنده
فراگیرى
فراگیرى ماشین
فرایازى
فرایند از پیش تعریف شده
فرایند ترتیبى
فرایند خروجى
فرایند ورودى
فربه
فربه ساختن
فربه کردن
فربه کننده
فربه یا پروارى کردن
فربهى
فرتاش
فرتوتى
فرج
فرج مانند
فرجاد
فرجام
فرجامى
فرجه
فرجه دادن
فرح بخش
فرحناک
فرخ
فرخنده
فرخوراک پزى
فرد
فرد آزاده
فرد بالش
فرد سازى
فرد ساکن حوضه قضایى لرد یا امیر
فرد معمولى
فرد پرستى
فرد کردن
فرد گراى
فرد گرایى
فردا
فردا فرد
فردادن
فردار
فردوس
فردى
فردیت
فردیت تفکر
فرریز
فرز
فرزانه
فرزانگى
فرزد ذکور
فرزلف
فرزند
فرزند آدم ابوالبشر که برادرش او را به قتل رسانید
فرزند آزاد مرد
فرزند آفرودیت و انکسیس که تروا را ترک کرد
فرزند آگاممنون
فرزند ادیپوس
فرزند ارشد
فرزند جان
فرزند حضرت یعقوب
فرزند خوانده
فرزند خواندگى
فرزند رضاعى
فرزند زن ساحره
فرزند ساحره
فرزند فاحشه
فرزند وار
فرزند پریام
فرزند پلوپس و برادر اتریوس
فرزند کش
فرزندى
فرزى
فرزین
فرسائیدن
فرساب
فرسایش
فرسایش در اثر هوا
فرسایشى
فرسایشگر
فرساینده
فرستاد
فرستادن
فرستادن دنبال نخود سیاه
فرستادن پول
فرستادنى
فرستاده
فرستنده
فرستنده و گیرنده
فرستنده کالا
فرسخ شمار
فرسرد
فرسنه
فرسنیل
فرسودن
فرسوده
فرسوده در اثر باد و باران و هوا
فرسوده در اثر دریا
فرسوده شدن
فرسوده و از بین رفته شدن
فرسوده کردن
فرسوده کردن زمین
فرسودگى
فرسودگى عادى
فرش
فرش رطوبت ناپذیر
فرش سنهى کردستان
فرش مشمع
فرش کردن
فرش کرده
فرش کف اتاق
فرش کف اتاق با چوب هاى مختلف
فرش کن
فرشته
فرشته اعظم
فرشته اى
فرشته ى بزرگ
فرشته ى مقرب
فرشتگان آسمانى به صورت بچه بالدار
فرشتگان سرافین
فرشنده کتب قدیمى و کمیاب
فرصت
فرصت خود را از دست دادن
فرصت سر خاراندن
فرصت طلب
فرصت طلب و مسامحه کار
فرصت طلبى
فرصت مناسب
فرض
فرض بودن
فرض علمى
فرض قبلى
فرض محتمل
فرض مسلم شده
فرض منطقى کردن
فرض نمودن
فرض کردن
فرض کردنى
فرض کنید
فرضى
فرضیه
فرضیه ارادى
فرضیه اى بنیاد نهادن
فرضیه اى که خدا را مرکب از کلیه نیروها و پدیده هاى طبیعى مى داند
فرضیه اى که معتقد است نفس انسان چیزى جز خود و تغییرات حاصله در نفس خود را نمى شناسد
فرضیه اى که معتقد است کلیه پدیده هاى اجتماعى و فرهنگى باید از لحاظ تاریخى مطالعه شود
فرضیه به وجود آوردن
فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
فرضیه سیر تکامل
فرضیه مقدم
فرضیه نسبى
فرضیه و فلسفه ى عرضى
فرضیه ى اتمى که تمام مواد را ترکیبى از ذرات اتم مى داند
فرضیه ى استدلالى مارکس
فرضیه ى فلسفه ى
فرط فیض
فرع
فرع اسم یا صفت
فرعون
فرعونى
فرعى
فرفر
فرفره
فرفره اى
فرفره وار
فرفرى
فرفیر
فرفیون
فرق
فرق بسیار
فرق جزیى
فرق داشتن
فرق سر
فرق سر را تراشیدن
فرق قائل شدن
فرق گذار
فرق گذاردن
فرق گذارى
فرق گذاشتن
فرق گذاشتنى
فرقان
فرقت
فرقه
فرقه اى
فرقه اى از مسیحیان قرن 17 و اوائل قرن 18 داراى عقاید فلسفى و مرموز و تصوف آمیز
فرقه اى از مسیحیان مخالف تعمید
فرقه اى از پروتستان ها
فرقه اى از پروتستان هاى انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبى قیام نمودند و طرفدار سادگى در نیایش بودند
فرقه اى کردن
فرقه اى که سخت پابند آداب و رسوم کلیسایى و مناجات و تسبیحات مرسوم در کلیسا هستند
فرقه بازى
فرقه بودائیان طرفدار تفکر و عبادت و ریاضت
فرقه متصوفه اهل سکوت
فرقه مذهى مورمن
فرقه مسیحى متدیست
فرقه هاى مسیحى که از بیماران و معلولین پرستارى مى کردند
فرقه گراى
فرقه گرایى
فرقه یا جماعت مذهبى
فرم
فرم دادن
فرمالدئید
فرمالیته ادارى
فرمان
فرمان آتش بس
فرمان اتومبیل
فرمان اساسى
فرمان امیراتور که قوت قانونى داشته
فرمان بردارى
فرمان جنگ
فرمان حرکت دادن
فرمان خودکار
فرمان دادن
فرمان درجه افتخارى
فرمان دهنده
فرمان شناسى
فرمان عفو
فرمان عقب گرد
فرمان قانون
فرمان متصدى
فرمان پیاده کردن
فرمان کبیر یا فرمان آزادى صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 1215
فرمان یا دستورى به صورت استدعا
فرمان یار
فرمانبردار
فرمانبردارى
فرمانبردارى کردن
فرماندار
فرماندار مستملکات
فرماندار کل
فرماندارى
فرماندارى کردن
فرمانده
فرمانده ارتشى
فرمانده تمرین نظامى
فرمانده تیپ
فرمانده دسته نظامى
فرمانده طبالان
فرمانده ى ناوگان
فرمانده کشتى بازرسى
فرمانده کل
فرمانده کل قوا
فرمانده یا خلبان هواپیما
فرماندهى
فرماندهى عالى
فرماندهى نیروى هوایى
فرماندهى کردن
فرمانروا
فرمانروا یا امیر
فرمانرواى دریاها
فرمانرواى مطلق
فرمانرواى مقتدر
فرمانروایى
فرمانفرما
فرمانفرماى کل
فرمانى
فرماى
فرمایش
فرمدار
فرمدارى
فرمودن
فرموده
فرمول
فرمول بندى
فرمول بندى تازه
فرمول بندى کردن
فرمول سازى
فرموک
فرمیوم
فرنشین
فرنى
فرنى و حریره و مانند آن
فرنگى
فرنگى ساز
فرنگى مابى
فرنگى پدر و هندى مادر
فره
فرهشت
فرهشتى
فرهنگ
فرهنگ ارمنى
فرهنگ بخش
فرهنگ جامع
فرهنگ جغرافیایى
فرهنگ عربى
فرهنگ عروضى
فرهنگ فرعى
فرهنگ لغات
فرهنگ لغات دشوار
فرهنگ لغات فنى
فرهنگ لغات هم معنى را تالیف کردن
فرهنگ لغات کامپیوتر
فرهنگ نظم و نثر لاتین و یونانى که سابقا در انگلستان تدریس مى شده
فرهنگ نویسى
فرهنگ نژادى
فرهنگ پذیرفتن
فرهنگ یونانى
فرهنگسار
فرهنگستان
فرهنگى
فرهومند
فرهى
فرهیخت پذیر
فرهیختار
فرهیختن
فرهیخته
فرهیختگر
فرو بردن
فرو بردن شمشیر یا نیزه
فرو بردنى ها
فرو برنده گل ولاى
فرو برى
فرو رفت
فرو رفتن
فرو رفته
فرو رفتگى
فرو رفتگى در زیر آب
فرو رفتگى در پوسته زمین
فرو رفتگى سطح
فرو رفتگى مصنوعى شن در میدان گلف
فرو رفتگى ناف مانند
فرو رونده
فرو رونده در گوشت
فرو ریختن
فرو ریزى
فرو زمین
فرو سرخ
فرو مانده
فرو نشاندن
فرو نشاندن خشم و غضب
فرو نشاننده
فرو نشانى
فرو نشستن
فرو ننشاندنى
فرو ننشستنى
فرو ننشسته
فرو کردن
فرو گذار
فرو گذاشت
فروبردن
فروبردنى
فروبرنده
فروبرى
فروتن
فروتن درحال هوشیارى
فروتنى
فروتنى کردن
فروختن
فروختنى
فروخته شده
فرود آمدن
فرود آمده
فرود آینده با چتر نجات
فرودافت
فرودگاه
فرودگاه دریایى
فرودگاه هلیکوپتر
فرودگاه هواپیما
فرور یختن
فرورفتن
فرورفتن در خیالات واهى
فرورفته
فرورویه
فروریختنى
فروریختگى
فروزان
فروزنده
فروزندگى
فروس مجدد
فروساخت
فروسال
فروش
فروش از طریق مزایده
فروش جنسى به شرط آن که مشترى کالاى دیگرى را هم بخرد
فروش مال التجاره حریق زده
فروش ملافه و اجناس ذرعى
فروش و معامله
فروش کالاهاى گوناگون نیم دار و ارزان
فروش یکجا و ارزان
فروشنده
فروشنده آلات برنده
فروشنده آهن آلات
فروشنده اسرار و اطلاعات محرمانه
فروشنده اقساطى
فروشنده اى که به همراه سیرک مى رود
فروشنده جواهر بدلى
فروشنده دوره گرد
فروشنده دوره گرد و جار زن
فروشنده سیار
فروشنده شکم بند زنانه
فروشنده لباس مردانه
فروشنده لوازم التحریر
فروشنده مشروب قاچاق
فروشنده مغازه
فروشنده مواد شیمیایى و گوشت و ترشى
فروشنده پشم و پنبه و امثال آن
فروشنده کامپیوتر
فروشنده گیاهان طبى
فروشندگى
فروشندگى با چرب زبانى و فشار
فروشى
فروشگاه
فروشگاه اختصاصى پادگان ارتش
فروشگاه بزرگ
فروشگاه داراى کالاهاى ارزان
فروشگاه زنجیرى
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
فروشگاه هاى مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
فروشگاه یا رستوران
فروشگاهى که همه نوع جنسى در آن یافت مى شود ولى قسمت بندى نشده
فروع
فروع و ضمائم
فروغ
فروماندگى
فرومایه
فرومایگى
فرومغناطیسى
فرونشاتى
فرونشست
فرونشستن
فرونشستن تب
فرونشستگى احساسات یا فعالیت
فرونشینى
فروننشسته
فروهر
فروکش
فروکش آب رودخانه
فروکش کردن
فروکشى
فروگذار کردن
فروگذارى
فروگشا
فروگیر
فروگیر پذیر
فروگیرى
فرویش
فرکانس
فرکانس و نوسانات امواج الکتریکى را تغییر دادن
فرگشا
فرگشا شناسى
فرگشاپذیر
فرگشایى
فرگشایى کردن
فرگشت
فرگشت گراى
فرگشتى
فریاد
فریاد اعتراض و بى صبرى مثل عجب و واه و غیره
فریاد تحریک و تشویق براى تازى شکارى مخصوص صید روباه
فریاد جنگ
فریاد جنگى
فریاد حاکى از خوشحالى و تعجب و حیرت
فریاد خوش آمد مثل هالو و چطورى و همچنین به جاى آهاى به کار مى رود
فریاد خوشحالى
فریاد دلخراش زدن
فریاد رس
فریاد رسى
فریاد زدن
فریاد زننده
فریاد شادى
فریاد شبیه جیغ
فریاد و نعره
فریاد و هلهله
فریاد پیروزى
فریاد کردن
فریب
فریب آمیز
فریب اغفال
فریب خوردن
فریب خورده
فریب خوردگى
فریب خورى
فریب دادن
فریب دهان
فریب دهنده
فریب نفس
فریب نفس خورده
فریب و اغوا
فریب پذیر
فریبا
فریبا نمودن
فریبده
فریبنده
فریبندگى
فریبکار
فریبکارى
فرید
فریزیا
فریس
فریسى
فریفتن
فریفته شدنى
فریفتگى
فریور
فریورى
فزاینده
فزون گرایى
فزونرو
فزونساز
فزونى
فزونگر
فس
فساد
فساد آمیز
فساد اجتماعى و اخلاقى
فساد اخلاق
فساد الیاف
فساد بافتها
فساد تدریجى
فساد جمع شدن
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیمارى قند
فساد عضو بر اثر نرسیدن خون
فساد نا پذیر
فساد ناپذیر
فساد ناپذیرى
فساد نژادى در اثر حفظ و ابقاء صفات بد
فساد و تحلیل میکرب
فساد و زوال در اثر عامل خارجى
فساد پذیر
فسخ
فسخ نا پذیرى
فسخ ناپذیر
فسخ نکردنى
فسخ پذیر
فسخ کردن
فسخ کردنى
فسخ کننده
فسخى
فسفات
فسفات دار
فسفات زدن به
فسفر
فسفر افکنى
فسفردار
فسفرى
فسق
فسق و فجور
فسیل
فسیل جانور نرم تنى که منقرض شده است
فسیل دار
فسیل شدن
فسیل مانند
فش فش
فشار
فشار آور
فشار آوردن
فشار آوردن بر
فشار با آرنج
فشار با سر
فشار با نوک انگشت
فشار باصره
فشار به جلو
فشار جو
فشار خفیف
فشار خون
فشار خون خیلى پایین
فشار خون کم یا پایین
فشار خیلى ضعیف و غیر عادى رگها
فشار دادن
فشار دهنده
فشار زا
فشار سخت
فشار سنج
فشار سنج آبگونه و مواد منفجره
فشار سنج نمودار درجه فشار جوى
فشار قوى
فشار موتور
فشار نا پذیر
فشار هوا
فشار هواى داخل سفینه را تنظیم کردن
فشار و زور در امرى
فشار وارد آوردن بر
فشار کم
فشارسنج
فشارنده
فشارنگار
فشارنگارى
فشارى
فشاندن
فشردن
فشردن زور دادن
فشرده
فشرده سازى
فشرده نشدنى
فشرده و مختصر
فشرده و نافشرده کننده
فشرده کردن
فشردگى
فشردگى انباره
فشردگى داده ها
فشفاش
فشفشه
فشفشه در کردن
فشنگ
فشنگ خور یا خزانه
فشنگ ضد آتش
فصاحت
فصاحت فروشى یا استعمال صنایع لفظى
فصاحت و بلاغت
فصاد
فصح
فصد
فصل
فصل انگور چینى
فصل بذر
فصل بهار
فصل زمستان
فصل شکوفه آورى
فصل کم کارى
فصل یا قسمت مختصرى
فصل یا قسمتى از کتاب
فصلى
فصیح
فضا
فضا جامه
فضا دارى
فضا زمان
فضا پیما
فضا کشتى
فضا یا محیط محدود و مشخص شده
فضائیت
فضاحت
فضادار
فضال
فضانورد
فضانوردى
فضانورى کردن
فضاى آزاد
فضاى احاطه کننده
فضاى اشغال شده به وسیله ماده
فضاى اشکوب
فضاى اطراف هر جسمى
فضاى باریکى درچاپ
فضاى باز
فضاى بین دوایر متحد المرکز
فضاى تهى
فضاى خارج از منضومه شمسى
فضاى خارج از هوا یا جو زمین
فضاى خالى
فضاى داخل خلیج یا دریاچه
فضاى راکد
فضاى زیاد
فضاى زیر زمین
فضاى صحن
فضاى فرعى
فضاى ماوراء جو
فضاى مجوف
فضاى مرده
فضاى میان جنگل
فضاى نامحدود
فضاى هوایى
فضاى کار
فضایى
فضایى و حال
فضایى و زمانى
فضل فروش
فضل فروشى
فضل فروشى کردن
فضل و دانش
فضل و کمال
فضلا
فضله
فضله مگس
فضول
فضولات
فضولانه
فضولانه آمدن
فضولانه نگاه کردن
فضولى
فضولى در کار دیگران
فضولى کردن
فضیلت
فطرت
فطرتا گیج
فطرى
فطیر
فطیرى
فعال
فعال سازى
فعال شدن
فعال شونده
فعال و غیر فعال
فعال کردن
فعال کننده
فعالانه
فعالیت
فعالیت انتخاباتى کردن
فعالیت خود به خود
فعالیت لزرشى و ارتعاشى
فعالیت مجدد
فعالیت مغزى را نشان دادن
فعالیت مفید
فعالیت هاى فوق برنامه اى دانش آموز فوق برنامه اى
فعالیت کننده
فعل
فعل سازى
فعل لازم
فعل متعدى
فعل معین
فعل معین شرطى
فعل و انفعال
فعل و انفعال داخلى داشتن
فعل و انفعالى
فعل کمکى خواهم
فعل گذشته بعید
فعلا
فعله
فعلى
فغان
فقدات یا کمبود صفرا
فقدان
فقدان اسید کلریدریک در شیره ى معده
فقدان تدریجى
فقدان حس شامه
فقدان دقت
فقدان رنگ دانه
فقدان صدا یا خفگى آن به علت فلج تارهاى صوتى
فقدان ضربان یا تپش
فقدان قدرت دفع ادرار
فقدان لب به طور مادرزادى
فقدان ملایمت
فقدان مهمان نوازى
فقدان نیروى اراده
فقدان هم آهنگى
فقر
فقر اقتصادى
فقراتى
فقرالدم
فقره
فقره اصلى
فقره برجسته
فقره بندى
فقره تعریف نشده
فقره فهرست
فقط
فقط بجز
فقط بخاطر
فقط به یک زبان
فقط تا روى پوست
فقط در یک وهله
فقط گرفتنى
فقط یک طرفش پخته
فقط یکبار
فقه
فقهى
فقور
فقیر
فقیر کردن
فقیرانه
فقیه
فقیه برهمایى
فل بهار
فلات
فلات قاره
فلات مرتفع و صخره دارى که تقریبا هیچ درختى نداشته باشد
فلات چمن زار
فلاحت
فلاحتى
فلاخن
فلاسک
فلاش عکاسى
فلان
فلان و فلان
فلان چیز
فلانل
فلانل مانند
فلانل نما
فلاوانون
فلاون
فلاکت
فلاکت بار
فلج
فلج اطفال
فلج اعضاى سافل
فلج بر
فلج خفیف
فلج سازى
فلج شدن
فلج عضله
فلج مرتعش
فلج ناقص
فلج نصف بدن
فلج نیمه بدن
فلج پا
فلج پایین تنه
فلج کردن
فلج کننده
فلجى که به علت استعمال مشروبات الکلى ایجاد مى شود
فلز
فلز آب داده
فلز آب نقره ایى
فلز آلات
فلز آلومینیوم
فلز بریلیوم به رنگ خاکسترى فولادى
فلز تکنتیوم
فلز دو ظرفیتى باریوم
فلز را ورقه کردن
فلز روى
فلز زرورق
فلز شناس
فلز فروشى
فلز قلیایى
فلز لاجورد
فلز مانند
فلز مرکب از مس و قلو و روى
فلز منیزیوم
فلز ناخالص
فلز نرم و مومى شکل نقره فام
فلز نیم سوخته
فلز ورق
فلز ورق شده
فلز کارى
فلز کردن
فلز یا مس پرداخت نشده و ناخالص
فلزات غیر آهنى
فلزدار
فلزساز
فلزسازى
فلزى
فلزى از جنس کروم
فلزى سخت و خاکسترى رنگ
فلزى کردن
فلزى کمیاب
فلزکار
فلزگرى
فلس
فلس بالان
فلس دار
فلس فلس
فلس مانند
فلسطین
فلسطینى
فلسفه
فلسفه افلاطون
فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
فلسفه انتظام گیتى
فلسفه اى که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجود مى داند
فلسفه اپیکورى
فلسفه ایده آلى شدن
فلسفه بدبینى
فلسفه تقدیرى
فلسفه جبرى
فلسفه جوکى
فلسفه خارج جهان مادى
فلسفه خوش بینى
فلسفه خوشى پرستى و تمتع از لذایذ دنیاى زودگذر
فلسفه درویش ها
فلسفه رواقیون
فلسفه شکاکى و بدبینى
فلسفه صبر و عدم جنبش
فلسفه صدفى
فلسفه صورى
فلسفه طبیعى
فلسفه عرضى
فلسفه عرفانى یا روحانى
فلسفه عقلانى
فلسفه عملى
فلسفه عملى و مثبت
فلسفه عیاشى و خوشگذرانى
فلسفه فردى
فلسفه مارکسیست
فلسفه ماوراء الطبیعه
فلسفه ماوراء طبیعه
فلسفه نسبیه
فلسفه همنوع دوستى
فلسفه واقع بینى واقعیت گرایى
فلسفه ى احتمالى
فلسفه ى تمرکز قدرت یا استبداد
فلسفه ى مذهب اوانجلى
فلسفه یا مذهب ذن بودائیسم
فلسفى
فلسفى کردن
فلسى
فلش
فلش پشت سوراخ بینى سوسمار
فلفل
فلفل دار
فلفل دانه
فلفل زدن به
فلفل شیرین
فلفل فرنگى شیرین
فلفل فرهنگى
فلفل قرمز
فلفل قرمز هندى
فلفل نمکى
فلفل پاشیدن
فلفل کوبیده
فلفل گینه
فلفلى
فلق و شفق خورشید
فلمنگى
فلو
فلوئور
فلوئورسانس
فلوار
فلواریت
فلوت
فلوت داراى صداى زیر
فلوت زدن
فلوت زن
فلور
فلورئورسان
فلورسکوپ
فلورور
فلورید
فلورید سدیم و آلومینیم
فلورید مرکب از چهار اتم فلورین
فلورین
فلوس
فلوقه
فلوکس
فلک
فلک الافلاک
فلکه
فلکى
فم المعدى
فمى
فن
فن آرایش و تزیین
فن آمارگرى
فن آموزش و پرورش کودک
فن اتشبازى
فن اداره خانه
فن استخراج و ذوب فلزات
فن استفاده از دستگاه هاى الکتریکى و خودکار در هوا نوردى و نجوم
فن انتقاد
فن اهلى کردن جانوران و حیوانات وحشى
فن بیان و تعریف چیزى به صورت علائم و نشانه هاى رمزى
فن تدابیر جنگى
فن ترسیم نقشه
فن تشخیص امراض از روى عکسبردارى با اشعه مجهول
فن تعلیم
فن تلگراف
فن تهیه نقوش الوان
فن حکاکى و قلم زنى
فن خطابه
فن درام نویسى
فن درست تلفظ کردن
فن دفاع بدون اسلحه ژاپونى
فن رنگرزى
فن شاعرى
فن شمشیر بازى
فن شنا
فن شناس
فن شناسى
فن فن
فن فن کردن
فن فن کننده
فن قیاس اوزان اتمى عناصر با یکدیگر
فن لشکرکشى
فن ماساژ و جابجا کردن ستون فقرات
فن مایش و صحنه سازى
فن معالجه و درمان امراض پا
فن معمارى
فن مکانیک هواپیمایى
فن نمایش
فن نمایش داستانها
فن نمایش و تئاتر
فن نگارش
فن هدایت هواپیما
فن و هنر وقت سنجى
فن پرتاب موشک
فن پرتاب گلوله یا موشک در فضا
فن پرهیز یا رژیم غذایى
فن چاپ
فن ژاپونى دفاع بدون اسلحه
فن کمر
فنا
فنا ناپذیر
فنا کردن
فناناپذیر
فناناپذیر کردن
فناپذیر
فنجان
فنجان باز
فنجان فلزى
فنجان قهوه خورى
فنجان چاى
فنجان چاى خورى بى دسته
فنجان گذاشتن
فنجانى
فندق
فندق جمع کن
فندق شکن
فندق کوچک
فندقه
فندک
فنر
فنر تخت خواب
فنر مارپیچ
فنر مارپیچ تخت خواب
فنر نصب کن
فنر کوچک
فنر یاسیم لوله پاک کن
فنرى
فنرى بودن
فنلاند
فنلاندى
فنون
فنون شاعرى
فنونى
فنى
فنک
فنیقى
فهرست
فهرست اسامى
فهرست اسامى شاگردان یا سربازان
فهرست اسامى مجرمین و اشخاص مورد سوء ظن
فهرست اصطلاحات
فهرست اغلاط
فهرست اموال
فهرست انتخاب
فهرست انتخاب نمایشى
فهرست به فهرست بردن
فهرست تجارتى
فهرست تقابلى
فهرست خوراک
فهرست داوطلبان
فهرست دستى
فهرست راهنما
فهرست رجال
فهرست ساختن
فهرست سازى
فهرست سازى بعدى
فهرست سازى قبلى
فهرست سیاه
فهرست سیلاب یا هجاهاى کلمات
فهرست علائم و اختصارات
فهرست قیمت اجناس
فهرست لغات
فهرست لغات و اسامى
فهرست ما یملک
فهرست مختصر
فهرست معانى
فهرست منتظران مشاغل
فهرست نامزدهاى انتخاباتى
فهرست نمایش هاى آماده براى نمایش دادن
فهرست نویسى
فهرست نگار
فهرست هیئت یاعده اى که براى انجام خدمتى آماده اند
فهرست وارونه
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
فهرست واژه هاى هم معنى
فهرست پرونده
فهرست کتب
فهرست کردن
فهرستى
فهرستى که در آن قیمت اجناس یا آگهى و یا کالاهاى تجارتى را نوشته اند
فهم
فهم اجمالى
فهم ضمنى
فهم کلمات از راه حرکات لب
فهماندن
فهمیدم
فهمیدن
فهمیدنى
فهمیده
فهمیده و با ادب
فهمیده و مودب بودن
فواره
فواره آب آشامیدنى
فواره زدن
فواره زدن آب
فواره ى بلند
فواره کوچک
فوت
فوت و فن
فوت کرد
فوت کردن
فوتبال
فوتبال بازى کردن
فوتبال بازى کن
فوتوفوبى
فوتون
فوران
فوران تند و ناگهانى داشتن یا کردن
فوران کردن
فوران کننده
فورانى
فوراً
فوراً برگ
فوراً تهیه کردن
فورت دادن
فورسیتیه
فورمول
فورمیکا
فورى
فورى رفتن
فوریت
فوریه
فوفل
فوق
فوق ابرویى
فوق الذکر
فوق الطبیعه
فوق العاده
فوق العاده برجسته
فوق العاده حساس
فوق العاده خطرناک
فوق العاده دادن
فوق العاده سرد
فوق العاده سرد کردن
فوق العاده ظریف
فوق العاده فعال
فوق العاده و هزینه ى سفر
فوق العاده پرواز
فوق العاده گرانبها
فوق العادگى
فوق المعده
فوق المعدى
فوق زبان
فوق طبیعت
فوق عادى
فوق عددى
فوق نماد
فوق هادى
فوق هدایت
فوق همگردان
فوق همگردانى
فوق کامپیوتر
فوق گروه
فوقانى
فول
فولاد
فولاد کارى
فولکلور
فوکسیه
فوکولى
فى البداهه خواندن یا اجرا کردن
فى البدیهه
فى الجمله
فى المثل
فى الواقع
فى نفسه
فک
فکاهى
فکاهى نویس
فکاهیات
فکر
فکر بد
فکر بکر
فکر بکر و ناگهانى
فکر تصادفى
فکر دائم
فکر روشن
فکر ساده و بدون تصور اطفال
فکر شده
فکر قبلى
فکر نکرده
فکر چیزى را کردن
فکر کردن
فکر کردنى
فکر کسى را خراب کردن
فکر کسى را مختل کردن
فکر کننده
فکرا
فکرنکردنى
فکرى
فکرکاهل
فکور
فکى
فیبر
فیبر کردن
فیبروسیت
فیبرین
فیتر
فیتر یا مکانیکى که لوله هاى گاز و لوازم گاز منازل را نصب و تعمیر مى کند
فیروز
فیروزه
فیروزى
فیزوالکتریک
فیزیولوژى
فیزیولوژى بافتى
فیزیک
فیزیک اتمى
فیزیک اصطکاکى
فیزیک حالت جامد
فیزیک دان
فیزیک نجومى
فیزیک نور
فیزیکى
فیس
فیش
فیصل دادن
فیصل دهنده
فیصله دادن
فیض
فیض الهى بخشیدن
فیض بخش
فیل
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
فیل عاج دار
فیل هارمونیک
فیل گوش
فیلبان
فیلتر سیگار
فیلسوف
فیلسوف برهنه
فیلسوف یا معلم اخلاق
فیلسوفانه دلیل آوردن
فیلم
فیلم اخبار جارى روز
فیلم برداشتن از
فیلم تلویزیونى
فیلم خوان
فیلم خیلى کوچک براى عکس هاى خیلى ریز
فیلم را دوبله کردن
فیلم سینما
فیلم سینمایى
فیلم سینمایى نیمه مستند
فیلم عکاسى
فیلم عکاسى 35 میلى مترى
فیلم مانند
فیلم مثبت
فیلم منفى
فیلم ناطق صنعت فیلم ناطق
فیلم نگار
فیلم هاى میکى موس
فیلم هاى نقاشى شده
فیلم پلیسى
فیلم گذاشتن
فیلم یا نمایش گاوچرانان آمریکایى
فیلمبردارى کردن
فیلمى
فیله ماهى سرخ کرده
فیله مینیون
فیلیپین
فیلیپینى
فیمابین
فین
فین فینى
فینه
فیوز
فیوز مخصوص انفجار مرمى از مسافت دور
فیوزدار کردن
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات