دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف و در زبان انگلیسی و دیکشنری
و
و ابر
و بانشاط
و بس
و ته پهن
و رک
و رکى
و زنده
و زیرى
و زین
و سپس محروم کردن
و عالى
و غیره
و قس علیهذا
و لوله
و لوله انداختن
و مانند آن
و همچنین
و ول خوردن
و یار
وا ماندن
وا کردن
وابافتن
وابافته شدن
وابران
وابسته
وابسته به
وابسته به آئین تشییع جنازه
وابسته به آئین دخول
وابسته به آئینه و نور منعکس شده
وابسته به آب
وابسته به آب شناسى
وابسته به آب شیرین
وابسته به آب هاى راکد
وابسته به آب یا سایر محلول هاى موجود در قشر زمین
وابسته به آبله
وابسته به آبچلیک
وابسته به آتشفشان شناسى
وابسته به آثار آتى و پیش بینى مرض
وابسته به آدم 80 ساله
وابسته به آدمکشى
وابسته به آرمان گرایى
وابسته به آرواره
وابسته به آسمان
وابسته به آسمان شناسى
وابسته به آسمان نگارى
وابسته به آسیب شناسى
وابسته به آسیب شناسى گیاهان
وابسته به آلت تناسلى و جماع
وابسته به آلت ذکور
وابسته به آلت رجولیت
وابسته به آلفرد تنیسان شاعر انگلیسى
وابسته به آلمان
وابسته به آمارگیرى نفوس
وابسته به آموزش و پرورش
وابسته به آن
وابسته به آوا و پژواک
وابسته به آواز دسته جمعى
وابسته به آپولو
وابسته به آینه طبى یا سپکولوم
وابسته به اتاق نشیمن
وابسته به اجتماع
وابسته به اجسام ساکن
وابسته به احساسات
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت به والدین جنس مخالف خود
وابسته به احشاء
وابسته به اخطار یا آگاهى یا انگیزه
وابسته به ادارات داخلى
وابسته به اداره بازى و کاغذ پرانى
وابسته به ادبیات
وابسته به ادبیات باستانى
وابسته به ادراک و بینش
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
وابسته به اساطیر
وابسته به اسب
وابسته به اسب دوانى
وابسته به استادى
وابسته به استخوان بندى
وابسته به استخوان شناسى
وابسته به استخوان فک پایین
وابسته به استخوان لگن خاصره
وابسته به استخوانپزشکى
وابسته به استفاده از چند کلید یا چند لحن موسیقى در یک وهله
وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
وابسته به استنتاج
وابسته به استکانیان
وابسته به اسم
وابسته به اسید دو ظرفیتى
وابسته به اسید فرمیک
وابسته به اشاره با سرو دست
وابسته به اشعار قدیم فرانسه
وابسته به اشعه مادون قرمز
وابسته به اصطلاحات علمى و فنى
وابسته به اصل آتش
وابسته به اطلاع یا الهام قبلى
وابسته به اعتدال شب و روز
وابسته به اعتقاد نامه نیسن
وابسته به اعصاب و عضلات
وابسته به اعماق اقیانوس
وابسته به اقامت
وابسته به اقتصاد اجتماعى
وابسته به التزام
وابسته به الحاق
وابسته به الهه کانون خانواده
وابسته به امراض پیرى
وابسته به اموال حقوقى که مشمول مرور زمان نیست
وابسته به امور ادارى
وابسته به امین ترکه
وابسته به اناکریان شاعر یونانى
وابسته به انتقال فکر
وابسته به انجماد سنجى
وابسته به انجمن طرفدار کسب نفوذ سیاسى و بلدى به وسیله رشاء
وابسته به انجمن نوازندگان
وابسته به انجیل لوقا
وابسته به انجیل متى
وابسته به انحطاط
وابسته به اندونزى
وابسته به انسان
وابسته به انسان جدید
وابسته به انسان شناسى
وابسته به انسان غارنشین
وابسته به انسان هاى عصر قدیم
وابسته به انسان وحشى و اولیه
وابسته به انسگان شناسى
وابسته به انشاى ادبى
وابسته به انکار خدا
وابسته به انگیزش و تحریک درونى
وابسته به اهالى شمال آفریقا
وابسته به اواخر دوره عصر حجر قدیم
وابسته به اوج
وابسته به اوست هاى قفقاز
وابسته به اولیاء و بزرگان مذهب
وابسته به ایالت پنسیلوانیا
وابسته به ایتالیایى هاى قدیم
وابسته به ایجاد حرارت توسط برق
وابسته به ایجاد کردن یا زادن
وابسته به ایران
وابسته به ایمنى شناسى
وابسته به ایکاروس
وابسته به باب المعده
وابسته به باد مغرب
وابسته به باده گسارى
وابسته به بادگیر
وابسته به باریکه
وابسته به بازرگانى دریایى
وابسته به باستان شناسى
وابسته به باغبانى و گل کارى
وابسته به بافت شناسى
وابسته به بالتیک
وابسته به باکترى
وابسته به باکترى شناسى
وابسته به باکوس الهه ى باده و باده پرستى
وابسته به باکوس خداى مى گسارى و پرستش او
وابسته به بخارات مضر بدن
وابسته به بخش شمالى ایالت
وابسته به بخشنامه پاپ
وابسته به بدبینى
وابسته به بدگویى و اتهام
وابسته به برنگرى
وابسته به برون همسرى یا برون پیوندى
وابسته به بس پردازى
وابسته به بستر بیمار
وابسته به بشر دوستى
وابسته به بطلمیوس جغرافى دان و منجم
وابسته به بعد از تولد
وابسته به بعد از طوفان
وابسته به بعد از عروسى
وابسته به بعد از نصف النهار
وابسته به بعد سوم
وابسته به بلسان
وابسته به بلوغ
وابسته به بنا
وابسته به بنزین
وابسته به به نژادى
وابسته به بهره بردارى
وابسته به بوسه یا تماس
وابسته به بوم شناسى گروهى
وابسته به بویایى
وابسته به بى سوادى
وابسته به بى مفصلان
وابسته به بیمارى فلج کودکان
وابسته به بینایى
وابسته به بینى
وابسته به تار
وابسته به تاریخ علوم طبیعى
وابسته به تب
وابسته به تبعیض یا تمیز
وابسته به تجزیه در اثر گرما
وابسته به تجلى خدا به انسان
وابسته به تجلیل نفس
وابسته به تحرک
وابسته به تحصیل ادبیات و آثار باستانى یونان و رم مبنى بر انسانیت
وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
وابسته به تحلیل گرما
وابسته به تحولات عظیم
وابسته به تخصیص و تعیین
وابسته به تخمک
وابسته به تدریس هنرهاى فنى مختلف
وابسته به تذکیر و تانیث
وابسته به تراکم
وابسته به تربیت
وابسته به ترس بى جا
وابسته به ترسیمات برجسته
وابسته به تروا
وابسته به تزیینات برجسته سه ترک
وابسته به تسپیس شاعر یونانى
وابسته به تسکین یا دلجویى
وابسته به تشخیص ناخوشى
وابسته به تشریفات
وابسته به تشریک مساعى
وابسته به تشییع جنازه
وابسته به تصدى
وابسته به تصورات و پندارها
وابسته به تعالى روحى
وابسته به تعالیم مذهبى
وابسته به تعدد یا ائتلاف حزبى
وابسته به تعدیل هزینه
وابسته به تعلیم و تربیت
وابسته به تعهد یا قول
وابسته به تعویض یا جابجا سازى
وابسته به تغذیه
وابسته به تغییر و دگرگونى
وابسته به تغییرات بافتى مغز
وابسته به تغییرات شیمیایى زمین
وابسته به تغییرات هورمونى و بدنى زن قبل از حاملگى
وابسته به تفتیش و بازرسى
وابسته به تفسیر
وابسته به تفکیک و تبعیض
وابسته به تقسیم خودبخود
وابسته به تقسیمات
وابسته به تقلید
وابسته به تقلید کورکورانه
وابسته به تقلیل درجه حرارت
وابسته به تماشاخانه
وابسته به تمدن رومى
وابسته به تمرکز روانى
وابسته به تناسل
وابسته به تند نویسى
وابسته به تنگه پاناما
وابسته به توارد یا انتقال فکر
وابسته به توتم
وابسته به توجیه
وابسته به توحید
وابسته به توده مردم
وابسته به توسکانى در ایتالیا
وابسته به تولید مثل یا آبستنى غیر جنسى
وابسته به تولید نور
وابسته به تولید نیروى برق به وسیله آب یا بخار
وابسته به تک یاخته آغازى
وابسته به تکان حرکت کننده با صعوبت
وابسته به تکزاس
وابسته به تیره
وابسته به تیره ریشه پایان
وابسته به تیره عنابها
وابسته به تیره پشت
وابسته به تیره گاو
وابسته به تیره گربه
وابسته به تیغه یا دیواره یا تفکیک
وابسته به تیفوئید
وابسته به تیول
وابسته به ثوابت
وابسته به جادوگرى
وابسته به جاذبه زمین
وابسته به جامعه
وابسته به جامعه شناسى
وابسته به جان میلتون و اشعار او
وابسته به جان گرایى یا همزاد گرایى
وابسته به جان یا زندگى حیوانى انسان
وابسته به جانور تک سلولى
وابسته به جانور دهان گرد
وابسته به جانور دوزیستى
وابسته به جانور شناسى
وابسته به جانور شناسى تطبیقى و توصیفى
وابسته به جانوران
وابسته به جانوران برابر پاى
وابسته به جانوران ذره بینى
وابسته به جانوران همه چیز خور
وابسته به جبر و تفویض
وابسته به جراحى
وابسته به جرگه
وابسته به جزء
وابسته به جزا و کیفر
وابسته به جزیره
وابسته به جزیره انسان
وابسته به جزیره خیالى لى لى پوت
وابسته به جسم بسیط
وابسته به جسم زرد تخمدان یا زرده تخم مرغ
وابسته به جشن باده گسارى و شادمانى
وابسته به جشن و عشرت
وابسته به جغرافیاى حیوانى
وابسته به جغرافیاى سیاسى
وابسته به جفت
وابسته به جفت گیرى
وابسته به جفت گیرى جانوران از یک جنس
وابسته به جفت یا نقاط متقابل
وابسته به جلو
وابسته به جلو عقده عصبى
وابسته به جلو مغز
وابسته به جلوگیرى
وابسته به جلگه هاى پهناور آمریکاى جنوبى
وابسته به جلیدیه یا عدسى چشم
وابسته به جماع و مقاربت
وابسته به جمجمه خوانى
وابسته به جن
وابسته به جناق سینه
وابسته به جنس خنثى
وابسته به جنس مخالف
وابسته به جنسیت
وابسته به جنین
وابسته به جهان آفرین یا اهریمن
وابسته به جویدن
وابسته به حاشیه
وابسته به حافظه
وابسته به حالت ویژه
وابسته به حبوبات و گیاهان خوردنى
وابسته به حداقل
وابسته به حداکثر
وابسته به حرارت مرکزى زمین
وابسته به حروف الفباى قدیم یونان و روم
وابسته به حروف بى صدا
وابسته به حروف جدید هیروگلیفى
وابسته به حروف چاپى
وابسته به حرکت
وابسته به حرکت جزر و مد در اثر ماه
وابسته به حرکت مایعات و نیروى محرکه مایعات
وابسته به حزب محافظه کار
وابسته به حس بساوایى
وابسته به حس بویایى
وابسته به حس لامسه
وابسته به حشرات دونده
وابسته به حضیضى
وابسته به حفره پس زانو
وابسته به حفره یا جاى خالى
وابسته به حفظ یا حراست
وابسته به حق شفعه
وابسته به حلق و گلو
وابسته به حلق یا گلو
وابسته به حلقه یا کمربند کوچک
وابسته به حواس یا احساسات
وابسته به حوض غسل تعمید
وابسته به حکومت سلطنتى
وابسته به حکومت یکه تازى
وابسته به خاصیت حرف هجادار
وابسته به خانواده سوسک هاى روغنى
وابسته به خانواده سگ
وابسته به خانواده طوطى
وابسته به خانواده غوک
وابسته به خانواده مارهاى بى زهر
وابسته به خانواده نیم بالان خون آشام
وابسته به خانواده پروانه آسایان
وابسته به خانواده کاج
وابسته به خداوند یعنى حضرت مسیح
وابسته به خدایان دروغى و بت ها
وابسته به خدایان و ارواح عالم اسفل
وابسته به خدایان کوه المپ
وابسته به خدمت
وابسته به خرابکارى
وابسته به خرطوم داران عاجدار
وابسته به خرچنگ هاى دریایى
وابسته به خفاش
وابسته به خلق اسطوره
وابسته به خلقت عالم وجود
وابسته به خلنگ
وابسته به خلیفه
وابسته به خواص فیزیکى و شیمیایى اجسام
وابسته به خواص مغناطیسى جسم الکتریکى چرخنده
وابسته به خود
وابسته به خود کشى
وابسته به خودبسندى
وابسته به خورشید
وابسته به خون
وابسته به خون و رگها
وابسته به خوک
وابسته به خیال پرستى
وابسته به دائره المعارف
وابسته به دادگاه
وابسته به دارو شناسى
وابسته به داروسازى
وابسته به داستان و رمان
وابسته به دامپزشکى
وابسته به دان کیشوت
وابسته به دانش یا آگاهى
وابسته به دانشگاه اکسفورد
وابسته به دایره
وابسته به دبیرخانه
وابسته به دخالت
وابسته به دراز پایان
وابسته به درجه حرارت هسته اتمى
وابسته به درجه دوم هم چندى
وابسته به درز سهمى جمجمه
وابسته به درشت نى
وابسته به درمان روانى
وابسته به درمان شناسى
وابسته به درک و احساس
وابسته به دریانوردى
وابسته به دریاى سیاه
وابسته به دریاى مدیترانه
وابسته به دریاى کاریب
وابسته به دست
وابسته به دسته خوانندگان
وابسته به دسته راهبان فرقه فرانسیس مقدس
وابسته به دسته سرود خوانان
وابسته به دسته یا گروه
وابسته به دستگاه ادارى تناسلى
وابسته به دستگاه ادرار و اعضاى تناسلى
وابسته به دستگاه عصبى نباتى
وابسته به دفتر اسناد رسمى
وابسته به دفع شهوت یک زن با زن دیگر
وابسته به دل
وابسته به دلائل نظرى
وابسته به دلتا
وابسته به دم
وابسته به دندانسازى
وابسته به دنیا
وابسته به دهان
وابسته به دهانه حنجره
وابسته به دو خط مستقیم
وابسته به دو لوله الکترونى که جریان برق در آنها در دوجهت متضاد جریان یابد
وابسته به دوبالان
وابسته به دودمان پدرى
وابسته به دوران بشر اولیه
وابسته به دوران رشد تخم یا نطفه
وابسته به دوران قبل از عصر آهن اروپا
وابسته به دوران ماقبل عصر سنگ
وابسته به دوران کهنه سنگى اروپا
وابسته به دوربین نجومى
وابسته به دوره بعد از اسارت یهود در بابل
وابسته به دوره بعد از عصر یخ بندان
وابسته به دوره بین عصر حجر قدیم و جدید
وابسته به دوره دوم عصر حجر قدیم یا کهنه سنگى
وابسته به دوره زمین شناسى بین پرمیان و دوره سوم
وابسته به دوره زمین شناسى حاضر که از پایان دوره پلیستوسن شروع مى گردد
وابسته به دوره زمین شناسى پرمیان
وابسته به دوره سوم
وابسته به دوره فرعى یخبندان
وابسته به دوره قبل از بلوغ
وابسته به دوره پالیوسین
وابسته به دوره پلیوسن
وابسته به دوره پیش کودکستان
وابسته به دوره کارآموزى یا آزمایشى
وابسته به دورهم اندیشى
وابسته به دوک
وابسته به دکلمه
وابسته به دید
وابسته به دید چشم
وابسته به دیده بانى
وابسته به دیر یا صومعه
وابسته به دیوان سالارى
وابسته به دیوانه ها یا دیوانه خانه
وابسته به رئیسه خاندان
وابسته به رابطه برق و حرارت
وابسته به راست روده
وابسته به راسته و دسته
وابسته به راه آهن
وابسته به راهبان کرملى
وابسته به راهروى درخواب
وابسته به راهنمایى و هدایت
وابسته به رزم آرایى
وابسته به رزم شیوه
وابسته به رسانه یا برندگر
وابسته به رسوب یا باقیمانده
وابسته به رسیدگى
وابسته به رشد شناسى
وابسته به رفتار و سلوک
وابسته به رقص
وابسته به رقص مرگ
وابسته به رنگ نگارى
وابسته به رنگ یا رنگرزى
وابسته به روابط بین المللى
وابسته به روان زخم
وابسته به روان شناسى
وابسته به روانپزشکى
وابسته به روانکاوى
وابسته به روحانیون
وابسته به رود نیل
وابسته به رودخانه استیکس
وابسته به روده تهى
وابسته به روده دراز
وابسته به روز خداوند یعنى یکشنبه
وابسته به روش آموزشى سقراط
وابسته به روش جراحى ترمیمى استخوان
وابسته به روغن
وابسته به روم شرقى
وابسته به رویش تخم
وابسته به رژیم غذایى
وابسته به رکاب
وابسته به ریاست جمهور
وابسته به ریاضیات
وابسته به ریشه ماهیچه
وابسته به ریه
وابسته به ریه و قلب
وابسته به ریگ
وابسته به زائده دندانى
وابسته به زایمان
وابسته به زبان شناسى
وابسته به زبان کوچک
وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
وابسته به زحل
وابسته به زمان
وابسته به زمان سنجى
وابسته به زمان گذشته
وابسته به زمانى که بیمارى از نظر بالینى قابل تشخیص نشده باشد
وابسته به زمین
وابسته به زمین شناسى
وابسته به زمین لرزه
وابسته به زن غیبگو یا ساحره
وابسته به زناشویى
وابسته به زنبور
وابسته به زنبور عسل یا مگس
وابسته به زندان
وابسته به زندگى
وابسته به زهر خنده
وابسته به زهر شناسى
وابسته به زهره
وابسته به زیبایى
وابسته به زیر توده یخ
وابسته به زیر سطح
وابسته به سئوال
وابسته به ساتیر
وابسته به ساختمان
وابسته به سبک معمارى در قرن هیجدهم
وابسته به ستاره کلب
وابسته به سحر و جادو
وابسته به سخن چینى یا شایعات
وابسته به سخنرانى
وابسته به سر
وابسته به سر اسحق نیوتن و کشفیات او
وابسته به سرب
وابسته به سرتاسر اقیانوس آرام
وابسته به سرخاندان
وابسته به سرعت صوت
وابسته به سرفه
وابسته به سرپرست
وابسته به سطح هاگدار و میوه آور قارچ
وابسته به سفارت
وابسته به سفال سازى
وابسته به سق
وابسته به سلسله اعصاب
وابسته به سلسله مراتب و ریاست
وابسته به سلطنت
وابسته به سلمانى
وابسته به سلول عصب
وابسته به سلولز
وابسته به سنجش فشار هوا
وابسته به سنگ آذرین سماکى
وابسته به سنگ شناسى
وابسته به سنگ هاى قیمتى
وابسته به سنگ هاى کوه
وابسته به سوسماران
وابسته به سکه
وابسته به سکه شناسى
وابسته به سیاره
وابسته به شاعره یونانى سافو
وابسته به شانه داران
وابسته به شاهرگ
وابسته به شبه جرم
وابسته به شبه جزیره
وابسته به شبکه
وابسته به شبکور
وابسته به شترمرغ سانان
وابسته به شجره نامه
وابسته به شخص دنیوى و غیر روحانى
وابسته به شخصیت حقوقى
وابسته به شرح زندگى
وابسته به شرف سالارى یا مالک سالارى
وابسته به شریان
وابسته به شعراى یمانى
وابسته به شغل و پیشه
وابسته به شقیقه یا گونه
وابسته به شماره
وابسته به شمال اروپا
وابسته به شنا
وابسته به شناخت شناسى
وابسته به شنوایى
وابسته به شنوایى یا صوت
وابسته به شهر آتن
وابسته به شهر ناپل
وابسته به شهر نشینى
وابسته به شهردار
وابسته به شهردارى
وابسته به شهرهس
وابسته به شهوت جنسى
وابسته به شوالیه ها یا سلحشوران
وابسته به شکار
وابسته به شکستن هسته اتم
وابسته به شکسپیر
وابسته به شکل
وابسته به شکل شناسى
وابسته به شکل یاخط هندسى
وابسته به شکم
وابسته به شیب سنجى
وابسته به شیر
وابسته به شیمى آلى
وابسته به صاحب انحصار
وابسته به صدقه
وابسته به صعود
وابسته به صوت شناسى یا دگرگونى صدا در زبان
وابسته به صومعه
وابسته به صیدماهى
وابسته به ضرب المثل
وابسته به ضمیر
وابسته به طاعون یا آفت
وابسته به طبق زنى
وابسته به طبقات بالاى اجتماع
وابسته به طرح اصلى یا نمونه اصلى
وابسته به طرز استقرار اجزاء اتم در فضا
وابسته به طرز تفکر
وابسته به طرز تفکر شخص
وابسته به طرز عمل و رویه
وابسته به طرز فکر یا شیوه ویژه کسى
وابسته به طرفدارى از منع مسکرات کردن
وابسته به طلب مغفرت و ندامت
وابسته به طلب و تمنا
وابسته به طوفان نوح
وابسته به طول جغرافیایى
وابسته به ظهور ثانوى عیسى قبل از هزار سال
وابسته به عالم بالا
وابسته به عالم نمایى و فضل فروشى
وابسته به عامل آمین
وابسته به عامل یا کارخانه
وابسته به عراق
وابسته به عرض جغرافیایى
وابسته به عرفان
وابسته به عروسى
وابسته به عشق شهوانى
وابسته به عصب
وابسته به عصب زیر زبانى
وابسته به عصب شناسى یا پى شناسى
وابسته به عصر حجر جدید
وابسته به عضلات گردن
وابسته به عضله و استخوان رکابى گوش میانى
وابسته به عقاید سیاسى ماکیاولى
وابسته به علائم مرض
وابسته به علم
وابسته به علم اخلاق
وابسته به علم بدیع یا معانى بیان
وابسته به علم ترمودینامیک
وابسته به علم حیات یا زندگى شناسى
وابسته به علم زمین پیمایى در سطح کره
وابسته به علم فیزیولوژى
وابسته به علم ماوراء طبیعى
وابسته به علم منطق جدلى
وابسته به علم هیئت
وابسته به علم وظایف اعضاء
وابسته به علوم الهى
وابسته به علوم عملى مختلف
وابسته به عمل
وابسته به عمل آب هاى گرم در پوسته زمین
وابسته به عنصر تیتانیوم
وابسته به عهد زمین شناسى که از پایان دوره مسوزوئیک تا امروزه است
وابسته به عهدى از زمین شناسى که از آغاز دوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
وابسته به عکاسى
وابسته به عکس یا نوشته شهوت انگیز
وابسته به عیال
وابسته به عید
وابسته به غده
وابسته به غده بزاق زیر گوش
وابسته به غده تیموس
وابسته به غده درقى
وابسته به غده شناسى
وابسته به غذا و پخت و پز
وابسته به غسل تعمید
وابسته به غور و تعمق
وابسته به غیبگویى
وابسته به فاحشه
وابسته به فاصله میان چشم و منقار پرندگان
وابسته به فراماسون
وابسته به فرشته
وابسته به فرشتگان سرافین
وابسته به فرصت یا موقعیت
وابسته به فرقه هاى مذهبى و روابط آنها با یکدیگر
وابسته به فرقه پیوریتان ها
وابسته به فرماندار
وابسته به فرمانداران رم قدیم
وابسته به فرمانرواى ظالم
وابسته به فرهنگ دو کشور
وابسته به فرهنگ لغات
وابسته به فرهنگ نویسى
وابسته به فروساخت
وابسته به فریسى
وابسته به فصاحت و بلاغت
وابسته به فضا و زمان
وابسته به فضانوردان
وابسته به فضله و کثافت
وابسته به فعالیت شیمیایى در گرماى زیاد
وابسته به فعل گذشته
وابسته به فلج
وابسته به فلسفه ارسطو
وابسته به فلسفه افلاطونى جدید
وابسته به فلسفه انتظام گیتى
وابسته به فن استخراج و ذوب فلزات
وابسته به فن تربیت حیوانات
وابسته به فن نمایش
وابسته به فن نوشتن
وابسته به فولکلور
وابسته به قارچ لجنى
وابسته به قاعده گى
وابسته به قانون
وابسته به قانون تحول
وابسته به قبل از تاریخ
وابسته به قبل از دوره اسارت یهود در بابل
وابسته به قبل از سرطان
وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
وابسته به قبیله و نژاد
وابسته به قدر مطلق
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولى رومى
وابسته به قدیم
وابسته به قرآن
وابسته به قراین
وابسته به قربانى
وابسته به قرنیه
وابسته به قشر غده ى فوق کلیه
وابسته به قشون کشى یا هئیت اعزامى
وابسته به قضاوت خیلى دقیق و سخت گیرانه
وابسته به قضیب
وابسته به قطب شمال
وابسته به قطب شمال و جنوب
وابسته به قطب منفى یا کاتد
وابسته به قطر
وابسته به قطعه اى موسیقى که در آن چند تن پشت سرهم دنباله آواز را مى گیرند
وابسته به قفسه سینه
وابسته به قلب و تحریف
وابسته به قلب و رگ هاى خونى
وابسته به قلمرو اسقف
وابسته به قلمرو اسقف اعظم
وابسته به قوزک پا
وابسته به قوم یا ملتى
وابسته به قوه حافظه
وابسته به قیافه شناسى
وابسته به قیمومت
وابسته به لطیفه و کلمات قصار
وابسته به لقاح
وابسته به لقب یاصفت
وابسته به لنین
وابسته به لوزالمعده
وابسته به لوقا
وابسته به لوله رحمى یا گذرگاه تخم
وابسته به لوله شکل نما
وابسته به لگاریتم
وابسته به لگن خاصره
وابسته به لیتوم
وابسته به مادرکشى
وابسته به مادیات
وابسته به مار
وابسته به مارتین لوتر
وابسته به مارى
وابسته به مال که
وابسته به مالاریا
وابسته به مالک
وابسته به ماموران سیاسى خارجه
وابسته به ماموریت
وابسته به ماه
وابسته به ماهى استخوانى
وابسته به ماهیگیرى
وابسته به ماکارونى
وابسته به مبادله تجارتى
وابسته به مبادى یا اصول
وابسته به مبحث اندازه گیرى بدن انسان
وابسته به مبحث خواص آب درحرکت
وابسته به مبلغین
وابسته به مثلثات
وابسته به مجاز
وابسته به مجلس سنا یا اعضاى آن
وابسته به مجموعه اصطلاحات
وابسته به محرک خارجى
وابسته به محرکات و انگیزه هاى موثر در فکر
وابسته به محیط
وابسته به مختصرترین تحریک عصبى
وابسته به مدارس مختلط پسر و دختر
وابسته به مدت تصرف یا اجاره
وابسته به مدتى که کارگر از در ورودى تا شروع به کار صرف مى نماید
وابسته به مراسم تشییع جنازه
وابسته به مراسم مذهبى
وابسته به مرحله تغییر یا انتقال
وابسته به مرحله پیش از عمل
وابسته به مردم دوریس یونان قدیم
وابسته به مرض بلاهت مغولى
وابسته به مرغان
وابسته به مرغان و پروندگان دانه خوار
وابسته به مرغان کرانه زى
وابسته به مروارید
وابسته به مرى
وابسته به مرکز احساس
وابسته به مرگ کشنده
وابسته به مریم
وابسته به مسابقات المپیک
وابسته به مسابقات باستانى یونان
وابسته به مسابقات حذفى
وابسته به مسابقات دو صحرایى یا میدانى
وابسته به مسافات دور
وابسته به مسامحه و تاخیر
وابسته به مسیح
وابسته به مشروب
وابسته به مطالعه و شناسایى اجداد و اعقاب خدایان
وابسته به معاء غلاف
وابسته به معبد
وابسته به معرفت شناسى
وابسته به معرفت و دانش
وابسته به معمارى
وابسته به معنویات و خدایان
وابسته به مغرب یا باختر
وابسته به مغز استخوان
وابسته به مغز کله
وابسته به مفروضات دو جنبه اى
وابسته به مقام ریاست یا دوره ریاست
وابسته به مقدمه
وابسته به مقعد
وابسته به مقیاس کلید هشت آهنگى در هر اکتاو
وابسته به منبر یا کرسى خطابه
وابسته به منحنى مسطح
وابسته به منخرین
وابسته به منشیگرى
وابسته به منطقه یا کمربند ساحلى
وابسته به منى
وابسته به مهاجرت
وابسته به موجز نویسى یا پند نویسى
وابسته به موجود آلى
وابسته به موسى
وابسته به موعظه
وابسته به موقع تنفس
وابسته به موقعیت یا مقام
وابسته به موکارى
وابسته به مچ
وابسته به مکان شناسى
وابسته به مکان نامى
وابسته به مکتب معمارى گوتیگ
وابسته به مکتب هنرى کوبیسم
وابسته به مگس گیران
وابسته به میانجى گرى
وابسته به میز
وابسته به میزان دید و عینک سازى
وابسته به میکرب کشى
وابسته به میکروسکپ
وابسته به ناحیه زیر نوک زبان
وابسته به ناحیه قطب شمال
وابسته به ناحیه مسکونى مزروعى
وابسته به ناحیه پیریا در مقدونیه قدیم
وابسته به ناخوشى دماغى
وابسته به ناخوشى شناسى
وابسته به نازک نى
وابسته به ناسزاگویى
وابسته به نام مستعار
وابسته به نام یک محل یا منطقه
وابسته به ناى
وابسته به نثر
وابسته به نزدیک بینى
وابسته به نسبت یا خویشى
وابسته به نسخه نویسى
وابسته به نشان هاى نجابت خانوادگى
وابسته به نطفه نر جلبکها
وابسته به نظارت و سرپرستى
وابسته به نظریات زیگموند فروید
وابسته به نفوذ کردن
وابسته به نقشه بردارى جغرافیایى از ناحیه اى
وابسته به نقشه بردارى یا مکان نگارى
وابسته به نقشه کشى
وابسته به نم نما
وابسته به نهر فراموشى برزخ
وابسته به نهى و بازداشتن
وابسته به نور ستاره
وابسته به نور مشعل
وابسته به نور و روشنایى
وابسته به نوک و انت هاى درخت
وابسته به نژاد اسلاو
وابسته به نژاد سلت
وابسته به نژاد شناسى
وابسته به نیابت سلطنت
وابسته به نیاکان
وابسته به نیتروژن ازت دار
وابسته به نیروى انحناء و پیچیدگى یا انقباضى که در اثر گردش زمین ایجاد مى شود
وابسته به نیروى دریایى
وابسته به نیروى محرکه
وابسته به نیروى محرکه آب
وابسته به نیروى مغناطیسى برق
وابسته به نیروى کشش
وابسته به نیمسال تحصیلى
وابسته به نیکوتین
وابسته به هارى
وابسته به هذلولى
وابسته به هرج و مرج طلبى
وابسته به هرمس مصرى
وابسته به هرکول
وابسته به هستى شناسى
وابسته به هم
وابسته به هم بودن
وابسته به همبرش یا سنکوپ
وابسته به همتایى
وابسته به همرنجى
وابسته به همرویش
وابسته به همزیگرى
وابسته به همه جهان
وابسته به هند
وابسته به هندسه اقلیدس
وابسته به هندى ها
وابسته به هنرهاى نمایشى
وابسته به هنگ
وابسته به هوا شناسى
وابسته به هوراس شاعر لاتین
وابسته به هومر شاعر نابیناى یونان
وابسته به هیئت اعزامى
وابسته به هیئت و اجرام سماوى
وابسته به هیدروژن
وابسته به واج
وابسته به واقع امر
وابسته به والس
وابسته به واژه شناسى یا زبان شناسى تاریخى و تطبیقى
وابسته به واژه نگارى
وابسته به واکسن
وابسته به وتد مجموعً
وابسته به وجه شرطى
وابسته به وجه وصفى
وابسته به وحى
وابسته به ودا کتاب مقدس هندو
وابسته به ورزش هاى سبک سوئدى
وابسته به ورید وداجى
وابسته به وزغ
وابسته به وزیر یا کشیش
وابسته به وسایط نقلیه
وابسته به وصیت نامه
وابسته به وطن پرستى
وابسته به وظایف اعضاء
وابسته به وفات
وابسته به ولتاژ سنج
وابسته به ونوس
وابسته به ویروس
وابسته به پاپ
وابسته به پاپ یا اسقف
وابسته به پاک دینان
وابسته به پایان شناسى
وابسته به پایتخت یا شهر عمده
وابسته به پدر سالارى یا پدرشاهى
وابسته به پدر و مادر
وابسته به پدر کشى
وابسته به پدیده شناسى
وابسته به پدیده هاى درون اتمى
وابسته به پرداخت
وابسته به پرستش آلت مردى
وابسته به پرستشگاه یهود
وابسته به پرنده شناسى
وابسته به پرهیز گارى
وابسته به پروانه بید
وابسته به پرورش جنگل
وابسته به پرورش کرم ابریشم
وابسته به پرومیتوس
وابسته به پروگرام
وابسته به پریسکوپ یا پیرامون بین
وابسته به پریکلس
وابسته به پزشکى
وابسته به پزشکى بقراط
وابسته به پس زانو
وابسته به پستانداران جونده دو ردیف دندانى
وابسته به پستخانه
وابسته به پشت گردن
وابسته به پشیمانى
وابسته به پلاتین
وابسته به پلاسما
وابسته به پلک چشم
وابسته به پوست
وابسته به پى شناسى
وابسته به پیاده روى
وابسته به پیدایش الکتریک به وسیله مالش آب یا بخار
وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز
وابسته به پیروزى
وابسته به پیروس
وابسته به پیرى
وابسته به پیش از طوفان
وابسته به پیش بینى
وابسته به پیش پزشکى
وابسته به پیش گویى حوادث و وقایع
وابسته به پیشانى
وابسته به پیشدستى
وابسته به پیشرو بودن
وابسته به پیشگویى
وابسته به پیگمى ها
وابسته به چربى
وابسته به چله
وابسته به چند شوهر
وابسته به چوب برى
وابسته به چوچوله
وابسته به ژرفاسنجى
وابسته به کائنات جوى
وابسته به کاتابولیسم یا دگرگونى بافتها
وابسته به کاتولیک رومى
وابسته به کار فرعى
وابسته به کارل مارکس
وابسته به کارگر
وابسته به کالبد شناسى
وابسته به کالج ها
وابسته به کام
وابسته به کانون
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
وابسته به کتاب درسى
وابسته به کتاب مقدس
وابسته به کتاب مکاشفات یوحنا
وابسته به کتابت
وابسته به کزاز
وابسته به کشاله ران
وابسته به کشاورزى
وابسته به کشتى
وابسته به کشورها و مردمى که در آن طرف کوه ها و ارتفاعات هستند
وابسته به کشیش
وابسته به کشیش بودایى
وابسته به کشیش یا کاهن
وابسته به کشیشان
وابسته به کف دست یا کف پا
وابسته به کف پا
وابسته به کلاس هاى بالاى دانشگاه و دبیرستان
وابسته به کلده
وابسته به کلمه متضاد
وابسته به کلمه وصفى
وابسته به کلیساى انگلیس
وابسته به کلیساى مشایخى پروتستان
وابسته به کلیساى کاتولیک روم
وابسته به کلیساى گریگوریان ارمنستان
وابسته به کلیه ها
وابسته به کمدى
وابسته به کمونیسم
وابسته به کنار رودخانه
وابسته به کهکشان
وابسته به کود
وابسته به کورنوال درجنوب غربى انگلستان
وابسته به کوه آلپ
وابسته به کوه المپ
وابسته به کوه شناسى
وابسته به کوه هاى هیمالیا
وابسته به کوچ گرى
وابسته به کیسه بیضه
وابسته به کیفر شناسى
وابسته به گالیله
وابسته به گرامافون یا صدا نگار
وابسته به گردباد
وابسته به گردش خون
وابسته به گردش یا سفر کوتاه
وابسته به گردن
وابسته به گرما
وابسته به گرما سنجى یا دمانگارى
وابسته به گرماسنج
وابسته به گرماسنجى
وابسته به گریگورى
وابسته به گشنیدگى
وابسته به گل برزى
وابسته به گلودرد
وابسته به گلکارى
وابسته به گنجشک
وابسته به گندم
وابسته به گندیدگى
وابسته به گوارش یا هضم غذا
وابسته به گوش یا سامعه
وابسته به گوشى طبى یا ضربان سنج
وابسته به گونه
وابسته به گویش شناسى
وابسته به گیاه شناسى
وابسته به گیاهان لب شکافته
وابسته به گیتى
وابسته به گیجگاه
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزى
وابسته به یا اهل شهر باستانى تروا
وابسته به یا داراى اختیار بازرسى
وابسته به یا شامل پایان نامه
وابسته به یا پیرو فلسفه کانت
وابسته به یائسگى
وابسته به یسوعیون
وابسته به یون الکتریکى
وابسته به یک ریشه و اصل
وابسته بودن
وابسته بودن به
وابسته تنظیم حرارت
وابسته سازى
وابسته سازى نشانوند
وابسته سق
وابسته میراث
وابسته نزدیک
وابسته ها
وابسته کردن
وابسته یا متمایل به خودکشى
وابستگى
وابستگى به بینى
وابستگى به دو حزب
وابستگى به روحانیت
وابستگى به گره
وابستگى عمده
وابشت
وابشت کردن
وات
واتابیدن
واترنج
واترپلو
واتیکان
واثق به نفس خود
واج
واج شناسى
واج گونه
واجب
واجب الوجود
واجب الوجودى
واجب بودن
واجب کردن
واجبى
واجبى کشیدن
واجد شرائط
واجد شرایط
واجد شرایط شدن
واجد صفات انسانى شدن
واجد صفات حیوانى
واجد صفات پدر و مادر
واجى
واجگان
واحد
واحد آوایى
واحد ارتشى مرکب از پنج گروهان
واحد الکترومغناطیسى
واحد اندازره گیرى
واحد اندازه طول نخ و ریسمان
واحد اندازه گیرى الکتریسیته
واحد اندازه گیرى الکتریسیته برحسب فاراده
واحد اندازه گیرى ترمودینامیک
واحد اندازه گیرى سطح زاویه دار
واحد اندازه گیرى طول امواج
واحد برنامه
واحد بین المللى تشعشع اشعه مجهول
واحد تشعشع برابر مقدار نورى که از یک شمع معمولى بین المللى ساطع مى گردد
واحد تشعشع خورشید مساوى یک گرم کالرى در هر سانتیمتر مربع از سطح غیر متشعشع
واحد جذب صوت معادل قوه جذب در یک فوت مربع
واحد جنبى
واحد جنس
واحد حرارت
واحد حساب
واحد حساب و منطق
واحد خروجى
واحد داده
واحد داده نما
واحد داده ها
واحد در حال کار
واحد درازا مساوى با یک هشتم میل
واحد راه پیمایى که تقریبا مساوى 2/4 تا 4/6 میل است
واحد روشنایى برابر تابش نور در یک فوت مربع
واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است و براى پرداخت مزد منظور مى شود
واحد سرعت دریایى معادل 6076.10 فوت در ساعت
واحد سنجس گرما
واحد سنجش مایعات برابر با 1/8 اونس مایع
واحد سنجش چیز جزیى
واحد شتاب برابر یک سانتى متر بر مجذور ثانیه
واحد شدت میدان مغناطیسى
واحد شدت نور وارده بشبکیه چشم
واحد شعرى که مرکب از دو هجاى کوتاه و یک هجاى بلند باشد
واحد طبقه بندى گیاهى یا جانورى
واحد طلا
واحد ظرفیت
واحد فشار جو برابر یک هزارم بار یا هزار دین در هر سانتیمتر مربع
واحد فشار هوا
واحد قدیمى وزن
واحد قیاس احتمالات آمارى بر اساس حداقل انحراف از میزان متوسط
واحد مبصر
واحد محرک
واحد مستقل موجود زنده
واحد مسکوک طلاى انگلیسى
واحد معنى دار لغوى
واحد مقصود
واحد مقیاس طول انگلیسى معادل 0.9144 متر
واحد منطق و حساب
واحد منطقى
واحد نمایش
واحد نمایش دیدارى
واحد نمایشگر
واحد نمونه
واحد نوار
واحد نوار مغناطیسى
واحد نیرو معادل 746 وات
واحد نیروى محرکه برقى
واحد ورودى
واحد وزن
واحد وزن جواهرات
واحد وزن و پول بابل قدیم
واحد وزن و پیمانه
واحد وزنى برابر 50 کیلو گرم
واحد وزنى برابر با 1000 کیلوگرم
واحد وزنى معادل 100 کیلو گرم
واحد وظیفه مند
واحد پایانه
واحد پایانى
واحد پردازش مرکزى
واحد پردازشگر مرکزى در کامپیوتر
واحد پرس و جو
واحد پول اندونزى
واحد پول ایران
واحد پول روسیه شوروى یعنى یک منات طلا
واحد پول نقره
واحد پول نقره هندوستان
واحد پول ژاپن
واحد پولى
واحد کنترل
واحد کنترل داخلى
واحد کیفى صدا براى یک شنونده
واحد گرده
واحد گرما
واحد گنجایش برق
واحد گنجایش مایعات قدیمى
واحد گنجایش مایعات معادل 1/16 پینت
واحد گیاهى
واحد یموت
واحدى از قبیل قضایى و ادارى و نظامى و غیره
واحدى براى اندازه گیرى شدت و ضعف صدا
واحدى که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یا صوت را بیان مى کند
واحه
واخ
واخواست رسمى
واخواست کردن
واخواه
واخواهى
واخواهى دهنده
واخوردن
واخورده
وادار بخدمت لشکرى یا دریایى کردن
وادار به توبه کردن
وادار به عمل کردن
وادار به فرار کردن
وادار سازى
وادار کردن
وادار کردنى
وادار کننده
وادار یا مجبور کردن
واداشتن
وادى
وارث
وارث بلا فصل
وارث بلافصل
وارث بودن
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبى وارث مى شوند
وارث شدن
وارث طبقه دوم
وارث قانونى
وارث مسلم
وارث مقدر
وارثه
وارد
وارد آمدن
وارد آوردن
وارد بخدمت اجبارى کردن
وارد به
وارد به جریانات روز
وارد به رموز دریانوردى
وارد به کار
وارد جزئیات شدن
وارد در
وارد در سیاست
وارد شدن
وارد شونده
وارد صورت کردن
وارد عمل شدن
وارد کردن
وارد کردن اسلحه درکشورى به طور قاچاق
وارد کردنى
وارد کننده
واردات
وارده از طریق کلید
وارسته
وارستگى
وارستگى از اغفال
وارستگى از مذهب
وارسى
وارسى برنامه
وارسى و تصحیح کردن
وارسى کردن
وارفتن
وارون
وارون افزایشى
وارون پذیر
وارونه
وارونه بودن
وارونه سازى
وارونه شدن
وارونه مخروط
وارونه کردن
وارونه گویى
وارونگر
وارونگرى
واریانس
واریته
واریز
واریز حساب
واریز شدنى
واریز شده
واریز نشده
واریز کردن
وازدن
وازده
وازده اجتماع
وازلین
وازلینى که از نفت مى گیرند
وازنى
واسطه
واسطه القاء
واسطه سیار
واسطه معاملات بازرگانى
واسطه ها
واسطه پدیده هاى حیاتى
واسطه کار بد
واسنجیدن
واشر
واشر چرمى
واصف
واضح
واضح فى نفسه
واضح کردن
واضح کننده
واضع آئین نامه
واعظ
واعظ بى مواجب
واعظ غیر روحانى
واغ واغ
واغ واغ کردن
وافر
وافر بودن
وافر گران
واق
واقع
واقع بر بالاى برگ دانه
واقع بر بالاى ماه
واقع بر روى تخمدان
واقع بر روى دیوار
واقع بر روى شکم
واقع بر روى یک خط مانند بعضى از هاگ هاى چندتایى
واقع بودن
واقع بین
واقع بین دو منطقه گرمسیرى
واقع بین زمین و ماه
واقع بینى
واقع در
واقع در آغاز
واقع در آن سوى اقیانوس آرام
واقع در آن سوى دریا
واقع در آن سوى پل
واقع در آن سوى کوه آلپ
واقع در آنجا
واقع در ارتفاع زیاد
واقع در اطراف دندان یا دندانها
واقع در اطراف ضریع استخوان
واقع در اول
واقع در بچه دان یا رحم
واقع در بین دسته هاى خاصى
واقع در بین دو دوره یخ بندان
واقع در بین دو مردمک چشم
واقع در بین رگبرگها
واقع در بین سیارات
واقع در جاى طبیعى خودش
واقع در جلو استخوان پیشانى
واقع در جلو سر
واقع در جلو محور بدن
واقع در جلو مغز
واقع در جلوى سر
واقع در جنوب رود تایمز در لندن
واقع در جنوب غربى
واقع در جو قمر
واقع در خارج
واقع در خط افقى
واقع در درون سلول
واقع در درون شخصیت یا روان
واقع در دست چپ
واقع در دو طرف
واقع در زیر
واقع در زیر آب
واقع در زیر استخوان شانه
واقع در زیر زبان
واقع در زیر شکم
واقع در زیر غضروف
واقع در زیر قمر
واقع در زیر پوست
واقع در زیر چشم
واقع در زیرزمین
واقع در ساحل
واقع در سطح خارجى
واقع در سطح غضروف
واقع در سمت راست کشتى
واقع در سمت پناه دار کشتى
واقع در سمت چپ
واقع در شکم خاک
واقع در طبقه زیر
واقع در طرف راست
واقع در طرف مقابل زمین
واقع در عقب
واقع در عین وسط
واقع در قسمت سطحى خاک
واقع در قسمت هاى ریه
واقع در ماوراء جبال آلپ
واقع در محلات شمال شهر
واقع در محور
واقع در مرز
واقع در مقابل دستگاه مرکزى عصب
واقع در مناطق حاره
واقع در منتهى الیه غرب
واقع در مولکول هاى بدن یا ماده
واقع در میان
واقع در میان انگشتان
واقع در میان دنده ها
واقع در میان دو دندان
واقع در میان ستارگان
واقع در میان شهرها
واقع در میان مهره ها
واقع در میان یاخته ها
واقع در نزدیکى خط استوا
واقع در نزدیکى خط اعتدال روزوشب
واقع در نزدیکى دم
واقع در نزدیکى ناف
واقع در نواحى گرمسیر
واقع در نوک
واقع در نیمه قدامى
واقع در پایین
واقع در پشت زبان
واقع در پشت قلب
واقع در پشت کاسه چشم
واقع در کروموزم جنسى
واقع در کمر
واقع در کنار تپه
واقع در کنار کشتى
واقع در کپسول
واقع در یا مربوط به عقب بینى
واقع دربالا
واقع درجلو
واقع درجلو کاسه چشم
واقع درخارج سلول هاى بدن
واقع درخارج قلمرو داخلى
واقع درطول کشتى
واقع درعمق اقیانوس
واقع درفوق
واقع درمرکز
واقع درنزدیک لگن خاصره
واقع درنزدیک گره
واقع دروسط
واقع درکنار رودخانه
واقع شدن
واقع شده
واقع شده در
واقع شده در شهر
واقع شده در پایین
واقع شده یا روئیده در بغل یا گوشه
واقع شونده بر بالین بیمار
واقع شونده به طور سالیانه
واقع شونده به طور هم زمان
واقع شونده در شب
واقع شونده در فواصل منظم و مساوى
واقع شونده در یک وقت
واقع شونده درمرحله قبل از تخم گذارى
واقع شونده قبل از مرگ
واقع شونده پس از تصادف یا ضربه
واقع میان دو حرف صدادار
واقع گرایى
واقعاً
واقعه
واقعه اى را ثبت کردن
واقعه برجسته
واقعه شگفت انگیز
واقعه ناگوار
واقعه نگار
واقعه نگارى
واقعى
واقعى کردن
واقعیت
واقعیت خارجى قائل شدن
واقعیت دادن
واقف
واقف به همه چیز
وال
والا
والا مقام
والاتر
والانه
والد
والده
والدین
والدین تعمیدى
والدین غیر صلبى
والدینى
والس
والس رقصیدن
والش
والمیدن
واله و شیفته
والى
والى بخش هاى چهار گانه امپراتورى
وام
وام دادن
وام ده
وام غیر مستقیم و مخفى که براى کارهاى تجارتى داده مى شود
وام مدت دار
وام و اجاره
وام گرفتن
واماندن
وامانده
واماندگى
وان
وان حمام
وان دستشویى
وانادیم
وانادیوم
وانمود
وانمود سازى
وانمود شدن
وانمود شده
وانمود کردن
وانمود کن
وانمود کننده
وانمود گر
وانمودى
وانمودگر
وانگهى
وانیل
وانیل دار
وانیلین
واه
واهب
واهى
واوک
واوک و نقطه
واى
واى بر
واپسین
واپسین بادبان کشتى دو دکلى
واپسین عمل یا اثر یا گفتار
واپیچاندن
واپیچیدن
واچرخاندن
واچرخه
واچیدن
واژه
واژه اى
واژه بندى
واژه به واژه
واژه بیگانه
واژه تحقیرى
واژه جدید
واژه شناس
واژه عاریه
واژه عامیانه و غیر ادبى
واژه مترادف
واژه مرکب از دو واژه
واژه مفرد
واژه نامه
واژه نگارى
واژه هم ریشه
واژه کلیدى
واژه یا اصطلاح اصیل و صحیح
واژه یا علامت یا حرفى که مخفف کلمات یا کلمه اى باشد
واژک
واژگان
واژگانى
واژگون
واژگون ساختن
واژگون سازى
واژگون شدن
واژگون شدنى
واژگون شدگى
واژگون کردن
واژگون کردن کشتى
واژگون کننده
واژگونه
واژگونى
واژگونگر
واک
واکس زدن
واکس زن
واکس زنى
واکس سیاه
واکس کفش
واکسن
واکسن زدن به
واکسن زنى
واکسن پولیو
واکسى
واکسیل
واکسیل نظامیان
واکشنى
واکشى
واکشیدن
واکنش
واکنش برق
واکنش بسامدى
واکنش ثانوى
واکنش دار
واکنش داشتن بر
واکنش زنجیرى یا هسته اى
واکنش شدید
واکنش طیفى
واکنش موجود زنده در برابر گرایش
واکنش موجود زنده نسبت به آب
واکنش نشان دادن
واکنش نفوذ پذیرى مغناطیسى
واکنش کردن
واکنش کننده
واکنش گذرا
واکنشى
واکه
واکه دار کردن
واکه گذاشتن
واگ
واگذار شده
واگذار کردن
واگذار کننده
واگذاردن
واگذاردنى
واگذارنده
واگذارى
واگذارى تیول
واگذارى خود
واگذاشتن
واگرا
واگرائیدن
واگرایى
واگشت
واگشت گر
واگن
واگن آشپزخانه و وسایل آشپزى ترن
واگن اسبى
واگن بارى
واگن بارى بدون دیوار راه آهن
واگن برقى
واگن برقى شهرى
واگن تخت خواب دار
واگن تخت خواب دار راه آهن
واگن راه آهن
واگن راه آهن برقى یا اسبى
واگن راه آهن مخصوص حمل اسب
واگن راه آهنى که داراى میز ناهار خورى باشد
واگن رستوران
واگن رستوران قطار
واگن روباز
واگن ساز
واگن سبک
واگن سربازبر
واگن شهرى
واگن لى
واگن مسطح
واگن مهمات
واگن چى
واگن کوچک
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
واگى
واگیر
واگیردار
واگیرى
وایکانت
وبا
وباى گله
وبایى
وتد
وتد مجموعً
وتد ناقص در آخر شعر
وتد یا قافیه دو هجایى که هجاى اولش بلند یا موکد و هجاى دومش کوتاه یا خفیف باشد
وتدى که داراى دوهجاى دراز باشد
وتدى که مرکب از دو هجاى کوتاه و غیر مشدد باشد
وتر
وتر عضلانى
وتر مثلث قائم الزاویه
وترى
وتو کردن
وثیقه
وثیقه قرار دادن
وثیقه پذیر
وجب
وجب کردن
وجب کننده
وجد
وجد روحانى
وجد و سرور
وجد و شادى
وجد کردن
وجدان
وجدانا
وجدانى
وجه
وجه اجاره
وجه ارسالى
وجه استهلاکى
وجه اشتراک
وجه اشتراک مجله
وجه اشتقاق کلمه اى را پیدا کردن
وجه الضمانه
وجه المصالحه امرى
وجه امانى
وجه امتیاز
وجه امرى
وجه تسمیه
وجه تسمیه نوع جانور یا گیاه
وجه تفکیک
وجه تمایز قائل شدن
وجه شرطى
وجه فرستادن
وجه وصفى
وجه وصفى مجهول
وجه وصفى معلوم
وجه کردن
وجهه
وجهى که براى کمک هزینه تحصیلى داده مى شود
وجوب
وجود
وجود آور
وجود الهى
وجود بخار آب در هوا
وجود تشابه
وجود خارجى
وجود خون در ادرار
وجود داشتن
وجود دو حالت زنانگى و مردانگى توام
وجود فردى
وجود لکه هاى زرد غیر منظم در زیر پوست
وجود مجرد
وجود مسلم
وجود مواد حیوانى
وجود هموگلوبین در ادرار
وجود چرک در ادرار
وجود گلبرگ هاى مشابه و متجانس در گیاه
وجودى
وجوه
وجوهات
وجوهات خزانه
وجین کردن
وحدت
وحدت وجود
وحدت گرایى
وحشت
وحشت آور
وحشت حاصله در اثر ظهور در صحنه نمایش
وحشت زده
وحشت زده شدن
وحشت زده و عصبى
وحشت زده کردن
وحشت زدگى
وحشت و اضطراب حاصله از صداى انفجار
وحشتناک
وحشى
وحشى شدن
وحشى صفت
وحشى کردن
وحشى گرى
وحشى یا حیوان صفت کردن
وحشیانه
وحشیگرى
وحشیگرى کردن
وحى
وحى آمیز
وحى الهى
وحى دهنده
وخامت
وخیم
وخیم تر
وخیم شدن
وخیم شونده
ودا
وداع
وداعى
ودکا
ودیعه
ودیعه گذار
ودیعه گذاردن
ودیعه گذارى
ور
ور آمدن
ور آوردن
ور رفتن
ور زدن
ور نیامده
ور ور کردن
ورآمده
ورا افکن
ورا افکندن
ورا افکنى
ورا بردن
ورا رسان
ورا رسانى
ورا رفتن
ورا پوستى
ورا کوهى
ورابرى
وراثت
وراج
وراجى
وراجى کردن
ورارو
وراروى
وراریخت
ورتابیدن
ورث
ورجه ورجه
ورجه ورجه کردن
ورد
ورد آمدن
وردالحمار
وردالنیل
وردست سر عمله
وردشى
وردنه
ورزش
ورزش درمانى
ورزش دوست
ورزش دوستى
ورزش سبک
ورزش قهرمانى میدانى
ورزش هاى ده گانه دو و میدانى
ورزش هاى سبک بدون وسیله
ورزش هاى سوئدى
ورزش هاى میدانى و صحرایى
ورزش هاى پنجگانه
ورزش و آکروبات با سر
ورزش کردن
ورزش گرایى
ورزشى
ورزشکار
ورزشکار جوانمرد
ورزشکار پروزن
ورزشکارانه
ورزشکارى
ورزشگاه
ورزشگاه سرپوشیده
ورزکار
ورزیدن
ورزیده
ورزیدگى
ورسک
ورشو
ورشکست
ورشکست شدن
ورشکست کردن
ورشکست کردن و شدن
ورشکستن
ورشکسته
ورشکستگى
ورق
ورق آلیاژى مرکب از چهار قسمت سرب و یک قسمت قلع
ورق بازنده
ورق بازى
ورق بازى کردن
ورق بزرگ کاغذ هشت برگى
ورق حلب
ورق حلبى
ورق را رو کردن
ورق روبه بالا
ورق زدن
ورق شانزده برگى
ورق شاه
ورق شده
ورق شیشه
ورق صورت
ورق عوض نکردن
ورق فلز
ورق فلزى یا تخته واقع در سمت باد پناه قایق
ورق قلع
ورق هشت برگى
ورق ورق کردن
ورق چرک نویس
ورق کاغذ
ورق کاغذ دوازده ورقى
ورق کاغذى که چهار تاه خورده باشد
ورقلنبیده
ورقه
ورقه استشهاد
ورقه اعتبار
ورقه امتحان
ورقه اى که روى آن کلمات یا اعداد یا تصاویرى نوشته شده و معلم آن را براى زمان کوتاهى به شاگردان نشان مى دهد
ورقه با تاى بادبزنى
ورقه برنامه نویسى
ورقه بى انتها
ورقه بیمه
ورقه تمرین بصرى
ورقه ثبت ساعات کار
ورقه جلب
ورقه جیره
ورقه خاتمه خدمت
ورقه راى
ورقه راى را ثبت کردن
ورقه راى مخفى داراى اسامى چاپى کاندیداها
ورقه زر
ورقه سفید
ورقه سنگ
ورقه شدن
ورقه شده
ورقه شونده
ورقه طلاى نازک
ورقه فیبر
ورقه مانند
ورقه میکا
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لاى آن شیرینى باشد
ورقه نازک قلعى
ورقه نازک نان برشته یا سرخ شده
ورقه نازک گوشت سرخ کردنى
ورقه ورقه
ورقه ورقه بین هم گذاردن
ورقه ورقه شدن
ورقه ورقه شدگى
ورقه ورقه کردن
ورقه ى استخدام کارگر
ورقه پوچ
ورقه پیوسته
ورقه کردن
ورقه یا صفحه
ورقى که در دست بازیکن نظیرى ندارد
ورم
ورم استخوان
ورم استخوان پاى اسب
ورم انساج لیفى
ورم بند آخر انگشت
ورم بیضه
ورم تقریبا شدید
ورم جاى شلاق و غیره
ورم خوش خیم بافت غده اى
ورم درون حفره هاى سر یا جیب هاى هوایى
ورم دماغ
ورم دهان
ورم روى پوست
ورم سلول هاى زنده گیاهى
ورم سینوس ها
ورم شریان
ورم عضله قلب
ورم غده اى
ورم غده هاى خلطى
ورم غده هاى لنفاوى
ورم غشاء مخاطى بینى
ورم غشاء مخاطى بینى و حلق
ورم فصل
ورم لثه
ورم لوزتین
ورم لوزه
ورم مخاط دهان و لثه
ورم مخاط روده بزرگ
ورم معده
ورم مغز
ورم مفاصل
ورم ملتحمه
ورم و سرخى صورت و بینى در اثر افراط در صرف مشروبات الکلى
ورم پاى نوزاد همراه با درد بهنگام زایمان
ورم پستان
ورم پوست ذکر
ورم چرکى
ورم کرده
ورم کهیر
ورم گلو
ورم یا برآمدگى هاى پوستى
ورموت
ورمى
ورمیشل
ورود
ورود بخانه
ورود بخانه اى در شب به قصد ارتکاب جرم
ورود بخشکى
ورود بعضویت
ورود حقه بازى
ورود رسمى
ورود ریشه ى در ترکیب
ورود مجدد
ورود ناگهانى پلیس
ورودى
ورودى با سنجش زمان
ورودى بلا درنگ
ورودى خوان
ورودى دستى
ورودى غیروارونگر
ورودى مانع
ورودى و خروجى
ورودى و خروجى مجرایى
ورودى وارونگر
ورودیه
ورور
ورور کردن
ورونال
ورید
ورید کوچک
ورید گشاد شده
وریدهاى شکمى
وریدى
وزارت
وزارت اقتصاد و بازرگانى
وزارت خارجه
وزارت مختار
وزارتخانه
وزاندن
وزش
وزش باد
وزش سخت
وزش نسیم
وزش نسیمى
وزغ
وزغ یا کلاغ
وزن
وزن اتمى یک عنصر که بر مبناى 16 وزن اتمى اکسیژن قرار داده شده است
وزن ثابت و متعلقات آن
وزن خالص
وزن خالص چیزى را احتساب کردن
وزن خوانى
وزن داشتن
وزن زیادى
وزن سرجمع چیزى
وزن سنج
وزن شده برحسب رطل
وزن ششم
وزن شعر
وزن غیر خالص هواپیما تقسیم بر سطح زیر آن
وزن نگار
وزن چیزى برحسب پوند یا رطل
وزن کردن
وزن کردنى
وزن کننده
وزن یک عنصر شیمیایى به گرم که معادل وزن اتمى آن است
وزنه
وزنه آهن ته کشتى
وزنه اهمیت
وزنه اى که در انگلیس با 112 رطل یا 50.80 کیلوگرم است و در آمریکا برابر 100 رطل یا 45.36 کیلوگرم مى باشد
وزنه بردار
وزنه بردارى
وزنه تعادل
وزنه خشکه
وزنه ریسمان ماهى گیرى
وزنه سربى
وزنه شاقول
وزنه قپان
وزنه متحرک
وزنه متعادل
وزنه متقابل
وزنه مستطیلى که به سیم نقاله روى سطل معدنچیان آویخته مى شود
وزنه پران
وزوز
وزوز کردن
وزوزکن
وزید
وزیدن
وزیدن بر
وزیر
وزیر مختار
وزیرى
وساطت
وساطت کردن
وساطت کننده
وسایط نقلیه
وسایط نقلیه مختلف از قبیل ارابه و کامیون و غیره
وسایل
وسایل ایجاد صدا با بهترین درجه ملیمت و نرمى
وسایل بى مصرف کشتى
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسى
وسایل تهیه کردن فرم و صفحه بندى
وسایل تولید دسته جمعى و مشترک
وسایل خود کار
وسایل راحتى
وسایل فرود آمدن
وسایل میز غذاخورى
وسایل نصب
وسایل و ابزار حلقه دار
وسایل ورود
وسایل چادر
وسایل کوچک مکانیکى
وسط
وسط خیابان
وسط روز
وسط زمستان
وسط مسیر
وسط نهر
وسط و نقطه مرکزى
وسطى
وسعت
وسعت دادن
وسعت زمین به جریب
وسعت میدان دید
وسعت نظر
وسعت کف
وسمه
وسواس
وسواس باک
وسواس داشتن
وسواس در دقت
وسواس در چیزى
وسواس سلامتى
وسواسى
وسوسه
وسوسه انگیز
وسوسه و از راه به در کردن
وسوسه ى شیطانى
وسوسه پذیر
وسوسه کردن
وسوسه گر
وسیع
وسیع تر کردن
وسیع نظرى
وسیع کردن
وسیله
وسیله آتش رسانى
وسیله آرایش
وسیله اتصال
وسیله اجاره اى
وسیله ارتباط
وسیله ارتعاش و نوسان
وسیله استتار
وسیله اصلاح
وسیله اغوا
وسیله افزایش
وسیله التیام و اتصال
وسیله القاء
وسیله اندازه گیرى
وسیله اندازه گیرى اختلاف درجه حرارت
وسیله اندازه گیرى ارتفاعات زیاد
وسیله انسداد جاده
وسیله اى براى رسیدن به هدفى یا عملى که عکس العمل آن به خود فاعل متوجه باشد
وسیله اى که از نوسانات و تکان جلوگیرى مى کند
وسیله اى که تولید دودکند
وسیله اى که شبیه تشک باشد
وسیله بتونه کارى
وسیله تحریک
وسیله تخفیف و تضعیف چیزى
وسیله تسهیل
وسیله تطمیع
وسیله تطهیر
وسیله تفریح را فراهم کردن
وسیله تنبیه
وسیله تنظیم جریان برق و غیره
وسیله تنفس در زیر آب
وسیله توقف
وسیله تیز کردن داس
وسیله ثروتمندى
وسیله جلوگیرى از آبستنى
وسیله حصول
وسیله حمل ذغال سنگ
وسیله خفه کردن صدا
وسیله داد و ستد
وسیله دخول
وسیله دفاع
وسیله رافع
وسیله راه حل
وسیله ساز
وسیله سنجش
وسیله سنجش میزان بارندگى
وسیله سوراخ کردن
وسیله سیستم
وسیله فرار
وسیله فراهم کردن
وسیله مبادله
وسیله مشاهده داخل معده
وسیله معاش
وسیله معاینه از طریق سوراخ هاى بدن
وسیله معیشت
وسیله مناسب
وسیله مهر و موم
وسیله موقت
وسیله نجات غریق
وسیله نجات غریق و غیره
وسیله نجات غریق که به شکل لباسى دوخته و بر تن مى کنند و بهنگام لزوم آن را باد مى نمایند
وسیله نفوذ
وسیله نقاله
وسیله نقلیه
وسیله نقلیه شش چرخه
وسیله نقلیه موتورى
وسیله نهایى یا زیر جلى
وسیله هدایت یا خط سیر
وسیله وصول
وسیله ى آزمایش
وسیله پرتاب
وسیله پیچیدن
وسیله کسب معرفت
وسیله کوبیدن غلات
وسیله گذران
وسیله گردگیرى
وسیله یا اسباب تفکیک
وسیله یا ماده تمیز کننده
وسیله یا کسى که چراغى را روشن یا خاموش کند
وشق
وشم
وصال
وصایت
وصایت کردن
وصف
وصف ناپذیر
وصف کردن
وصف کننده
وصفى
وصل
وصل شدن
وصل شده
وصل کردن
وصل کردن از راه فاصل
وصلت
وصلت با خودى
وصلت دادن
وصلت ناجور
وصلت نامناسب کردن
وصله
وصله دار
وصله دوزى
وصله دوزى کردن
وصله زن
وصله ناجور
وصله و پینه بدنما
وصله وصله
وصله پینه کردن
وصله کارى
وصله کردن
وصول
وصول مالیات
وصول نامه اى را اشعار داشتن
وصول کردن
وصول کننده
وصولى
وصى
وصى و مجرى
وصیت
وصیت شده
وصیت نامه
وصیت نامه یا سند دیگرى
وصیت کردن
وصیت کرده
وصیت کننده
وصیتى
وصیه
وضع
وضع آشفته
وضع احکام دینى در هر دوره و عصر
وضع از هم گسیخته
وضع بدن
وضع برگ
وضع بغرنج
وضع بغرنج و دشوار
وضع تعداد دندان هاى جانور
وضع جاده
وضع حاضر
وضع حمل
وضع خطرناک
وضع دشوار
وضع زمین
وضع سه ستونى
وضع شدن
وضع شده
وضع ظاهر
وضع غریب و مضحک
وضع غیر عادى
وضع قاون
وضع قوانین
وضع مالیات
وضع معموله
وضع مقدماتى ابتدایى
وضع موجود
وضع نامساعد
وضع نامناسب
وضع و ترتیب ماهیچه ها
وضع و ساختمان طبقات زمین
وضع کردن
وضع کردن تصویب کردن
وضع کردنى
وضع کننده مالیات
وضع کنونى
وضع گل
وضعى
وضعیت
وضعیت آغازى
وضعیت استثنایى
وضعیت تامل
وضعیت جغرافیایى
وضعیت خطا
وضعیت دستگاه
وضعیت دشوار
وضعیت ساختمان جسمانى
وضعیت غامض
وضعیت قرار دادى
وضعیت منع
وضعیت وقفه
وضعیت کارها
وضعیت یا موقعیت
وضوح
وضوح فى نفسه
وطن
وطن اختیار کردن
وطن اصلى مهاجرین آمریکایى
وطن دوست
وطن مالوف
وطن پرست
وطن پرستانه
وطن پرستى با تعصب
وطنى
وظایف زنانه
وظایف زوجیت
وظایف والدین
وظایف گروهبانى
وظیفه
وظیفه اساسى
وظیفه اى
وظیفه حسى
وظیفه خانه دارى
وظیفه خوار
وظیفه خوار کلیسا
وظیفه خور
وظیفه دار
وظیفه داشتن
وظیفه شناس
وظیفه شناسى
وظیفه مندى
وظیفه منع
وظیفه نشناس
وظیفه نشناسى
وظیفه گرا
وظیفه گرفتن و ول گشتن
وظیفه یا پولى که کارفرما بعیال و اولاد کارگر متوفى مى دهد
وعاء
وعاء دافعه
وعایى
وعده
وعده خواهى
وعده دادن
وعده دهنده
وعده مشروط
وعده ملاقات
وعده گاه
وعده گرفتن
وعده گیرى
وعظ
وعظ ردن
وعظ کردن
وعظ کننده
وغ وغ کردن
وفا
وفا نشده
وفا کردن
وفا کننده
وفات
وفات نامه
وفات کردن
وفات یافتن
وفادار
وفادار بودن
وفادار ماندن
وفادار نسبت به تاج و تخت
وفادارى
وفادارى علائم
وفاق
وفاکارانه
وفق
وفق دادن
وفق دادن با
وفق داشتن
وفق دهنده
وفق دهنده خط
وفق ناپذیر
وفق پذیر
وفق پذیرى
وفق یافته
وفقى
وفور
وفور داشتن
وفور درخت
وفور نعمت
وفور یافتن
وق وق
وقاحت
وقار
وقایع اتفاقى
وقایع سالیانه
وقایع نگار
وقایع نگار ورزشى
وقت
وقت آزاد
وقت استراحت
وقت تلف کردن
وقت تلف کن
وقت خرمن
وقت خواب
وقت را ببازى گذراندن
وقت را ببطالت گذاندن
وقت را بیهوده گذراندن
وقت سنج
وقت سنجى بطریق علمى
وقت شناس
وقت شناسى
وقت غذاخورى
وقت ماشین
وقت معین کردن
وقت نگار
وقت نگهدار
وقت کافى
وقت کامپیوتر
وقت کش
وقت گذراندن
وقت گذرانى
وقت گذرانى به بطالت
وقتى در روز تعطیل کار همیشگى انجام مى شود
وقتى که
وقف
وقف شده
وقف کردن
وقفه
وقفه برنامه
وقفه برنامه فرستنده رادیویى و تلویزیونى
وقفه خارجى
وقفه در کار
وقفه زمان سنجى
وقفه زمانى
وقفه ماشین
وقفه موقت فعالیت هاى حیاتى و غیره
وقفه ورودى و خروجى
وقفه ى کلام
وقفه کامل
وقفه گردانى
وقفه یا سکوت شعر در انت هاى کلمه یا وتد
وقفى
وقوع
وقوع خطر نزدیک
وقوع در سه حالت
وقوع درخارج
وقوع قبل از موعد مقرر
وقوع مکرر
وقوع و تکرار
وقوع یافتن
وقوع یافته
وقوف
وقیح
وقیحانه
ول
ول خندیدن
ول نکردن
ول کردن
ول گردیدن
ول گشتن
ولادت
ولایات هفت گانه
ولایت
ولت
ولت سنج
ولت متر
ولتاژ
ولتاژ الکتریکى
ولتاژ سنج
ولتاژ سنج برقى
ولخرج
ولخرج در مبالغ بزرگ
ولخرجى
ولخرجى کردن
ولد
ولرم
ولع
ولو
ولو این که
ولو کردن
ولود
ولودى
ولى
ولى صفت
ولى نعمت
ولکانیدن
ولگرد
ولگرد خانه به دوش
ولگردوار
ولگردى
ولگردى و قانونى شکنى
ولگردى کردن
ولگردى یا مفت خورى کردن
ولیعهد
ولیعهد ذکور وارث تاج و تخت انگلیس
ولیمه خانه تازه
ولیک
ونزوئلا
ونوس
ونوس یونانى
ونیز
وه
وهله
وهم
وهم آور
وهم انگیز
وهم گرایى
وهمى
وهمى یا خیالى
وکالت
وکالت دادن
وکالت نامه
وکالتنامه
وکیل
وکیل تسخیرى
وکیل خرج
وکیل دادگسترى
وکیل دادگسترى که در دادگاه هاى جنایى حضور مى یابد
وکیل درجه یک دادگسترى
وکیل دعاوى
وکیل شدن
وکیل قانونى
وکیل مدافع
وکیل مشاور
وگرنه
ویتامین
ویتامین به غذا زدن
ویترین
ویتنام
ویتنامى
ویراستار
ویراستار پیوندى
ویراستن
ویران
ویران ساختن
ویران سازى
ویران شدن
ویران کردن
ویران کننده
ویران گر
ویرانه
ویرانى
ویرانگر
ویرایش
ویرایشگر
ویرایشگر ویراستار
ویروس
ویروس شناس
ویروس شناسى
ویروس معمولى
ویروس کش
ویروسى
ویرگول
ویزا
ویزا دادن
ویزیتور
ویسکى
ویسکى ارزان
ویسکى اسکاتلندى
ویسکى خوردن
ویسکى قاچاق
ویسیا
ویسیاى صحرایى
ویلا
ویلن سل بزرگ
ویلون سل قدیمى 5 یا 6 سیمه
ویولن
ویولن بزرگ
ویولن بزرگ پنج یا شش سیمه
ویولن زدن
ویولن زن
ویولن سل
ویولن قدیمى داراى 5 یا 6 سیم
ویولن نواز
ویوله دوژانسین
ویولون داراى 7 سیم زهى و 7 تار سیمى
ویولون زن مزدور
ویولون سل
ویولون سل بم
ویژه
ویژه اشک
ویژه امر مخصوصى
ویژه خواندن
ویژه ناخوشى
ویژه نصب به دیوار
ویژه نوجوانان
ویژه نگاشت
ویژه کار
ویژه کارى
ویژه کردن
ویژه گر
ویژه گر آواشنود
ویژه گر اعصاب
ویژه گر اهلى کردن جانوران
ویژه گر برش و قطع بخش هاى بیمارى زده یا پوسیده درختان
ویژه گر بیمارى هاى آمیزشى یا مقاربتى
ویژه گر بیمارى هاى دستگاه ادرار
ویژه گر بیمارى هاى کودکان
ویژه گر تشریفات مذهبى
ویژه گر تغذیه
ویژه گر جانور شناسى
ویژه گر جغرافیاى طبیعى
ویژه گر خوراک
ویژه گر در تئورى
ویژه گر در زبان شناسى تاریخى و تطبیقى
ویژه گر زیست شناسى دوران قدیم یا کهنه سنگى
ویژه گر زیست شیمى
ویژه گر سرم شناسى
ویژه گر علوم سیاسى
ویژه گر غار شناسى
ویژه گر فرهنگ و ادبیات و تاریخ چین
ویژه گر فلز کارى
ویژه گر فیزیولوژى
ویژه گر قارچ شناسى
ویژه گر قلب
ویژه گر هوش برى
ویژه گر پر کردن پوست حیوانات با کاه و غیره
ویژه گر پرورش جنگل
ویژه گر چشم پزشکى
ویژه گر کیفر شناسى
ویژه گرعلم ویروس شناسى
ویژه گرى
ویژه گرى یا ویژه کارى کردن
ویژه گى
ویژگى
ویکتوریا
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات