ملتزم شده ،خيز به خيز رفتن ،محدود کردن مقيد کردن ،vt.& vi.(، : )n.حد،سرحد،جست وخيز،محدودکردن ،تعيين کردن ،هم مرز بودن ،مجاوربودن ،مشرف بودن on( يا)with ،جهيدن ، : )adj.(اماده رفتن ،عازم رفتن ،مهيا،موجود،مقيد،موظف ،کران کامپيوتر : انچه که کارا ئى يک سيستم را محدود مى کند قانون ـ فقه : ملزم ،موظف روانشناسى : مقيد علوم نظامى : بستن