دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ز در زبان انگلیسی و دیکشنری
زئولیت
زئیر
زائد
زائدالوصف
زائده
زائده اى
زائده بافتى ریشه پر و موى سر و بدن و امثال آن
زائده بال مانند
زائده بند بندى
زائده جانبى ستون فقرات
زائده حبابى
زائده طویل و باریک عقب بیضه که شامل مجارى خروجى منى است
زائده قلابى
زائده نزدیک دهان
زائده ى آپاندیس
زائده ى اخرمى استخوان کتف
زائده پر مانند خار
زائده پره دار
زائده کوچک
زائده کوچکى که بین برگ و غلاف قرار دارد
زائر
زائر بیت المقدس
زائو
زائیدن
زائیده افکار
زائیده شده
زاب
زاج
زاج دار
زاج سفید
زاجى کردن
زاد
زاد و ولد از راه جفت گیرى
زاد و ولد بدون جفت گیرى
زاد و ولد جنسى
زاد و ولد کردن
زادایست
زادبوم
زادروز
زادن
زاده
زاده اروپایى و زنگى
زاده اولاد
زاده حام
زاده عجوزه
زاده لاوى
زادو ولد
زادگان
زادگاه
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
زار
زار زار گریه کردن
زارزار
زارع
زارع بى زمین و فقیر
زارع سهم گیر
زارى
زارى کردن
زاریدن
زاغ
زاغ زدن به پوست
زاغ کبود
زاغه نشین
زاغى
زاغچه
زال
زالزالک
زالو
زالو آدم زالوصفت
زالو انداختن
زالى
زاموسقه
زاموسقه زدن
زاموسقه کار
زامیه
زان
زانو
زانو خم کردن
زانو دار کردن
زانو رس
زانو زدن
زانو زن
زانوها
زانوهایى که هنگام راه رفتن به هم مى خورند
زانوى پیچ خورده
زانوى کج
زانوى کسى را بریدن
زانویه
زانویى
زانویى مستراح و غیره تله
زانى
زانى با محارم
زانیه
زاهد
زاهد گوشه نشین
زاهدانه
زاورى
زاوش رئیس خدایان یونانى
زاویه
زاویه 180 درجه
زاویه 360 درجه
زاویه 90 تا 180 درجه
زاویه اى
زاویه تند یا باز
زاویه دار
زاویه دارى
زاویه سنج
زاویه سنج طول یاب
زاویه سه بعدى مخروط و امثال آن
زاویه قائمه
زاویه مرکزى قوس دایره
زاویه مستوى
زاویه مکمل
زاویه نصف النهار جغرافیایى
زاویه نود درجه
زاویه ى خارجى کثیرالاضلاع
زاویه یا قوس داراى 60 درجه
زاویه یاب
زایا
زایش
زایش پذیر
زایشى
زایشگاه
زایمان
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
زایمان بچه خوک
زایمان بچه مرده
زایمان خوک
زایمانى
زاینده
زایچه
زباله
زباله دانى
زباله روب
زباله روبى
زبان
زبان آر پى جى
زبان آرامى
زبان آریایى
زبان آشورى
زبان آمیخته با زبان هاى دیگر
زبان اردو
زبان ارمنى
زبان استونى
زبان اسلاوى
زبان اسنوبول
زبان اصلى
زبان الگوریتمى
زبان الگول
زبان الگول 60
زبان الگول 68
زبان الگول دبلیو
زبان انگلیسى
زبان انگلیسى رایج در انگلستان
زبان انگلیسى قدیم
زبان انگلیسى که در آمریکا به آن تکلم مى شود
زبان اوستایى
زبان اى پى آل
زبان اى پى تى
زبان اکد که قبل از زبان آشورى رایج بوده و در کتیبه هاى میخى دیده شده است
زبان ایسلندى
زبان باز
زبان بازى
زبان بازى کردن
زبان باستانى ایران
زبان برنامه نویسى
زبان بسته
زبان بلوچى
زبان بومى
زبان بومى اسکاتلندى
زبان بیرون
زبان بیسیک
زبان بین المللى
زبان تاتارى
زبان تازى
زبان تامیل
زبان تایى
زبان تجارى
زبان تشریح نحو
زبان تفسیرى
زبان توسعه پذیر
زبان جبرى
زبان جى پى اس اس
زبان خوارى
زبان دار
زبان دان
زبان در قفا
زبان در قفاى فارسى
زبان دراز
زبان دزدها و کولى ها
زبان رایج درشمال غربى پاکستان
زبان رسمى تایلند
زبان روسى
زبان رومانى
زبان رومى
زبان زدن
زبان ساختگى
زبان سامى
زبان سطح بالا
زبان سطح پایین
زبان سلتى
زبان سلتى ایرلندى
زبان سکایى
زبان سیمسکریپت
زبان سیمیولا
زبان شبیه سازى
زبان شناس
زبان شناسى
زبان شناسى تاریخى و تطبیقى واژه شناسى
زبان صربستانى
زبان صنفى و مخصوص طبقه خاص
زبان صورى
زبان طبیعى
زبان عامیانه
زبان عبرى
زبان عبرى رایج میان کلیمیان روسیه و لهستان و آلمان و غیره
زبان عربى
زبان علامات
زبان فرانسه
زبان فراگیر
زبان فرترن
زبان فرترن 4
زبان فرترن 77
زبان فرماندهى
زبان فلاندرز
زبان قدیم توتنى
زبان قدیمى
زبان قدیمى مردم ایونى یونان
زبان قوم انگل ها
زبان لاتین
زبان لاتین سوئیس شرقى و ایتالیاى شمال شرقى
زبان لیتوانى
زبان لیسپ
زبان مادرى
زبان ماشین
زبان ماشینى
زبان مانند
زبان مبهم
زبان متعارف
زبان محلى
زبان محلى مردم اسکاتلند
زبان مخصوص کرها
زبان مرجع
زبان مردم فنلاند
زبان مردم کره
زبان مصنوعى
زبان مقصود
زبان منبع
زبان میانى
زبان نشرى
زبان نمادى
زبان نگاره اى
زبان هاى آهنگى
زبان هاى امروزى
زبان هاى این عصر
زبان هاى ترکى شامل جغتایى و عثمانى
زبان هدف
زبان هلندى
زبان همگذارى
زبان همگردانى
زبان و لهجه مردم پکن
زبان ولز
زبان ویژه
زبان ویژه ى دزدان
زبان پارسى دوره ساسانیان
زبان پاسکال
زبان پرتقالى
زبان پرداز
زبان پرس و جو
زبان پنجابى
زبان پى ال وان
زبان چرب و نرم
زبان چکوسلواکى
زبان چینى
زبان کامپیوترى
زبان کامیت
زبان کنترل
زبان کنترل کار
زبان کوبول
زبان کولیها
زبان کوچک
زبان گالى
زبان گجراتى
زبان گوتیک
زبان یا عضو زبانى شکل
زبان یا مردم آلبانى
زبانه
زبانه آتش
زبانه دار
زبانه دار کردن
زبانه زنگ
زبانه کشى
زبانه کشیدن
زبانه کفش
زبانه گوش
زبانه یا برجستگى چرخ که در فواصل معین به چرخ دیگر مى خورد
زبانه یا گیره اى که داراى زبانه هاى کوچکترى باشد به طورى که روى هم به شکل پله یا تضاریس پله اى درآیند
زبانواره
زبانى
زبانى حلقى
زبانى شکل
زبانک
زباه کش
زبده
زبر
زبر تن
زبر جد
زبر دست
زبر دستى
زبر مو بودن
زبر و خشن
زبر کردن
زبرجد سبز
زبرجد هندى
زبردست
زبردستى
زبرروند
زبرى
زبرپایه
زبرین
زبون
زجاجى
زجر
زجر دادن
زجر دار
زجر دهنده
زجر کشى کردن
زحل
زحمات اولیه کار
زحمت
زحمت بیهوده
زحمت دادن
زحمت دهنده
زحمت و هنر شخصى
زحمت کش
زحمت کشیدن
زحمتکش
زخم
زخم آتشک
زخم آماسدار
زخم بند
زخم به قدر سرسوزن
زخم دار
زخم زبان
زخم زبان زدن
زخم زدن
زخم شدن
زخم عمیقى که غالباً به وسیله مجراى پیچاپیچى بداخل مربوط است
زخم معده
زخم ناپذیر
زخم نیش
زخم و قرحه کوچک مخصوصاً در دهان
زخم پذیر
زخم پوست رفتگى
زخم چاقو
زخم چرکى
زخم کردن
زخم گلوله
زخم یا قرحه
زخمه
زخمى
زخمى نشده
زخمى کردن
زخمى که به علت خوابیدن متمادى در بستر و نرسیدن خون کافى به پشت بیماران ایجاد مى شود
زخمى که تیر مى کشد
زد
زد و خورد
زد و خورد جزیى
زد و خورد همگانى
زد و خورد کردن
زد و خورد کننده
زداگر
زدایا
زدایش
زداینده
زدن
زدن توپ
زدن ضربه بدون برگشت و عکس العمل
زدنى
زده
زده شده از طرف پهن اسلحه
زدو خورد
زدوخورد
زدودن
زدودن مغناطیس
زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایى
زدودنى
زدوده
زدودگى
زر
زر آوند سفید
زر اندود کردن
زر خرید
زر و زیور
زراد
زراد خانه
زرادخانه
زراعت
زراعت انگور براى تهبیه شراب
زراعت با آب
زراعت کردن
زراعت کردن در
زراعتى
زرافه
زراندایى
زراندود
زراندودکارى
زراوند
زربفت
زرتشت
زرتشتى
زرخرید
زرخیز
زرد
زرد آب
زرد آهویى
زرد رنگ
زرد رنگى
زرد زخم
زرد زخمى
زرد طلایى
زرد مایل بقهوه اى
زرد مایل به سبز
زرد نخودى
زرد وره
زرد چهره
زرد کمرنگ
زردآلو
زرداب
زرداب ریز
زردابى
زردرنگ کردن
زردشت
زردشتى
زردفام
زرده تخم مرغ
زرده تخم مرغ که با مشروب مخلوط شده باشد
زرده تخم مرغى
زردوزى کردن
زردى
زردى صورت
زردپى
زردپى طرفین حفره پشت زانو
زردچوب
زردچوبه
زردچوبه هندى
زردک
زردک مانند
زردک وحشى
زرزر
زرزر کردن
زرشک
زرشکى
زرق
زرق فروش
زرق و برق
زرق و برق دادن
زرق و برق دار
زرق و برق دار و بد
زرق و برق دار کردن
زرق و برق یا شب تابى
زرق و برقى
زرنا
زرنشان کردن
زرنما کردن
زرنگ
زرنگ تر بودن
زرنگ تر بودن از
زرنگ و دانا
زرنگ کردن
زرنگى
زرنگى بسیار
زرنگى بیشترى به کار بردن
زرنیخ سرخ
زره
زره اسب
زره اى
زره بالاتنه
زره دار
زره دار کردن
زره ران و پهلو
زره زانوپوش
زره زنجیرى
زره ساق
زره ساق پا
زره سینه
زره سینه و بالاتنه
زره سینه و پشت
زره مخصوص دست
زره مخصوص ران
زره نیم تنه اى
زره و تجهیزات اسب
زره پوش
زره پوش کردن
زره پوشیده از سر تا پا
زره پولک دار
زره کامل
زره گردن
زرهى
زرهى کردن
زرورق
زرورق ساز
زرورق نازک
زرورق کلفت
زرى
زرپرست
زرپرستى
زرپور
زرگر
زرین
زشت
زشت رفتار
زشت سازى
زشت و موذى
زشت و وقیح
زشت کردن
زشتى
زعفران
زعفران زدن به
زعفرانى
زعفرانى کردن
زعیم
زغال
زغال سنگ
زغال سنگ کش
زغال نیم سوز
زغال چوب
زغال چیزى را گرفتن
زغال کوک
زغالش
زغالى
زغالى شدن
زغن
زفاف
زفافى
زفت اندود
زفت دار
زفت معدنى
زفیر
زفیر کردن
زفیر کشیدن
زفیرى
زق زق کردن
زل زل نگاه کردن
زلال
زلال سنجى
زلالى
زلزله
زلزله خفیف
زلزله زیر دریایى
زلزله سنج
زلزله شناس
زلزله شناسى
زلزله نگار
زلزله نگارى
زلف
زلف عروسان
زلف پریشان
زلف پیر یعقوبى
زله
زله کردن
زمام
زمامدار
زمامدارى
زمان
زمان آینده ساده
زمان اجرا
زمان اشتغال به کار
زمان انتقال
زمان بار کردن
زمان برگشت
زمان بلا استفاده
زمان بند
زمان بند کارها
زمان بندى
زمان بندى رویدادها
زمان بندى نشده
زمان بندى کردن
زمان جبران
زمان حاضر
زمان حال
زمان حال استمرارى
زمان حال ساده
زمان خوشى
زمان خیز
زمان دراز
زمان دستیابى
زمان رانش
زمان رسیدن و نزول چیزى
زمان سنج
زمان سنج بلادرنگ
زمان سنج خودکار
زمان سنج رقمى
زمان سنج مراقب
زمان عبور کلمه
زمان فعل
زمان قطع برق
زمان محو شدن
زمان مختصر
زمان مرجع
زمان معین
زمان موثر
زمان میانگین تا خرابى
زمان میانگین تعمیر
زمان نصب
زمان واکنش
زمان پیش
زمان پیوند
زمان کوتاه
زمان گذشته
زمان گذشته استمرارى
زمان گذشته ساده
زمان گیرى
زمانه
زمانى
زمانى برابر 25800 سال
زمخت
زمخت شدن
زمخت و بدون ظرافت کردن
زمخت و غیرجذاب
زمخت و ناصاف تهیه کردن
زمخت کردن
زمختى
زمرد
زمرد سبز
زمردسبز
زمردى
زمرموزه
زمره
زمزمه
زمزمه آب
زمزمه کردن
زمزمه یا خش خش کردن
زمستان
زمستان خوابى
زمستان را بر گذار کردن
زمستان را در بیهوشى بسر بردن
زمستان کش
زمستانى
زمستانى شدن
زمین
زمین آبگیر
زمین اجاره اى
زمین اطراف بارانداز
زمین اعطایى دولت
زمین باتلاقى
زمین باریکه
زمین باز یافته
زمین باز یافتى
زمین بازى
زمین بازى گلف
زمین بایر
زمین بایر را دایر کردن
زمین بایر و لم یزرع
زمین بایر یا مردابى
زمین بایرى که علف و خاربن در آن مى روید
زمین بلاصاحب و غیر مسکون
زمین بلند
زمین بلندکه در آن ایستاده سخنرانى کنند
زمین بیسبال
زمین تازه از دریا گرفته
زمین جاده
زمین جلو آمده
زمین جلو عمارت
زمین جنگلى
زمین خشک
زمین خوار
زمین خوارى
زمین خوردگى
زمین دار
زمین دار بى پول
زمین دانشکده و محوطه کالج
زمین را دورزدن
زمین را کاشتن
زمین رسوبى کنار رودخانه
زمین زیر ساختمان
زمین زیر کشت
زمین ساحلى
زمین ساحلى دستخوش جزر و مد
زمین سر حدى
زمین سراشیب
زمین سفت
زمین سنجى
زمین سنگلاخ یا باطلاقى
زمین سه گوش
زمین سوراخ کن
زمین شخم شده و نکاشته
زمین شخم نشده
زمین شناس
زمین شناسى
زمین شناسى از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
زمین شیمى
زمین غیر مشاع
زمین فوتبال
زمین فیزیک
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
زمین لرزه
زمین لرزه غیر محسوس
زمین لغزه
زمین لم یزرع
زمین لیز و گل آلود
زمین مجاور
زمین مرتفع
زمین مرزى یا سرحدى
زمین مرطوب
زمین مرغزار
زمین مزروعى
زمین مسطح
زمین مسطح و پست نزدیک رودخانه
زمین هاى خارج از محوطه ملک
زمین همسایه
زمین هموار
زمین هموار و مسطح
زمین وار
زمین وقف
زمین پست
زمین پست ساحلى که به وسیله سد بندى مزروع گردد
زمین پشت ساحل
زمین پوشیده از خار و خاشاک و غیر قابل عبور
زمین پیما
زمین پیمایى و مانند آن
زمین کشت شده
زمین کشف نشده
زمین کندن
زمین کوب
زمین گرایى
زمین گیر
زمین گیر کردن
زمین گیرى
زمین یا مزرعه شخم زده
زمینه
زمینه را مهیا ساختن
زمینه سازى
زمینه و طرح مشبک تورى و غیره
زمینه چیزى بودن
زمینه یا طرح راهنماى فیلم صامت
زمینه یابى
زمینى
زمینى و دریایى
زن
زن آبجو فروش
زن آبستن
زن آرتور پادشاه و بانوى لنسلت
زن آواز خوان
زن اجرا کننده
زن احمق و شلخته
زن اخمو و پرحرف
زن اسب سوار
زن اشرافى
زن اغوا کننده
زن افسونگر
زن امل
زن امپراتور
زن اورفوس
زن اورپیدس
زن ایتالیایى
زن ایرلندى
زن با تربیت
زن با نفوذ
زن با کمال
زن باده گسار
زن باز
زن بازى کردن
زن بد دهن
زن بد سیما
زن بدبخت کننده
زن بدزبان
زن بدکار
زن برادر
زن برادر زن
زن برزگر
زن بزرگ
زن بسیار زیبا
زن بند و بار
زن بى شوهر
زن بیوه
زن تارک دنیا
زن جادو
زن جادو گر و ساحر
زن جادوگر
زن جادوگرى که به جاسن کمک کرد
زن جامه
زن جاکش
زن جسور
زن جلف
زن جوان
زن جوان بد اخلاق و جلف
زن جوان بوالهوس
زن جوان و زیبا و باریک اندام
زن جوانى که در یک دسته کر مى خواند
زن حادثه جو
زن حاکم
زن خائن
زن خانه
زن خانه دار
زن خراب
زن خوش قریحه
زن خیاط
زن دادن
زن دایى
زن دربان صومعه
زن دلال محبت
زن دلفریب
زن دنبال کن
زن دوزنده
زن دوست بودن
زن دوستى
زن رازدار
زن رامشگرى که در حین رقص تکه تکه لباس خود را در مى آورد و تقریبا عریان مى رقصد
زن رختشوى خانوادگى
زن روسرى پوش
زن ریاست کننده
زن زارع
زن زر خرید
زن زشت سیما
زن زناکار
زن زیبا
زن زیباى نادان
زن سالمندى که مراقب دختران و زنان جوان است
زن سبک سر
زن سبک و جلف
زن سبکسر
زن ستیزه جو
زن سخنگو و رئیس درهیئت منصفه
زن سرخ پوست آمریکایى
زن سقراط
زن سلحشور و بلند قامت
زن سلیطه
زن سیاه پوست
زن شرور
زن شریر
زن شریر و بدکار
زن شلخته
زن شهردار
زن شهرى
زن شوهردار
زن شکارچى
زن صاحب خانه
زن صاحب ملک
زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
زن صفت
زن صفت کردن
زن صفتى
زن طبق زن
زن طرفدار حق راى و انتخاب زنان
زن طلاق گرفته
زن عاشق
زن عامى
زن عزلت گزین
زن عشوه گر
زن عمو
زن عیاش و میگسار
زن غرغرو
زن غرولندو
زن غوغایى
زن غول پیکر
زن غیب گو
زن غیبگو
زن غیبگو و کاهنه آپولو
زن غیر روحانى
زن فاسد
زن فاضله
زن فریبنده
زن قحبه
زن قحبگى
زن لاسى
زن لجاره
زن مانند
زن ماهى
زن ماهى فروش
زن محرم اسرار
زن مخاطره طلب
زن مدیست
زن مرد صفت
زن مرد صفت و خشن
زن مرزبان
زن مسن
زن مطلقه
زن مهمانخانه دار
زن مهماندار
زن میزبان
زن ناشناس
زن نایب السلطنه
زن نجیب
زن نذردار
زن نمام
زن نواز
زن نوازى
زن نیوکار
زن هر جایى
زن هرزه
زن هرزه و شهوت پرست
زن هندو که خود را روى جنازه شوهرش مى سوزاند
زن هوانورد
زن هوسران
زن هکتور
زن و شوهر
زن والامقام
زن ورزشکار
زن پادشاه
زن پتیاره
زن پدر
زن پرست
زن پرستى
زن پرگو
زن پسر
زن پیر و غرولندو
زن چاق
زن کار آمد و لایق
زن کارگر
زن کارگر لبنیات
زن کامل و محترمه از طبقات پایین
زن کشى
زن کوچه گرد
زن گرفتن
زن گریز
زن گوشه نشین
زن یا دختر زیبا
زن یا شوهر
زن یا لباس کوچک اندازه
زن یا مادر یا دختر سلطان
زن یاور
زن یهودى
زنا
زنا کار
زنا کردن
زنازاده
زناشویى
زنان
زنان باده گسار
زنان زیبا
زنان هرزه
زنانه
زنانه دوز
زنانه شدن
زنانه کردن
زنانى که در آسیاى صغیر زندگى مى کردند و با یونانیان مى جنگیدند
زنانگى
زناى با محارم و نزدیکان
زناى به عنف
زناى محصن یا محصنه
زناکار
زناکارانه
زنایى
زنبق
زنبق الوادى
زنبق رشتى
زنبق زرد
زنبق مانند
زنبق پایا
زنبق ژاپونى
زنبقى
زنبقى شکل
زنبقى ها
زنبه
زنبه خاک کشى دستى
زنبور
زنبور درشت
زنبور درشت و سرخ
زنبور زرد اجتماعى
زنبور سرخ
زنبور عسل
زنبور عسل نر
زنبور غیر اجتماعى لانه زى
زنبور وار
زنبورخوار
زنبورى
زنبورک
زنبیل
زنبیل کوچک
زنجبیل
زنجبیل زدن به
زنجبیل شامى
زنجبیل پرورده
زنجبیلى
زنجره
زنجره داراى سر مخروطى
زنجره درختى
زنجره و جیرجیرک دشتى
زنجیر
زنجیر اشاره گرها
زنجیر ساعت
زنجیر طلا یا گردن بند و یا طوق طلا
زنجیر مارکوف
زنجیر مساحى یا پیمایشگرى
زنجیر چاپ
زنجیر کردن
زنجیر کوچک
زنجیردار
زنجیره
زنجیره اى
زنجیره اى کردن
زنجیره سکه
زنجیره کوچک
زنجیروار
زنجیرى
زنخدان
زند اسفل
زند زبرین
زند زیرین
زندان
زندان ایالتى
زندان بودن
زندان تاریک
زندان تکى
زندان دولتى
زندان مجرد
زندان کردن
زندانبان
زندانبانى
زندانى
زندانى آزاد شده به قید شرف
زندانى بودن
زندانى سیاسى
زندانى شدن
زندانى کردن
زندانیان
زندقه
زنده
زنده باد
زنده بواسطه نور
زنده بودن
زنده بینى
زنده دل
زنده دلى
زنده روح
زنده زا
زنده زایى
زنده سازى
زنده شدن
زنده شکافى
زنده ماندن
زنده ماندنى
زنده و فعال بدون هوا و اکسیژن
زنده کردن
زنده کننده
زندوست
زندگانى
زندگانى با صیغه
زندگانى خانگى
زندگى
زندگى ابدى
زندگى ایلیاتى
زندگى با هم
زندگى با یک شوهر
زندگى بخشیدن
زندگى به طور صیغه
زندگى تازه و روحانى یافته
زندگى تجرد
زندگى تعاونى
زندگى جانوران
زندگى حیوانى و گیاهى هر ناحیه
زندگى خانگى
زندگى دادن
زندگى در کلبه
زندگى دسته جمعى موریانه
زندگى راهبى
زندگى روستایى
زندگى سربازى
زندگى شبیه مرگ
زندگى طفیلى
زندگى عاشقانه
زندگى فکرى
زندگى مانند
زندگى مجدد
زندگى مرگبار
زندگى نو یافته
زندگى پس از مرگ
زندگى کرد
زندگى کردن
زندگى کننده
زندگى کننده در رودخانه
زندگى کننده روى بدن جانور
زندگى گیاهان شناور بر سطح دریا
زندگى گیاهان و جانوران یک ناحیه
زندگى گیاهى
زندگى گیاهى یک ناحیه
زندگینامه
زندگینامه نگار
زندیق
زندیقى
زنش
زننده
زننده ساختن
زننده شلاق
زنندگى
زنهار
زنهار دادن
زنو
زنى
زنى که با افسون هاى زنانه مردان را تیغ مى زند
زنى که بچه حرامزاده دارد
زنى که خود را وقف خدمت یا امرى کرده باشد
زنى که در میان جامعه مذهبى یا دانشکده اى با سایر اهل آن زندگى کند
زنى که در نمایش هاى خنده آور بازى مى کند
زنى که دو شوهر دارد
زنى که رهبر طبالان است
زنى که شکم اولش است
زنى که قهرمان داستان باشد
زنى که مواظبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده مى گیرد
زنى که واسطه بین خدا و خلق باشد
زنى که کلاه زنانه مى دوزد
زنى یا مردى که معشوق خود را یکباره رها کند
زنکه
زنگ
زنگ آویختن به
زنگ اخبار
زنگ بردار
زنگ تنفس
زنگ حبوبات
زنگ خطر
زنگ را به صدا در آوردن
زنگ زدن
زنگ زده
زنگ زدگى
زنگ زن
زنگ زنگوله
زنگ مانند
زنگ مس
زنگ مفرغ
زنگ ناپذیر
زنگ هاى موسیقى
زنگ گندم
زنگ گیاهى
زنگار
زنگار مس
زنگار یا پا پیچ سوار کارى
زنگبال
زنگوله
زنگوله سورتمه
زنگى
زنگى سیاه آفریقایى
زنگى که عبارت است از کاسه و چکشى که آهسته بر آن مى زنند
زنیت
زه
زه آب
زه انداختن به
زه دار کردن
زه زدن
زه و زاد
زه کردن
زه کشى
زه کشى کردن
زه کمان
زه گیر
زهاب
زهارى
زهتاب
زهد فروش
زهد فروشى
زهد فروشى کردن
زهدان
زهدانى
زهدانچه
زهدفروش
زهر
زهر آب
زهر آلود
زهر آلود کردن
زهر آگین
زهر آگینى
زهر الربیع
زهر باد
زهر خنده
زهر دادن به
زهر داده شده
زهر زا
زهر شناس
زهر شناسى
زهر مار و عقرب و غیره
زهرابه
زهرخنده دار
زهردار
زهرمهره
زهره
زهره دان
زهروى
زهرى
زهوار در رفته
زهوار گذاشتن
زهى
زهکش
زهکش فاضل آب
زهکشى
زهکشى کردن
زوائد
زوائد گیاهان
زوار
زوار امکنه مقدسه که دو برگ خرما را صلیب وار به امکنه مقدسه حمل مى کنند
زوال
زوال تدریجى
زوال رنگ دانه
زوال شخصیت
زوال نفس
زوال و فساد سلول و غیره
زوال یافته
زوایاى خارجى حاصله از تقاطع یک خط با دو خط موازى
زواید
زوبین
زوبین مخصوص صید نهنگ
زوج
زوج بودن
زوج یا زوجه
زوجه
زوجه امپراتور
زوجه اى
زوجه تزار
زوجه سناتور
زوجه قیصر
زوجه مارکى
زوجه مارکیز
زوجه یا بیوه دوک
زوجى
زوجیت
زود
زود آینده
زود افت
زود باور
زود باورى
زود خشم
زود خشمى
زود خوردن
زود راضى شو
زود رس
زود رفتن
زود رنج
زود رنجى
زود زود
زود شکن و بدساخت
زود غضب
زود فهم
زود کشیدن
زود گداز
زود گذر
زود گذرى
زود گذشتن
زود گریه کن
زودباور
زودبکار بردن
زودتر
زودتر روئیدن از
زودرس
زودرسى
زودرنج
زودرنجى و کج خلقى
زودریز
زودشکن
زودشکنى
زودفهم
زودى
زودگذر
زودگذر فانى
زودگذرى
زودیاک
زور
زور آزمایى
زور آوردن
زور به کار بردن
زور دهنده
زور زدن
زور طلبى
زور ورزى
زور چپانى
زورخانه
زورد رنج
زورق
زورق بادبانى که یک یا چند بادبان چهار گوش داشته باشد
زورقى
زورقى شکل
زورمند
زورکى
زورگو
زوزه
زوزه کش
زوزه کشنده
زوزه کشى
زوزه کشیدن
زوفا
زوفاى مصرى
زوم
زونا
زپلین
زکام
زکام بهاره
زکام داشتن
زکام در اثر حساسیت
زکام همه جا گیر
زکام همه جاگیر
زکامى
زکریا
زکیسه
زگیل
زگیل دار
زگیل دار شدن
زگیل مانند
زگیل پهن کوچک
زگیل پیدا کردن
زگیل گوشتى
زگیل یا جوش گوشتى
زیا
زیاد
زیاد آزاد گذاردن
زیاد از سر دررونده
زیاد استعمال شده
زیاد اهمیت دادن به
زیاد بار کردن
زیاد باریک شدن
زیاد بالا بردن
زیاد برآورد کردن
زیاد بودن
زیاد تپاندن
زیاد حساب کردن
زیاد خرج یا مصرف کردن
زیاد خسته کردن
زیاد خمیده
زیاد در آفتاب ماندن و خراب شدن
زیاد درخشان
زیاد دقیق
زیاد ذخیره کردن
زیاد رفت و آمد کردن در
زیاد ساده کردن
زیاد ستاندن
زیاد ستودن
زیاد سخن راندن
زیاد سفت شده
زیاد شدن
زیاد شدن بافت هاى سازنده گویچه هاى سفید
زیاد شونده
زیاد شیفته کردن
زیاد طول دادن
زیاد لباس پوشیدن
زیاد ماندن
زیاد مایل
زیاد میوه دادن
زیاد نور دادن
زیاد نوشتن
زیاد نوشیدن
زیاد پر کردن
زیاد پر کردن گرانبار کردن
زیاد پرداخت کردن
زیاد کار کرده
زیاد کاوش کردن
زیاد کردن
زیاد کردنى
زیاد کروموسوم
زیاد کشیدن
زیاد کننده
زیاد کهنه
زیاد کوک شده
زیاد گرم
زیاد گرم کردن
زیادتر
زیادتر از معمول پخته شده
زیادتر پیشنهاد کردن
زیادترین
زیادتى
زیادشدن
زیاده
زیاده از حد
زیاده از حد گرم کردن
زیاده جو
زیاده جویى
زیاده خسته کردن
زیاده رو
زیاده روى
زیاده روى درکار
زیاده روى کردن
زیاده ستان
زیاده ستانى
زیاده چرب یا شیرین
زیادى
زیادى اسید
زیادى بار کردن
زیادى خون
زیادى پر کردن
زیارت
زیارت اعتاب مقدسه
زیارت حج
زیارت رفتن
زیارت کردن
زیارتگاه
زیان
زیان آور
زیان آور و مایه رسوایى
زیان آور و مضر
زیان آورى
زیان بخش
زیان حاصله در اثر عدم اجراى عقدى
زیان دیده
زیان رسان
زیان رساندن
زیان زدن
زیان کردن
زیاچه
زیاک
زیاگان
زیب دار
زیب لباس
زیبا
زیبا سازى
زیبا شدن
زیبا عالى
زیبا کردن
زیبا کننده
زیباى تمام عیار
زیبایى
زیبایى شناسى
زیبایى پرستى
زیبایى گرایى
زیبنده
زیبنده بودن
زیبنده بودن بر
زیبنده نبودن
زیتون
زیتون برى
زیتونى
زیج
زیر
زیر آب
زیر آب رفتن
زیر آب زدن
زیر آب زنى
زیر آب کردن
زیر آبزى
زیر آبى
زیر آبى رفتن
زیر آفتابى
زیر ابر پنهان کردن
زیر استوایى
زیر اقیانوسى
زیر بار خم شدن یا کردن
زیر بار رفتن
زیر بار منت
زیر بار نرو
زیر برى
زیر بشقابى
زیر بشکه اى
زیر بغل
زیر بغل گرفتن
زیر بغلى
زیر بنا
زیر بهینه سازى
زیر بوته
زیر ترین
زیر تنه
زیر جامه
زیر جلدى
زیر جلى
زیر حد متوسط
زیر خاک
زیر خاک پوشاندن
زیر دامنى
زیر درخت گل سرخ
زیر دریا
زیر دریا حرکت کردن
زیر دریایى
زیر دست
زیر دست نواز
زیر دستى
زیر دنباله
زیر ذربین بزرگ کردن
زیر راسى
زیر راه
زیر رست
زیر روال بازگشتى
زیر روال درون برنامه اى
زیر ریزى
زیر زاورى
زیر زاورى کردن
زیر زبانى
زیر زمین
زیر زمینى
زیر ساختمان
زیر سازى
زیر سازى راه
زیر سقف
زیر سیل پوشاندن
زیر شلوارى
زیر شکمى
زیر طاق
زیر فشار قرار دادن
زیر قول زدن
زیر لایه
زیر لب خندیدن
زیر لب سخن گفتن
زیر لب گفتن
زیر مایع
زیر مجرا
زیر مجموعه
زیر مدار زمین
زیر مرحله خطرناک و بحرانى
زیر مرکزى
زیر منطقه معتدله
زیر موج
زیر نفوذزن قرار گرفته
زیر نویس
زیر نگاشت
زیر و بم
زیر و بم کردن
زیر و بم کننده
زیر و بمى صدا
زیر و رو
زیر و رو شدن
زیر و رو کردن
زیر پا لگد مال کردن
زیر پا نشینى
زیر پالگد مال شده
زیر پالگد کردن
زیر پایى
زیر پوست
زیر پوستى
زیر پوش
زیر پوش زنانه
زیر پوش کودکان
زیر پیراهن و زیر شلوارى کوتاه
زیر پیراهن کشباف
زیر پیراهنى
زیر پیراهنى زنانه
زیر پیراهنى مردانه
زیر چشم
زیر چیزى خط کشیدن
زیر کاسه چشمى
زیر کانال
زیر کتفى
زیر گرفتن
زیر گلدانى
زیر گلفهشنگ
زیر گلو
زیر گلویى
زیر گوشت روینده
زیر گونه
زیر گونه اى
زیر گیاه
زیرآبى
زیرا
زیرا که
زیرالفبا
زیرالگوریتم
زیربار رفتن
زیربار کشیدن
زیربخش
زیربرنامه
زیربرنامه پیوند یافته
زیربغل
زیربغلى
زیربنا
زیرترین صداى مردانه
زیرجامه
زیرجلى
زیرجلکى
زیرحامل
زیرخاک کردن
زیرداستان
زیردرخت
زیردست
زیردست یا مطیع کردن
زیرروال
زیرروال باز
زیرروال بسته
زیرروال متعارف
زیرروال پویا
زیررویه
زیرزمین
زیرزمین لانه کردن
زیرزمینى
زیرساخت
زیرسازى
زیرسرى
زیرسیستم
زیرسیگارى
زیرش زدن
زیرش زن
زیرفون
زیرقسمت
زیرلب خندیدن
زیرلباس
زیرمجمع
زیرمجموعه
زیرمجموعه عددى
زیرموضوع
زیرنویس
زیرنویس دار
زیرنویسها
زیره سبز
زیره سیاه
زیرواحد
زیروال کتابخانه اى
زیروبم
زیروبم کردن
زیروبمى صدا
زیرپوش
زیرپوش زنانه
زیرپوش سازى کردن
زیرپوش مردانه
زیرپوش کشباف
زیرپیراهنى
زیرپیمانه
زیرچانه نگهداشتن
زیرچشمى نگاه کردن
زیرک
زیرکانه
زیرکل
زیرکونیم
زیرکى
زیرکى به کار بردن
زیرگروه
زیرین
زیرین بخش
زیرین جهان
زیرین خط
زیرین راه
زیست
زیست افزار
زیست تابى
زیست جغرافى
زیست جغرافیایى
زیست زاد
زیست زادى
زیست شناس
زیست شناس جانوران آب شیرین
زیست شناسى
زیست شناسى خاک
زیست شناسى روانى
زیست شیمى
زیست نامه
زیست نامه اى
زیست نیرو
زیست پذیر
زیست پذیرى
زیست کردن
زیست کره
زیست کش
زیست کننده بر روى امواج سریع السیر
زیست کننده در
زیست کننده در آب شور
زیست کننده در آب شور به غلظت بخصوصى
زیست کننده در آب شیرین
زیست کننده در آب هاى راکد
زیست کننده در دریاچه
زیست کننده در رودخانه
زیست کننده در ساحل
زیست کننده در میان بافت هاى میزبان خود
زیست کننده درناحیه مرطوب
زیست گاه
زیست گروه
زیستن
زیستى
زیلو
زیلوفون
زین
زین زنانه
زین ساز
زین سپس
زین و برگ کردن
زین پوش
زین کردن
زین یکورى
زینت
زینت آلات
زینت آلات بدلى مانند منجوق و غیره
زینت بالاى سقف
زینت بخشیدن
زینت دادن
زینت دار
زینت دهنده
زینت شده
زینت مخصوص سنگ سرطاق
زینت کارى کردن
زینت کردن
زینتى
زینه
زیور
زیور آلات
زیور آلات بدلى
زیور آویخته
زیور اضافى
زیور زدن
زیور و پیرایه
زیوه
زیوه شناسى
زیپ
زیپ دار کردن
زیپ لباس را باز کردن
زیپ لباس را کشیدن
زیپو
زیچ
زیگ زاگ
زیگفرید
زیگورات
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات