دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ش در زبان انگلیسی و دیکشنری
شأن
شئون مختلف نظامى
شائبه
شابهت سایه وار
شاخ
شاخ به شاخ
شاخ جنگى
شاخ دار
شاخ را کندن
شاخ زدن
شاخ سه شعبه گوزن
شاخ فرعى
شاخ قوچ
شاخ مانند
شاخ نشان وفور نعمت
شاخ و برگ
شاخ و برگ گیاهان
شاخ گوزن
شاخ گوزن ماده
شاخابه
شاخدار
شاخص
شاخص آفتاب
شاخص قیمت
شاخص متقابل
شاخص مرض
شاخص گذارى
شاخص گذارى بعدى
شاخص گذارى قبلى
شاخصها
شاخصیت
شاخه
شاخه اى از دندانپزشکى که در باره بیمارى هاى حفره میانى دندان بحث مى کند
شاخه اى از زیست شناسى که در باره خون و دستگاه هاى خونساز بحث مى کند
شاخه اى از علم زیست شناسى که از رابطه موجودات زنده با محیط بحث مى کند
شاخه اى از علم زیست شناسى که در باره انتقال وراثت و اختلاف موجودات و مکانیسم آنان در اثر توارث بحث مى کند
شاخه اى از علم فیزیک که در باره اثرات جریان برق بر معناطیس یا روى جریان هاى الکتریکى دیگر یا روى خودشان بحث مى کند
شاخه اى از علم فیزیک که در باره صدور و حرکت و تاثیرات الکترون درخلا و گازها و همچنین استفاده از دستگاه هاى الکترونى بحث مى کند
شاخه اى از علم گیاه شناسى توصیفى که در باره تعداد و گروه هاى گیاهى بحث مى کند
شاخه اى از فیزیک سیاسى که در باره علم لشکر کشى بحث مى کند
شاخه اى از پرتو نگارى که با استفاده از اشعه مجهول امراض را معالجه مى کند
شاخه بستن
شاخه خشکیده درخت
شاخه دادن
شاخه دار
شاخه درآوردن
شاخه درخت کتان
شاخه رود یانهر
شاخه زدن
شاخه زن
شاخه شاخه
شاخه شاخه شدن
شاخه شاخگى
شاخه فرعى
شاخه فرعى رودخانه
شاخه قطع کن
شاخه مانند
شاخه نشین
شاخه نورسته
شاخه هاى خشک را زدن
شاخه هاى متعدد سلول هاى عصبى
شاخه ى جواهر
شاخه ى زبان هند و اروپایى رایج در سواحل بالتیک و بین اقوام اسلاو
شاخه پرده اى
شاخه کوچک
شاخى
شاخى شدن پوست و غیره
شاخى شکل
شاخک
شاخک حساس
شاخک حساس نوک تیز
شاخک دار
شاخکدار
شاد
شاد دل
شاد شدن
شاد نمایش
شاد و خرم
شاد و مغرور
شاد کام
شاد کردن یاشدن
شاداب
شادابى
شادابى روح
شادباش
شادباش گفتن
شادخانه
شاددل
شادمان
شادمان هلهله کننده
شادمان کردن
شادمانى
شادمانى از فتح و ظفر
شادمانى کردن
شادى
شادى احمقانه
شادى بخش
شادى و سرور عمومى
شادى و نشاط
شادى کردن
شادى کنان
شادکام
شادکامى
شار
شارب
شارح
شارع
شارع عام
شارلاتان
شارلاتان بازى
شاسى
شاسى اتومبیل
شاسى اتومیل
شاش
شاش بند
شاشى
شاشگاه
شاشگاه همگانى
شاشیدن
شاطر
شاعر
شاعر اشعار حماسى
شاعر برجسته
شاعر بزمى و نوازنده دوره گرد قرون 11 الى 13 فرانسه
شاعر بى استعداد و کم مایه
شاعر قدیمى اسکاندیناوى
شاعر و آوازخوان
شاعر و سراینده نظم
شاعرانه
شاعرانه بحث کردن
شاعره
شاعرى
شاعرک
شاغل
شاغل مقام
شاغل مقام طبابت یا وکالت
شاغل مقامى به طور موقت
شاغلین
شاف
شاق
شاقول
شاقول عمودى
شاقول گلوله
شاقولى
شاقولى افتادن
شال
شال کشمیرى
شال گردن
شال گردن بستن
شال گردن یا روسرى
شالوده
شالوده ریز
شالوده چیزى را ریختن
شالى
شام
شام خداوند
شام خوردن
شام دادن
شام واپسین
شام یا نهار
شامل
شامل اشخاصى داراى عقاید و ادیان مختلف
شامل اصول گذشته
شامل بودن
شامل تمام اعضاء
شامل تمام طبقات
شامل تمام موجودى انبار یا تمام فروشگاه
شامل خشکى و دریا
شامل دو هزار
شامل سه نام
شامل شدن
شامل ملک استیجارى
شامل نشدنى
شامل هر چیز یا هر کس
شامل همه جزئیات
شامل همه ى جزئیات
شامل همه چیز
شامل پند و ضرب المثل
شامل چهاردسته اتیل در هر ملکول
شامل کردن
شامل کردنى
شامل کره
شامل گذشته
شامل گروه بخصوصى
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
شامه
شامه دار
شامه سگ
شامى
شامپانى
شامگاه
شامگاهى
شان
شان بارون
شان و مقام دادن به
شانزده
شانزده شانزدهى
شانزدهم
شانزدهمین
شانس
شانس خوب داشتن
شانس نیاوردن
شانسى
شانه
شانه اى
شانه بسر
شانه حیوان
شانه خالى کردن
شانه خالى کردن از
شانه دار
شانه داران
شانه را بالا انداختن
شانه زدن
شانه عسل
شانه فشنگ
شانه مانند
شانه مخصوص جدا کردن تارهاى نخ
شانه مخصوص شانه کردن لیف هاى کتان و ابریشم
شانه نکرده
شانه چوپان
شانه کردن
شانه کننده پشم
شانه یا قشو کردن
شانک وار
شانکر
شاه
شاه ایستگاه
شاه برنامه
شاه برنامه کنترل
شاه بلوط
شاه بلوط اروپایى
شاه بلوط برى
شاه بلوط هندى
شاه تره
شاه توت
شاه تیر
شاه جاده
شاه خط
شاه داده
شاه دادهها
شاه درخت
شاه دکل
شاه روال
شاه زمان سنج
شاه سیم
شاه سیم بین باجه اى
شاه سیم بین دفترى
شاه فنر
شاه قاچ
شاه لوله آب
شاه مات کردن
شاه ماهى
شاه ماهى خوراکى اروپا و شمال آمریکا
شاه ماهى دوساله
شاه ماهى سرخ
شاه ماهى قرمز
شاه ماهى کوچک
شاه مدار
شاه نشین
شاه نوار
شاه وار
شاه پر
شاه پرونده
شاه پسند گرمسیرى
شاه پیچ
شاه کش
شاه کلید
شاه یا سلطان دست نشانده
شاهانه
شاهبوى
شاهتره
شاهد
شاهد براى العین
شاهد عینى
شاهدانه
شاهدانه اى
شاهدانه صحرایى
شاهدانه هندى
شاهدانه کانادایى
شاهدخت
شاهراه
شاهراه مخصوص وسایط سریع السیر
شاهراهى که از حق راهدارى معاف است
شاهرخ
شاهرگ
شاهرگى
شاهزاده
شاهزاده بودن
شاهزاده خانم
شاهزاده خانم حبشه اى که به وسیله پرسوس از دست غولى نجات یافت و زن او شد
شاهزاده زیبایى که کوپید به دام عشقش گرفتار شد
شاهزاده وار
شاهزاده کم اهمیت و گمنام
شاهزادگى
شاهسپرم از خانواده نعناعیان
شاهنامه
شاهنشاهى
شاهوار
شاهى
شاهى آبى
شاهپر
شاهپر دم خروس
شاهکار
شاهکار ادبى یا هنرى
شاهین
شاهین اروپایى
شاهین ترازو
شاهین قره قوش
شاهین ماده مهاجر
شاهین نر
شاهین کوچک
شاهین کوچک آمریکایى
شاهین کوچک نر
شاپو
شاکر
شاکرانه
شاکى
شاگر
شاگر آشپز
شاگر اول شدن
شاگر ممتاز
شاگرد
شاگرد آموزشگاه
شاگرد آن را هنگام امتحانات پاییدن
شاگرد خانه
شاگرد دانش آموز
شاگرد سال هاى اول و دوم دانشگاه
شاگرد شبانه روزى
شاگرد مدرسه ابتدایى یا متوسطه
شاگرد ممتاز دانشگاه آکسفورد و کمبریج که شهریه اى بیشتر از شاگردان عادى مى پردازد
شاگرد یا آدم طفره رو
شاگردى
شاگردى کردن
شاگرو دانشسراى عالى
شایان
شایان تحسین
شایان تصویر
شایان تعریف
شایان تقلید
شایان توبیخ
شایان ستایش
شایان سلحشورى
شایان لرد
شایان معرفى
شاید
شایسته
شایسته احترام
شایسته اندیشه
شایسته بازنشستگى
شایسته بودن
شایسته بى اعتبارى
شایسته تامل
شایسته ترین
شایسته دربار
شایسته رفاقت
شایسته سازى
شایسته ستایش و تقدیر
شایسته مرد نجیب
شایسته مسیح
شایسته نام بردن
شایسته ندانستن
شایسته نقل قول کردن
شایسته نوکران
شایسته نیست
شایسته پیروزى
شایسته کارگر خوب
شایسته کردن
شایستگى
شایستگى براى چاپ
شایستگى داشتن
شایستگى ستایش
شایع
شایع شدن
شایع کننده
شایعات
شایعات بى اساس
شایعات بى اساس دادن
شایعات بى پر و پا
شایعات رایج بین هنرپیشگان
شایعه
شایعه و تهمت
شایعه گفتن و یا پخش کردن
شاینده
شب
شب اولیاء
شب بازشو
شب بسر بردن
شب به خیر !
شب بوى زرد
شب تاب
شب تابى
شب تابى دریا در اثر جانوران شب تاب و غیره
شب تابى چوب ها
شب را بیتوته کردن
شب زده
شب زده کردن
شب زنده دار
شب زنده دارى
شب زنده دارى کردن
شب زنده دارى کردن و زحمت کشیدن
شب عید
شب نشینى
شب نما
شب هنگام
شب پره
شب کلاه
شب گرد
شباب
شبان
شبان بیابانى
شبان کلیسا که زن باشد
شبانه
شبانه دزدیدن
شبانه روزى
شبانه روزى جوانان
شبانى
شبانگاه
شباهت
شباهت به نرمه استخوان
شباهت به نیاکان
شباهت به واقعیت
شباهت به گلبن
شباهت تام
شباهت تصنعى
شباهت خانوادگى
شباهت دار
شباهت داشتن
شباهت داشتن به
شباهت ریایى
شباهت زیاد
شباهت ساختمانى و اساسى بین دو چیز
شباهت صدا
شباهت صورت
شباهت فامیلى
شباهت وهمى
شباهنگ
شبح
شبح مانند
شبح وار
شبح کشتى
شبدر
شبدر ایرلندى
شبدر سه برگه
شبدر سگ
شبدر صحرایى
شبدر چمنى
شبدر ژاپنى
شبستان
شبنم
شبنم انگبینى
شبنم باریدن
شبنم دار
شبنم زدن
شبنم زده
شبنم منجمد
شبنم یخ زده
شبه آبستنى
شبه اشباع
شبه انسان
شبه انسان داراى ابروى کوتاه و دندان آسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلى
شبه برنامه
شبه تصادفى
شبه جانور
شبه جرم
شبه جزیره
شبه جزیره اى
شبه حیوان
شبه دستور العمل
شبه دستور الملها
شبه دستورالعمل
شبه زبان
شبه سخت افزار
شبه سرطان
شبه سل
شبه ظل
شبه علم
شبه عمل
شبه فضا
شبه فلز
شبه فلزى کمیاب
شبه قاره
شبه مخروطى
شبه ملح
شبه میوه
شبه نمک
شبه هذلولى
شبه پا
شبه کلاسیک
شبها
شبهه
شبهه دار کردن
شبکلاه کشیشان
شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
شبکه
شبکه آهنى
شبکه اختصاصى شرکت مایکروسافت
شبکه ارتباطى
شبکه اى
شبکه اى از تیرهاى سنگین که در جاهاى سست به جاى پى ساختمان قرار مى دهند
شبکه اى شبیه رگ
شبکه اینترنت داخلى
شبکه با خطوط استیجارى
شبکه بندى
شبکه تار عنکبوت
شبکه تورى
شبکه تورى منظم
شبکه جهانى اطلاز رسانى
شبکه دار
شبکه دار کردن
شبکه دار کردن داراى نرده و پنجره آهنى کردن
شبکه داربست
شبکه دوربین نجومى
شبکه راه گزینى
شبکه ساختن
شبکه سازى
شبکه ستاره اى
شبکه شطرنجى و امثال آن
شبکه عصبى
شبکه مانند
شبکه محلى
شبکه منطقه اى
شبکه منطقى
شبکه نردبانى
شبکه وار
شبکه کارى
شبکه کامپیوترى
شبکه کاو
شبکه کردن
شبکور
شبکیه اى
شبکیه بینى
شبکیه چشم
شبگرد
شبگردى
شبیخون
شبیه
شبیه آبچلیک
شبیه آبگوشت
شبیه آدرنالین
شبیه آدم لاغر اندام
شبیه آلت رجولیت
شبیه آلو
شبیه آچار
شبیه ابریشم خام
شبیه اتاقک
شبیه ارگانیسم هاى قارچى
شبیه استخوان
شبیه اسفنج
شبیه اسم
شبیه اسکاتلندیها
شبیه افسانه ها و عادات محلى
شبیه انسان
شبیه انسان جدید
شبیه انفیه
شبیه انگور
شبیه اوگانا
شبیه بال
شبیه بالچه
شبیه بخار
شبیه برگ
شبیه برگ نخل
شبیه برگچه
شبیه بزمین
شبیه بشره اى
شبیه بشقاب
شبیه بعید
شبیه بلغم یا خلط مایى
شبیه بلور
شبیه به پر
شبیه بهار
شبیه بواسیر لحمى
شبیه بوته
شبیه تابستان
شبیه تار عنکبوت
شبیه توت
شبیه تیر
شبیه جانور
شبیه جانوران
شبیه جن هوایى
شبیه جنگل
شبیه جگر
شبیه حامى زن
شبیه حجره
شبیه حروف چاپى
شبیه حمله
شبیه حورى دریایى
شبیه حیوان
شبیه خاک رس
شبیه خاکستر
شبیه خرس
شبیه خروس کوهى
شبیه خزه هاى درهم پیچیده
شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
شبیه خوارپوست دریایى
شبیه خوشه انگور
شبیه خوک
شبیه دایره
شبیه در صدا
شبیه دریاى سیاه
شبیه دله
شبیه دم
شبیه دنده
شبیه دهان
شبیه دوده
شبیه ذوذنقه
شبیه رخت کن
شبیه روباه ماده
شبیه روشنایى نئون
شبیه روغن
شبیه ریشه
شبیه زن
شبیه زورق
شبیه ساختن
شبیه ساخته
شبیه ساز
شبیه سازى
شبیه سازى کردن
شبیه ساقه بى برگ
شبیه ستاره
شبیه ستاره کوچک
شبیه ستون فقرات
شبیه سحاب
شبیه سم
شبیه سمفونى
شبیه سنگ آذرین سماکى
شبیه سنگ لوح
شبیه سهم یا تیر و کمان
شبیه سوراخ دهان
شبیه سوسماران بالدار
شبیه سوسن
شبیه شاخک حساس
شبیه شبکه
شبیه شدن
شبیه شلاق
شبیه شهر
شبیه شیر
شبیه شیشه
شبیه صداى زنگ
شبیه صدف
شبیه صفیر
شبیه ضمیر
شبیه طاق
شبیه طوطى
شبیه عنکبوت
شبیه عکس هاى رنگى طبیعى
شبیه غاز
شبیه غده
شبیه فسفر
شبیه فلز برنج
شبیه فلز روى
شبیه قانون
شبیه قطعه کوچکى از چیزى
شبیه قلیا
شبیه لوزتین
شبیه لوزى
شبیه لوله
شبیه لیف
شبیه مار
شبیه مارمولک
شبیه ماهوت پاک کن
شبیه ماهوت پاک کن یا جاروب و قشو
شبیه ماهى
شبیه ماهیان باله تیز
شبیه متن کتب درسى
شبیه مثانه یا بادکنک
شبیه مجسمه
شبیه محور فرعى
شبیه مرهم کش
شبیه مغز
شبیه مهمیز یا سیخک
شبیه موج
شبیه موش پوزه دراز
شبیه موى
شبیه میله
شبیه میمون
شبیه میوه کاج
شبیه نجوا
شبیه نخاع
شبیه نخود
شبیه نرم تن
شبیه نرمه گوش
شبیه نشاسته
شبیه نمایشنامه پلیسى
شبیه نمونه
شبیه نوک پستان
شبیه نیزه
شبیه هلال
شبیه هوا
شبیه ورید
شبیه ویولون
شبیه پا
شبیه پاى پرنده
شبیه پر
شبیه پلاتین
شبیه پنجه
شبیه پوست
شبیه پوست مرده
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
شبیه چرخ
شبیه چرم دان دان
شبیه کاتولیک
شبیه کاخ
شبیه کاغذ
شبیه کاهبن
شبیه کردن
شبیه کرم
شبیه کره
شبیه کلاه خود
شبیه کلیه
شبیه کمانچه
شبیه کوسه ماهى
شبیه کولى
شبیه کیلوس
شبیه گاو
شبیه گربه
شبیه گربه زباد
شبیه گرده گیاه
شبیه گرده گیاهى
شبیه گرگ
شبیه گل
شبیه گل سرخ
شبیه گمزادان
شبیه گوزن
شبیه گوسفند
شبیه گوشت زائد ساقه دار
شبیه گوگرد
شبیه یک دوازدهم
شتا
شتاب
شتاب آمیز
شتاب دادن
شتاب دهنده
شتاب زده
شتاب زدگى
شتاب سنج
شتاب منفى
شتاب کردن
شتاب کننده
شتابان
شتاباندن
شتاباننده
شتابزده
شتابزدگى
شتابناک
شتابنده
شتابگر
شتابیدن
شتافتن
شتر
شتر بى کوهان آمریکاى جنوبى
شتر بى کوهان پشم بلند آمریکایى
شتر جماز
شتر مرغ
شتردار
شترسوار
شترمرغ استرالیایى
شترگاوپلنگ
شته
شته مو
شتوى
شتک
شجاع
شجاع شدن
شجاعت
شجاعت بیشترى از دیگران نشان دادن
شجر
شجر شناسى
شجرالمعبد
شجرماکى
شجره
شجره التسبیح
شجره النسب
شجره اى
شجره شناس
شجره نامه
شجرى
شخار خاکستر
شخانه
شخص
شخص آب زیرکاه و مرموز
شخص آشوب طلب
شخص آقا منش و خوش لباس
شخص آماده بخدمت
شخص آن طرفى
شخص احساساتى
شخص احمق و کودن
شخص اخیرالذکر
شخص اندک بین
شخص اوباش
شخص ایستاده
شخص با اهمیت
شخص با سواد و بدون تحصیلات عالیه
شخص بالاتر
شخص بالغ
شخص بدگو
شخص بر جسته
شخص برتر از اقران
شخص برجسته
شخص برگزیده
شخص بزرگ
شخص بزرگ و با نفوذ
شخص بور و سفید پوست
شخص بى اهمیت
شخص بى تجربه و ناشى
شخص بى جفت
شخص بى نام
شخص بیخواب
شخص تابع
شخص توانا
شخص تیزبین
شخص ثالث
شخص جبان
شخص جبون
شخص جدى و موقر
شخص جوان
شخص حقیقر
شخص خارج از مذهب
شخص خاموش
شخص خسیس
شخص خشن
شخص خود آموخته
شخص خودم
شخص خودنما و نادان
شخص خوش قریحه
شخص خونسرد و بى رگ
شخص خپله و چاق
شخص دائم الخمر
شخص دانا و فکور
شخص در تماس
شخص دراز سر
شخص دست چپى
شخص دقیق در مراعات قواعد اخلاقى و مذهبى
شخص دوربین
شخص دیوانه
شخص دیگر
شخص رو به رو
شخص زن صفت
شخص زنده
شخص ساده و معصوم
شخص شما
شخص طراز اول جامعه
شخص طرفدار امور جدید و بى سابقه مانند مواد مخدره و غیره
شخص عاقل
شخص عامى
شخص عصبانى و دیوانه
شخص غایب
شخص غریبه
شخص غیر اشرافى
شخص غیر روحانى
شخص غیر قابل توصیف
شخص غیر قابل قبول
شخص غیر مومن
شخص غیر نظامى
شخص غیر وارد
شخص فاقد مواد رنگ دانه
شخص فتنه جو
شخص فرارى
شخص فرارى یا گریخته
شخص فرعى
شخص فرومایه و پست
شخص فعال و زرنگ
شخص لال و گیج و گنگ
شخص مبتلا به بیمارى جنون جوانى
شخص متحمل
شخص متعصب
شخص متقاعد نشدنى
شخص متمرد
شخص متوفى
شخص متکبر
شخص محترم
شخص مزور
شخص مسرور و بانشاط
شخص مصون از انتقاد
شخص معتاد
شخص مفید
شخص مقتدر در جامعه
شخص مقرب
شخص ممتاز
شخص منفور
شخص مهاجر و خانه به دوش
شخص مهم
شخص مهم در میان یک دسته
شخص مهم و برجسته
شخص مهم و برجسته در هر قسمتى
شخص مو زرد و سفید پوست
شخص موثر و مهم
شخص مورد اعتماد در میان فامیل و دوستان
شخص مورد افترا
شخص موسیقى دوست
شخص نا بالغ و خام
شخص ناآزموده
شخص نابالغ
شخص نامدار
شخص نفرت انگیز
شخص نق زن
شخص وابسته
شخص والامقام
شخص وظیفه نشناس
شخص پایین رتبه
شخص پذیرفته نشده
شخص پر حرف و احمق
شخص پرانرژى
شخص پرخور
شخص پریشان حواس
شخص پست
شخص پیرچشم
شخص چابک و پرکار
شخص کاملاً بى سواد
شخص کم ظرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانى مى شود
شخص که علم خاصى را نداند
شخص کوتوله
شخص کوچک
شخص گروى
شخص گول خورده
شخص یا جانور سوگلى
شخص یا چیز معینى
شخص یا چیز مورد آزمایش
شخص یا چیزى که به طور غیر مترقبه ظاهر مى شود
شخص یاغى
شخص یاچیز خیلى موثر و سخت
شخص یاچیز درجه اول
شخصاً
شخصى
شخصى که از طبقه پایین است
شخصى که تبدیل به گرگ شده باشد
شخصى که تمام عقاید و افکارش متوجه بیرون از خودش است
شخصى که در زیر نورافکن صحنه نمایش قرار گرفته
شخصى که صداى بلندى دارد
شخصى که غده درقى او ترشحات لازم را ندارد و درنتیجه داراى مشاعر نادرست است
شخصى که مامور خرید و فروش میان سرخ پوستان است
شخصى که متوجه به باطن خود است
شخصى که مسئولیت خود را به دیگران محول مى کند
شخصى که مکرر به تئاتر مى رود
شخصى که نه زیاد به عالم باطنى توجه دارد نه به عالم خارجى
شخصى که هم بامور خارجى و هم بامور داخلى توجه دارد
شخصى که همراه خانم هاى جوان مى رود
شخصى که وضع هوا و امواج را به کشتى گزارش مى دهد
شخصى یا ناوى که از محاصره دشمن مى گذرد
شخصیت
شخصیت اخلاقى
شخصیت تابناک
شخصیت جهانى
شخصیت دادن
شخصیت دادن به
شخصیت دهنده
شخصیت دو نیم
شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
شخصیت مردانه در زنى به وجود آوردن
شخصیت ها
شخصیت هاى نمایش یا داستان
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
شخصیکه هنوز به بلوغ نرسیده
شخم
شخم زدن
شخم زن
شخم عمیق زدن
شخم کردن
شد
شد و آمد
شدت
شدت جریان برق
شدت داشتن
شدت زومندى
شدت شبق
شدت عمل
شدن
شدنى
شدنى بودن
شدید
شدید بودن
شدید شدن
شدید کردن
شدیدالحن
شدیداً
شدیداً انتقاد کردن
شر و ور
شراب
شراب خوارى
شراب دخمه
شراب زا
شراب ساز
شراب سازى
شراب سفید
شراب سفید پر الکل و تلخ
شراب سیب
شراب شناس
شراب شناسى
شراب شیرین
شراب شیرین افسنطین
شراب شیرین قبرس
شراب شیرین مجارستان
شراب شیرین کشمش
شراب شیرین یا تلخ اسپانیولى
شراب لذیذ خدایان یونان
شراب مانند
شراب محصول جزایر کانارى
شراب محصول مادریا
شراب نوشیدن
شراب نوشیدن و جام را بدیگرى دادن
شرابخور
شرابه
شرابه دار
شرابى
شرابى رنگ
شرابى که به آن ادویه زده باشند
شرارات
شرارت
شرارت بسیار
شرارت زیاد
شراع الحنک
شراع بند
شراع کشتى بادى
شراعبان
شرافت
شرافت دادن
شرافت نفس
شرافتمند
شرافتمندانه
شرایط
شرایط برابر
شرایط خمیدگى
شرایط محیط
شرایط مطلوب
شرایط و خصوصیات آتشفشانى
شرب
شربت
شربت آبلیمو
شربت اشتها آور
شربت انار
شربت جلاب
شربت خانه
شربت سحر آمیز
شربت سرد
شربت سیب
شربت طبى
شربت عشق
شربت عشق آمیز
شربت عشق دادن به
شربت محرک یا مقوى
شربت نارنج
شربت گلابى
شربتى
شربتى که از تغلیظ انواع افرا تهیه مى شود
شرجى
شرح
شرح اقیانوس ها
شرح باد
شرح جریان امر
شرح جهان
شرح حال
شرح حال نویس
شرح دادن
شرح دریاها
شرح دقیق
شرح دهنده
شرح ذیل
شرح روشن و نمودار
شرح زندگى اولیاء و مقدسین
شرح عالم
شرح غدد
شرح فلزات
شرح مذاکرات
شرح منظره اى از زندگانى روستایى
شرح و تفسیر
شرح وظایف کارى
شرح وقایع بترتیب تاریخ
شرح وقایع بترتیب زمانى
شرح وقایع تاریخى گذشته بر مبناى اطلاعات زمین شناسى
شرح ویژه
شرح پر تفصیل
شرح چاپى در باره شرکت یا معدنى که براى آن باید سرمایه جمع آورى شود
شرح چیزى را نوشتن
شرح گیتى
شرحى
شرخر
شرخرى
شرراه انداز
شرزه
شرشر
شرشر کردن
شرط
شرط آغازى
شرط باز آغازى
شرط بستن
شرط بطلان یا القاء
شرط بند
شرط بندى
شرط بندى اسب دوانى
شرط بندى در اسب دوانى
شرط بندى مسابقه با پول روى میز در قمار
شرط بندى کردن
شرط بندى کننده
شرط دخول
شرط ضمن عقد
شرط عمده و اساسى
شرط قبلى
شرط لازم
شرط مقدمه
شرط منع
شرط نشده
شرط نمودن
شرط وقفه
شرط کرانى
شرط کردن
شرطى
شرعى
شرعى بودن
شرعى کردن
شرعیات
شرف
شرف سالارى
شرق
شرقى
شرقى ترین نقطه
شرم
شرم آور
شرمسار
شرمسار شدن
شرمسارى
شرمنده
شرمنده شدن
شرمنده و ترسو
شرمنده کردن
شرمگاه
شرمگاهى
شرمگین
شرنگ
شرور شدن
شروز به فساد کرده
شروز کرده
شروع
شروع بازى شطرنج
شروع باواز کردن
شروع بحمله
شروع به خوردن غذا کردن
شروع به رشد کردن
شروع به نى زدن کردن
شروع به پرواز کردن
شروع به کار کردن
شروع به کارى
شروع دوباره
شروع مسابقه فوتبال
شروع و آغاز
شروع کردن
شروع کننده
شرپنل
شرکاء
شرکت
شرکت امین یا امانت دار
شرکت تعاونى
شرکت جستن
شرکت حمل و نقل هوایى
شرکت حمل و نقل کالا
شرکت در ارث
شرکت در جرم
شرکت در دعوا
شرکت در مالکیت
شرکت سهامى
شرکت مرکزى
شرکت مشاع
شرکت پذیر
شرکت کامپیوترى آى بى ام
شرکت کردن
شرکت کردن در
شرکت کننده
شرکت کننده در جنگ هاى صلیبى
شرکت کننده در سمپوزیم
شرکت کننده در مهاجرت سال 1849 به کالیفرنیا در جستجوى طلا
شرکت کننده در پرتاب وزنه
شرکت کننده درجشن و سرور
شرکت گرایى
شرکت یا بنگاهى که توسط عده معدودى از افراد اداره مى شود
شرکتى
شرکتى که به کار خرید سهام شرکت هاى دیگر مبادرت کند
شرکتى که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست آنان مداخله مى کند
شریان
شریان بزرگ
شریان بند
شریان بندى
شریان کوچک
شریان گیر
شریان یا ورید اکبلیلى
شریانى
شریانى و وریدى
شریانى کردن
شریانچه
شریدن
شریر
شریرانه
شریعت موسى
شریف
شریف گردانیدن
شریک
شریک جرم
شریک داراى حق تقدم در خرید
شریک در ارث
شریک در تالیف و نگارش
شریک درتجاوز یا خصومت
شریک رتبه
شریک زندگى
شریک زندگى یا عمل جنسى
شریک شدن
شریک شدن یا کردن
شریک فتنه
شریک مشاع
شریک مقام
شریک کردن
شریک یا معاون جرم
شریکان
شریکى
شست
شست پا
شستشو
شستشو دادن
شستشو دهنده
شستشو و سفید کنى پارچه
شستشو کردن
شستشو کننده
شستشوى معده یازخم
شستشوى مغزى دادن
شستشوى چیزى به وسیله باران
شستن
شستنى
شسته شدن
شسته شده به وسیله باران
شسته شده و سائیده شده
شسته شده و صیقلى در اثر آب
شسته نشده
شسته و رفته
شسته و روفته
شستى
شش
شش انگشتى یا بیشتر
شش بخشى
شش بر
شش برابر
شش برابر کردن
شش بیت آخر سانت یا غزل
شش بیت آخر غزل
شش تایى
شش تیر
شش جزیى
شش خانه
شش در شش
شش شامه
شش قسمتى
شش قلو
شش لا
شش لول
شش ماه یکبار
شش ماهه
شش وجهى
شش پا
شش پایان
شش پنس
شش پنسى
شش پهلو
شش چندان
شش کتاب نخستین از تورات
شش گانه
شش گوش
شش گوشه
شش گیاه
شش یک
ششاک
ششدانگ
ششلول
ششلیک
ششم
ششماهه
ششمشیر بازى
ششمین
ششمین وضع
ششگانه
شصت
شصت تا
شصت تایى
شصتم
شصتمین
شطرنج
شطرنجى
شطرنجى کردن
شطى
شعائر دینى را بجا آوردن
شعار
شعار جنگى
شعار حزب
شعار حزبى
شعار حمل کردن
شعار دهنده براى دانشکده
شعار ساز
شعار نویسى کردن
شعار پرداز
شعاع
شعاع آوندى چوبى
شعاع افکندن
شعاع انحناء
شعاع حامل
شعاع خمیدگى
شعاع دار
شعاع دایره
شعاع سنج
شعاعى
شعاعى پوشیده از ستارگان کوچک
شعبده
شعبده باز
شعبده باز آتش خوار
شعبده بازى
شعبده بازى کردن
شعبه
شعبه اى
شعبه اى از دیرین شناسى که با سنگواره ها و جانوران فسیل شده سر و کار دارند
شعبه اى از فنون نظامى که در باره فن لشکرکشى و وسایط نقلیه و تهیه اردوگاه و آذوقه و مهمات لازمه در طى لشکر کشى بحث مى کند
شعبه جزء
شعبه رود
شعبه فراماسون ها
شعبه فرعى
شعر
شعر آزاد
شعر آزاد و بى نظم و قاعده
شعر احساساتى و عشقى
شعر افسانه اى
شعر باف
شعر بد
شعر بدون سجع و قافیه
شعر بزمى
شعر بند تنبانى
شعر به سبک نوین
شعر بى قاعده و بى وزن قدیمى
شعر بى قافیه
شعر بى قافیه سه سطرى ژاپنى
شعر بى قافیه پنج وزنى
شعر حماسى
شعر حماسى سرودن
شعر ختامى
شعر داراى ترادف
شعر دشتى
شعر ده هجایى
شعر ده وتدى
شعر دو بیتى حماسى پنج هجایى
شعر دو قافیه اى
شعر رزمى
شعر روستایى
شعر ساختن
شعر سمفونى
شعر سه وتدى
شعر شش وتدى یا شش وزنى
شعر عزا
شعر غیر مسجع پنج بندى
شعر متشابه التلفظ
شعر مرثیه گفتن
شعر مسمط بقافیه
شعر ملمع
شعر منثور
شعر نشاط انگیز خواندن
شعر نوشتن
شعر هجو
شعر هشت هجایى
شعر هفت وتدى
شعر و آثار ادبى زیبا و هنرى
شعر و نثرى مرکب از یک هجاى بلند بین دو هجاى کوچک و یا یک هجاى موکد بین دو هجاى غیر موکد باشد
شعر و یا موسیقى روستایى
شعر پرداز
شعر پنج بحرى
شعر پنج سطرى
شعر پنج وتدى
شعر چهار سطرى
شعر چهار وتدى
شعر چهارده هجایى
شعر چهارده وتدى
شعر کوتاه
شعر کوچک
شعر گفتن
شعر گویى
شعر یا قطعه اى که در آغاز سروده یا نواخته شود
شعر یا قطعه هشت بندى
شعر یا نثر یازده هجایى
شعر یک بحرى
شعر یک وزنى
شعران
شعربزمى
شعرسپید
شعرى
شعرى که با آواز یک نفرى همراه موسیقى خوانده شود
شعف و خلسه روحانى
شعله
شعله افکن
شعله تیره
شعله دار
شعله درخشان یا آتش مشتعل
شعله دودنما
شعله زدن
شعله زرین
شعله زنى
شعله مانند
شعله ور
شعله ور سازى
شعله ور شدن
شعله کمرنگ
شعله گاز
شعور
شعور حیوانى
شعور ذاتى و طبیعى
شعورى
شعیب
شعیر
شغاره
شغال
شغل
شغل آزاد
شفا
شفا بخش
شفا دادن
شفا دهنده
شفا دهنده زخم
شفا یافتن
شفا یافتنى
شفابخش
شفاعت
شفاعت کردن
شفاعتى
شفاف
شفاف بودن
شفاف شدن
شفاف شده
شفاف کننده
شفافى
شفافیت
شفاها
شفاهى
شفت
شفتالو
شفته
شفق
شفق بین الطلوعین
شفق جنوبى
شفق شمالى
شفقت
شفوى و آویخته به لب هاى فرج
شفیره
شفیره حشرات
شفیرگى
شفیع
شفیعه
شفیق
شق
شق دیگر
شق شدن
شق شدگى
شق کردن
شقاق
شقاق داشتن
شقاق پاى اسب
شقایق
شقایق اگرمون
شقایق جنگلى آمریکایى
شقایق دریایى
شقایق سرخ
شقایق نعمان
شقایق نعمانى
شقایق پیچ
شقه
شقیقه
شقیقه اى
شل
شل شدن
شل و آویزان
شل و سر زبانى تلفظ کردن
شل و سست شدن
شل و ول
شل کردن
شل کردن پیچ
شل کردن یا شدن
شلاق
شلاق خوردن
شلاق زدن
شلاق زدن کوبیدن
شلاق زنى
شلاق ساخته شده از ذکر گاو
شلاق سیخى
شلاق لنگر برداشتن
شلاق چرمى
شلاقى
شلجمى
شلخته
شلخته و چاق
شلخته وار
شلخته کار
شلغم
شلغمى شکل
شلم
شلم شوربا
شلنگ
شلنگ انداختن
شلنگ برداشتن
شلنگ زدن
شلوار
شلوار بى خشتک گاوداران
شلوار شنا
شلوار فاستونى نخى مخصوص کار
شلوار ورزش
شلوار چسبان سوارى
شلوار چسبان یا نیم شلوارى جوراب دار چسبان
شلوار کار آبى رنگ
شلوار کار کرباسى
شلوار کاوبوى
شلوار کوتاه
شلوار کوتاه بچگانه که به بالا تنه لباسش تکمه مى شود
شلوار کوتاه تا زیر زانو
شلوار کوتاه زنانه
شلوار کوتاهى که تانیمه ران مى رسیده
شلوار گشاد
شلوار گشاد و زنانه ورزشى
شلوار گشاد کوتاهى که نزدیک زانو جمع شده باشد
شلوار گلف
شلوغ
شلوغ پلوغ
شلوغ کار
شلوغ کارى کردن
شلوغ کردن
شلوغ کننده
شلوغى
شلوق
شلى
شلى زبان
شلپ شلپ کردن
شلپ و شلپ راه رفتن
شلیدن
شلیل
شلیک
شلیک به طور دسته جمعى
شلیک توپ براى اداى احترام
شلیک توپ جهت تبریک و تهنیت
شلیک متوالى
شلیک کردن
شلیک کننده
شما
شما دارید
شما را
شما هستید
شماتت کردن
شمار
شمار بسامد
شمار مدارک
شمارش
شمارش تعداد گویچه هاى خون در حجم معینى
شمارش مجدد
شمارش معکوس
شمارش پذیر
شمارشى
شمارشگر
شمارنده
شمارنده برنامه
شمارنده به پیمانه
شمارنده حلقه اى
شمارنده دودویى
شماره
شماره 10
شماره 3
شماره اى
شماره ترتیب
شماره حساب
شماره حلقه
شماره حکم
شماره دو
شماره زا
شماره شانزده
شماره شش
شماره شصت
شماره قطعه
شماره هفت
شماره پذیرى
شماره پیاپى
شماره کتاب
شماره گذارى نشده
شماره گرفتن
شماره گیرى
شماره گیرى آهنگى
شماره گیرى دکمه اى
شماره یا عدد
شماره یک
شماس
شماسى
شماطه
شمال
شمال ایالت نیویورک
شمال باخترى
شمال خاورى
شمال شرق
شمال شرقى
شمال غرب
شمال غربى
شمالا
شمالى
شمالگان
شماها
شمایل
شمایل شناسى
شمایل شکنى
شمایل پرست
شمخال
شمردن
شمردن و کنار گذاردن
شمردنى
شمرده
شمرده سخن گفتن
شمرده نشدنى
شمرده نشده
شمسه
شمسى
شمسى و قمرى
شمش
شمش زر یا سیم
شمشیر
شمشیر آبدار مصنوع تولدو
شمشیر آرتور پادشاه افسانه اى انگلیس
شمشیر باز
شمشیر بازى
شمشیر بازى سواره درقرون وسطى
شمشیر بازى کردن
شمشیر بلند نظامى
شمشیر دودم
شمشیر دودمه
شمشیر زن
شمشیر ساز
شمشیر مانند
شمشیر ماهى
شمشیر منحنى
شمشیر نازک
شمشیر هلالى شکل
شمشیر پهن و دسته بلند
شمشیر کوتاه ایرانیان قدیم و سکاها
شمشیر کوتاه و سنگین
شمشیر کوتاه و پهن
شمشیر یک لبه ى برنده
شمشیر یکدمه
شمشیرباز
شمشیرى
شمشیرى شکل
شمع
شمع خاموش کن
شمع دان چند شاخه
شمع زدن
شمع زدن به
شمع زنى
شمع ساختن
شمع ساز
شمع فروش
شمع فروشى
شمع قوسى
شمع مخصوص شمعدان
شمع مومى
شمع مومى دراز و نوک تیز
شمع پشتیبان دیوار
شمعدان
شمعدان زینتى
شمعدان شاخه دار
شمعدان گاز سوز
شمعدانى
شمعدانى عطر
شمعدانى عطرى
شمعدانى که در کشتى هاى جنگى یهود به کار مى رفته
شمعون
شمول
شمپانزه
شن
شن دار
شن دارى
شن زار
شن زن
شن شویى
شن مال یا ریگ مال کردن
شن و خرده سنگى که در راه آهن به کار مى رود
شن ویژه ریخته گرى آهن
شن پاشیدن
شن کرانه دریا
شن کش
شن یا کلوخه اى که در ته کوره مى ریزند تا آن را محافظت کند
شنا
شنا کرد
شنا کردن
شنا کردنى
شنا کننده
شناخت
شناخت شناسى
شناخت پذیر
شناختن
شناختنى
شناخته
شناساندن
شناسایى
شناسایى شده
شناسایى مریم باکره
شناسایى ناخوشى هاى زنانه
شناسایى نفس
شناسایى و کشف خطوط قدیمه
شناسایى کردن
شناسنامه
شناسنده
شناسى
شناعت
شنال کرال
شناور
شناور بر روى سطح
شناور بودن
شناور در هوا
شناور ساختن
شناور سازى
شناور شدن
شناور و آویزان بودن
شناور یا متحرک در آب
شناورى
شناورى بر روى آب
شناى اشخاص مبتدى
شناى سگى
شناى سگى کردن
شناى پروانه
شناى پهلو
شناى کرال
شناگاه
شناگر
شناگر ماهر
شناگرى
شنبلیله
شنبه
شنبه اى
شنج
شنج آور
شنجرف
شنجرف قرمز
شنجرفى
شنجه
شنل
شنل بلند
شنل بلند تا سر زانو مخصوص کاردینال کلیساى کاتولیک
شنل بچگانه
شنل روى زره
شنل روى زره سلحشوران
شنل زنانه
شنوا
شنوایى
شنوایى سنج
شنوایى سنجى
شنودى
شنودگان
شنودگاه
شنونده
شنوندگان
شنى
شنگ
شنگرف
شنگول
شنگولى
شنگى
شنیتزل
شنیدارى
شنیدن
شنیدنى
شنیده
شنیده نشده
شنیع
شه مادرى
شهاب
شهاب آسمانى
شهاب ثاقب
شهاب روشن
شهاب سماوى
شهاب شناسى
شهابى
شهادت
شهادت دادن
شهادت دهنده
شهادت نامه
شهادت پذیر
شهادت کتبى دادن
شهادتى
شهامت
شهامت اخلاقى
شهامت دادن
شهبانو
شهبانویى
شهد
شهد آب
شهد میوه
شهد نباتى
شهد گیاهى
شهددار
شهر
شهر آتن
شهر اتاوا پایتخت کانادا
شهر اموات
شهر بابل قدیم
شهر بازارگاه یامحل مکاره
شهر بزرگ
شهر بسیار بزرگ
شهر بین المللى
شهر تروا در شمال غربى آسیاى صغیر
شهر تولدو
شهر زیبا
شهر ساحلى
شهر سازى
شهر سدوم
شهر فرنگ
شهر فرهنگ
شهر متروک
شهر مدرس
شهر مهم مرکزى
شهر موطن
شهر نشین
شهر نشینى
شهر هالیوود مرکز صنعت سینماى آمریکا
شهر و برج قدیم بابل
شهر ورشو پایتخت لهستان
شهر پاریس
شهر پکن پایتخت کشور چین
شهر کارتاژ قدیم
شهر کوچک
شهر کوچک و دور افتاده
شهر یا قصبه اى که وکیل به مجلس بفرستد یا انجمن شهردارى داشته باشد
شهرت
شهرت ابدى دادن
شهرت جاویدان دادن به
شهرت خود را به خطر انداختن
شهرت داشتن
شهرت یا مقامى کسب کردن
شهردار
شهردار انتصابى
شهردار کردن
شهرستان
شهرستان جلیل در فلسطین
شهرستانى کردن
شهرنشین
شهرنشین آزاد
شهرنشینان
شهروند
شهروندان
شهرى
شهرى سازى
شهرى کردن
شهرک
شهریا بخشى که داراى شهردارى است
شهریار
شهریارى
شهریه
شهمات کردن
شهوانى
شهوانى بودن
شهوانى شده
شهوانى کردن
شهوانیت
شهوت
شهوت انگیز
شهوت انگیز کردن
شهوت انگیزى
شهوت جنسى
شهوت داشتن
شهوت و میل
شهوت پرست
شهوت پرستى
شهوتران
شهوترانى
شهوترانى کردن
شهوتى
شهود
شهود گرایى
شهودى
شهپر
شهید
شهید راه خدا کردن
شهیق
شوالیه
شوالیه زن
شوالیه سیار
شوالیه وار
شوالیه گرى
شوخ
شوخ بودن
شوخ طبعى
شوخ و شنگ
شوخى
شوخى آمیخته با فریب
شوخى آمیز
شوخى توهین آمیز کردن
شوخى خرکى
شوخى زننده
شوخى شیطنت آمیز
شوخى طعنه آمیز کردن
شوخى فریب آمیز
شوخى فریبنده
شوخى ها و دروغ هاى مرسوم در این روز
شوخى هاى خارج از نزاکت
شوخى کردن
شوخى کنان
شوخى کنایه دار
شوخى کننده
شوخى گوشه دار
شود
شور
شور جنسى
شور شهوانى
شور و حرارت
شور و هیجان
شور پیدا کردن
شور کردن
شورا
شوراب
شوراندن
شورانگیز
شوراى امنیت سازمان ملل متحد
شوراى روحانى
شوراى شهرى
شوراى مذهبى
شوراى کلیسایى
شورایى
شوربا
شورباى آرد جو دو سر
شورباى آرد جو دوسر
شورباى سبوس آرد جو دوسر
شوربخت
شورت
شورت زنانه
شورش
شورش و قیام روستائیان
شورش کردن
شورش گرایى
شورش یا طغیان کردن
شورشى
شورعشق
شورمزه
شوره
شوره آشنان
شوره اى
شوره برگ تنباکو
شوره دار
شوره زنى
شوره سر
شوره قلمى
شوره کردن
شوروذوق
شوروى
شورى
شوریدن
شوریده
شوریده کردن
شوریدگى
شوس
شوشه
شوفان
شوفر
شوفر اتومبیل
شوق
شوق و اشتیاق
شوق و شعف
شوق وافر
شولش
شوم
شومى
شوهر
شوهر السس تیس
شوهر خواهر
شوهر دادن
شوهر زن زانیه
شوهر مادر
شوهردار
شوهرى
شوى
شوک
شوک النار
شوک مبارک
شوکا
شوکران
شوکران آبى
شوکران زهردار
شوکران صغیر
شوکران کبیر
شوکران یونانى
شوکولات
شوکولاتى
شوید
شویه
شى تجزیه شده
شى قابل قیاس
شپش
شپش زهار
شپش ها
شپش وار
شپش گذاشتن
شپش گرفته
شپش یا حشره مکنده
شپشه
شپشه دار
شپشه هاى جهنده گیاهى
شپشه وار
شپشه چوب
شپشه کردن
شپشه گندم
شپشو
شپشک
شپشک داشتن
شپشک گیاهى
شک
شک داشتن
شک و تردید
شک گراى
شک گرایى
شکار
شکار اردک وحشى
شکار با تفنگ
شکار با شاهین
شکار باز
شکار حیوانات بزرگ
شکار خرگوش کردن
شکار و ماهیگرى و امثال آن
شکار کردن
شکار گردان
شکار گوزن و آهو
شکار یا نشانه روى مرغان شکارى در حال پرواز
شکاربان
شکارى
شکارچى
شکارچى ایلخى
شکارچى خرگوش
شکارچى دزدکى
شکارچى غاز وحشى
شکارچى ماهر
شکارچى مرغان
شکارچى پرندگان
شکارچى گوساله ماهى
شکارگاه
شکارگاه محصور
شکاف
شکاف ایجاد کردن
شکاف برانشى
شکاف برداشتن
شکاف بین مدارک
شکاف بین کلمه اى
شکاف بین کنده اى
شکاف جدار سم اسب
شکاف خورنده
شکاف دادن
شکاف دار
شکاف دامنه آتش فشان که از آن دود و بخار متصاعد است
شکاف دستگاه تنفس ماهى
شکاف دهان
شکاف دهنده
شکاف دیوار
شکاف زدن
شکاف سقف
شکاف سم
شکاف عمیق
شکاف قله کوه
شکاف میان کفل ها
شکاف نوک
شکاف هوایى
شکاف و سوراخ چیزى را گرفتن
شکاف پرونده
شکاف چوبخط
شکاف کوچک
شکاف گاه
شکاف یا سوراخى که براى انداختن پول در قلک و تلفن خود کار و امثال آن تعبیه شده
شکاف یا فاصله میان دندانها
شکاف یاترک نتیجه ضربه
شکافت پذیر
شکافتن
شکافتن سلول
شکافتن شکم براى پى بردن به بیمارى
شکافتنى
شکافتنى بودن
شکافته
شکافته پنجه
شکافتگى
شکافدار
شکافدار کردن
شکافنده
شکافى که بر اثر بیل زدن یا شخم زده ایجاد مى شود
شکاک
شکاکى
شکایت
شکایت رسمى
شکایت کردن
شکر
شکر خام
شکر زرد
شکر سرخ
شکر و تخم مرغ روى شیرینى
شکر پاشیده
شکر پوش
شکر پوش کردن
شکر چغندر قند
شکر گزارى
شکر گور
شکرى
شکرى که از جوشاندن شیره افرا مى سازند
شکست
شکست خوردن
شکست خوردنى
شکست خورده
شکست خورده گمراه
شکست دادن
شکست زمین
شکست غیر منتظره
شکست فاحش
شکست فاحش خوردن
شکست فاحش دادن
شکست مفتضحانه
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
شکست نا پذیر
شکست ناپذیر
شکست ناپذیرى
شکست نخورده
شکست ننگ آور و مفتضحانه
شکست پذیر
شکست گرایى
شکستن
شکستن هسته اتمى
شکستن هیدروکربورهاى متشکله نفت خام و تبدیل آن به هیدروکربورهاى سبکتر
شکستن و باز شدن
شکستن و به صورت قطعات ریز درآوردن
شکستن کنده
شکستنى
شکستنى بودن
شکسته
شکسته بند
شکسته بندى
شکسته شده
شکسته نفسى
شکسته نفسى کردن
شکستگى
شکفتن
شکفتگى
شکل
شکل اجمالى
شکل اولیه
شکل بلوطى
شکل جعبه بودن
شکل دادن
شکل دادن به
شکل درخت دادن
شکل ده ضلعى و ده زاویه اى
شکل دهنده
شکل دهى
شکل سه تایى
شکل سیخ
شکل عجیب و غریب
شکل عمده
شکل فرعى
شکل قیفى داشتن
شکل لوزى
شکل مادى بخشیدن به
شکل مارپیچ
شکل مرکب از دو مثلث متساوى الاضلاع
شکل موج
شکل نگرفته
شکل هرم ساختن
شکل هندسى
شکل و دوخت کمر
شکل و ساخت مجسمه
شکل و مجسمه
شکل پذیر
شکل پذیرى
شکل پر
شکل پنج تایى
شکل پنج ضلعى
شکل پنج وجهى
شکل کوچک چیزى
شکل گرفتن
شکل یا عکس ژونال مد
شکلات شکر زرد و عصاره ذرت
شکلى داراى پنج واحد یا نفش یک جور
شکلى مرکب از سه پره یا سه انشعاب
شکلک
شکلک درآوردن
شکلک سازى
شکم
شکم بشکه
شکم بند
شکم بند بستن
شکم بند دار
شکم بند زنان
شکم بند زنانه
شکم بند ساز
شکم دادن
شکم دادن و باد کردن
شکم داده
شکم دار
شکم درد
شکم دریدن
شکم سر
شکم پاوران
شکم پایان
شکم پر
شکم پرست
شکم پرستى
شکم پرستى کردن
شکم گنده
شکم گندگى
شکماف
شکمبه
شکمبه اى
شکمو
شکمى
شکمچه اى
شکمچه مغز
شکمک
شکن
شکنبه
شکنج
شکنجه
شکنجه دهنده
شکنجه کردن
شکنجه کشیدن
شکننده
شکننده کردن
شکنندگى
شکوائیه
شکوفا
شکوفا در شکاف پشت حفره یا حجره گرزن گیاه
شکوفا و باز شونده
شکوفان
شکوفایى
شکوفنده
شکوفه
شکوفه دادن
شکوفه دار
شکوفه دهنده
شکوفه زار
شکوفه کردن
شکوه
شکوه آمیز
شکوه و جلال
شکوه و شکایت کردن
شکوه کردن
شکوه گر
شکوه یافتن
شکیب
شکیبا
شکیبایى
شکیل
شگرد سالارى
شگرد شناسى
شگرد فن
شگردى
شگردگر
شگرف
شگرفى
شگفت
شگفت آور
شگفت انگیز
شگفت داشتن
شگفتا
شگفتى
شگون
شگون داشتن
شیئت
شیاد
شیادانه
شیادى
شیار
شیار آبى که در اثر حرکت کشتى ایجاد مى شود
شیار برجسته و مارپیچى بدون پیچ
شیار تنظیم وقت
شیار داخل پیچ و مهره
شیار دار
شیار دار کردن
شیار زدن
شیار زمان سنجى
شیار طولانى
شیار موجى
شیار پیشبرى
شیار کردن
شیاردار
شیاردار کردن
شیارزنى خطى
شیارسطح چوب
شیاره دار
شیارهاى ساحلى دریا
شیارهاى نازک چوب
شیاف
شیاف طبى
شیب
شیب بى قاعده یا منقطع
شیب تدریجى و آهسته
شیب تمام
شیب تند رودخانه
شیب تند عقب کشتى جهت تخلیه فاضل آب
شیب تند پیدا کردن
شیب دادن
شیب دار
شیب دار کردن یاشدن
شیب داشتن
شیب ساحل
شیب سنج
شیب سنج زمین
شیب ملایم
شیب منظم دادن
شیب پیدا کردن
شیخ
شیخ الربیع
شیخ السفراء
شیخ قبله
شیخ نشین
شیخ کلیسا
شید
شیدا
شیدا کردن
شیدایى
شیر
شیر آب
شیر آب آتش نشانى
شیر آب زدن به
شیر آب سرکج
شیر آب یا سویچ برق را باز کردن
شیر آتش نشانى
شیر آور
شیر بخار
شیر بر
شیر بریده
شیر بریده شده
شیر بسته شده
شیر بشکه
شیر بندى
شیر ترشح کردن
شیر خامه گرفته
شیر خو
شیر خوارگاه
شیر خوردن
شیر دادن
شیر دال
شیر دل
شیر دلمه
شیر دندان
شیر دهنده
شیر دوشیدن
شیر زا
شیر زن
شیر فروش
شیر مانند
شیر ماهى
شیر مخصوص لیموناد و سودا
شیر مرغ چترى
شیر مکیدن
شیر نر
شیر هوا
شیر چرخ کرده
شیر کردن
شیرآبه
شیرابه
شیرازه
شیربسته شده
شیرجه
شیرجه از پشت
شیرجه با استفاده از نیروى موتور طیاره
شیرجه رفتن
شیرجه رفتن هواپیما
شیرجه رونده
شیرجه ناگهانى در هواپیما
شیرخامه گرفته و رقیق
شیرخور
شیردادن
شیردار
شیردان
شیردان جانور نشخوار کننده
شیرده
شیردوش
شیردوشى
شیرزا
شیرزاد
شیرزن
شیرسازى
شیرسنج
شیرغلیح
شیرماک
شیره
شیره اى
شیره خرما که در ساختن عرق خرما به کار مى رود
شیره دار
شیره غذایى
شیره قند
شیره مانند
شیره معده
شیره نیل
شیره کسى را کشیدن
شیره کشى
شیره کشیدن از
شیره کشیده از
شیره گرفتن
شیره گوشت
شیره گیاهى
شیره یا شهد زدن به
شیرو فروش زن
شیروانى
شیروانى پله پله
شیروانى چهار ترک
شیرواگیران
شیرى
شیرى رنگ
شیرى رنگى
شیرى که به وسیله تبخیر غلیط شده است
شیرپاک
شیرچه
شیرک نرم
شیرین
شیرین بیان
شیرین زبان
شیرین شدن
شیرین شده
شیرین و تلخ
شیرین و مطلوب
شیرین کارى
شیرین کارى کردن
شیرین کردن
شیرینى
شیرینى آردى
شیرینى آردینه فرانسوى
شیرینى بادام دار
شیرینى جات
شیرینى خامه دار و بستنى دار
شیرینى خشک
شیرینى دوست
شیرینى زده
شیرینى ساز
شیرینى سازى
شیرینى فروش
شیرینى فروشى
شیرینى مربا
شیرینى معطر با نعناع
شیرینى میوه دار
شیرینى و ظرافت رفتار
شیرینى پزى
شیرینى پنجره اى
شیرینى که با نشاسته ساگو تهیه شود
شیرینک
شیست متورق
شیستوزوم
شیشه
شیشه آلات
شیشه آهکى
شیشه الماسى چهارگوش
شیشه اى
شیشه اى کردن
شیشه اى که از یکسو کوژ و از سوى دیگر کاو باشد
شیشه ایمنى
شیشه بر
شیشه بزرگى که در آن ماهى و جانوران دریایى را نمایش مى دهند
شیشه بى خطر اتومبیل
شیشه تاب خورده
شیشه جلو اتومبیل
شیشه خط دار
شیشه داراى شبکه سیمى در متن آن
شیشه دهن گشاد
شیشه دوربین
شیشه ذره بین
شیشه رشته مانند
شیشه رنگى
شیشه ساز
شیشه سازى
شیشه شیر بچه
شیشه شیرى رنگ
شیشه عینک
شیشه فروشى
شیشه مات
شیشه مانند
شیشه محتوى آبرنگ و خمیر رنگ
شیشه مذاب الیاف مانند
شیشه معدنى
شیشه نشکن
شیشه ورق
شیشه ى دوربین یاذره بین
شیشه پنجره
شیشه پیرکس
شیشه کوچک دارو
شیشه گر
شیشه گرفتن
شیشه یا بطرى کوچک
شیشه یا رنگ مات
شیطان
شیطان زاده
شیطان سازى
شیطان صفت
شیطانى
شیطانک
شیطنت
شیطنت آمیز
شیطنت کردن
شیعه
شیفتن
شیفته
شیفته اشعار و سبک شعرى شکسپیر
شیفته جنگ
شیفته رقص بالت
شیفته و دیوانه
شیفته و شیدا شدن
شیفته و مسحور کردن
شیفته کردن
شیفتگى
شیلات
شیلى
شیلینگ واحد پول انگلیس
شیمى بافتى و سلولى
شیمى خاک
شیمى دان
شیمى نفت
شیمى پزشکى
شیمیایى
شینتو
شینى بازى کردن
شیهه
شیهه اسب
شیهه کشیدن
شیهه کشیدن نیشخند
شیوا
شیوایى
شیوع
شیوع مرض
شیوع یافتن
شیون
شیون و جیغ و داد کردن
شیون و زارى
شیون و زارى پى در پى کردن
شیون کردن
شیوه
شیوه به کار بردن اهرم
شیوه تعلیم و فلسفه مذهبى قرون وسطى
شیوه رنگ زنى غلیظ
شیوه سخنرانى
شیوه سخنورى
شیوه نگارش
شیوه ویژه هر نویسنده
شیى
شیى اضافه یا الحاق شده
شیى داراى خاصیت
شیى محسوس
شیپور
شیپور احضار
شیپور استاخى
شیپور استاش
شیپور اعلام خطرمه گرفتگى
شیپور برنجى داراى صداى بم
شیپور برنجى صدا بلند
شیپور برنجى مارپیچى
شیپور بزرگ
شیپور بیدارباش
شیپور تیز
شیپور جمع
شیپور حاضرباش
شیپور حمله
شیپور خاموشى
شیپور داراى قسمت میانى متحرک
شیپور رحمى
شیپور زدن
شیپور زن
شیپور زنگوله دار
شیپور علامت شروع نمایش یا ختم آن
شیپور قدیمى
شیپورى
شیپورچى
شیک
شیک و باشکوه
شیک و مد
شیک پوش
شیک پوشى
شیک پوشى کردن
شیکى
شییء
شییء بخصوص
شییء در نفس خود
شییء یا چیز هوس انگیز و خیالى
شییى یا کسى که چیزى را سفید مى کند
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات