دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف چ در زبان انگلیسی و دیکشنری
چابک
چابک دست
چابک سوار
چابک سوار نامه رسان
چابک شدن
چابک و زرنگ
چابکى
چابکى درجست و خیز
چابگى
چاخان
چاخان کردن
چادر
چادر اکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگى و امثال آن
چادر بزرگ
چادر زدن
چادر شب رختخواب
چادر صحرایى
چادر قلندرى
چادر نشین
چادر پناهگاه
چادر یا خیمه سرخ پوستان
چادرشب
چاذبه شخصى
چار پاره
چارایینه
چاردیوارى
چارشانه
چارطاقى
چارقد
چارنعل رونده
چاره
چاره اندیشى براى کارى پس از کردن آن
چاره ساز
چاره سازى
چاره موقت
چاره موقتى
چاره نا پذیر
چاره ناپذیر
چاره پذیر
چاره کردن
چاره یا فایده
چارپاره
چارپایان اهلى
چارپایان پروارى
چارپایه
چارپایه زیر مستراح دستى
چارپایه پله دار تاشو
چارچوب
چارچوب آهنى
چارچوب غلتک دارى که کودکان دست به آن گرفته راه رفتن مى آموزند
چارچوب گرفتن
چارچوبى که گاو آهن به آن متصل مى شده
چارگوش
چاشتگاه
چاشنى
چاشنى زدن
چاشنى زدن به
چاشنى زده
چاشنى زننده
چاشنى سالاد فرانسوى
چاشنى غذا
چاشنى و ادویه مخصوص سالاد
چاق
چاق شدن
چاق و تپلى بودن
چاق و خپل
چاق و فربه
چاق و چله
چاق کردن
چاقو
چاقو تیز کن
چاقو زدن
چاقو کشى
چاقو یا شمشیر بزرگ
چاقوى بزرگ
چاقوى بزرگ جیبى
چاقوى بلند یک لبه
چاقوى جلد دار
چاقوى جیبى
چاقوى حکاکى یا گوشت برى
چاقوى دو دسته
چاقوى ضامن دار
چاقوى غلاف دار
چاقوى مخصوص مبارزه دست به یقه
چاقوى کالبد شکافى
چاقوى کوتاه
چاقوى کوچک جراحى
چاقوى کوچک جیبى
چاقوکش
چاقوکشى
چاقى
چال
چال دار کردن
چالاب
چالاک
چالاک شدن
چالاکى
چاله
چاله آب
چاله سرویس
چاله فاضل آب
چاله چاله
چاله کنى
چاله گل آلود
چالگاه
چامه
چامه سرایى
چامه نگاشتن
چانه
چانه باریک و دراز
چانه زدن
چاه
چاه آرتزین
چاه زنخدان
چاه فاضل آب
چاه مستراح
چاه نفت تلمبه اى
چاه هوایى
چاه گاز
چاه یا انبار فاضل آب
چاهک
چاودار
چاوش
چاوش کردن
چاوشى
چاووش
چاى
چاى جرسى
چاى خانه
چاى دان
چاى دم کن
چاى زرین
چاى زرین اعلى
چاى سیاه چینى
چاى معطر
چاپ
چاپ اصلاح شده
چاپ افست
چاپ افست کردن
چاپ افستى که فیلم عکاسى را براى چاپ به کار برد
چاپ اوزالید که براى کپیه نقشه و رسم هاى فنى به کار مى رود
چاپ برقى
چاپ به وسیله عکسبردارى
چاپ به وسیله ژلاتین
چاپ بى
چاپ تازه
چاپ جدید
چاپ جیبى کتاب
چاپ خودکار
چاپ روى هم
چاپ زدن
چاپ زن
چاپ سطرى
چاپ سفید یا سایه دار کردن
چاپ سنگى
چاپ لوس
چاپ مجدد
چاپ نشدنى
چاپ نشده
چاپ نوعى حروف چوبى و بزرگ
چاپ پارچه
چاپ کردن
چاپ کننده
چاپ کننده و یا انتشار دهنده
چاپ یا منتشر شدن
چاپار
چاپخانه
چاپلوس
چاپلوسانه
چاپلوسانه ستودن
چاپلوسانه فروتنى کردن
چاپلوسى
چاپلوسى و زبان بازى
چاپلوسى کردن
چاپى
چاپى که به وسیله کلیشه روى مشمع ایجاد مى گردد
چاپچى
چاپگر
چاپگر برخوردى
چاپگر بشکه اى
چاپگر تصویر بردار
چاپگر دخشه اى
چاپگر راه دور
چاپگر زنجیرى
چاپگر سطرى
چاپگر سیمى
چاپگر صفحه اى
چاپگر طبله اى
چاپگر لیزرى
چاپگر ماتریسى
چاپگر میله اى
چاپگر نوبتى
چاپگر چرخى
چاپگر یا ماتریس نقطه اى
چاپیدن
چاک
چاک خوردن
چاک خورده
چاک دادن
چاک دار
چاک دامن
چاک دهان
چاک دهان پرندگان
چاک دهنده
چاک زدن
چاک زده
چاک لباس
چاک مانند
چاک چاک
چاکر
چاکرى کردن
چاکناى
چایمان
چاییدن
چتایى
چتر
چتر آفتابى
چتر استعمال کردن
چتر باز
چتر بزرگ
چتر زلف
چتر نجات
چترى
چترى بریدن
چخ
چخ کردن
چخماق
چخماق تفنگ
چدن
چدن ریزى
چدن یا آهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتى یا بالون
چدنى
چرا
چرا گاه
چرا گرد
چراغ
چراغ بادى
چراغ برق
چراغ بى خطر معدن ذغال سنگ
چراغ تاریکخانه عکاسى
چراغ ترمز
چراغ جلو ماشین
چراغ جوشکارى
چراغ خاموش کن
چراغ خانه
چراغ خطر
چراغ خوراک پزى
چراغ خوراک پزى برقى یا نفتى و یا گازى
چراغ خوراک پزى یاگرم کن
چراغ دریایى
چراغ راهنما
چراغ راهنماى اتومبیل
چراغ راهنمایى
چراغ عقب اتومبیل
چراغ علامت توقف وسایط نقلیه
چراغ عکس
چراغ قرمز
چراغ قوه
چراغ نئون
چراغ نماینده
چراغ نور پایین جلو اتومبیل
چراغ نورافکن
چراغ پایه دار
چراغ کوچک اجاق گاز و امثال آن
چراغ گاز
چراغ یا نشان دریایى
چراغ یا نور قوى
چراغانى
چراغانى کردن
چراغک
چراندن
چرانیدن
چراگاه
چراگاه گوسفند
چرب
چرب بودن
چرب زبان
چرب زبانى
چرب زبانى کردن
چرب و نرم
چرب و نرم کردن
چرب کردن
چرب کننده
چرب گوشت
چربى
چربى آوردن
چربى بالن وسایرپستانداران دریایى
چربى حیوانى
چربى خوک
چربى دار
چربى دار کردن
چربى دانه
چربى دوست
چربى زدن
چربى سخت دور کلیه و کمر گوسفند
چربى سوز
چربى لاش
چربى مانند
چربى پشت خوک
چربى پشم
چربى پشم که در آرایش مورد استعمال دارد
چربى پى
چربى گراى
چربى گرفتن از
چربیدن
چربیدن بر
چرت
چرت زدن
چرت زن
چرت زننده
چرت پس از نهار
چرت کوتاه
چرتنه
چرتى
چرتکه
چرخ
چرخ آبگرد
چرخ افقى بزرگى که زندانیان آن را به حرکت درآورند
چرخ باربرى
چرخ تسمه
چرخ تسمه محرک
چرخ خاردار
چرخ خاک کشى
چرخ خراطى
چرخ خوردن
چرخ خورى
چرخ خیاطى
چرخ دار
چرخ دستى
چرخ دستى مامور تنظیف
چرخ دلاله
چرخ دندانه دار
چرخ دندانه دار متحرک به وسیله موتور
چرخ دنده
چرخ دنده جناحى
چرخ دنده دار
چرخ دنده ساعت
چرخ دنده چرخان به دور محور
چرخ دنگ
چرخ دوار جهت کباب کردن مرغ
چرخ دوره گردها
چرخ دوزندگى
چرخ روى پاشنه
چرخ ریز
چرخ ریسک
چرخ زدن
چرخ زنجیر
چرخ زیر صندلى یامیز
چرخ سریع
چرخ سنباده
چرخ سنجاقى
چرخ سکان
چرخ ضامن
چرخ ضامن دار
چرخ طناب
چرخ طناب خور
چرخ طیار
چرخ عصارخانه
چرخ فرمان
چرخ فلزى که روى ساچمه هاى فلزى کوچکى به آسانى مى لغزد
چرخ فلک
چرخ فلک سوارى
چرخ قرقره
چرخ لنگر
چرخ لنگر دوار
چرخ معدل
چرخ میان
چرخ نخ ریسى
چرخ نگهدار
چرخ هاى ساعت
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن آن را تحمل مى کند
چرخ پره دار متحرک کشتى بخار
چرخ چاه
چرخ چاپ
چرخ چه
چرخ کار
چرخ کوزه گرى
چرخ کوچک
چرخ کوچکى شبیه قرقره
چرخ گردان
چرخ یا جراثقال معدن
چرخ یا دنده چرخنده اى که حرکت را به چرخ دیگرى انتقال مى دهد
چرخان
چرخاندن
چرخاندن دم هواپیما بمنظور کاستن سرعت آن
چرخاندن گرداندن
چرخاندنى
چرخاننده
چرخانیدن
چرخساز
چرخش
چرخش آب
چرخش انحرافى
چرخش بمنظور رو به رو شدن با حریف
چرخش به بالا
چرخش به دور
چرخش به طرف پایین تپه
چرخش به طرف چپ و راست
چرخش به چپ
چرخش به یک سو
چرخش خارجى اسکى باز
چرخش فرفره مانند توپ بازى
چرخش ناگهانى کشتى به یک سو
چرخش هنگام رقص همراه با آواز دسته جمعى
چرخش پذیر
چرخشت
چرخشى
چرخنده
چرخندگى
چرخه
چرخه اجرا
چرخه اى
چرخه باز نشانى
چرخه بزرگ
چرخه جستجو
چرخه حافظه
چرخه خرد
چرخه خواندن و ترمیم
چرخه خواندن و نوشتن
چرخه در ثانیه
چرخه دزدى
چرخه دستورالعمل
چرخه دندانه دار
چرخه زدن
چرخه زنى
چرخه عطالت
چرخه ماشین
چرخه واکشى
چرخه پدر بزرگ
چرخه کار
چرخى
چرخک
چرخک مهمیز
چرخکار
چرخیدن
چرده
چرم
چرم بزغاله
چرم بسیار نازک از پوست گوسفند و بز و گوزن
چرم تیغ تیزکن
چرم جیر
چرم دان دان
چرم دباغى
چرم دباغى شده
چرم زرد خوابدار
چرم زیر تنگ
چرم زیر قسمت منحنى پا
چرم زین سازى
چرم لایه سرپنجه کفش
چرم مانند
چرم مخمل نما
چرم نازک شده پوست گوسفند
چرم نرم گوسفند
چرم گاومیش
چرم گذاشتن به
چرم گوساله
چرم گوسفند
چرم یا پارچه مندرس
چرم یا پوست گاو
چرمى
چرمى کردن
چرند
چرند نویس
چرند گفتن
چرند گو
چرنده
چرندى
چرندگو
چروک
چروک خوردنى
چروک خورده
چروک خوردگى
چروک خورنده
چروک دادن
چروک دار
چروک دهنده
چروک شدن
چروک شده
چروک و انقباض سفیده یاخته و خروج از جدار یاخته
چروک کردن
چروکیدن
چروکیده
چروکیده شدن
چروکیده و پژمرده
چرک
چرک تاب
چرک جمع کردن
چرک دار
چرک دارى
چرک دانه
چرک دانه اى
چرک دانه دار
چرک دندان
چرک سیاه کردن
چرک شدن
چرک نشستن
چرک نویس
چرک و خون
چرک و خون دار
چرک و خونى
چرک و کثیف
چرک کردن
چرک کش
چرک گوش
چرکدار
چرکسى
چرکنویس
چرکى
چرکین
چرکین کردن
چرگشت
چریدن
چریدن در
چس فیل
چسب
چسب دار
چسب زدن
چسب زدن به
چسب زنى
چسب قیر و موم
چسب مانند
چسب نشاسته
چسب نشاسته اى
چسبان به بدن
چسباندن
چسباننده
چسبانیدن
چسبدار
چسبناک
چسبناک کردن
چسبناک کردن آغشتن
چسبناکى
چسبنده
چسبندگى
چسبیدن
چسبیدن به
چسبیده
چسبیده انگشتى
چسبیده بتن
چسبیدگى
چست
چشایى
چشش
چششى
چشم
چشم ابتدایى
چشم الکتریکى
چشم انتظارى
چشم انداز
چشم اندازدار
چشم اولیه
چشم باز کن
چشم باطن
چشم بد
چشم بد دور
چشم بر هم زنى
چشم برآمده
چشم بزرگ
چشم بستن
چشم بسته
چشم بند
چشم بند اسب
چشم بند پایان
چشم بندى
چشم بندى کردن
چشم به راه بودن
چشم تنگ
چشم خود را بستن
چشم خیره و سفید
چشم داشت
چشم داشتن
چشم درد
چشم دوختن
چشم دوختن به
چشم را بستن
چشم را به کار بردن
چشم رس
چشم رشد نکرده و ناقص
چشم زهره رفتن
چشم زهره گرفتن
چشم سفید
چشم سفیدى
چشم شوى
چشم شیشه اى
چشم مات
چشم مصنوعى
چشم هاى معتاد به تاریکى
چشم ورقلنبیده
چشم پزشک
چشم پزشکى
چشم پوشى
چشم پوشى کردن
چشم پوشى کردن از
چشم پوشیدن
چشم پوشیدن از
چشم پوشیدنى
چشم چرانى
چشم چرانى کردن
چشم چپ
چشم کبود شده
چشم کسى را باز کردن
چشم کوچک
چشم گاوى
چشم گرداندن
چشمه
چشمه آب گرم
چشمه آبگرم
چشمه جوشان آب گرم و معدنى
چشمه معدنى
چشمه مقدس شاعرى
چشمه پل
چشمه کوچک
چشمه یا جوى آب
چشمى
چشمى وابسته به چشم
چشمک
چشمک زدن
چشمک زن
چشمگیر
چشنده
چشیدن
چشیدن مختصر
چشیدنى
چطور
چغلى
چغلى کردن
چغندر
چغندر قند
چغندر گاوى
چفت
چفت دار
چفت در
چفت را باز کردن
چفت زدن به
چفت و بست
چفت کردن
چفته
چفته مو
چفتى کردن
چقدر
چلاق
چلاق کردن
چلاندن
چلانه
چلانگر
چلغوز
چلق
چلم
چله
چله تابستان
چله زمستان
چلوار
چلوکباب برگ
چلپ چلوپ
چلپ چلوپ کردن
چلپ چلوپ کننده
چلپ چلپ
چلچراغ
چلچله
چلچله دریایى
چلیپا
چلیپا وار
چلیپاوار قطع کردن
چلیپایى
چلیک
چلیک بزرگ
چلیک خوراکى
چلیک ساز
چلیک سازى
چلیک کوچک
چلیک یا بشکه باروت
چلیک یا بشکه کوچکى معادل نصف یاربع بشکه معمولى
چم روده
چماب
چماق
چماق بومیان استرالیا
چماق دار
چماق زدن
چماق سرگرد
چماق قاصدى
چماق یا شلاق چرمى
چماق یا گرز راهزنان
چماقى
چمباتمه زدن
چمباتمه زن
چمباتمه نشستن
چمدان
چمدان بزرگ
چمدان قفل دار
چمدان کوچک سفرى
چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
چمن
چمن ایجاد کردن
چمن با دوام جنوب آمریکا و مکزیکو
چمن باتلاقى
چمن خزنده پایاى نواحى گرمسیر
چمن را زدن
چمن زار
چمن زار کردن
چمن زار کنار رودخانه
چمن زن یا علف چین موتورى
چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
چمن مخصوص بازى با گوى چوبى
چمن چین
چمنزار
چمنها
چموش
چموشى
چمچه
چنار
چنارى
چنان
چنانچه
چنانکه
چنانکه از دخول دیگران جلوگیرى کند
چنانکه باید و شاید
چنانکه خنده آورد
چنانکه شاید و باید
چنبر
چنبره
چنبره زدن
چنبره مغناطیسى
چنبرى
چنته
چنته یا خورجین
چنته یا کیسه چرمى جلو دامن اسکاتلندى هاى کوهستانى
چند
چند آسه اى
چند آوا
چند آوایى
چند اتیلن
چند ارز
چند اشکوبى
چند انگشتى
چند ایستگاهى
چند بار میوه آور
چند بخشى
چند بر
چند برابر
چند برابر سازى
چند برابر کردن
چند برابر کننده
چند برنامه اى
چند بعدى
چند بنیانى
چند تا
چند تاژکى
چند تایى
چند تراشه اى
چند جانبه
چند جانور خوار
چند جرثومه اى
چند جزیى
چند جمله اى
چند جنینى
چند جور
چند حالتى
چند حلقه اى
چند خبر را همزمان بر روى یک سیم فرستادن
چند خدا پرستى
چند دایره اى
چند دخولى
چند در میان
چند دورى
چند دگردیس
چند رانشى
چند رخیت
چند رسانه اى
چند رنگ
چند رگه
چند ریخت
چند ریختى
چند زبانى
چند زن گرفتن
چند زن گیرى
چند زنه
چند زنى
چند ساختارى
چند سطحى
چند سلولى
چند سو گرد
چند سیلابى
چند شعبه کردن
چند شوهره
چند شوهرى
چند شکل
چند شکلى
چند صدا
چند صدایى
چند صوتى
چند ضلعى بى قرینه
چند ظرفیتى
چند غده اى
چند فاز
چند فازه
چند فاعلى
چند فورمولى
چند قطبى
چند قلو
چند لا
چند لا کردن
چند لایه
چند لحظه بعد
چند لحنى
چند لپه اى
چند مجرایى
چند مجهولى
چند محورى
چند مرحله اى
چند منظوره
چند نثر موزون و مقفى
چند نقطه اى
چند نژادى
چند هجایى
چند همسرى
چند وجهى
چند پایا
چند پایى
چند پرداز
چند پردازى
چند پشت به عقب برگشتن
چند پنى
چند پهلو
چند ژنى
چند کاربرى
چند کامپیوترى
چند کلمه ى نزدیک به هم را با یک حرف آغاز کردن
چند کلیدى
چند گذرى
چند گوشه
چند یاخته اى
چندان
چندانکه نتوان پیمود
چندتا
چندتایى
چندرقاز
چندلا
چندلا کننده
چندى
چندى بیان کردن
چندى سنج
چندى سنجى
چندى سنجى از راه دور
چندى چیزى را تعیین کردن
چندک زدن
چندگان
چندگانه
چندگانى
چندگانگى
چندین
چندین بنیانى
چندین مرتبه
چنه زن
چنگ
چنگ دار
چنگ دهن گیر
چنگ زدن
چنگ زنى
چنگ نواز
چنگال
چنگال دار
چنگال مانند
چنگال مخصوص بلند کردن بسته علف و یونجه
چنگال یا بیل کودکشى
چنگالى
چنگه
چنگوک
چنگى
چنگک
چنگک بزرگ
چنگک جا لباسى
چنگک خیش
چنگک دار
چنگک درو
چنگک زمین صاف کن و ریشه جمع کن
چنگک لباس
چنگک هاى زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ و کوچک مى شود و براى آویختن لباس و غیره به کار مى رود
چنگک وار
چنگک گوشت
چنگک یا قلاب کشتى
چنگکى
چنین
چنین است
چنین باد
چنین بنظرم مى رسد
چنین مى نماید
چنین و چنان
چه
چه اشخاصى
چه اندازه
چه جا
چه خوب
چه شخصى
چه مقدار
چه نوع
چه وقت
چه کسى
چه کسى را
چهار
چهار اتمى
چهار ارزشى
چهار بازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله اند
چهار برابر
چهار برابر کردن
چهار بعدى
چهار بنیانى
چهار تایى
چهار ترک
چهار جزیى
چهار جناحى
چهار خانه کردن
چهار درام یا تراژدى
چهار دست و پا
چهار دست و پا را محکم بستن
چهار دستان
چهار دیوارى
چهار راه
چهار راه اتوبان
چهار رشته اى
چهار روز یکبار
چهار زانو
چهار سال
چهار سال یکبار
چهار ستاره درخشان نیمکره جنوبى
چهار شنبه
چهار شکافى
چهار ضلعى
چهار ضلعى غیر منظم
چهار ظرفیتى
چهار عضوى
چهار قلو
چهار لا
چهار لوله اى
چهار میل کردن
چهار نسخه اى
چهار نعل
چهار نعل دودیدن
چهار نعل رفتن
چهار نعل روى
چهار نفرى
چهار نمایش
چهار هاگى
چهار واحدى
چهار ورق کاغذ که تا شده و هشت ورق شده باشد
چهار وزنى
چهار پا
چهار پایه
چهار پهلو
چهار چرخه
چهار چوب جگنى
چهار چوپ درب و هر چیز دیگرى
چهار کنجى
چهار گانه
چهار گوش
چهار گوش دراز
چهار گوشه
چهار یک
چهارارزشى
چهارباله
چهاربخشى
چهاربیتى
چهارتایى
چهارجانبه
چهارده تایى
چهارده روز
چهاردهم
چهاردهمین
چهاردیوارى
چهارسویى
چهارشانه
چهارشنبه
چهارضربى
چهارقلو
چهارلا
چهارم
چهارمین
چهارمین نت موسیقى
چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر
چهارپا
چهارپایه تخت
چهارپایه کوتاه و کوچک
چهارپایى
چهارپر
چهارچرخه
چهارچرخه بار کشى
چهارچرخه کش
چهارچرخه کوچکى که به وسیله دست یا موتور کوچکى روى خط آهن حرکت مى کند
چهارچرخه یاگارى مخصوص بارگیرى و باراندازى
چهارچوب
چهارچوب اسب بندى
چهارچوب تخت خواب
چهارچوب پارچه خشک کنى
چهارچوب یا دستگاه نخ تابى
چهارچوبه
چهارچوبى که اطفال روى آن تاب خورده و بالا و پایین مى روند
چهارک
چهارگام
چهارگوش
چهارگوش کردن
چهره
چهره خشک و بیحالت
چهره رسمى و بى نشاط
چهره گلگون کردن
چهل
چهل تکه
چهل و پنج
چهلم
چهلمین
چهلچراغ
چهچه
چهچه زدن
چهچه زننده
چهچهه
چهچهه زدن
چوب
چوب آب آورده
چوب آلات نجارى
چوب اسکنه خورده
چوب اسکى بازى
چوب افرا
چوب الف
چوب با دوام
چوب بازى هاکى
چوب بر
چوب برى کردن
چوب بست
چوب بست زدن
چوب بست زننده
چوب بست سازى
چوب بقم
چوب بلسان بنفش
چوب بلند
چوب بلوط
چوب بندى جهت تربیت نهال میوه
چوب بیلیارد
چوب تراش
چوب تنکه سازى تنکه هاى در
چوب تکیه گاه زیر دست نقاش در حال نقاشى
چوب جنگلى
چوب خط
چوب خمیده اى که پس از پرتاب شدن نزد پرتاب کننده بر مى گردد
چوب خوار
چوب خوشبویى که با گل اندود همانند بخور مى سوزانند
چوب خیزران
چوب دستى
چوب دستى کوچک
چوب ذرت
چوب ذرع
چوب زدن
چوب زنى
چوب زیر بغل
چوب زیر پایى
چوب زیر گهواره
چوب ساج
چوب سازى
چوب سبک
چوب سرو
چوب سفت
چوب سفید
چوب شدن
چوب شده
چوب شمشاد
چوب شور
چوب طبل
چوب عمودى چهارچوب درب
چوب فندق
چوب قانون
چوب لباسى
چوب ماهون
چوب محکم و سخت صندل سفید
چوب مخصوص تمرین شمشیر بازى
چوب مخصوص روکش مبل و غیره
چوب مداد
چوب منحنى شکل متصل به جلو کشتى
چوب میزانه
چوب نازکى براى به هم زدن مشروب
چوب نوک تیز
چوب نوک تیزى که براى آتش زدن فتیله توپ هاى قدیمى به کار مى رفته
چوب نیزه
چوب و فلک
چوب پا
چوب پاسبان
چوب پرچم
چوب پرچم انقلابیون فرانسه و آمریکا
چوب پرچین
چوب پنبه
چوب پنبه اى
چوب پنبه بشکه
چوب پنبه بطرى را بر داشتن
چوب پنبه گذاشتن
چوب پوسیده
چوب چپق
چوب ژرفاسنج
چوب کاج
چوب کبریت
چوب کوچکى که به وسیله آن آموزگار چیزى را به شاگرد نشان مى دهد
چوب گردو
چوب گردوى آمریکایى
چوب گمانه
چوب یا تخته اى که به عنوان ستون یا پایه به کار مى رود
چوب یا میله اهرم پارو
چوبخط
چوبخط زدن
چوبدار
چوبدستى
چوبدستى سرکلفت
چوبه
چوبه دار
چوبى
چوبى شدن
چوبى که دونفر روى شانه حمل کرده و چیزهایى به آن مى آویزند
چوبى که کهنه یا پشم بر سر آن مى پیچند و مانند جارو به کار مى برند
چوبک زن
چوبکارى
چوبکارى کردن
چوروک دار
چوروک شدن
چون
چون دانه هاى زنجیر
چون روح بر خانه ها و غیره سرزدن
چون غوک یا قورباغه صدا کردن
چون و چرا
چون که
چونى
چونى سنج
چونکه
چوپ را بچهار قسمت اره کردن
چوپان
چوپان زن
چوپانى
چوپانى کردن
چوپانى که گوسفندان خود را با گل اخرى رنگ کرده
چوپلمه
چوچوله
چوکان زدن
چوگان
چوگان بازى
چوگان بازى با اصول فوتبال
چوگان دسته کوتاه
چوگان زدن
چوگان سر آهنى
چوگان سر کج
چوگان سرپهن
چوگان سلطنت
چوگان مانند
چوگان مخصوص بازى پال مال
چوگان پهن
چوگان گلف بازى
چوگاندار
چپ
چپ دست
چپ دستى
چپ رو
چپ نگاه کردن
چپ پیچ
چپ چشم
چپ چشم بودن
چپ چپ
چپ گرا
چپ گرایى
چپ گرد
چپ گردى
چپاندن
چپانیدن
چپاول
چپاول پذیر
چپاول کردن
چپاولگر
چپر
چپراست
چپق
چپق یا سیگار کشیدن
چپه کردن
چپه کردن یا شدن
چپى
چپیدن
چچم
چک
چک امضاء شده و سفید
چک بانک
چک بى محل
چک تضمین شده
چک سفید
چک مسافرتى
چک و چانه زدن
چک چک
چک چک باران و غیره
چکامه
چکامه اى
چکامه در باره زندگى روستایى
چکامه سرا
چکامه کوتاه
چکان
چکاندن
چکاننده
چکانیدن
چکاوک
چکاوک شکار کردن
چکاوک و گونه هاى مشابه آن
چکاچاک
چکاچاک کردن
چکرز
چکش
چکش آهنگرى
چکش اهرمى لنگرى
چکش حراجى
چکش خور
چکش خورده
چکش خورى
چکش دق
چکش دوشاخ
چکش زدن
چکش سنگین
چکش میخ کش
چکش و امثال آن
چکش چاپ
چکش چوبى
چکش چوبى حراج کنندگان یا روساى انجمن ها
چکش کوچک
چکش یخ شکن
چکشى
چکشیدن
چکمه
چکمه اسکى
چکمه بلند
چکمه دهان گشاد
چکمه رکابى و ساقه بلند سوارى
چکمه ساقه بلند
چکمه سنگین پاشنه دار
چکمه سوارى
چکمه پاشنه بلند
چکمه کسى را لیسیدن
چکمه کش
چکه
چکه ى شبنم
چکه چکه ریختن
چکه چکه ریزنده
چکه کردن
چکه کن
چکى که بانک عهده خود بکشد
چکى که فقط کشنده چک مى تواند آن را از بانک بگیرد
چکچکى
چکیدن
چکیده
چکیده آگاهى بخش
چکیده مطلب
چکیده کردن
چکیده کلام
چکیده گوشت
چکیدگى
چگال
چگال پذیر
چگال کردن
چگالش
چگالى
چگالى سنج
چگالى سنجى
چگالیدن
چگالیده
چگرد
چگونه
چگونگى
چگونگى صدا
چیت سازى
چیت موصلى
چیت گلدار
چیتا
چیتى
چیدن
چیدن برگ رسیده تنباکو
چیدن مو
چیدن نان و شراب عشاى ربانى روى میز
چیدن پشم گوسفند و غیره
چیدنى
چیده شده
چیر آبى
چیره
چیره دست
چیره دستى
چیره شدن
چیرگى
چیز
چیز آبکى
چیز آشغال و نا چیز
چیز آشفته و نامرتب
چیز آویخته شده
چیز استفاده نشده
چیز اضافه شده
چیز اندک
چیز اکتسابى
چیز با ارزش و مفید
چیز بافته
چیز باقیمانده
چیز بدنما
چیز بدوى
چیز برجسته
چیز برنده
چیز بسیار عالى
چیز بغرنج
چیز بهتر
چیز بى ارزش
چیز بى اهمیت
چیز بى بها
چیز بى تناسب
چیز بى مصرف
چیز بى معنى
چیز بى معنى و بى مزه
چیز بى معنى یا پوچ
چیز بى نظیر
چیز بیخود یا غیر ضرورى
چیز بیهوده
چیز تازه
چیز تازه آوردن
چیز تراشیده
چیز تسویه شده
چیز تقلبى
چیز تقلبى ساختن
چیز تقلیدى
چیز تهوع آور
چیز تهى
چیز تکرارى
چیز ثابت
چیز ثبت شده یا وارد شده
چیز جالب
چیز جالب توجه
چیز جالب و زود گذر
چیز جذاب
چیز جزیى
چیز جزیى و اندک
چیز جزیى و بى اهمیت
چیز جوش خورده
چیز خاک شده
چیز خدا داده
چیز خراش دهنده
چیز خرد شده
چیز خشک و ترد
چیز خوردنى
چیز خوش ظاهر و بد باطن
چیز خوش یمن
چیز خوشبو
چیز خیلى بزرگ
چیز خیلى جزیى
چیز خیلى ریز و کوچک
چیز خیلى شیک
چیز دار
چیز در هم پیچیده
چیز درخشنده
چیز درست
چیز درست و دست نخورده
چیز درهم ریخته
چیز درهم و بر هم
چیز درک شده
چیز دوباره ساخته شده
چیز دور انداخته
چیز رقیق و نرم
چیز زائد
چیز زرنشان
چیز زودگذر
چیز سائیده شده
چیز سخت
چیز سر پهن
چیز سفت یا غلنبه
چیز سنگین
چیز سنگینى که روى زمین کشیده مى شود
چیز سه انشعابى
چیز شبکه مانند
چیز شناور بر روى هوایا آب
چیز شنیده
چیز شکفت انگیز و عجیب
چیز شگفت
چیز شگفت آور
چیز شگفت انگیز
چیز شیرین و لذیذ
چیز ضرورى
چیز عادى یا طبیعى
چیز عالى
چیز عالى و درجه یک
چیز عجیب
چیز عجیب و غریب
چیز عزیز و پربها
چیز غریب
چیز غریب و خنده دار
چیز غول پیکر و گنده
چیز غیر عادى
چیز غیر عملى
چیز غیر موجود
چیز فرسوده
چیز فرعى
چیز فوق العاده
چیز فکرى
چیز قابل انفجار
چیز قشنه و کم بها
چیز قشنگ بى مصرف
چیز قشنگ و ارزان
چیز قشنگ و بى مصرف
چیز قشنگ و کم بها
چیز قلابى
چیز لاغر
چیز لاک و الکل زده
چیز لذت بخش
چیز لذیذ
چیز مبادله شده
چیز مجوف
چیز مخلوط
چیز مرکب
چیز مشبک
چیز مطلوب
چیز معطر
چیز مفهوم
چیز مفید و سودمند
چیز مقدس
چیز ممکن
چیز منجمد
چیز مورد تقاضا
چیز ناخوش کننده
چیز ناصحیح و غلط
چیز ناقابل
چیز نامساوى
چیز نامعلوم
چیز نخبه
چیز نسبتا شیرین
چیز نهان شده
چیز نو
چیز نوک تیز
چیز هشت گوشه
چیز واقعى
چیز وحشتناک
چیز پاشیدنى
چیز پر سر و صدا
چیز پرارزش
چیز پست و بى ارزش
چیز پهن
چیز پیدا ده
چیز پیدا شده
چیز پیچیده
چیز چسبناک
چیز چشم گیر
چیز کج
چیز کم ارزش و جزیى
چیز کم اهمیت و خرد
چیز کم بها
چیز کم بها یا بى اهمیت
چیز کم خرج
چیز کمیاب
چیز کوچک
چیز کوچک و بى اهمیت
چیز کوچک و جزیى
چیز کوچک و ناچیز
چیز گرانبها
چیز گرد
چیز گمراه کننده
چیز یا عضو مکمل
چیز یا فرد نادر
چیز یافته
چیزدار
چیزهاى بى اهمیت
چیزهاى جویدنى
چیزهاى درهم پیچیده
چیزهاى دست و پا گیر
چیزهاى متفرقه
چیزهاى کم بها
چیزهاى کنارى یا ثانوى
چیزهاى گذشته
چیزهایى که از قیطان یا نوار درست مى شود
چیزى
چیزى با نقاط رنگارنگ
چیزى را آشکار کردن
چیزى را به جاى دیگرى جا زدن
چیزى را تا آخر دنبال کردن
چیزى را تعویض کردن
چیزى را زور دادن
چیزى را سنگین بزمین زدن
چیزى را غیر قانونى دانستن
چیزى را معین کردن
چیزى را نقل و انتقال دادن
چیزى را وقف کردن
چیزى را کمتر از قیمت واقعى نرخ گذاشتن
چیزى شبیه ساقه
چیزى که آتش پرتاب مى کند
چیزى که آرزو مى شود
چیزى که از چند جزء ناجور ساخته شده باشد کلمه اى که اجزاى آن از زبان هاى مختلف تشکیل شده باشد
چیزى که با عجله نوشته شده
چیزى که برانداختن آن دشوار است
چیزى که براى خوش مزه کردن و معطر کردن به کار مى رود
چیزى که براى پله به کار مى رود
چیزى که بسرعت انجام شود
چیزى که بعضى پرتوها از آن مى گذرند ولى حایل پرتو هاى دیگر است
چیزى که به جاى فتیله به کار رود
چیزى که به دلیل ممنوع بودن انسان آرزوى آن را مى کند
چیزى که به وسیله آن عملى قابل اجرا است
چیزى که به چیز دیگرى منتهى شود
چیزى که تهدید کننده است
چیزى که تو تو کند
چیزى که جارو مى کند
چیزى که خارش بیاورد
چیزى که داراى زاویه تند است
چیزى که در آینده ممکن است رخ دهد
چیزى که در میان چیزهاى دیگر گذارند
چیزى که در نتیجه خرابى به دست آید
چیزى که در پایین نامه نوشته شود
چیزى که درتوى چیز دیگرى روئیده یا فرورفته باشد
چیزى که رنگ را حل مى کند
چیزى که سه پایه داشته
چیزى که سوراخ سوراخ یا روزنه داراست
چیزى که صدا را از بین ببرد
چیزى که غم و غصه را بزداید
چیزى که مانع زیان گردد
چیزى که مى لولد
چیزى که مى پیچد یا دور مى زند
چیزى که پر واضح است
چیزى که پیچ مى خورد
چیزى یا کسى که صداى تپ تپ کند
چیستان
چیستان یا معمایى متشکل از کلماتى که باید با هم جمع شوند و کلمه دیگرى از آن ساخته شود
چیستى
چین
چین خوردن
چین خورده
چین خوردگى
چین دادن
چین دادن یاجمع کردن انت هاى طناب
چین دار
چین دار شدن
چین دار کردن
چین دار کردن حاشیه لباس
چین دار یا مچاله کردن
چین دوختن روى
چین زنى
چین سینوسى مغز
چین شناس
چین شناسى
چین طاقى
چین غشایى
چین نخورده
چین هاى زیر گردن گاو
چین و
چین و شکن
چین و شکن یا پیچ و تاب خیال انگیز
چین و چروک
چین و چروک خوردن
چین و چروک و تاه
چین و چروک گوشه لب و چشم
چین چین
چین چین و موجدار کردن
چین چین کردن
چین چینى
چین یا تاه
چیننده
چینه
چینه اى
چینه بندى
چینه دان
چینه شناسى
چینه چینه
چینه چینه کردن
چینه کشى
چینه کشیدن
چینى
چینى مانند
چینى ها
چینى پرستى
چینى کردن
چینى یا شیشه اى که به صورت استوانه اى شکل و یا نظیر آن قالب گیرى شده است
چیپس
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات