دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ک در زبان انگلیسی و دیکشنری
کائنات
کائوچو
کائوچو مانند
کائوچو یا لاستیک سیاه و سخت
کاباره
کاباره رفتن
کابردى
کابل
کابل اتصال
کابل تخت
کابل نوارى
کابل هم محور
کابل پهن
کابل چهارسیمه
کابل کوچک
کابلى
کابوتاژ
کابوراتور
کابوس
کابوس مانند
کابین
کابین تلفن
کابین یا اطاقک چوبى
کابینه
کاتابولیسم
کاتالوگ
کاتالیز
کاتالیزر
کاتالیزورهاى حیاتى
کاتب
کاتب حاشیه نویس بر کتب عهد عتیق
کاتب نسخه هاى خطى
کاتد
کاتوزى
کاتولیک
کاتولیک مسلک کردن
کاتولیکى
کاج
کاج آمریکایى
کاج اروپایى
کاج استخرى
کاج بلند زلاند جدید که صمغ آن براى روغن جلا و به جاى کهربا به کار مى رود
کاج بیابانى
کاج خمره اى
کاج درازبرگ گرجستانى
کاج گرجستانى
کاخ
کاخ دادگسترى
کاخ دوره ملوک الطوایفى
کاخ سفید
کاخ شیطان
کاخ کرملین
کاخى
کاد هندى
کادر
کادریلیون
کادمیم
کادى
کاذب
کاذبانه
کار
کار آزموده
کار آزمودگى دریایى
کار آسان و سهل
کار آمد
کار آموز
کار آموزى
کار آموزى نکرده
کار آموزگاه
کار ابلهانه
کار از روى مقاطعه
کار استاد
کار استادانه
کار الله بختى
کار اهرم
کار برجسته
کار برده
کار بزرگ
کار بسیار دقیق
کار بى قاعده
کار بى نظیر
کار بیهوده
کار بیهوده کردن
کار تفریحى
کار توام
کار توام و دسته جمعى
کار جزیى
کار حدسى
کار حیاتى
کار خارق العاده
کار خدا
کار خلاف قانون
کار خود کرده
کار درمانى
کار دست
کار دسته جمعى
کار ذوقى
کار روز مزد و اتفاقى
کار روى کاغذ
کار زشت
کار زیاد از گرده کشیدن
کار زیاد دادن به
کار سازى داشتن
کار سخت
کار سخت و خسته کننده
کار سخت و طاقت فرسا
کار سر هم بندى
کار سر هم بندى کردن
کار سوزن دوزى
کار شاق
کار شغل
کار شکن
کار عادى
کار عادى و بدون فکر
کار عجیب
کار عمده
کار فرعى
کار فکرى
کار مزد
کار مشبک
کار مشکل
کار مطبوعاتى
کار معلوم
کار مقدم
کار منقور
کار مهم
کار موثر
کار ناتمام یا انباشته
کار ناخوشایند
کار نادرست
کار نامعقول کردن
کار نشدنى
کار نمایان
کار نوشتنى
کار هنرى
کار و هنر و حرفه فلزکارى
کار و کسب
کار ورز
کار وسیع و بسیط و سریع
کار وقت گذران
کار ویژه
کار پر اهمیت
کار پر زحمت
کار پردازى
کار پست
کار پیچیده
کار چاق کن
کار چاق کن سیاسى ناحیه بخصوصى
کار چاق کنى
کار چاپ
کار کردن
کار کردن بدون وابستگى به حزب یا جماعتى
کار کردن مزاج
کار کردن مزاج مریض
کار کردنى
کار کننده
کار کننده باهواى فشرده
کار کننده در تمام سال
کار گذار
کار گذارى
کار گذاشتن
کار گذاشته شده
کار یا نتیجه یک عمر زندگى
کار یا چیز دلچسب
کار یا چیز فرعى
کار یاشغل اضافى و زاید
کار یکنواخت
کار یکنواخت و آهسته
کارآزمودگى
کارآمد
کارآموز
کارآموزى
کارآگاه
کارآگاه زبردست
کارآیى
کارا
کارابین
کاراته
کاربار
کاربر
کاربرد
کاربرد جانشین
کاربرد وسایل سنجش
کاربرد گرا
کاربرد گرایى
کاربردپذیرى
کاربرى
کاربست
کاربست پذیر
کاربست پذیرى
کاربسته
کاربن گیرى کردن
کاربنات دوسود
کاربى ارزش و بى اهمیت
کارت
کارت انت هاى کار
کارت بار کن
کارت بانکى
کارت تبریک
کارت توضیحى
کارت حساب
کارت خلاصه
کارت خوان
کارت دودویى
کارت دودویى سطرى
کارت سر آمد
کارت سفید
کارت عضویت
کارت لب منگنه شده
کارت مدار
کارت معین
کارت معین مغناطیسى
کارت مغناطیسى
کارت منگنه شده
کارت منگنه کن
کارت هالریت
کارت هاى برنامه
کارت هشتاد ستونى
کارت ویزیت
کارت پستال
کارت پشت بند
کارت پشته کن
کارت کارمندى که در مقابل هر روز یا هر ساعت کار آن را سوراخ کنند
کارت کاغذى
کارت کنترل
کارت یا ورقه خرید نسیه
کارتاژى
کارتریج
کارتل
کارتن
کارتنه
کارتنک
کارتون
کارتى که ساعت حضور و غیاب کارگر روى آن قید مى شود
کارجارى و یکنواخت
کارخانه
کارخانه آبجو سازى
کارخانه اره کشى
کارخانه اسلحه
کارخانه اى که گوشت و میوه و غیره را درقوطى کنسرو مى کند
کارخانه برق
کارخانه تراش
کارخانه تصفیه فلزات
کارخانه تولید ورق آهن و فولاد
کارخانه دار
کارخانه ذوب آهن
کارخانه ذوب فلز
کارخانه ذوب فلزات
کارخانه رنگ سازى
کارخانه سرب کارى
کارخانه سنگ برى
کارخانه سیم سازى
کارخانه شراب سازى
کارخانه شیشه جام
کارخانه قلع کارى
کارخانه نخ ریسى
کارخانه ى اسلحه سازى
کارخانه چوب برى و الوار سازى
کارخانه کره گیرى
کارخانه کشتى سازى
کارخانه کنسرو سازى
کارخانه گاز
کارخانه گداز فلز
کارخانه گدازگرى
کارخانه یا محل تقطیر
کارخانه یا معدن استخراج نمک
کارخانه یخ ساز
کارد
کارد بزرگ و سنگین
کارد دسته دراز و نوک برگشته
کارد رومیزى داراى تیغه مضرس
کارد زدن
کارد فروش
کارد و چنگال
کارد و چنگال فروشى
کارد کاغذبرى
کاردار
کاردان
کاردان بودن
کاردانى
کاردستى
کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روى پارچه و زخم و غیره
کاردک نقاشى
کاردیده
کاردینال
کاردیوگراف
کارزار
کارسازى
کارسنج
کارشناس
کارشناس آتشفشانى
کارشناس آموزش و پرورش
کارشناس بهداشتى
کارشناس تربیت حیوانات
کارشناس جغرافیاى حیوانى
کارشناس علم اصوات
کارشناس فنى
کارشناس چشیدن مزه شراب و چاى و غیره
کارشناسى
کارشکن
کارشکنى و خراب کارى
کارفرما
کارفرمان
کارفرماى سخت گیر
کارفرمایى
کارفرمایى کردن
کارمایه
کارمایه اى
کارمزد
کارمند
کارمند اتحادیه
کارمند اداره
کارمند اداره ثبت
کارمند استاژ
کارمند تازه
کارمند تحت آزمایش
کارمند ثبت اوقات
کارمند حقوق بگیر
کارمند داخلى
کارمند دفترى
کارمند شهردارى یا فرماندارى
کارمندان
کارمندان عملیاتى
کارمندان و خلبانان هواپیما
کارنامه
کارناوال
کارها
کارها را تنظیم کردن
کارهاى جلف
کارهاى خانه دارى
کارهاى سبک خانکى
کارهاى سخت
کارهاى سیاسى
کارهاى سیمى
کارهاى شیطانى کردن
کارهاى صحرایی
کارهاى عادى و روزمره
کارهاى عام المنفعه
کارهاى مشبک
کارهاى هنرى و خارج از برنامه دبیرستان و دانشکده
کاروان
کاروان شادى
کاروان موتورى
کاروانسرا
کاروانسراى
کاروبار
کارى
کارى را با عجله و اشتیاق انجام دادن
کارى را ناگهان ترک کردن
کارى که از روى عادت بکنند
کارى که با بیل انجام مى دهند
کارى که با سهولت انجام شود
کارى که به عنوان وظیفه انجام مى شود
کارى که بى مطالعه و به مقتضاى وقت انجام دهند
کارى که سرسرى یا از روى بى پروایى انجام دهند
کارى که کسى به آن عشق و علاقه دارد
کارپایى
کارپر سود یا پر موفقیت
کارپرداز
کارکرد
کارکن
کارکنان
کارکنان هواپیما
کارکنان هواپیما و امثال آن
کارگاه
کارگاه با فندگى
کارگاه محاسبات ماشینى
کارگاه مونتاژ
کارگاه هنرى
کارگاهى که در آنجا اجزاى ماشین را سوار مى کنند
کارگذار
کارگر
کارگر اسکله یا بندر گاه
کارگر اعتصاب شکن
کارگر بارانداز
کارگر بیل زن
کارگر حفار
کارگر حفار و استخراج کننده سنگ هاى معدنى
کارگر درون معدن
کارگر دهاتى
کارگر راه آهن
کارگر روز مزد
کارگر روى ماشین غلتک دار یا چرخنده
کارگر زحمتکش
کارگر زن
کارگر زیر دریایى
کارگر سازنده
کارگر سنگ شکن
کارگر سنگ لوح
کارگر سیار
کارگر شانه زنى
کارگر طرفشو
کارگر عرشه کشتى
کارگر عضو دسته معینى از کارگران راه آهن
کارگر غیر ماهر
کارگر فصلى
کارگر لباسشوى مرد
کارگر ماهر
کارگر مزدور
کارگر مزرعه
کارگر معدن سنگ
کارگر ناوه کش
کارگر نخ تاب
کارگر و رنجبر
کارگر پارچه سفیدکنى
کارگر پالایشگاه
کارگر چرم ساز
کارگر کلنگ دار
کارگر کمکى
کارگر یا ماشین نخ ریسى
کارگر یا ماشینى که پوست مى کند
کارگردان
کارگردان نمایش
کارگردان پشت صحنه
کارگردانى و تنظیم صحنه تئاتر
کارگردانى کردن
کارگرى
کارگزینى
کارگشا
کارگمارى
کارگیر
کاریابى
کاریز
کاریزک
کاریکاتور
کاریکاتور ساختن
کاریکاتورنگار
کازینو
کازیه
کاس
کاسب
کاسب خرده فروش
کاسب دوره گرد
کاسبرگ
کاسبرگى
کاسبى
کاست
کاستن
کاستن از
کاستن سرعت
کاستن پله اى
کاسته
کاسته نشده
کاستى
کاسد
کاسنى
کاسنى برى تلخ مزه
کاسنى تلخ
کاسنى دشتى
کاسنى زرد
کاسنى سالادى
کاسنى فرنگى
کاسنى وحشى
کاسه
کاسه آش خورى
کاسه اى
کاسه دار
کاسه رهنما
کاسه زانو
کاسه زنگ اخبار
کاسه زیرین لاک پشت
کاسه ساز
کاسه سر
کاسه لاک پشت
کاسه لیس
کاسه لیسى
کاسه مغز
کاسه هاى سفالى
کاسه پشت
کاسه چشم
کاسه گرم تر از آش
کاسه گل
کاسه یا لاک محافظ جانور
کاسکت
کاش
کاشانه
کاشت
کاشتن
کاشتن درخت هاى جوان بین درختان دیگر
کاشتن مرکبات مانند لیمو و پرتقال و غیره
کاشف
کاشف افکار دیگران
کاشف جنایات
کاشف عیب و نقص و رفع کننده آن
کاشف غار
کاشف مجهولات
کاشه
کاشى پز
کاشى کارى سبک اسلامى
کاشکل
کاغذ
کاغذ اعلى مخصوص ترسیم و طراحى
کاغذ الیاف درشت
کاغذ با تاى بادبزنى
کاغذ بازى
کاغذ باطله
کاغذ بر
کاغذ برنج
کاغذ برگ بزرگ
کاغذ بزرگى که یک روى آن چاپ شده باشد
کاغذ بسته بندى
کاغذ بسته بندى اغذیه
کاغذ بى نقش
کاغذ تورنسل
کاغذ خشک کن
کاغذ خودچسب
کاغذ دان
کاغذ دیوارى
کاغذ را دسته کردن
کاغذ رسم
کاغذ رنگى براى تزیین درجشنها
کاغذ رگه دار
کاغذ ساده
کاغذ سفید
کاغذ سلوفان
کاغذ سمى مگس کش
کاغذ سنباده
کاغذ سنباده زدن به
کاغذ سنباده لعل
کاغذ سیاهه
کاغذ شطرنجى
کاغذ شیشه نما
کاغذ شیشه نماى سلولزى
کاغذ صافى
کاغذ ضخیم پارافین دار مخصوص استنسیل
کاغذ قیر اندود
کاغذ مانیل
کاغذ محکم قهوه اى رنگ مخصوص بسته بندى
کاغذ مخصوص آزمایش
کاغذ مرکب خشک کن نرم و کرم رنگى که در چین ساخته مى شود
کاغذ مسوده
کاغذ مقوایى
کاغذ مومى
کاغذ مچاله
کاغذ میلیمترى
کاغذ نازک
کاغذ نازک زرورق
کاغذ نویسى کردن
کاغذ پرانى
کاغذ پوست
کاغذ پوست گوساله
کاغذ پیوسته
کاغذ چسبانى
کاغذ کاربن
کاغذ یا صفحه طیف نما
کاغذ یا پارچه چرم نما
کاغذ یادداشت
کاغذى
کاغذى که با آن کتاب را جلد مى کنند
کاغذى که به ماده آغشته است
کاغذى که داراى رشته ها و خطوط رنگارنگ مى باشد
کاغذى که در آن الفبا براى کودکان دبستان مى نوشتند
کاغذى که در متن اصلى آن خطوط موازى وجود داشته باشد
کاغذى که شبیه برات چاپى است
کاف
کافئین
کافت
کافتن
کافر
کافر شدن
کافر و زندیق خواندن
کافر کردن
کافر کردن و وحشى کردن
کافروار
کافشه
کافه
کافه کوچک
کافور
کافور زدن به
کافوره
کافورى
کافى
کافى بودن
کافیشه
کال
کالا
کالاهاى دیرپاى
کالاهاى مصرفى
کالاهایى که قیمت آن بین 5 تا 10 سنت مى باشد
کالاى آب آورد
کالاى آب آورده
کالاى اصلى بازار مصنوعات مهم و اصلى یک محل
کالاى انحصارى
کالاى با دوام یا فاسد نشدنى
کالاى تقلبى
کالاى جمله
کالاى حمل شده با کشتى
کالاى رسیده
کالاى صادره
کالاى فاسد شونده
کالاى فروشى
کالاى قابل وارد کردن
کالاى قاچاق
کالاى وارده
کالاى ویژه
کالایى که ارزان مى فروشند تا خریداران را به کالا جلب کند
کالایى که با ضرر فروخته مى شود
کالایى که براى سبک کردن کشتى بدریا مى ریزند
کالایى که چکى بخرند
کالباس فروش
کالباس و اغذیه مشابه
کالباس یا روده پرکرده از گوشت گاو
کالباى باتلاقى
کالبد
کالبد شناس
کالبد شناسى
کالبد شناسى کردن
کالبد شکاف
کالبد شکافى
کالبد شکافى موجود زنده
کالبدشکافى
کالبدشکافى کردن
کالبدى
کالتاى باتلاقى
کالج
کالرى
کالرى کوچک
کالسکه
کالسکه اى که بدنه کوتاهى دارد و از عقب سوار آن مى شوند
کالسکه بچه
کالسکه سریع السیر مسافرى
کالسکه پست
کالسکه چى
کالسکه چینى که به جاى اسب انسان آن را مى برد
کالسکه کروکى
کالسکه کروکى کوچک
کالسکه یا درشکه چهارچرخه کرایه
کالسکه یا درشکه کرایه
کالیبر
کالیبر تفنگ
کالیفورنیم
کام
کام اسب
کام و زبانه
کام و زبانه دم فاخته اى
کامالا
کامروایى
کامل
کامل تر
کامل سرتاسر
کامل شدن
کامل شده
کامل کردن
کاملاً
کاملاً احساساتى
کاملاً اشغال شده
کاملاً افراشته
کاملاً باز
کاملاً بلند
کاملاً بیدار
کاملاً تازه
کاملاً خرد شده
کاملاً خسته کردن
کاملاً خشک
کاملاً دو رشته اى
کاملاً راست
کاملاً رسیده
کاملاً رشد نکرده
کاملاً رشد کرده
کاملاً روئیده
کاملاً رک
کاملاً سرد و بسته شده
کاملاً شک ست خورده
کاملاً شکست دادن
کاملاً فروبردن
کاملاً مجهز
کاملاً نزدیک و مجاور چیزى
کاملاً نو
کاملاً وارد
کاملاً ورشکست
کاملاً پر
کاملاً پنهان کردن
کاملاً کر
کاملاً کور
کامله آلوداد
کامله زن
کاملیا
کاموا
کامى
کامى کردن
کامپیوتر
کامپیوتر الکترونیکى
کامپیوتر برده
کامپیوتر ترتیبى
کامپیوتر جیبى
کامپیوتر خود وفق
کامپیوتر خودکار
کامپیوتر دورگه
کامپیوتر رقمى
کامپیوتر رومیزى
کامپیوتر شخصى
کامپیوتر قیاسى
کامپیوتر مجازى
کامپیوتر مضاعف
کامپیوتر مقصود
کامپیوتر منبع
کامپیوتر موازى
کامپیوتر میزبان
کامپیوتر ناهنگام
کامپیوتر نوبتى
کامپیوتر هدف
کامپیوتر همه منظوره
کامپیوتر همگام
کامپیوتر چند گانه
کامپیوتر کنترل
کامپیوتر کوچک
کامپیوتر گرا
کامپیوترهاى کوچک در اندازه یک کیف دستى
کامپیوترى
کامپیوترى شدن
کامپیوترى شده
کامپیوترى کردن
کامکار
کامکار شدن
کامکارى
کامیاب
کامیاب بودن
کامیاب شد
کامیاب شدن
کامیابى
کامیون
کامیون بارى
کامیون جرثقیل دار
کامیون داراى ظرفیت معینى
کامیون ران
کامیون سر بسته
کامیون نرده دار
کامیون کمپرسى
کان
کان ذغال سنگ
کان شناسى
کان قلع
کان کن
کان کنى
کانادایى
کانال
کانال یا مجراى آب
کاندید
کاندید شده
کاندید کردن
کاندیداى ریاست جمهورى
کاندیداى نامزد شده براى ایجاد تفرقه در راى دهندگان
کانون
کانون عدسى
کانونى
کانى
کانگستر
کانگورو
کانگوروى بزرگ خاکسترى رنگ
کانگوروى متوسط القامه گردن قرمز
کاه
کاه اندود کردن
کاه و پوشال و مواد سبکى که لاى ظروف و مال التجاره مى گذارند تا از آسیب مصون بماند
کاه و پیزر مخصوص اندود و پوشش بام
کاه پوش کردن
کاه گل کن
کاهبن
کاهش
کاهش بها
کاهش تدریجى
کاهش تورم
کاهش دادن
کاهش دادن فعالیت شیمیایى یک ماده
کاهش دهنده
کاهش رنگ دانه در پوست و غیره
کاهش سرعت
کاهش شهوت
کاهش فعالیت
کاهش قیمت
کاهش ورم
کاهش پله اى
کاهش یاب
کاهش یافتن
کاهش یافته
کاهشى
کاهشگر
کاهشگر با دو ورودى
کاهشگر نوبتى
کاهشیاب
کاهل
کاهلى
کاهن
کاهن اعظم
کاهن بزرگ
کاهن معبد یکى از خدایان
کاهنده
کاهنده تورم
کاهنده شهوت
کاهنه
کاهنى
کاهو
کاهى
کاهگل
کاهیدن
کاهیده
کاو
کاواک
کاواکان یا توتیاء البحر اقیانوس که بیشتر درسواحل نیو انگلند زندگى مى کند
کاوش
کاوش تصادفى
کاوش خطى
کاوش ناپذیر
کاوش نشده
کاوش کردن
کاوش کننده
کاوشگر
کاوشگر منطقى
کاونده
کاوى
کاویدن
کاویدنى
کاپوت
کاپوت ماشین
کاپى
کاپیتان
کاپیتولاسیون
کاکا
کاکا سیاه
کاکائو
کاکتوس
کاکتوس ساقه گرد
کاکتوس هند غربى
کاکل
کاکل اسب
کاکل دار
کاکل ذرت
کاکل چترى پرنده
کاکل یاموى مصنوعى
کاکله
کاکنج
کاگردانى
کایزر
کباب
کباب کردن
کبابه چینى
کبالت
کبد
کبدى
کبر فروشى
کبراى قضیه منطقى
کبراى قیاس
کبراى قیاس منطقى
کبره
کبره بستن
کبریت
کبریت بى خطر
کبریت کند سوز
کبریتى که با اصطکاک و مالش روشن مى شود
کبریتى که بکندى آتش مى گیرد
کبوتر
کبوتر جلد
کبوتر جنگلى
کبوتر خانه
کبوتر خانگى
کبوتر خانگى درشت
کبوتر طوقى
کبوتر قاصد
کبوتر قمرى
کبوتر نامه بر
کبوتر وحشى آمریکاى شمالى
کبوتر چترى
کبوتر کوهى
کبوتر یا مرغ دام که به چوبى بندند
کبوترخانه
کبود
کبود شدن
کبود شده
کبود شدگى
کبود فام
کبود و سیاه
کبود کردن
کبوده
کبک
کبیر
کبیسه
کت
کت بارانى
کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمى
کت دو یا سه دکمه
کت رنگارنگ
کت نیمه رسمى مردانه
کت چرمى مردانه که به تن چسبیده باشد
کت چند رنگ
کت چهار دکمه
کت کوتاه سربازان انگلیس
کت کوتاه و سنگین
کتاب
کتاب آسمانى
کتاب آسمانى مسلمانان
کتاب آشپزى
کتاب اخلاق
کتاب اشعار اپرا
کتاب اصلى در یک موضوع
کتاب الفبا
کتاب املاء
کتاب اول ابتدایى بچه ها
کتاب بس خوان
کتاب تثنیه
کتاب ترکیبات دارویى
کتاب تعلیمات دینى
کتاب تلخیص شده
کتاب جلد کاغذى
کتاب جمع کن
کتاب جیبى
کتاب خطى
کتاب خوان
کتاب دار
کتاب داستان
کتاب درسى
کتاب دستور
کتاب دستور داروسازى
کتاب دستور عملیات
کتاب دستور یا قاعده
کتاب دستى
کتاب دعا
کتاب دوم تورات
کتاب راهنما
کتاب راهنماى مسافران
کتاب راهنماى کلمات کتاب مقدس
کتاب رمان
کتاب زرتشت
کتاب ساز
کتاب سازى
کتاب سرود
کتاب سرود مذهبى
کتاب سرودنامه مذهبى
کتاب سفید
کتاب سوال و جواب دینى
کتاب سیاه
کتاب شانزده برگى
کتاب شرح مصائب شهداى راه دین
کتاب شناس
کتاب شناسى
کتاب طباخى
کتاب فروش
کتاب فروش دوره گرد
کتاب فهرست
کتاب قانون
کتاب قرائتى
کتاب قطور
کتاب لغت
کتاب محتوى قطعات کوتاه ادبى
کتاب مخصوص مراجعات علمى و ادبى و غیره
کتاب مرجع
کتاب مسوده
کتاب مشکوکى که راجع به زندگى عیسى و دین مسیح نوشته شده
کتاب مقدس
کتاب مقدس باستانى هند
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق و جدید است
کتاب مورد مراجعه
کتاب مکاشفات یوحنا
کتاب نظامنامه
کتاب نقشه ى جهان
کتاب نماز
کتاب نماز و ادعیه روزانه
کتاب نویس
کتاب هوشع نبى
کتاب ورق بزرگ
کتاب پیدایش
کتاب کوچک
کتاب کوچک صحافى نشده که گاهى جلد کاغذى دارد
کتاب گیاه شناسى
کتاب یا مقاله اى که به صورت پاورقى در روزنامه چاپ شود
کتاب یا موضوع تجزیه و تحلیل شده
کتابت قدیمى
کتابت کردن
کتابخانه
کتابخانه اشتراکى
کتابخانه اى که کتاب عاریه مى دهد
کتابخانه برنامه ها
کتابخانه روال ها
کتابخانه زیرروال ها
کتابخانه سیار
کتابخانه سیستم
کتابخانه عمومى
کتابخانه نوارها
کتابدار
کتابدارى
کتابدوست
کتابفروش
کتابفروشى
کتابى
کتابچه
کتابچه بانک
کتابچه یا دفتر بغلى
کتابچه یادداشت
کتان
کتان را آماده کردن
کتان زن
کتان صحرایى
کتان وحشى
کتان یا چیت راه راه شطرنجى
کتان یا کنف هندى
کتانجک
کتانى
کتانى رنگ
کتانژانت
کتانیان
کتب انبیاء بنى اسرائیل
کتب دعا
کتب عهد جدید مسیحیان
کتب عهد عتیق
کتب قدیمى
کتب مذهبى
کتب هفت گانه اول کتب عهد عتیق
کتب پنجگانه عهد عتیق
کتب کاذبه
کتبى
کترى
کترى بزرگ
کترى ساز
کترى چاى
کتف
کتفى
کتلت
کتلت گوشت گوساله
کتمان
کتمان حقیقت
کتمان گر
کتنجک
کتو
کتى که در دو طرف دکمه دارد
کتک
کتک جانانه زدن
کتک خور
کتک زدن
کتک زننده
کتک کارى در گوشه اى
کتیبه
کتیبه روى قبر
کتیبه نوشتن
کتیرا
کثافات را پاک کردن
کثافات و افتضاحات را علنى ساختن
کثافت
کثافت خوار
کثافت زى
کثافت و آشغال بیرون انداخته
کثافت کارى
کثرت
کثیر
کثیر الاضلاع
کثیر الاضلاع 24 وجهى
کثیر الاضلاع کروى
کثیر الاولاد
کثیر الجمله
کثیر المعنى
کثیر الوجوه
کثیر الوقوع
کثیر شدن
کثیرالاضلاع نامنظم
کثیرالاضلاع پنج ضلعى منظم
کثیرالجمعیت
کثیرالجمله
کثیف
کثیف شدن
کثیف و فاسد
کثیف کردن
کج
کج آفریده
کج برگ
کج بیل
کج بیل زدن
کج حرکت کردن
کج خلق
کج خلق کردن
کج خلقى
کج خلقى کردن
کج دم
کج رفتارى
کج رفتن
کج شدن
کج شده
کج شو
کج نشدگى
کج نهادن
کج نهادگى کلاه
کج نگاه کردن
کج و سنگین راه رفتن
کج و معوج
کج و معوج کردن
کج پا
کج کج نگاه کردن
کج کردن
کج کردن کج شدن
کج کلاه
کج کننده
کج یا اریب گذاردن
کجا
کجاوه
کجراه
کجراهى
کجرو شدن
کجوله
کجى
کجى زانو به درون در اثر مرض یا نرسیدن مواد غذایى
کجى مادرزادى گردن
کجى پا
کحالى
کحل
کد یمین
کدام
کداک
کدبانو
کدبانووار
کدبانوى خانه
کدخدا
کدخدایى
کدر
کدر کردن
کدر کردنى
کدرى
کدو
کدو تنبل
کدو دانه
کدو سبز
کدو مسما
کدورت
کدوى اسلامبولى
کدوى تابستانى
کدوى حلوایى
کدوى رشتى
کدوى زرد
کدوى زمستانى
کدوى قلیانى
کدوى قلیانى تابستانى
کدوى قلیایى
کدوى گردن کج زمستانى
کدویى
کدیور
کذاب
کذایى
کذب
کر
کر شدن
کر شده
کر موش
کر و لال
کر و گنگ
کر کردن
کرئوزول
کرارا
کراسه
کرال پشت
کرامت
کران
کران بالا
کران دار
کران زیرنویس
کران ماسه
کران پایین
کرانه
کرانه اى
کرانه دریا
کرانه رود
کرانه زى
کرانه ماسه
کرانه پاسدار
کرانى
کراهت
کراهت آور
کراوات
کراوات باریک
کراوات گره بزرگ و بقچه اى
کرایه
کرایه اتوبوس
کرایه دادن
کرایه ماشین
کرایه مسافر
کرایه معطلى
کرایه نشین
کرایه کردن
کرایه کشتى
کرایه گارى
کرباس
کرباس آهاردار
کرباس نازکى که به عنوان بتونه قاب چوبى و امثال آن به کار مى برند
کربن
کربن دار
کربنات
کربنات آمونیوم
کربنات دو سود مشتق از خاکستر چوب
کربنات سدیم
کرجن
کرجى
کرجى بادى یا بخارى مخصوص تفرج
کرجى بارى یا ماهى گیرى
کرجى بان
کرجى بان رودخانه
کرجى بلندکن
کرجى تندرو
کرجى ته پهن ماهیگیرى
کرجى ته پهن که از روى آن عبور کنند
کرجى جنگى
کرجى ران
کرجى ساحلى
کرجى شراعى
کرجى لاروب
کرجى لاروبى
کرجى ماهى گیرى
کرجى ماهیگیرى
کرجى پارویى
کرجى پارویى کوچک
کرجى کوچک
کرجى یا قایق موتورى سریع السیر
کرجى یک دکلى قدیمى
کرخ
کرخ کردن
کرخانه فولاد سازى
کرخت
کرخت کردن
کرخت کننده
کرختى
کرد
کردار
کردارها
کردستان
کردن
کردنى
کردنى ها
کرده ها
کردى
کرست
کرست بسته
کرست بند جوراب دار زنانه
کرسى
کرسى استادى در دانشگاه
کرسى خطابه
کرسى ریاست را اشغال کردن
کرسى قضاوت
کرسى نشین
کرسى یا صندلى دادگاه
کرسى یامیز خطابه
کرشمه
کرف زار
کرف نخلى
کرفس
کرفس رسمى
کرم
کرم ابریشم
کرم ابریشم شرقى
کرم ابریشم ناجور
کرم بید
کرم حشره
کرم حشره بید یا پروانه
کرم حشره گوشتخوار
کرم حلقه دار
کرم خاکى
کرم خوار
کرم خوراک
کرم خورده
کرم خوردگى
کرم خوردگى دندان
کرم دار
کرم رشته
کرم رنگ
کرم روده
کرم ریز
کرم ریز سرخ رنگ
کرم ریز سنجاقى انگل روده انسان از دسته نماته ها
کرم زدا
کرم زمین پیما
کرم شب افروز
کرم شب تاب
کرم شناسى
کرم صد پاى تننده تار عنکبوتى
کرم صد پاى پیله ساز
کرم صدپا
کرم قلاب دار
کرم مازو
کرم مانند
کرم معده
کرم مویى
کرم میوه
کرم هاى بند بند
کرم هاى پهن
کرم وار
کرم وار تکان دادن
کرم پروانه
کرم پنیر
کرم پهن
کرم پیله
کرم پیوک
کرم کتاب
کرم کدو
کرم کش
کرم کور
کرم کوچک انگل گندم و علوفه
کرم گرفته
کرم گندم
کرم گوشت خوک
کرم یکتا
کرمو
کرمى
کرمک
کرمکى
کرنا
کرنازن
کرنش
کرنش کننده
کره
کره آب کرده
کره آب کرده و آمیخته با آرد
کره آتش
کره اسب
کره اسب را براى پرش از روى کمند تربیت کردن
کره اسبى که تازه بالغ شده
کره اى
کره تقلیدى
کره خاک
کره زائیدن
کره زمین
کره سازى
کره سنج
کره مادیان
کره مالیدن روى
کره مانند
کره نارگیل
کره نباتى
کره نور
کره و اجبار
کره ى هوا
کره ى چشم
کره کوچک
کروات
کرواسى
کروب
کروبى
کروشه
کروم
کروموسوم
کرومیت
کرومیوم
کرون
کرونومتر
کروى
کروى شدن
کروى شکل
کروى کردن
کروک
کروک اتومبیل
کروک دار
کروک درشکه
کروکت
کروکى
کرویات
کرویت
کرپ
کرپن
کرچک
کرچک هندى
کرچک یا فرفیون
کرک
کرک دار
کرک شده
کرک صورت پایین
کرک هاى روى خار
کرک پر
کرک گیاهى
کرک یا ابریشم
کرک یا پشم شتر
کرکدار
کرکدار شدن
کرکره
کرکس
کرکس آمریکایى
کرکس ریشدار
کرکس وار
کرکسى
کرکننده
کرکى
کرکى شدن
کرکى کردن
کرکین
کرگدن
کرگردن
کریدور
کریستال
کریسمس
کریشنا پرستى
کریشه
کریم
کریه
کریپتون
کریکت بازى کن
کزاز
کزازى
کزاف
کزل
کس
کساد
کساد شدن
کساد کردن
کسادى
کسالت
کسالت آور
کسالت در اثر ارتفاع زیاد
کسان
کسانى که یکدیگر را خیلى دوست دارند
کسب
کسب آزاد
کسب اجازه مرخصى
کسب تکلیف
کسب حلال
کسب دانش
کسب مجدد
کسب معاش کردن
کسب منصفانه
کسب موفقیت کردن
کسب نیرو به وسیله غذا
کسب و تحصیل شده به وسیله خود شخص
کسب کالا
کسب کردن
کسب کرده
کسبه
کسر
کسر آمدن
کسر اعشارى
کسر جزیى
کسر داشتن
کسر درآمد
کسر دهدهى
کسر ساده
کسر شان
کسر صحیح
کسر عمل
کسر متعارفى
کسر مقام یافتن
کسر مکرر
کسر وزن
کسر کردن
کسر کننده
کسر گویا
کسردار
کسرى
کسرى دار
کسرى که صورت آن بزرگتر از مخرج باشد
کسرپذیر
کسل
کسل شدن
کسل کننده
کسوت
کسوف یا خسوف
کسى
کسى را آگاه و هدایت کردن
کسى را از انجام تعهدى معاف ساختن
کسى را از رو به در کردن
کسى را از طبقه اجتماعى محروم کردن
کسى را از گناه برى کردن
کسى را به اسم صدا کردن
کسى را به مقامى گماردن
کسى را به کاربد اغواء کردن
کسى را بى اراده آلت دست کردن
کسى را دست انداختن
کسى را عزیز خطاب کردن
کسى را قربانى دیگران کردن
کسى را لو دادن
کسى را معیوب کردن
کسى را پیرو عقاید و نظرات استالین کردن
کسى را کوچک کردن
کسى هر کجا
کسى که
کسى که آهسته مى دود
کسى که آهسته و ناشمرده سخن مى گوید
کسى که احتمال زیاد دارد برنده شود
کسى که ادعاى عقل مى کند ولى نادان است
کسى که از انجام وظیفه شانه تهى کند
کسى که از انگلستان بیم و تنفر دارد
کسى که از این میکده به آن میکده مى رود
کسى که از دیگران دورى مى کند
کسى که از دیگرى پول بیرون مى کشد
کسى که از روى انگیزه آنى و بدون فکر قبلى عمل مى کند
کسى که از روى بى اطلاعى حرف مى زند
کسى که از زجر دیگران لذت مى برد
کسى که از زن بیزار است
کسى که از طبقات بالا باشد
کسى که از مردمان بانفوذ یا توانگر ملاحظه یا طرفدارى مى کند
کسى که از نسل سام بن نوح باشد
کسى که اسناد و مدارک عرضحال را تهیه مى کند
کسى که اشخاص لایق و ذى فن را براى کار مخصوصى کشف و استخدام کند
کسى که اغراق مى گوید یا تحریف مى کند
کسى که الوار را جمع آورى مى کند
کسى که الوار و تیر اره مى کند
کسى که انگور مى کارد
کسى که با اسلحه گرم مى جنگد
کسى که با اظهارات بى جا و کارهاى بى مورد
کسى که با خود حرف مى زند
کسى که با شاهین شکار مى کند
کسى که با صداى بم آواز مى خواند
کسى که با چوب یا دیرک کار یا حرکت کند
کسى که با گلوله یاگوى بازى مى کند
کسى که باد افشانى مى کند
کسى که بازى دیگران را خراب مى کند
کسى که بدنش را کج و معوج مى کند
کسى که بدون بلیط سوار شود
کسى که بر مسند قضاوت مى نشیند
کسى که براى اداره کارهاى طویله اجیر مى شود
کسى که براى او گواهى و شهادت مى دهند
کسى که براى اولین بار قانونا تخلف کرده است
کسى که براى بخشودگى از گناهان به خود شلاق مى زند
کسى که براى تشریح نبش قبر مى کند
کسى که براى جلوگیرى از پیشرفت کار مجلس مى اندازد
کسى که براى مسافرین جا رزرو مى کند و بلیط مى فروشد
کسى که بریده بریده حرف مى زند
کسى که بسرعت یا بلا مقدمه چیزى را مى سازد
کسى که بسرعت یا بلامقدمه چیزى را مى سازد
کسى که به تعطیل آخر هفته مى رود
کسى که به جاى دیگران چیز مى نویسد
کسى که به جاى عروسک یا جانورى تکلم کند
کسى که به ستاره ها خیره شده
کسى که به سختى دیگرى را ملامت کند
کسى که به طور قاچاقى کار مى کند
کسى که به علل اخلاقى یا عقاید مذهبى از دخول در ارتش خوددارى کند
کسى که به مرحله مسابقات نیمه نهایى رسیده
کسى که به میل خویش چیزى را بدیگرى به ارث مى گذارد
کسى که به نام دیگرى نام گذارى شود
کسى که به کارهاى ماشینى و ساختن آن اشتغال دارد
کسى که بچه را از شیر مى گیرد
کسى که بچه را خواب مى کند
کسى که بیگارى مى کند
کسى که تاریخچه زندگى خود را مى نویسد
کسى که تازه بدینى وارد شود
کسى که تجارت پشم خام مى کند
کسى که تحت حمایت قانون است
کسى که تحت سرپرستى لله باشد
کسى که ترک تحصیل مى کند
کسى که تصور مى کند گرگ شده است
کسى که تغییر مسلک بدهد
کسى که ثروتش از بیلیون تجاوز مى کند
کسى که جسته و گریخته مى خواند
کسى که جلسه اى را اداره مى کند
کسى که جنس یا مالى به عنوانش ارسال شده
کسى که حرف کنایه دار یا شوخى آمیز مى زند
کسى که حرکت هواپیما را کنترل مى کند
کسى که خرسند است به این که تقاضاهایش برآورده شود
کسى که خرناس مى کشد
کسى که خط مى کشد
کسى که خواسته اى نزد او تامین یا توقیف باشد
کسى که خونش مى رود
کسى که داراى حقوق مدنى است
کسى که داراى فکر آزاد است و به مذهب کارى ندارد
کسى که داراى وظایف فرعى و یا ثانوى است
کسى که در انتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
کسى که در بار مشروبات براى مشتریان مى ریزد
کسى که در برابر پیکر نگار مى نشیند
کسى که در بزم شرکت مى کند
کسى که در جایى نگاه داشته یا توقیف شود
کسى که در خواب راه مى رود
کسى که در دادگاه مغایر با سوگند خود دروغ بگوید
کسى که در رادیو یا تلویزیون و سالن رقص صفحات موسیقى مى گذارد
کسى که در رفتن تعلل کند
کسى که در روز اول آوریل آلت تفریح مى شود
کسى که در شهر زندگى مى کند
کسى که در قانون و سیاست فاقد اصول اخلاقى است
کسى که در لباس و رفتار از جنس مخالف خود تقلید مى کند
کسى که در لشکر کشى شرکت مى کند
کسى که در مباحثه و مناظره شرکت دارد
کسى که در متر کردن مهارت دارد
کسى که در مسابقات شانس کمى براى برنده شدن دارد
کسى که در مسابقه به مرحله نهایى برسد
کسى که در مسابقه یک چهارم نهایى شرکت مى کند
کسى که در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت مى کند
کسى که در پارلمان تبلیغ مى کند
کسى که در پایان کتابى فهرست یا فرهنگى براى لغات دشوار آن تهیه مى کند
کسى که در پرورش گیاهان شانس و استعداد خوبى دارد
کسى که در کار دیگران مداخله مى کند و ایشان را از سود بردن باز مى دارد
کسى که در کلاس هاى عالى دانشگاه یا دبیرستان درس مى خواند
کسى که دراجراى نقشه اى کمک مى کند
کسى که درتاسیس مستعمره اى شرکت مى کند
کسى که درچند محل به نحو غیر قانونى راى بدهد
کسى که دزدکى راه مى رود
کسى که دلش مى خواهد بمقامى برسد
کسى که دم مغازه مى ایستد و براى جنسى تبلیغ مى کند
کسى که دنباله لباس دیگرى را مى گیرد
کسى که دوده لوله بخارى را پاک مى کند
کسى که دور مى زند
کسى که راى مى دهد
کسى که رشته اى را پیشه قراردهد
کسى که رقص برهنه مى کند
کسى که زندگى و دارایى اش بیمه شده باشد
کسى که زندگى و شغلش در خشکى است
کسى که سرزده یا بدون اجازه وارد شود
کسى که سرش بوى قرمه سبزى مى دهد
کسى که سود مى برد
کسى که شام مى خورد
کسى که شایعه مى سازد
کسى که شب در خواب راه مى رود
کسى که شراب را به وسیله چشیدن آزمایش مى کند
کسى که شرط مى بندد
کسى که شعر آهنگ هاى معروف را مى سراید
کسى که شوخى زننده کند
کسى که شکار را رم مى دهد
کسى که صداى بم دارد
کسى که طرح یا کارى را به عهده مى گیرد
کسى که عرق مى کند
کسى که عضو اتحادیه کارگرى نیست
کسى که عضو حزبى نیست و در فعالیت هاى آن شرکت نمیکند ولى از آن جانبدارى مى نماید
کسى که علاقه مفرطى به مطالعه کتب دارد
کسى که عمداً ایجاد حریق مى کند
کسى که عیش دیگران را منغص مى کند
کسى که عیش دیگرى را منقص مى کند
کسى که فقط از پشت ویترین کالاهاى عرضه شده را تماشا مى کند
کسى که فیلم یا مطالب مستندى را تهیه مى کند
کسى که قانون شرع یا شرعیان بداند
کسى که قانونگذارى مجلس را با اطاله کلام و وسایل دیگر بتاخیر مى اندازد
کسى که قربانى دیگران شود
کسى که لباس نوکرى بر تن دارد
کسى که لباس چین دار مى دوزد
کسى که لغات را غلط به کار مى برد
کسى که لغت را هجى مى کند
کسى که مالى را از دیگرى به زور مى گیرد
کسى که مایه ننگ و خجالت خانواده اى باشد
کسى که مرتب شکایت مى کند
کسى که مرغدارى مى کند
کسى که معتقد است که انسان مى تواند در اخلاق یا دیانت به حد کمال برسد
کسى که معتقد است کوشش بشر بى فایده و بى نتیجه است
کسى که معتقد باصول باشد
کسى که معجزه مى کند
کسى که معلومات سطحى در همه چیز دارد
کسى که مقیاس به کار مى برد
کسى که مهارت در قیاس منطقى دارد
کسى که مو هاى مایل به سفید یا خاکسترى دارد
کسى که موجب سقط جنین مى شود
کسى که موم مالى مى کند
کسى که مى خرامد
کسى که مى چرخاند یا مى پیچاند
کسى که مى کشد
کسى که ناطقین بعد از صرف شام را معرفى مى کند
کسى که نام خود را به ملت یا کشورى مى دهد
کسى که نزدیک آب یا در آب کار مى کند
کسى که نسبت به سلامتى و تندرستى خود وسواسى است
کسى که نظریات و اصول خود را بدون توجه به مقتضیات مى خواهد اجرا کند
کسى که نه مسیحى و نه کلیمى باشد
کسى که نوع پرستى را کیش خود مى داند
کسى که نیم بدنش فلج است
کسى که نیم سهم مى برد
کسى که هم داراى حالات زنانگى وهم حالات مردانگى باشد
کسى که وارد انجمن یا دانشکده یا مقامى مى شود
کسى که وارد خدمت شده
کسى که واژه ها را اشتباه به کار مى برد
کسى که ورق بازى را بر مى زند
کسى که وقت را نگه مى دارد
کسى که ویلون سل مى زند
کسى که پابند مذهب نیست
کسى که پاسدارى و نظارت مى کند
کسى که پزشکى و جراحى را در بیمارستان پهلوى بالین بیمار مى آموزد
کسى که پس از مدتها تجرد زن اختیار مى کند
کسى که پشت سرهم سیگار مى کشد
کسى که پوست خام را مى تراشد
کسى که پول در بانک مى گذارد
کسى که پیش خود مى آموزد
کسى که پیویین کلیساى انگلستان است
کسى که چیزى به او اختصاص داده شده
کسى که چیزى به او عرضه شده
کسى که چیزى به کسى مى دهد و بعد آن را پس مى گیرد
کسى که چیزى را باریکه باریکه جدا مى کند
کسى که کاغذ دیوارى مى چسباند
کسى که کفن و دفن مرده را بعهده مى گیرد
کسى که کلاه و جامه زنان را مى فروشد
کسى که کوشش و تقلا مى کند
کسى که کیسه شن به کار برد
کسى که کیش خود را آشکارا اعتراف مى کند
کسى که گرماسنجى کند
کسى که گشت مى زند
کسى که گلوله سربى بدریا مى اندازد تا عمق آن را تعیین نماید
کسى یا چیزى را ننگین کردن
کسى یا چیزى که بدمد یا بوزد
کسى یا چیزى که به آسانى قابل حرکت و جنبش باشد
کسى یا چیزى که به وسیله ى تکثیر بدون لقاح به وجود آمده باشد
کسى یا چیزى که توقف مى کند
کسى یا چیزى که طرف توجه باشد
کسى یا چیزى که غم مى خورد
کسى یا چیزى که متصل بالا و پایین رود یا داخل و خارج شود
کسى یا چیزى که مى خشکاند
کسینوس
کش آمدن
کش آمدنى
کش آوردن
کش باف
کش بر ندار
کش جوراب
کش دادن
کش دار
کش دارى
کش رفتن
کش رفتن یا دزدیدن
کش رونده
کش زدن
کشاله ران
کشاله رانى
کشاله کش
کشاندن
کشاورده
کشاورز
کشاورزى
کشاکش
کشباف چسبان به بدن
کشبافى
کشبافى کردن
کشت
کشت دوم میکروب
کشت فرعى
کشت میکرب در آزمایشگاه
کشت نشده
کشت و زرع
کشت و زرع کردن
کشت کردن
کشتار
کشتار دسته جمعى
کشتار فجیع
کشتار متقابل
کشتار همگانى
کشتار کردن
کشتار کننده
کشتار یکدیگر
کشتارگاه
کشتارگر
کشتزار
کشتزار پیوسته بخانه
کشتن
کشتن از روى ترحم
کشتن جنین
کشتن نفس
کشتن یا مرگ در اثر برق
کشته سرب
کشته شده
کشتى
کشتى انگلیسى
کشتى اکتشافى کوچک
کشتى بادبان دار
کشتى بادبانى
کشتى بادبانى بازرگانى یا جنگى اسپانیولى قرن پانزدهم
کشتى بادبانى و پارویى بزرگ قرون 17 و 18
کشتى بادى
کشتى بادپناه
کشتى بخار
کشتى بزرگ
کشتى بزرگ بارى و جنگى قدیمى
کشتى تجارتى
کشتى تجارتى که هنگام جنگ توسط دولت مصادره و مسلح مى شود
کشتى جنگى
کشتى جنگى بزرگ
کشتى جنگى روم و یونان باستان
کشتى جنگى یا بازرگانى قرون وسطى
کشتى جودو
کشتى حامل بردگان
کشتى حامل خواربار
کشتى حامل پرچم امیرالبحرى
کشتى حمال
کشتى داراى بادبان جلو و عقب
کشتى داراى بادبان سه گوش
کشتى داراى تعداد معینى ظرفیت
کشتى داراى پروانه در عقب
کشتى دریادار
کشتى دریاچه پیما
کشتى دزدان دریایى
کشتى دو دکله
کشتى دوعرشه اى
کشتى دکل دار داراى بادبان خم شده به طرف دکل
کشتى ذغال کش
کشتى را در حوضچه تعمیر گذاردن
کشتى رانى ساحلى
کشتى رو
کشتى ساز
کشتى سازى
کشتى سرباز بر
کشتى سنگین و کندرو
کشتى شراعى که دو یا چند دکل دارد
کشتى شکسته
کشتى شکسته شدن
کشتى شکستگى
کشتى فانوس دار
کشتى فضایى
کشتى متروکه
کشتى محکم
کشتى مین جمع کن
کشتى مین گذار
کشتى نفت کش
کشتى هوایى
کشتى هوایى آلمانى
کشتى پارویى یا بادبانى قرون وسطى
کشتى کناره رو
کشتى کوچک
کشتى کوچک دو دکله
کشتى کوچک سریع السیر
کشتى کوچک پارویى
کشتى گاه
کشتى گرفتن
کشتى گیر
کشتى گیرى
کشتى یا تاکسى یا کسى که گشت مى زند
کشتى یا هواپیماى مسافرى
کشتى یخ شکن
کشتى یدک کش
کشتى یک دکله
کشتى یک دکلى عربى
کشتکار
کشتکارى
کشتگر انگور
کشتیدم
کشتیران
کشتیرانى
کشتیرانى کردن
کشدار
کشسان
کشش
کشش دار
کشش سطحى
کشش سنج
کششى
کشف
کشف افکار دیگران
کشف اللغات
کشف باطن و استعدادهاى نهانى و نقاط ضعف خود
کشف رمز
کشف رمز نمودن
کشف رمز کردن
کشف شدنى
کشف نشده
کشف نوشته رمزى
کشف نکردنى
کشف کردن
کشف کننده
کشمش
کشمش بیدانه
کشمشک
کشمکش
کشمکش خصومت آمیز
کشمکش کردن
کشمیر
کشمیرى
کشند
کشند آب
کشند داشتن
کشند راه
کشند نشان
کشنده
کشنده بودن
کشنده تخم
کشنده تصویرهاى مضحک و اغراق آمیز
کشنده حشرات
کشنده حشره موذى
کشنده قارچ
کشنده گیاهان
کشندى
کشندگى
کشو
کشور
کشور آشور
کشور اسپانیا
کشور اصلى
کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
کشور با قدرت
کشور بسیار قوى
کشور تحت الحمایه
کشور ترکیه
کشور جمهورى
کشور جمهورى پاناما
کشور حاکم بر دریاها
کشور حبشه
کشور دارى
کشور زرخیز
کشور زیباى خیالى
کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهورى یوگوسلاوى است
کشور سومالى واقع در آفریقا
کشور عثمانى
کشور غیر مستقل
کشور لیبریا
کشور مصر
کشور مغرب
کشور نیمروز
کشور هلند
کشور پادشاهى عربستان سعودى
کشور پریان
کشور چکوسلواکى
کشور چین
کشور کانادا
کشور کره
کشور گینه در آفریقا
کشور یونان
کشورداراى تشکیلات رفاه اجتماعى دستگیرى از بینوایان
کشورهاى خاورى
کشورى
کشورى که خدا پادشاه آن باشد
کشورگشا
کشویى
کشک
کشکنجیر
کشکى
کشید
کشیدن
کشیدن بدن
کشیدن دندان
کشیدن نخ
کشیدن و بردن
کشیدن یا بستن
کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن
کشیدنى
کشیدنى با بند
کشیده
کشیده حرف زدن
کشیده شد
کشیده شدن
کشیده شدنى
کشیده شده
کشیده کردن
کشیدگى
کشیدگى و سفتى
کشیش
کشیش آمرزنده گناه
کشیش ارشد
کشیش اعظم
کشیش بخش
کشیش بزرگ
کشیش بودایى
کشیش بودن
کشیش دهکده
کشیش سرپرست کلیسا
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانى
کشیش مابى
کشیش ناحیه
کشیش کاتولیک
کشیش یا کاهن یا جادوگر مردم قدیم شمال آسیا و اروپا
کشیشه
کشیشى
کشیشى کردن
کشیشى که عبادتگاه ویژه دارد
کشیک
کعب
کعبه
کف
کف آلود
کف آور
کف اتاق
کف اتوموبیل
کف به دهان آوردن
کف بین
کف بینى
کف تخته اى
کف جاده
کف خیابان
کف دار
کف دریا
کف دست انسان
کف دست یا کف پا
کف دستى
کف دستى زدن
کف رو
کف روى دیگ
کف روى سطح فلزات مذاب
کف رینگ بوکس یا کشتى
کف زدن
کف زمین
کف زننده
کف زنى
کف سازى
کف سازى کردن
کف شناسى
کف شیر
کف صابون
کف مانند
کف مریم
کف منقل
کف نفس
کف نفس کردن
کف هر چیزى
کف پا
کف پاى پستانداران
کف پایى
کف چوب بست
کف کاذب
کف کردن
کف کننده
کف گرفتن از
کف گیرى
کف یا عرق اسب
کفاره
کفاره دادن
کفاره پذیر
کفاش
کفاشى
کفالت
کفالت دار
کفالت کننده
کفایت
کفایت مذاکرات
کفایت کردن
کفتار
کفتار بومى جنوب و مشرق آفریقا
کفترباز
کفتربند کردن
کفدار
کفر
کفر آمیز
کفر گوینده
کفر گویى
کفرگو
کفرگویى
کفرگویى کردن
کفس اسکى
کفش
کفش اسکى
کفش برفى
کفش بلبرینگ دار
کفش بى رویه
کفش خشن و سنگین
کفش دم پایى
کفش دمپایى
کفش دوز
کفش راحتى
کفش راحتى بى پاشنه
کفش راحتى زنانه
کفش راحتى پاشنه کوتاه
کفش زمخت
کفش سرپایى
کفش شنا
کفش صندل
کفش لاستیکى
کفش مخصوص مردم جنگلى
کفش هاى زمخت سنگین
کفش واکس زن
کفش پاک کن
کفش پاک کن و مانند آن
کفش پوست وزن
کفش پوشیدن
کفش پوشیده
کفش چرخ دار
کفش چرمى برقى
کفش چوبى
کفش چوبى روستائیان اروپا
کفش کتانى
کفش کن
کفش یخ بازى
کفشک
کفشیر
کفل
کفل اسب
کفل انسان
کفل ها
کفن
کفن و دفنى
کفن پیچ کردن
کفن کردن
کفه
کفه ترازو
کفى
کفى کفش
کفچه مار
کفک زده
کفک زدگى
کفک سبز
کفگیر
کفگیرى
کفگیرک
کفیل
کفیل خرج
کفیل دهنده
کفیل گرفتن
کل
کلاج
کلاج اصطکاکى
کلارینت
کلاس
کلاس تابستانى
کلاس تعلیم فنون مسابقه
کلاس درس
کلاسور
کلاسیک
کلاسیک کاذب
کلاش
کلاغ
کلاغ جاره
کلاغ جاره اروپایى
کلاغ زاغى
کلاغ زنگى
کلاغ سیاه
کلاغ لاشخور
کلاغ مانند
کلاغ پیشه
کلاغى
کلاف
کلاف نخ یا پشم
کلاف کردن
کلاف کشى
کلافه
کلاله
کلاله اطراف گل
کلاله اى
کلاله اى از رشته هاى ظریف
کلاله بافت هاى حصیرى
کلاله برفى
کلاله دار
کلاله دار مویى
کلاله علف درهم پیچیده
کلاله مانند
کلاله مو
کلاله یا دسته مو
کلام
کلام غیر مفهوم
کلام موجز
کلان
کلان خوار
کلان شهر
کلان گانه
کلانتر
کلانتر یا شهردار
کلانترى
کلاه
کلاه آفتابى زنانه
کلاه ابریشمى
کلاه از سر برداشتن
کلاه ایمنى آتش نشانها و کارگران
کلاه بافته پشمى زمستانى
کلاه بردار
کلاه بردارى
کلاه بره
کلاه بلند
کلاه بلند ابریشمى مخصوص مواقع رسمى
کلاه بلند نظامى
کلاه تمام لبه
کلاه تنگ و چسبان براى خانم ها
کلاه تورى
کلاه خود
کلاه خود سبک قرن 15 بدون زره صورت
کلاه خود فلزى
کلاه خود کوچک
کلاه خودسبک و باز
کلاه دوز زنانه
کلاه را از سر برداشتن
کلاه زنانه اى که نوک جلو آمده اى دارد
کلاه زنانه لبه پهن
کلاه زنانه کوچک و بى لبه
کلاه سازى
کلاه سبدى ایتالیایى
کلاه سر گذاشتن
کلاه سرکسى گذاشتن
کلاه سه ترک
کلاه سیاه
کلاه شیطانى مخصوص دلقک ها
کلاه عمامه مانند
کلاه فرنگى
کلاه فروش
کلاه فروش زنانه
کلاه قرمز منگوله دار
کلاه لبه پهن اسپانیولى
کلاه لبه پهن نمدى سفید پوستان مناطق حاره
کلاه لبه پهن و لبه آویخته
کلاه لبه پهن کشیشان انگلیس
کلاه مخصوص مواقع توفانى دریا
کلاه مردانه استوانه اى
کلاه منگوله دار یا دکمه دار
کلاه نمدى مردانه
کلاه نوک تیز
کلاه وکلاى دادگسترى
کلاه پادشاهى
کلاه پر
کلاه کاردینالى
کلاه کاسه مانند
کلاه کپى
کلاه گذار
کلاه گذاشتن
کلاه گرد و نرم پشمى
کلاه گیس
کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
کلاه گیس دار
کلاه گیس زدن
کلاه گیس ساز
کلاهبردار
کلاهبردارى
کلاهبردارى کردن
کلاهدوز
کلاهدوزى
کلاهى از پوست خرس
کلاهى که هنگام اجراى حکم اعدام بر سر محکوم گذارند
کلاهک
کلاهک برفى
کلاهک دار
کلاهک دار کردن
کلاهک دودکش
کلاهک گذاشتن
کلاً
کلباد
کلبه
کلبه اسکیموها
کلبه حصیرى مخروطى شکل سرخ پوستان
کلبه سرخ پوستان
کلبه سقف پوشالى مکزیکى
کلبه نشین
کلبه نشینى
کلبه یا آلونک چوبى
کلبه یا اطاقک موقتى
کلبه ییلاقى
کلبى
کلخوز
کلده
کلر
کلرات
کلراید جیوه
کلرور آمونیاک
کلرور جیوه
کلرور دو ظرفیتى حاوى مقدار کمى کلر
کلرور قلیایى
کلروفورم
کلروفیل
کلرین
کلسیت شفاف داراى خاصیت انکسار مضاعف
کلسیم
کلسیم چیزى را گرفتن
کلسیم گیرى
کلش
کلش کلش کردن
کلف خورشید
کلفت
کلفت تر شدن
کلفت زر خرید
کلفت شدگى استخوان
کلفت و پرزدار
کلفت و کوتاه
کلفت کردن
کلفت یا پیشخدمت سالن پذیرایى
کلفتى
کلم
کلم بروکسل
کلم تازه و نورس
کلم ترش
کلم رنده شده و آب پز با سرکه
کلم فندقى
کلم قمرى
کلم پیچ
کلم گل
کلمات
کلمات بیهوده و احمقانه
کلمات حک شده بر انگشترى
کلمات را به وسیله حرکات لب فهمیدن
کلمات فنى
کلمات قصار
کلمات قصار گفتن
کلمات مصطلح
کلمات مقدماتى
کلمات مقلوب
کلمبیا
کلمه
کلمه الفبایى
کلمه اى
کلمه اى داراى سه هجا که هجاى اول بلند و دو هجاى بعدى آن کوتاه باشد
کلمه اى که از حرف اول کلمات دیگرى ترکیب شده باشد
کلمه اى که تلفظ آن با کلمه دیگر یکسان ولى معنى آن دگرگون باشد
کلمه اى که تکیه ندارد و یا اگر دارد تکیه اش را به کلمه پیش از خود مى دهد و در تلفظ به آن کلمه مى چسبد
کلمه بندى
کلمه بندى کردن
کلمه به کلمه
کلمه توصیفى
کلمه دال بر تکرار
کلمه دستورى
کلمه راهنما
کلمه ربط یا عطف
کلمه رمز
کلمه رمزى
کلمه ساده
کلمه سرصفحه براى جلب توجه
کلمه سه حرفى
کلمه صوتى
کلمه عبور
کلمه عددى
کلمه غیر مصطلح
کلمه فرمان محرا
کلمه ماشین
کلمه مبتذل
کلمه مترادف
کلمه متشابه
کلمه متضاد سوء هاضمه
کلمه محفوظ
کلمه مضاعف
کلمه هاى مرکب
کلمه هم معنى
کلمه وصفى
کلمه وضعیت برنامه
کلمه وضعیت مجرا
کلمه وضعیت نما
کلمه ى امرى
کلمه ى متضاد
کلمه ى نقض
کلمه ى وصفى
کلمه پرداز
کلمه پردازى
کلمه چند هجایى
کلمه کامپیوترى
کلمه کلیدى
کلمه کنترل
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازى به کار مى برند
کلمه گرا
کلمه یا اصطلاح بومى و محلى
کلمه یا جمله اى که در سر آغاز فصل یا بخش کتاب نوشته مى شود
کلمه یا حرف سه صوتى
کلمه یا عبارت داراى تلفظ دشوار
کلمه یا قافیه دوهجایى
کلنى
کلنى مرجانى یا استخوان بندى حافظ آن
کلنگ
کلنگ خورده
کلنگ دو سر
کلنگ دو سر به کار بردن
کلنگ دوسر
کلنگ دوسر ویژه کوهنوردى
کلنگ روسى
کلنگ زدن و
کله
کله خر
کله خشک
کله دراز
کله شق
کله شقى
کله قند
کله قندى
کله ماهى
کله گى
کلوب یا باشگاه آواز و سرود
کلوخ
کلوخ شکن
کلوخ چمنى
کلوخ کوب
کلوخه
کلوخه سنگ
کلوخه شده
کلوخه طبیعى آهن به فرمول
کلورید
کلوفون
کلوفون زدن
کلون در
کلوچه
کلوچه آرد ذرت
کلوچه اى که در میان دو آهن به شکل شانه عسل مى پزند و همان شکل را برمى دارد
کلوچه تخم مرغى سرخ شده
کلوچه ترد
کلوچه خشک
کلوچه سخت ترش مزه
کلوچه فیمه دار
کلوچه قیمه دار
کلوچه قیمه دار یا میوه دارکه سرخ کنند
کلوچه میوه دار کوچک
کلوچه میوه دارپاى
کلوچه پز
کلوچه کوچک
کلوچه گوشت دار
کلوچه گوشت پیچ
کلوچه یا نان پخته شده در قالب هاى دو پارچه آهنى
کلوچه یا کیک چاى
کلوچه یاکیک چاى
کلى
کلى کردن
کلک
کلکسیون
کلگى
کلیت
کلیت بخشى
کلیت بخشیدن
کلیجه
کلیجه آمریکاى جنوبى
کلید
کلید ارگ
کلید بارکنش
کلید بستن
کلید جستجو
کلید جلب توجه
کلید جورسازى
کلید حفاظت
کلید خصوصى
کلید دار زندان
کلید درخانه
کلید راه اندازى
کلید رکاب پایى ارگ و پیانو
کلید شروع
کلید واقعى
کلید وظیفه اى
کلید پیانو
کلید چندین قفل
کلید کردن
کلید کلون در
کلید کنترل
کلید کوک
کلید کوک سازهاى زهى
کلید یا جا انگلشتى آلات موسیقى بادى
کلیددار
کلیدى که چند قفل را باز کند
کلیدى که چندین قفل را باز کند
کلیسا
کلیسا را از آزادى محروم کردن
کلیسا سالارى
کلیسا شناسى
کلیسا گرایى
کلیسا یا محراب کلیسایى که به مریم باکره تخصیص داده شده
کلیساهایى که سالن دراز دارند
کلیساى ارتدکس یونانى
کلیساى اسکاتلند
کلیساى جامع
کلیساى قانونى و شرعى
کلیساى لوتران
کلیساى نسطورى قدیم ایران
کلیساى کاتولیک رم
کلیساى کوچک
کلیسایى
کلیسیایى
کلیشه
کلیشه زدن
کلیشه ساز
کلیشه عین متن اصلى
کلیشه مسى
کلیشه کردن
کلیشه یا قالب چوبى مخصوص قلمکار و غیره
کلیم
کلیمى
کلیه
کلیه اى
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
کلیه جوجه هایى که یکباره سراز تخم در مى اورند
کلیه زمین مایملک یک شخص
کلیه مانند
کلیه مخارج تاکنار کشتى پرداخته شده
کلیه مرغان یک سرزمین
کلیه مستاجرین یک ملک
کلیه ها
کلیه گیاهان یک سرزمین
کلیوى
کم
کم آب
کم آمدن
کم اثر
کم ارتفاع
کم ارزش
کم ارزش سازى
کم ارزش قلمداد کردن
کم ارزش کردن
کم ارزش گذارى
کم استعداد
کم اشتهایى
کم امیتاز
کم انگار
کم انگارى
کم اهمیت
کم اهمیت ترین
کم بازده
کم بازدهى
کم باور
کم براى قابل شمارش و غیر قابل شمارش
کم برگ
کم بنیه
کم بها
کم بها شدنى
کم بها شمردن
کم بها کردن
کم بهر
کم تحویل دادن
کم تقصیر قلمداد کردن
کم ثبات
کم جاى
کم جرات
کم جراتى
کم جمعیت
کم جمعیت کردن
کم حرف
کم حرفى
کم خرج
کم خرجى
کم خرد
کم خون
کم خونى
کم خونى خطرناک
کم خونى موضعى
کم دادن
کم دار
کم داشتن
کم دل
کم دلى
کم دوام
کم ذوق
کم رنگ
کم رنگ شدن
کم رنگ و پریده
کم رو
کم رویى
کم زور
کم زورى
کم سازى
کم سخن
کم سود
کم شد با
کم شدن
کم شدن آب بدن
کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل آن در کوره
کم شدن حساسیت نسبت به بعضى مواد موجد حساسیت
کم شدن قند در خون
کم شدن مواد آهکى استخوان
کم شدگى
کم شونده
کم عقل
کم عقلى
کم عمر
کم عمق
کم عمق شدن
کم عمق کردن
کم قند خونى
کم قیمت
کم مایه
کم مقاومتى در مقابل تغییرات حرارت
کم نفس
کم نور
کم نورى
کم نیامدنى
کم نیرو شدن
کم هوش
کم هوشى
کم و بیش
کم و کاستى
کم وزن
کم پخته
کم پرداختن
کم پشت
کم پشت تر
کم پشت کردن
کم پشتى
کم پهنا
کم پیشرفت
کم چربى
کم ژرفا
کم ژرفازى
کم کردن
کم کردن ولتاژ جریان به وسیله ترانسفورماتور
کم کردن یا شدن
کم کم
کم کم باریک شدن
کم کم تزریق کردن
کم کم تند کنید
کم کم فهماندن
کم کم ناپدید شدن
کم کم ناپدیدى شدن
کم کم پهن شدن
کم کم پیش رفتن
کم کننده
کم کننده ى حس
کم گرفتن
کم گفتار
کم گل
کم گو
کم گویى
کماج
کماج و کلوچه و مانند آنها
کماجدان
کماجدان پایه دار
کماد
کماذریوس
کمارگر دوره گرد
کمال
کمال مطلوب
کمال و بلوغ سلول نطفه یا جرثومه
کمال پذیر
کمال پذیرى
کمان
کمان بازتاب
کمان بزرگ
کمان دستى
کمان زنبورکى
کمان ساز
کمان فروش
کمان ویولن و تار
کمان پولادى
کمان کش
کماندار
کماندارى
کمانه
کمانه کردن
کمانها
کمانى
کمانى شکل
کمانچه
کمانچه زن مزدور
کمانچه سه سیمه قدیمى
کمانک
کمانگیر
کمباین
کمبود
کمبود اکسیژن
کمبود اکسیژن در بافت هاى بدن
کمبود ویتامینها در بدن
کمبود گویچه هاى سفید خون
کمتر
کمتر از
کمتر از ارزش واقعى اجاره دادن
کمتر از ارزش واقعى تخمین زدن
کمتر از حد لزوم در معرض قرار دادن
کمتر از سن قانونى
کمتر از مقدار لازم پول پرداختن
کمتر شدن
کمتر کردن
کمترین
کمترین تحریک عصبى که براى ایجاد احساس لازم است
کمترین حد
کمترین نیرو
کمترین و نازلترین قیمت
کمد
کمد مخصوص اغذیه
کمد یا اشکاف ظروف
کمدى
کمر
کمر بند اسقفان و کشیشان
کمر بند یا چیزى که دور بدن شخصى بسته باشند
کمر بندى
کمر درد
کمر لباس
کمر چیزى را بستن
کمراه
کمربند
کمربند ایمنى
کمربند بستن
کمربند زنجیرى زنانه
کمربند ساز
کمربند شانه اى
کمربند صندلى هواپیما
کمربند نجات غریق
کمربند یا حلقه نجات شناورى که براى نجات غریق بر روى آب شناور مى باشد
کمربندهاى تابشى وان آلن
کمربندى از کشتزارها و یا خیابان هاى مشجر که یک جامعه را از جامعه دیگرى جدا مى سازد
کمردرد
کمرنگ
کمرنگى
کمرو
کمروتر
کمروترین
کمرویى
کمرویى کردن
کمرى
کملاف
کمند
کمند انداختن
کمند انداز
کموتاتور
کمون
کمونیست
کمونیستى کردن
کمونیسم
کمى
کمى از
کمى بینایى در نور زیاد
کمى ترش
کمى تمایل در قواى جنسى
کمى حاجب ماوراء
کمى رنگ زدن
کمى عمق رودخانه که موجب تقسیم آب گردد
کمى ناخوش
کمى گرد و دوار
کمپرس زخم
کمپرسور
کمپوت
کمک
کمک با ارزش
کمک براى رهایى از پریشانى
کمک به خود
کمک به نفس
کمک به وسیله خود شخص
کمک خرج دادن
کمک خلبان
کمک داروساز
کمک دهنده
کمک دولت به موسسات عام المنفعه و غیره
کمک صاحب بانک
کمک طلب کردن از
کمک فرع
کمک فنر
کمک مالى
کمک مساح
کمک مقدماتى
کمک مکانیک
کمک نقشه بردار
کمک هزینه
کمک هزینه تحصیلى
کمک هزینه دادن
کمک هزینه دانشجویى
کمک هزینه دولتى به بیکاران
کمک هزینه مختصر
کمک هزینه ى تحصیلى
کمک و همدست
کمک پرستار
کمک پزشک روزانه
کمک پیشخدمت
کمک کردن
کمک کردن به
کمک کننده
کمک کننده به فقرا
کمکى
کمیاب
کمیابى
کمیابى و گرانى
کمیت
کمیت را تعیین کردن
کمیت سنج
کمیت عددى
کمیته دائمى
کمیته رهبرى
کمیته فرعى
کمیته مامور تهیه برنامه کار یک مجلس یا مجمع
کمیته هاى پارلمانى
کمیزدان
کمیسر
کمیسیون
کمین
کمین لفظ
کمین کردن
کمینه
کمینه ساختن
کمینه سازى
کمینه کردن
کمینگاه
کنار
کنار آمدن با
کنار بستر
کنار جاده
کنار خوار
کنار دریا
کنار دوزخ
کنار رفتن
کنار رود
کنار زدن
کنار کشتى
کنار کشیدن
کنار گذاردن
کنار گذاشتن
کنار گذاشته
کنار گرفتن
کنار یا لبه کشتى
کناره
کناره تیز
کناره دار کردن
کناره دریا و رودخانه
کناره لاستیک اتومبیل
کناره گرفتن
کناره گرفتن از
کناره گیر
کناره گیرى
کناره گیرى کردن
کناره گیرى کردن از
کنارى
کناس
کنام
کنایه
کنایه آمیز
کنایه اى
کنایه دار
کنایه زدن
کنایه گوشه دار
کنایى
کنت
کنت قدیم آلمانى
کنت نشین
کنتال
کنتر باس
کنترات
کنترات کردن
کنتراست
کنترل
کنترل آبشارى
کنترل از دور
کنترل بودجه اى
کنترل ترتیب
کنترل ترتیبى
کنترل حلقه زنى
کنترل خطا
کنترل خودکار
کنترل داده ها
کنترل دستى
کنترل دستیابى
کنترل دقت
کنترل دکمه اى
کنترل عددى
کنترل غیر مستقیم
کنترل فرآیندها
کنترل مستقیم
کنترل موجودى
کنترل میانى
کنترل ناهمگام
کنترل ناپذیر
کنترل نظارتى
کنترل نورد
کنترل هواپیما
کنترل و هدایت دستگاهى به طور خودکار
کنترل پذیر
کنترل کار
کنترل کردن
کنترل کننده
کنترل کننده رگها
کنترل کننده مجرا
کنترل کننده گرده
کنترل کیفیت
کنتس
کنتور
کنتور آب
کنتور گاز
کنتى
کنج
کنجاو
کنجد
کنجدى
کنجکاو
کنجکاوى
کنجکاوى کردن
کند
کند ذهن
کند ذهنى
کند ساختن
کند ساز
کند شدن
کند و بد رشد کننده
کند و زنجیر
کند کردن
کند کننده
کندر
کندر رومى
کندر هندى
کندرو
کندروى
کندن
کندن از
کندن علف هرزه
کندن مو
کندن پوست درخت
کندن کنده درخت
کنده
کنده اى کردن
کنده بزرگى که شب میلاد به مناسبت آغاز مراسم عید در بخارى منزل گذارند
کنده بزرگى که پشت آتش بخارى گذارده مى شود
کنده درخت
کنده درخت مناسب اره کردن
کنده ساخت
کنده شده
کنده شکنى
کنده غلتانى
کنده مدخل
کنده کار
کنده کارى کردن
کنده کارى کردن در
کنده کنترل
کنده کوچک
کنده یى کردن مدارک
کندو
کندوى زنبو عسل
کندوى عسل
کندى
کندى رشد جسمانى و عقلانى
کنس پذیر گرایى
کنسرت
کنسرسیوم
کنسرو
کنسرو تهیه کردن
کنسرو سازى
کنسرو میوه
کنسرو کردن
کنسول
کنسول فرماندار استان قدیم روم
کنسول یار
کنسولى
کنسولگرى
کنش
کنش ور
کنش ور سازى
کنش ور کردن
کنش ورى
کنش پذیر
کنش پذیرى
کنش کاو
کنش کاو پنجره
کنش کردن
کنش گر
کنشى
کنعان
کنعانى
کنف
کنف بنگالى
کنف هندى
کنفرانس
کنفرانس مخفیانه
کنفرانس میز گرد
کنفرانس پر تشریفات
کننده
کنونى
کنکاش کردن
کنکاشى
کنکاشگاه
کنکاشگر
کنگاش
کنگر
کنگر فرنگى
کنگره
کنگره اى
کنگره بالاى برج
کنگره دار
کنگره دار کردن
کنگره دار کننده
کنگره دندانه
کنگره زیر قرنیس
کنگره هاى زینتى عمارات
کنگره هاى موجود بین کام و زبانه که با هم جفت شده و محکم مى شود
کنگره چهار گوش لبه قرنیس
کنگره کنگره
کنگره کوچک
کنگو
کنگویى
کنیا
کنیاک
کنیاک سیب
کنیز
کنیسه
کنیسه اى
کنیه
کنیه اهل استان ایوا
کنیه دادن
کنیه دهنده
که
که از آن بابت
که از آنجا
که از ترکیب نیکل یا سایر فلزات و طلا به دست مى آید
که این
که با آن
که بر روى آن
که بموجب آن
که به آن جهت
که به آن وسیله
که به وسیله آن
که در آن
که در آنجا
که در نتیجه آن
که چنین نامیده شده
کهاد
کهتر
کهربا
کهربا سنج
کهرباسنج
کهرباى اصل
کهرباى سیاه
کهربایاب
کهربایى
کهزلزله
کهموج
کهن
کهن سال
کهنسال
کهنه
کهنه خر
کهنه را نم زدن
کهنه سرباز
کهنه شدن
کهنه شده
کهنه ظرف خشک کنى
کهنه ظرف شویى
کهنه فروش
کهنه نشده
کهنه و رنگ رفته در اثر ماندن در مغازه
کهنه و فاسد
کهنه و فرسوده شدن
کهنه و ژنده جمع کن
کهنه و کم ارزش
کهنه ى بچه را عوض کردن
کهنه پرستى
کهنه پوش
کهنه کار
کهنهء ظرف شویى
کهنگى
کهور
کهولت
کهکشان
کهکشان بزرگ
کهکشند
کهیر
کهین
کو
کوارت
کوارتز
کواس
کوبا
کوبالتى
کوبنده
کوبیدن
کوبیدن و نرم کردن
کوبیدن پارچه با چوب رختشویى
کوبیده
کوبیسم
کوتاه
کوتاه تر از مقدار متوسط
کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه در روى سطح
کوتاه جلوه دادن
کوتاه سازى
کوتاه سازى هجا
کوتاه سازى واژه
کوتاه فکر
کوتاه قد
کوتاه مختصر
کوتاه مدت
کوتاه نشده
کوتاه نظر
کوتاه نظرى
کوتاه نمودار کردن
کوتاه نویسى
کوتاه نگاه داشتن
کوتاه و مختصر
کوتاه و موجز نوشتن
کوتاه و پهن
کوتاه و کلفت
کوتاه کردن
کوتاه کننده کلمه
کوتاهى
کوتاهى کننده
کوته بین
کوته بینى
کوته سازى
کوته فکر
کوته فکرى
کوته نظر
کوته نظرى
کوتوله
کوتوله شدن
کوتوله مانند
کوتوله و چاق
کوتوله وار
کوتولگى
کود
کود تازه
کود دادن
کود دار
کود چلغوزى
کود کشاورزى
کود گیاهى
کودتا
کودن
کودن کردن
کودنى
کودنى در اثر پیرى
کودک
کودک تازه از شیر گرفته
کودک تازه به راه افتاده
کودک شناسى
کودک شیر خوار
کودک شیرخوار
کودک مانند
کودک منشى
کودک نو پا
کودک کشى
کودکانه
کودکستان
کودکستان رو
کودکستانى
کودکش
کودکها
کودکى
کودگیاهى
کودگیاهى دادن
کور
کور موش
کور کردن
کور کورى کردن
کوراب
کورتیزون
کورمالى
کورمالى کردن
کوره
کوره آجرى داراى سه پایه کار گذارده شده در آن
کوره آهنگرى
کوره آهک پزى
کوره اى که آشغال یا لاشه مرده در آن سوزانده و خاکستر مى شود
کوره اى که لاشه مرده یا آشغال را در آن مى سوزانند
کوره خبر
کوره ذوب آهن
کوره راه
کوره فولاد سازى دهان باز
کوره قالب گیرى آهن
کوره قالگرى
کوره پزخانه
کوره کشتى
کورى
کورى تدریجى
کورى رنگ
کورک
کورک استخوانى
کورک دار
کورک درآوردن
کورک وار
کورکورانه جلورفتن
کورکورى
کوریم
کوزل
کوزل کوبى
کوزه
کوزه آبخورى
کوزه اى
کوزه دهن گشاد
کوزه دهن گشاد دسته دار قدیمى
کوزه شکسته
کوزه کرده
کوزه گر
کوزه گرخانه
کوزه گرى
کوزه گلى
کوس
کوس زن
کوسن
کوسه ماهى
کوسه ماهى اروپایى
کوسه ماهى باریک سر اقیانوس
کوسه ماهى خطرناک اقیانوس
کوسه ماهى درنده
کوسه ماهى درنده سواحل آمریکا و اروپا
کوشا
کوشا و زرنگ
کوشاب
کوشاد
کوشش
کوشش آمیز
کوشش بدون هدف معین
کوشش بلیغ
کوشش در مداخلات جزیى کردن
کوشش زیاد کردن
کوشش سخت
کوشش مذبوحانه
کوشش ناگهانى و کوتاه
کوشش نشده
کوشش پیوسته
کوشش کردن
کوشنده
کوشندگى
کوشک
کوشیدن
کوفت
کوفتن
کوفته
کوفته برنجى
کوفته شدن
کوفته کردن
کوفته گوشت یا ماهى که با خمیر نان سرخ کنند
کوفتگى
کوفتگى انساج
کول
کول کردن
کولاب
کولاک
کولاک دار
کولر
کوله بار
کوله پشتى
کولى
کولیس
کومل
کومه
کومه شده
کومه علف خشک
کومه مخروطى از علف خشک
کومه کردن
کون
کون و مکان
کونى
کوه
کوه آتشفشان
کوه المپ در مقدونیه
کوه مانند
کوه مصنوعى
کوه مقدس اورشلیم
کوه نورد
کوه نوردى
کوه نوردى کردن
کوه پایه اى
کوه پیما
کوه پیمایى کردن
کوه گردى
کوه یخ
کوه یخ شناور
کوهان
کوهان دار
کوهستان
کوهستانى
کوهمیز
کوهمیزى
کوهنورد
کوهه زین
کوهپایه اى
کوپال
کوپن
کوپه
کوپه دار
کوپه یا اتاق داخل ترن و دلیجان و غیره
کوپید
کوچ
کوچ دادن
کوچ مسافرت با گارى
کوچ نشین
کوچ کردن
کوچ کننده
کوچ گر
کوچ گرى
کوچه
کوچه باض
کوچه بن بست
کوچه تاریک
کوچه ساختن
کوچه فرعى
کوچه موسیقى دانان و آهنگ سازان
کوچه پرت
کوچولو
کوچک
کوچک اندامى
کوچک دسته دار
کوچک سازى
کوچک ستاره
کوچک شدن
کوچک شدن یا کردن
کوچک شده
کوچک شمار
کوچک شمارى
کوچک شمارى خود
کوچک شمردن
کوچک شونده
کوچک قلم دادن چیزى براى افزایش اهمیت آن و یا اجتناب از انتقاد
کوچک نشدنى
کوچک و بى شمار
کوچک و کم اهمیت
کوچک کردن
کوچکتر
کوچکتر از اندازه معمولى
کوچکتر از معمول
کوچکترین
کوچکترین ذره
کوچکترین ذره حامل انرژى در نور و اشعه تابشى
کوچکترین قسمت صرف و نحوى کلمه
کوچکترین مربعات
کوچکترین مضرب مشترک
کوچکترین واحد
کوچکترین واحد ساختمان لغوى
کوچکترین واحد پول انگلیس و آمریکا
کوچکترین واحد گرافیکى روى صفحه مانیتور
کوچکى
کوچگر
کوچیدن
کوژ
کوژ پشت
کوژدار
کوژى
کوژى یا کاوى سطح آب در لوله
کوژپشت
کوک
کوک اریب
کوک برجسته و قلابى
کوک برجسته ى حاشیه دوزى و برودرى دوزى
کوک زن
کوک زنجیرى
کوک زنجیرى زدن
کوک زننده
کوک زنى
کوک زیگزاگ
کوک شده
کوک مورب و چپ و راست در حاشیه دوزى
کوک موقتى
کوک چپ و راست
کوک چپ و راست زدن
کوک چیزى را باز کردن
کوک چیزى را شکافتن
کوک کردن
کوک کردن یا میزان کردن آلت موسیقى یا رادیو و غیره
کوک کننده
کوک کوچک زیر و روى پارچه
کوکائین
کوکائین زدن
کوکب
کوکتیل مرکب از ویسکى و شکر و آب لیمو
کوکنار
کوکنار دار
کوکورانه
کوکورانه رفتن
کوکوسان
کوکوى گوجه فرنگى
کویت
کویج
کى
کپ
کپر
کپرک
کپرک زدن
کپسول
کپسول شده
کپسول گیاهى که نیمى از آن در اثر شکفتن باز و از نیم پائینش جدا مى گردد
کپسول یا کیسه منى
کپل
کپل ها
کپنگ
کپه
کپه کردن
کپه کردنى
کپور
کپى
کپک
کپک زدن
کپک زده
کپک قارچى
کپک لجن
کپک لجنى
کپیه و رونوشت به اندازه کوچک تر از اصل
کپیه کردن
کچل
کچلى
کچلک بازى
کژ
کژ سازگار
کژ سازگارى
کژدم
کژى
کک
کک مک
کک گرفتن
کک گزیده
کک گزیدگى
کیاست
کیالک
کیر
کیرى
کیست هیداتیک
کیسه
کیسه آب
کیسه آبگونه
کیسه اشک
کیسه اى
کیسه اى متورم
کیسه اى که در ته دریا کشیده مى شود
کیسه باد
کیسه بیضه
کیسه حمام
کیسه خواب
کیسه دار
کیسه دوز
کیسه زرده دور تا دور جنین
کیسه ساز
کیسه شن
کیسه شنى مشت بازى
کیسه شنى که در موقع صعود بالون پایین مى اندازند
کیسه صفرا
کیسه لوازم شخصى
کیسه مانند
کیسه ماهى گیرى
کیسه محل تجمع منى در حشرات ماده
کیسه مراسلات پستى
کیسه مشت
کیسه هواى ماهى مثانه هوایى
کیسه هوایى
کیسه پارچه اى
کیسه پر کن
کیسه پشم
کیسه پول
کیسه چرمى
کیسه کرباسى
کیسه کوچک
کیسه گونى
کیسه یا غده و چرک ترشحى یا دفعى
کیسه یخ
کیش
کیش کردن
کیش کوچک
کیف
کیف اسناد
کیف بغلى
کیف بند دار
کیف جیبى
کیف جیبى اسکناس
کیف دادن
کیف دستى خانم ها
کیف دستى یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
کیف دهنده
کیف سفرى
کیف لباس هاى کهنه و بى مصرف
کیف مانند
کیف مخصوص وسایل کار
کیف مدرسه
کیف پارچه یى محتوى لباس ملوانان
کیف پول
کیف چرمى بزرگ
کیف کاغذ
کیف کردن
کیف کیسه مانند
کیفر
کیفر دادن
کیفر شناسى
کیفرى
کیفى
کیفیات
کیفیت
کیفیت تخم لقاح شده
کیفیت معنوى
کیفیت معین و مشخص
کیفیت ویژه
کیفیت چیزى را معلوم کردن
کیفیتى
کیل
کیل دارو
کیلو
کیلو ذره
کیلو سیکل
کیلو کالرى برابر با 100 کالرى کوچک
کیلو گرم
کیلوس
کیلوس بر
کیلوسى
کیلولیتر
کیلومتر
کیلومتر شمار اتومبیل و غیره
کیلومتر شمار جاده
کیلومتر شمار ساعتى
کیلووات
کیموس
کیموسى
کیمونو
کیمیا
کیمیاشناس
کیمیاگر
کیمیاگرانه
کیمیاگرى
کیمیاگرى کردن
کیمیایى
کین خواه
کینه
کینه آمیز
کینه توز
کینه توزى
کینه توزى کردن
کینه جو
کینه جویى
کینه جویى کردن
کینه و عداوت خانوادگى
کینه ورزیدن
کینه کش
کینگاه
کیهان
کیهان شناس
کیهان شناسى
کیهان نورد
کیهان نوردى کردن
کیهانى
کیوسک تلفن
کیوى
کیپ
کیپ و چسبنده
کیپ کردن
کیپ کننده
کیک
کیک تخم مرغ و شکر و مغز گردو
کیک ذرت محتوى گوشت و گوجه فرهنگى و ادویه
کیک شیرین و میوه دار
کیک میوه
کیک پف آلود
کیک کره دار به رنگ روشن
کیک کش
کیک کوچک شبیه حلقه
کیک یا نان شیرین آردى
کیکى به شکل قرص نان
کیکى که با روغن نباتى درست مى شود
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات