دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف ق در زبان انگلیسی و دیکشنری
قائد
قائل
قائل به الوهیت شخص یا چیزى
قائل به تبعیض
قائل به تشریفات شدن
قائل شدن جنبه انسانى براى خدا
قائل نشدن
قائم
قائم الزاویه
قائم بالذات
قائم بذات
قائم مقام
قائم مقام تعیین کردن
قائم مقام شدن
قائم مقامى
قائم نگاه داشتن
قائم کردن
قائمه
قائمى
قائمیت بالذات
قاب
قاب دورشیشه در یا پنجره که شامل میله هاى چوبى بین شیشه ها نیز مى باشد
قاب زانو
قاب سازى
قاب ساعت
قاب سقف
قاب شیشه
قاب عکس
قاب عینک
قاب پنجره
قاب چهارچوب
قاب چوبى سقف و کف اتاق
قاب کردن
قاب گذاردن
قاب گرفتن
قاب یا بال حشرات
قابض
قابضیت
قابل
قابل آبستنى
قابل آشامیدن
قابل ابطال
قابل اتحاد
قابل اتساع
قابل اتهام
قابل اتکا
قابل اثبات
قابل اثبات حقیقت
قابل اجاره
قابل اجازه
قابل اجرا
قابل اجرا بودن
قابل اجرا پس از مرگ
قابل اجراء
قابل احترام
قابل احساس و لمس
قابل احضار
قابل اختلاط
قابل اخذ تابع اولیه
قابل اخراج
قابل اداره کردن
قابل ادعا
قابل ارائه
قابل اراده
قابل ارتباط
قابل ارتجاع
قابل ارتجاع بودن
قابل ارتجاع یا نرمش پذیر در اثر حرارت
قابل ارتکاب
قابل ارتکاب خیانت
قابل ارث
قابل ارزیابى
قابل ارزیابى یا تقویم
قابل ارسال
قابل ارسال با پست
قابل ازدواج و همسرى
قابل ازدیاد
قابل استثناء
قابل استخدام
قابل استخراج
قابل استرداد
قابل استفاده
قابل استفاده مجدد
قابل استماع
قابل استنباط
قابل استنتاج
قابل استیناف
قابل اسناد
قابل اشتباه
قابل اشتعال
قابل اشتقاق
قابل اصلاح
قابل اصلاح و تعدیل
قابل اضافه
قابل اطلاق
قابل اطمینان
قابل اظهار یا توضیح
قابل اعاده
قابل اعتراض
قابل اعتراض بودن
قابل اعتماد
قابل اعطاء
قابل اعمال
قابل اغماض
قابل اغوا
قابل افراز
قابل افزایش
قابل القاء
قابل امتحان
قابل امساک
قابل انبساط
قابل انتخاب
قابل انتشار
قابل انتقال
قابل انحناء
قابل اندازه گیرى
قابل انشقاق
قابل انطباق
قابل انعطاف
قابل انفجار
قابل انقباض
قابل انکار
قابل انکسار
قابل اهتزاز
قابل اهداء
قابل ایجاد صوت
قابل بارورى
قابل بازبینى
قابل بالا رفتن از
قابل بحث
قابل بخشایش
قابل بخشش و معافیت
قابل بخشیدن
قابل بدهى یا پرداخت
قابل برآورد کردن
قابل برداشتن و کاشتن در محل دیگرى
قابل برگشت
قابل بسط
قابل به هم پیوستن یا ضمیمه کردن
قابل بهره بردارى
قابل بیمه
قابل تائید
قابل تائید و تصدیق
قابل تاسف
قابل تبادل
قابل تبخیر
قابل تبدیل
قابل تبدیل بحالت زجاجى
قابل تبدیل بصابون
قابل تبدیل به اوراق قرضه
قابل تبدیل به شیشه
قابل تبدیل به مایع
قابل تبدیل به پودر
قابل تبدیل به پول نقد
قابل تبعید
قابل تبلیغ
قابل تجانس
قابل تجدید نظر
قابل تجزیه
قابل تجزیه و تحلیل
قابل تجویز
قابل تجویز دوا
قابل تحرک
قابل تحریک
قابل تحریک در مقابل التماس
قابل تحریک و برانگیختنى
قابل تحسین
قابل تحقق
قابل تحقیر
قابل تحقیق
قابل تحلیل در بدن
قابل تحمل
قابل تحمیل
قابل تحول و تغییر
قابل تحویل
قابل تخم گذارى
قابل تدخین
قابل ترجمه
قابل ترجیح
قابل ترحم
قابل ترخیص یا نشر
قابل تردید
قابل ترویج
قابل تزاید
قابل تزریق در جسم دیگرى
قابل تسعیر
قابل تسکین
قابل تشخیص
قابل تشویق
قابل تشکر
قابل تشکیلات دادن
قابل تصحیح یا جبران
قابل تصدیق
قابل تصدیق و تایید
قابل تصرف
قابل تصریف
قابل تصور
قابل تصویب
قابل تطبیق
قابل تعبیر
قابل تعقیب
قابل تعقیب قانونى
قابل تعلیم
قابل تعمق و تفکر
قابل تعمیم
قابل تعویض
قابل تعویض یا انتقال
قابل تعیین
قابل تعیین تاریخ
قابل تعیین و تخصیص
قابل تعیین یا تخصیص
قابل تغذیه خودبخود
قابل تغییر
قابل تغییر شکل
قابل تفریق
قابل تفسیر
قابل تفویض
قابل تفکر
قابل تفکیک
قابل تقاضا
قابل تقدیم
قابل تقسیم
قابل تقسیم به چند بخش
قابل تقلید
قابل تقنین
قابل تقویم
قابل تلفظ
قابل تلفیق
قابل تمدید
قابل تمرین
قابل تمیز
قابل تنفر
قابل تنفس
قابل تهییج
قابل توارث
قابل توافق
قابل توبیخ
قابل توبیخ و سرزنش
قابل توجه
قابل توجه عامه براى درج در روزنامه
قابل توجیه
قابل تورم یا باد کردن
قابل توصیف
قابل توصیه
قابل توضیح
قابل توقیف
قابل تولید
قابل تولید مجدد
قابل تکثیر
قابل تکرار
قابل ثابت
قابل ثبت
قابل جابجا شدن
قابل جبران
قابل جرح و تعدیل
قابل جستجو
قابل جلوگیرى
قابل جوابگویى
قابل حذف
قابل حرکت
قابل حرکت دادن
قابل حصول
قابل حفظ و نگهدارى
قابل حل
قابل حل بطریق جبرى
قابل حل در چربى
قابل حمل
قابل حمل با کشتى
قابل حمل و نقل
قابل حمله
قابل حکم
قابل خراب کردن
قابل خرج
قابل خرید
قابل خواندن
قابل خوردن
قابل دانستن
قابل داورى
قابل در آوردن از گرو
قابل درج
قابل درجه بندى
قابل درخواست دادن
قابل درمان
قابل درک
قابل دسترس
قابل دفاع
قابل دفع یا اخراج
قابل دقت
قابل دوام
قابل دید
قابل ذوب
قابل ذکر
قابل راهنمایى
قابل ردیابى
قابل رسیدگى
قابل رشد
قابل رشوه بودن
قابل رفع
قابل رقابت
قابل رهایى
قابل رویت
قابل زدودن
قابل زرع
قابل زندگى
قابل زوال
قابل زیست در محیط هاى خشک
قابل زیستن
قابل ساختن
قابل سایش
قابل سایش و فرسایش
قابل ستایش
قابل سرایت
قابل سفت شدن در مقابل حرارت
قابل سفر دریا
قابل سفر کردن
قابل سنجس با ترازو
قابل سنجش
قابل سنجش یا تعیین
قابل سوختن
قابل سپاسگزارى
قابل سکنى
قابل سیم کشى
قابل شخم زدن
قابل شرب
قابل شرح
قابل شرح یا اثبات
قابل شستشو
قابل شمارش
قابل شمول به دو فاعل یا بیشتر
قابل شناسایى
قابل شناورى
قابل شنیدن
قابل شهرت
قابل شکافته شدن
قابل شکر
قابل شکستن و تقسیم
قابل شکل گیرى
قابل صدور
قابل صرف وقت
قابل صرفه جویى
قابل ضبط
قابل ضرب کردن
قابل ضمانت
قابل طبقه بندى
قابل طرح دعوى
قابل طرح ریزى
قابل عبور
قابل عبور یا پل زدن
قابل عرضحال دادن
قابل عرضه
قابل عرضه در بازار
قابل عفو
قابل علاج
قابل علاج و درمان
قابل عیارگیرى
قابل فتح
قابل فتوى
قابل فرا فرستى
قابل فراموشى
قابل فرض
قابل فرو کردن در آب
قابل فرورفتن یا فرو بردن در زیر آب
قابل فروش
قابل فروش حراج
قابل فروش مجدد
قابل فسخ
قابل فهم
قابل فهم عوام
قابل فکر
قابل قبول
قابل قبول بودن
قابل قسمت
قابل قضاوت
قابل قیاس
قابل لایه گذارى
قابل لرزش و ارتعاش
قابل لغو
قابل لقاح در داخل خود
قابل لمس
قابل ماهیگیرى
قابل مبادله
قابل مجازات
قابل مجازات مرگ
قابل مخابره
قابل مدافعه
قابل مذاکره
قابل مراعات
قابل مسافرت در جاده
قابل مشاهده
قابل مصرف
قابل مطالبه
قابل معاشرت
قابل معاشرت بودن
قابل معالجه
قابل معاوضه
قابل معرفى
قابل معنى کردن
قابل مغناطیسى کردن
قابل مفتول شدن
قابل مقاومت
قابل مقایسه
قابل ملاحضه
قابل ملاحظه
قابل مناظره
قابل مکاشفه
قابل نجات
قابل نسبت دادن
قابل نشر
قابل نصب
قابل نعوظ
قابل نقض
قابل نقل قول
قابل نقل و انتقال بانکى
قابل نمایش
قابل نمایش بر روى پرده
قابل نمایش به وسیله علامت یا رمز
قابل نگاهدارى
قابل هدایت
قابل هضم
قابل هم رنگى
قابل واگذارى
قابل ورابرى
قابل ورقه ورقه شدن
قابل وصول
قابل پاداش
قابل پالایش
قابل پذیرش
قابل پراکنى
قابل پرتاب کردن
قابل پرداخت
قابل پرستش
قابل پرواز
قابل پسند
قابل پژوهش خواهى
قابل پیش گویى یاپیش بینى
قابل پیشگویى
قابل پیمایش و اندازه گیرى
قابل پیگرد
قابل چاپ
قابل کشت
قابل کشت و زرع
قابل کشتى رانى
قابل کشتکارى
قابل کشتیرانى
قابل کشش
قابل کشف
قابل کشیدن
قابل گردش
قابل گرده افشانى یا لقاح با یکدیگر
قابل گرفتن انتگرال
قابل گشن گیرى
قابل گفتن
قابل گفتگو
قابل گواهى
قابل گواهى و اثبات
قابل گوشزد
قابلت احتراق
قابلت ارتجاع یا نرمش پذیرى در مقابل حرارت
قابلت انعطاف
قابلت حمل و نقل یا ترابرى
قابلت قبول
قابلمه
قابلمه تاس کباب پزى
قابله
قابلگى
قابلیت
قابلیت آبستن شدن
قابلیت آمیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
قابلیت اجراء
قابلیت اداره
قابلیت ارائه
قابلیت ارتباط
قابلیت ارتجاعى
قابلیت ارتعاش
قابلیت استحکام در مقابل حرارت
قابلیت استفاده
قابلیت استماع
قابلیت استیناف
قابلیت اشتعال
قابلیت اشتهار
قابلیت اطمینان
قابلیت اعتماد
قابلیت اعتماد و اطمینان
قابلیت انبساط
قابلیت انتقال
قابلیت اندازه گیرى
قابلیت انشقاق
قابلیت انعطاف
قابلیت انعقاد
قابلیت انعکاس
قابلیت انقال
قابلیت انقباض
قابلیت انکسار
قابلیت بازتاب
قابلیت برش
قابلیت برش چوب
قابلیت بسط
قابلیت تبدیل
قابلیت تبدیل به پول
قابلیت تجدید
قابلیت تحریک
قابلیت ترجمه
قابلیت ترکیب
قابلیت تسخیر
قابلیت تصرف
قابلیت تصور
قابلیت تعقیب
قابلیت تعویض
قابلیت تغییر
قابلیت تقرب
قابلیت تقسیم
قابلیت تمدید
قابلیت توافق و سازش
قابلیت تکثیر
قابلیت تکرار
قابلیت جدا شدن
قابلیت جذب
قابلیت جلوگیرى
قابلیت حرکت
قابلیت حل
قابلیت حمل
قابلیت خواندن
قابلیت خیسى
قابلیت درک
قابلیت دیدن
قابلیت ذوب
قابلیت رسانایى
قابلیت زندگى درچیزى
قابلیت زیستن
قابلیت ساخت یا تولید مجدد
قابلیت سرایت
قابلیت سواشدن
قابلیت سکنى
قابلیت شرب
قابلیت شرکت در مناقصه
قابلیت شمارش
قابلیت عدم فرسایش در هوا
قابلیت عرضه در بازار
قابلیت غصب یا تخطى
قابلیت فرستادن
قابلیت فروش
قابلیت فساد
قابلیت فشردگى
قابلیت فهم
قابلیت قبول
قابلیت قیاس
قابلیت لمس
قابلیت مجازات
قابلیت محافظت
قابلیت مقاومت
قابلیت مقایسه
قابلیت نفوذ
قابلیت نقل و انتقال
قابلیت نقل و انتقال مالکیت
قابلیت نگهدارى
قابلیت هدایت
قابلیت هدایت برق به مقدار زیاد
قابلیت هدایت نور
قابلیت هوا خورى
قابلیت وصول
قابلیت پاک شدن
قابلیت پذیرش
قابلیت پرستش
قابلیت کشت و زرع
قابلیت کشتیرانى
قابلیت کشش
قابکارى
قات قات
قات قات کردن
قاتل
قاتل الذئب
قاتل بچه جدید الولاده
قاتل ستمگران
قاتل مادر
قاتل وار
قاتل والدین
قاتى
قاتى کردن
قادر بتادیه وام
قادر به ادامه زندگى درخارج از میزبان خود
قادر به استقامت در برابر حرارت زیاد
قادر به جنبش
قادر به حرکت
قادر به درک سخن نبودن
قادر به زندگى کردن در اعماق مختلف آب
قادر به شنا
قادر به پرداخت قروض
قادر بودن
قادر ساختن
قادر شمردن
قادر متعال
قادر مطلق
قار قار کردن
قارقار
قارقار کردن
قاره
قاره اروپا
قاره اى
قاره ى آسیا
قارون
قارى
قارى کتاب مقدس در کلیساى کاتولیک
قارى کلیسا
قارچ
قارچ انگلى گیاهان
قارچ بدون کلاهک هاگ
قارچ حلقوى
قارچ خوار
قارچ خوارى
قارچ خوراکى دنبلان
قارچ خوراکى معمولى
قارچ دنبلان
قارچ سمى
قارچ شناسى
قارچ لجنى
قارچ مانند
قارچ مورکلاى خوراکى
قارچ ناقص آفت گیاهى
قارچ کش
قارچ کوچک سفید هاگ
قارچ کپکى سبز
قارچى
قازایاقى
قاسم الصدر
قاش
قاش زین
قاش کردن
قاشق
قاشق زنى و کاسه زنى دم درب خانه هاى مردم
قاشق سوپخورى
قاشق نقره
قاشق چاى خورى
قاشقى شکل
قاشقک
قاصد
قاصدک
قاصر
قاضى
قاضى اعظم
قاضى القضات
قاضى دادگاه پادشاه
قاضى رشوه گیر
قاضى سلیقه
قاضى صلحیه
قاضى عالیرتبه ى دادگاه هاى عالى قرون وسطایى انگلیس
قاضى عسکر
قاضى عسگر
قاضى قدیم اسرائیل
قاضى یا افسر مادون کنسول
قاضى یا شخصى که نمى تواند به صحت امرى اطمینان حاصل کند
قاطبه
قاطبه مامورین
قاطر
قاطر بارکش
قاطر مانند
قاطرچى
قاطع
قاطع بودن
قاطع حیات
قاطع دو زاویه
قاطع ساختن
قاطعى
قاطى پاتى کردن
قاعده
قاعده اخلاقى
قاعده انصاف
قاعده اى
قاعده دار
قاعده ذوزنقه اى
قاعده رمزى
قاعده رویه
قاعده زنان
قاعده سازى
قاعده شدن
قاعده نقطه میانى
قاعده و طرز عمل
قاعده کلى
قاعده گذاشتن
قاعدگى دردناک
قاعدگى زنان
قافله
قافیه
قافیه بندى
قافیه دار
قافیه دار کردن
قافیه ساختن
قافیه ساز
قافیه سازى
قافیه ماقبل آخر
قافیه مشدد
قافیه موکد
قافیه ى وزنى یا صدایى
قافیه پرداز
قافیه پردازى
قاقا
قاقم
قاقم و سمور و امثال آن
قال
قال کردن
قال گذارى
قال گذاشتن
قال گر
قالب
قالب افقى
قالب بزرگ پنیر
قالب بند
قالب بندى
قالب بندى کردن
قالب تن
قالب داده ها
قالب دار
قالب دستور
قالب دستورالعمل
قالب ریخته گرى
قالب ریز
قالب ریزى و ریخته گرى
قالب ریزى کردن
قالب زدن
قالب زنى
قالب سفارش
قالب سوراخ سوراخ
قالب صفحه
قالب مجوف
قالب مدرک
قالب نشانى
قالب پذیر
قالب پذیر کردن
قالب پذیرى
قالب کارت
قالب کردن
قالب کفش
قالب گر
قالب گرفتن
قالب گیر
قالب یا پرس آهنگرى
قالبگیر
قالى
قالگر
قالگرى
قالیچه
قالیچه کردى
قالیچه کوچک
قامت
قاموس
قانع
قانع نشدنى
قانع کردن
قانع کننده
قانقاریا
قانقاریا به وجود آمدن
قانقاریاى خشک
قانون
قانون اساسى
قانون اساسى آمریکا
قانون بین الملل
قانون دان
قانون دمورگان
قانون شرز
قانون شرع
قانون شکن
قانون شکنى
قانون طلایى
قانون فرعى و ضمنى
قانون محلى
قانون مدنى
قانون مرور زمان
قانون ملل
قانون منسوخ
قانون منع مباحثه و مناظره
قانون مورد اجراى دولت
قانون موضوعه
قانون ننوشته
قانون نویسى
قانون وراثت مندل در مورد جانوران و گیاهان
قانون وضع کردن
قانون ویژه
قانون کلى
قانون کلیسایى
قانون گذار
قانون گذار زن
قانون گزارى کردن
قانون یا اصلى علمى یا اخلاقى
قانون یا سنتور انگشتى یا مضرابى
قانونى
قانونى بودن
قانونى شناختن
قانونى کردن
قانونى که بموجب آن تابعیت فرزند از روى تابعیت والدینش معین مى گردد
قانونى که بموجب آن شخص تبعه ى کشورى است که در آن متولد شده
قانونگزار
قاه قاه
قاه قاه خنده
قاه قاه خندیدن
قاهر
قاهرانه
قاهره
قاپ
قاپ بازى
قاپ زدن
قاپ زنى
قاپ یا ریگى که با آن بازى مى کنند
قاپنده
قاپوق
قاپیدن
قاپیدن و بردن
قاچ
قاچ زین
قاچ کردن
قاچاق
قاچاق کردن
قاچاقى
قاچاقچى
قاچاقچى اسلحه و مهمات
قاچاقچى شبانه
قایسى
قایق
قایق بادبانى
قایق بار کشى از کشتى به ساحل و برعکس
قایق باربر
قایق بارى
قایق باریک و بدون بادبان و سکان
قایق بخارى
قایق تاشو
قایق تفریحى
قایق تفریحى لنگردار
قایق ته صاف
قایق ته پهن
قایق ته پهن چینى
قایق جنگى
قایق داراى صحنه نمایش
قایق دراز و باریک
قایق دو دکلى
قایق ران
قایق رانى
قایق رانى کردن
قایق سبک و سریع السیر
قایق سبک پارویى مسافرى
قایق سریع السیر
قایق سقف حصیرى و بادبانى
قایق صید نهنگ
قایق مامور تعقیب زیر دریایى
قایق مخصوص روى یخ
قایق مخصوص مسابقه روى یخ
قایق مخصوص هواى توفانى یا خیزاب
قایق مخصوص کانال
قایق مسطح الوارى
قایق موتورى
قایق موتورى ته پهن
قایق موتورى سریع السیر اژدر انداز
قایق موتورى یا پارویى دراز و باریک مخصوص صید نهنگ و غیره
قایق نجات
قایق هند شرقى
قایق پارویى
قایق پارویى اسکیموها
قایق پارویى سریع السیر
قایق پارویى و بادبانى اندونزى
قایق پنج بادبانى
قایق پهن رودخانه
قایق چهار پارویى یا شش پارویى حمل شده در کشتى
قایق چهار گوش
قایق چوبى که براى نجات غریق به کار مى رود
قایق کف پهن چارگوش
قایق کوچک و باریک
قایق یخ شکن
قایقران
قایقرانى
قایقرانى کردن
قایقى که از پوست درخت درست شده
قایقى که با قلاب ماهى مى گیرد
قایقى که به وسیله سیم یا طناب و غیره از یک سوى رودخانه به سوى دیگر مى رود
قایم زدن
قب قب
قبا
قبائل مائورى زلاند جدید
قباحت
قباله
قباله نویسى
قباى کوتاه
قبایل
قبر
قبر ساختن
قبر کن
قبر کندن
قبرس
قبرستان
قبرکن
قبض
قبض مزاج
قبض کردن
قبضه
قبضه اى
قبضه تفنگ
قبضه شمشیر
قبضه کردن
قبطى
قبل
قبل از
قبل از این که
قبل از بازى حرکت کردن و خود را گرم نمودن
قبل از بحران
قبل از جنگ
قبل از جنگ داخلى آمریکا
قبل از خود آگاهى
قبل از دوره زمین شناسى کامبریان
قبل از دیگرى مردن
قبل از شروع پرواز
قبل از ظهر
قبل از عقده عصبى
قبل از عمل
قبل از قاعدگى زنان
قبل از محاکمه
قبل از مرگ
قبل از مصرف مخلوط کردن
قبل از موقع
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
قبل از میلاد
قبل از هوشیارى
قبل از وخامت
قبل از ولادتى
قبلا
قبلا آماده کردن
قبلا آگاه
قبلا آگاهانیدن
قبلا احساس کردن
قبلا اخطار کردن
قبلا اعلام کردن
قبلا انتخاب کردن
قبلا بدل کسى اثر کردن
قبلا برحذر داشتن
قبلا به تصرف آوردن
قبلا به شکل در آوردن
قبلا تبعیض فکرى داشتن
قبلا تجهیز شده
قبلا تخصیص داده شده
قبلا ترتیب دادن
قبلا تشکیل دادن
قبلا تصمیم گرفتن
قبلا تصور کردن
قبلا تعلیم دادن
قبلا تعیین شده
قبلا تعیین کردن
قبلا تقدیس شده
قبلا تهیه دیدن
قبلا تهیه شده
قبلا تهیه کردن
قبلا ثبت کردن
قبلا حرارت دادن
قبلا در باره چیزى صحبت کردن
قبلا ذکر شده
قبلا ذکر کردن
قبلا رویت کردن
قبلا شرط کردن
قبلا شکل چیزى را معین کردن
قبلا ضبط کردن
قبلا عقیده پیدا کردن
قبلا فرار و مدار گذاردن
قبلا فکر چیزى را کردن
قبلا متوجه
قبلا مرتب کردن
قبلا مستعد
قبلا معالجه کردن
قبلا مقدر کردن
قبلا مقرر داشتن
قبلا موجود شدن
قبلا نامبرده شده
قبلا نشان دادن
قبلا هضم کردن
قبلا همدست کردن
قبلا وجود داشتن
قبلا وقوع امرى را ترتیب دادن
قبلا پرداختن
قبلا پیش بینى کردن
قبلا چیدن و قرار دادن
قبلا گرم کردن
قبلاً
قبله
قبلى
قبه
قبه دار
قبه شمشیر
قبول
قبول اجابت
قبول به فرزندى
قبول تابعیت
قبول شدن
قبول شده در دانشگاه
قبول شدگى
قبول ضمنى
قبول عضویت
قبول معنى عرف
قبول نکردن
قبول کردن
قبول کننده
قبول کننده شرط
قبولى
قبولى بانکى
قبولى حواله
قبیح
قبیح دانستن
قبیل
قبیله
قبیله اى
قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
قبیله گرایى
قتل
قتل شاه یا حکمروا
قتل عام
قتل عام کردن
قتل عام کننده
قتل عیال
قتل نفس
قتلگاه
قحط و غلا
قحطى
قحطى زده
قحطى زده شدن
قحطى زدگى
قد
قد بلند
قد کوتاه
قداره
قدام
قدامى
قدح
قدح آب مقدس
قدح بزرگ
قدح بزرگ مسى
قدح ساز
قدح سوپ خورى
قدح مریم
قدح یا آبخورى دودسته
قدح یا ظرف
قدر
قدر دانى
قدر مطلق
قدر ناشناس
قدر و قیمت
قدر و منزلت
قدر چیزى را دانستن
قدرت
قدرت ابداع
قدرت اتخاذ تصمیم
قدرت استقلال
قدرت استماع
قدرت بحرى
قدرت بزرگ جهانى
قدرت بلع
قدرت بینایى
قدرت تام
قدرت تحرک
قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر
قدرت تخریب
قدرت تولید و ایجاد یک ارگانیسم از یک جزء آن
قدرت جذب
قدرت جهانى
قدرت حکومت براى استفاده از اموال خصوصى جهت عموم
قدرت حیاتى
قدرت خلاقه
قدرت دادن
قدرت داشتن
قدرت دنیوى
قدرت دید
قدرت دید ذره بین
قدرت را توصیف کردن
قدرت زاى نورى
قدرت شلیک
قدرت عالیه
قدرت عقیده
قدرت قانونى
قدرت مجازات
قدرت مطلق
قدرت مطلقه
قدرت نطق و بیان
قدرت نفوذ
قدرت نمایى
قدرت نگهدارى
قدرت هدایت
قدرت و زندگى تازه دادن
قدرت پذیرش
قدرت پرداخت دین
قدرت پروردگار
قدرت کامل
قدرت کشش
قدرت یا اقتدار سلطنتى
قدرت یا خاصیت حیاتى
قدردان
قدردانى
قدردانى کردن
قدرشناس
قدرمطلق
قدرى
قدرى دیر
قدرى مست
قدس
قدس الاقداس
قدغن
قدغن کرد
قدغن کردن
قدقد
قدقد کردن
قدم
قدم آهسته
قدم اشتباه و غلط
قدم بردارى
قدم برداشتن
قدم به قدم
قدم به قدم پیش رونده
قدم تند
قدم تند کردن
قدم رو
قدم رو کردن
قدم زدن
قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط
قدم زن
قدم زننده
قدم زنى
قدم زنى با تبختر
قدم شمار
قدم شمارى درهنگام رژه رفتن
قدم فرا نهادن
قدم فراتر نهادن
قدم فراتر نهادن از
قدم نهادن در
قدمت
قدوس
قدوسیت
قدومه
قدى
قدکوتاه
قدیر
قدیم
قدیمى
قدیمى مسلک
قر زدن
قرآن
قرآنى
قرائت
قرائت شعر با وزن
قرائت نشده
قرائت کردن
قرائت یا آواز
قرائتخانه
قرائن و امارت را به دست آوردن
قرابت
قرابت فطرى
قرابت نسبى
قرابه
قرار
قرار دائمى
قرار داد
قرار داد اجتماعى
قرار داد فرعى بستن
قرار داد متارکه موقت جنگ
قرار داد یا کنترات دست دوم
قرار دادفرعى
قرار دادن
قرار دادن حیوان یا گیاهى در محل دیگرى
قرار دادن قشون
قرار دادن کف دست رو به بالا
قرار دادن یا گرفتن
قرار دادى
قرار دهنده
قرار ملاقات
قرار ملاقات میان زن و مردى که همدیگر را نمى شناسند
قرار ملاقات گذاشتن
قرار گاه
قرار گذاشتن
قرار گرفتن
قرار گرفته
قرار گرفته در زیر چیز آویخته
قرار گرفته و یا ظاهر شده روى همان سمت بدن
قرار گیرى بر روى چیز دیگر
قرارداد
قرارداد الزام آور
قرارداد معامله
قرارداد معامله بستن
قرارداد گریز
قراردادى
قرارگاه
قرارگیرى قشون یا نیرو
قراص
قراضه
قراول
قراول رفتن
قراول سوار
قرب
قرب جوار
قرب جواز
قرب و منزلت
قربانى
قربانى براى شفاعت
قربانى دادن
قربانى شدن
قربانى صد گاو
قربانى فصح
قربانى همگانى
قربانى کردن
قربانى کردن جانبازى
قربانى کردن خود
قربانى کننده
قربانگاه
قرحه
قرحه آکله
قرحه اى
قرحه دار
قرحه دار کردن یا شدن
قرحه روده
قررداد بستن
قرص
قرص استوانه اى شکل
قرص دارو
قرص دارویى که روى آن شیرینى باشد
قرص لوزى شکل
قرص مانند
قرص مکیدنى
قرص نام ساخته شده از گندم اعلى و خالص
قرص نان
قرص نعناع
قرص کامل ماه
قرص کمر
قرض
قرض دادن
قرض داده شده
قرض دهنده
قرض کردن
قرض کننده
قرض گرفتن
قرضه
قرضى
قرطاجنى
قرطبه
قرعه
قرعه اندازى
قرعه کشى
قرعه کشیدن
قرق شکارگاه
قرقاول
قرقاول رنگارنگ هندى
قرقره
قرقره القا
قرقره زنجیر
قرقره فیلم
قرقره نوار
قرقى یا باز کوچک
قرقچى
قرقیزستان
قرمز
قرمز دانه
قرمز رنگ
قرمز سازى
قرمز سیر
قرمز شدن
قرمز شده
قرمز شراب کش
قرمز مایل به زرد
قرمز مایل به قهوه اى
قرمز نشان دادن
قرمز کردن
قرمز کم رنگ
قرمز کننده
قرمز کننده پوست
قرمز یاقوتى
قرمزى پوست
قرمه
قرمه شده
قرن
قرن ازلى
قرن بى انتها
قرن شانزدهم
قرن چهاردهم
قرن چهاردهم میلادى
قرنتینه
قرنطینه
قرنطینه کردن
قرنفل
قرنفلى
قرنیس
قرنیس دیوار
قرنیه
قره قاز
قره قاط
قره نوکرى
قره نى
قره نى بم
قره نى داراى صداى تنور
قره نى زن
قره کل
قرهطاض
قروغمزه آمدن
قرون وسطایى
قرون وسطى
قرپوس
قرپوس زین
قرک
قریب
قریب التلفظ
قریب الوقوع
قریب به صحت
قریبا
قریحه
قرین
قرین شدن
قرینه
قریه
قزاق
قزاقستان
قزل
قزل آلا
قزلاخ
قزن قفلى
قساوت
قساوت قلب
قسراق
قسط
قسط سه ماهه
قسع زائد
قسم
قسم خوردن
قسم دادن
قسم دروغ
قسم فرعى
قسمت
قسمت آبکى خون
قسمت آخر مسابقه
قسمت آویخته لب بالاى سگ
قسمت آویزان گوش
قسمت اخیر عهد سوم زمین شناسى
قسمت استخوانى جمجمه
قسمت استوانه اى دسته میل لنگ که میله هاى رابط به آن متصل مى شود
قسمت اصلى
قسمت اصلى کانال
قسمت افقى روى شاه تیر یا ستونها
قسمت افقى لبه پنجره
قسمت افقى و عرضى هر چیزى
قسمت الحاقى
قسمت انتهایى
قسمت بافت مرده
قسمت باقى مانده
قسمت بالا
قسمت بالاى کاسه لاک پشت
قسمت بالایى
قسمت بر آمده و اطاله یافته
قسمت برآمده کنار صحنه تئاتر
قسمت بردن
قسمت بریده چرم
قسمت بلند عقب کشتى
قسمت تحتانى
قسمت تراشیده سر کشیش
قسمت ته هر چیز
قسمت تیز هر چیزى که آویخته باشد
قسمت ثابت ماشین یا مولد
قسمت جامد گیاهان
قسمت جلو
قسمت جلو آمده صحنه نمایش
قسمت جلو باد کشتى
قسمت جلو سر نرم تنان و حلزونها
قسمت جلو صورت چارپایان
قسمت جلو عرشه کشتى
قسمت جلو قفسه سینه پستانداران
قسمت جلوى زائده جلو مغز
قسمت جلوى پیشخوان اتومبیل و هواپیما و غیره
قسمت جلویى مغز جنین
قسمت حرکت کننده ماشین
قسمت حساس و عروقى میان پوست
قسمت خارجى اسفنجیان
قسمت خارجى جمجمه
قسمت خارجى جو
قسمت خارجى عضله قلب
قسمت خارجى میدان
قسمت خارجى پوسته مقعد و مجراى مقعد
قسمت خارجى یک موجود
قسمت خسته کننده
قسمت خشک و سخت نان
قسمت خلفى لوله گوارش
قسمت خنجرى جناق
قسمت داخلى
قسمت دور از مرکز بال پرنده
قسمت زیر
قسمت زیر جلد
قسمت زیر زمینى بنا
قسمت زیربناى زمین یا صخره
قسمت ساحلى دریا
قسمت سخت زمین
قسمت سر
قسمت سفلاى پاى اسب
قسمت سوم
قسمت شمالى
قسمت صاف هر چیز
قسمت عقب انبار یا ته کشتى
قسمت عقب مغز
قسمت عقب کشتى
قسمت عمده
قسمت فرعى
قسمت فوقانى و مسطح عقب کشتى
قسمت قابل توارث نطفه
قسمت قابل زندگى کره زمین که عبارتست از جو و آب و خاک کره زمین
قسمت قدامى حیوانات بنددار
قسمت قدامى دو نیمکره مخ
قسمت قدامى سینه حشره
قسمت قسمت
قسمت قسمت کردن
قسمت لذیذغذا
قسمت مادى یا مکانیکى هنر
قسمت متحرک بال هواپیما
قسمت مثلثى شکل بند بدن کشتى
قسمت مرکزى شهر
قسمت مساوى
قسمت مقدماتى
قسمت ممتاز
قسمت میان دو بند یا مفصل
قسمت میان ران و تهیگاه
قسمت میانى مجراى هاضمه
قسمت نرم میوه
قسمت نهایى
قسمت هاى اصلى زمان هاى فعل که سایر زمانها را از آن مى سازند
قسمت هاى خارج از اخلاق را حذف کردن از
قسمت هاى داخلى
قسمت هاى زائد چیزى را چیدن
قسمت هاى فرسوده را تعمیر و تعویض کردن
قسمت هاى متصل به هم
قسمت واقع بین استخوان هاى کتف
قسمت وسط
قسمت پایین سینه
قسمت پایین عمارت
قسمت پف کردن
قسمت پف کرده جامه زنانه
قسمت پهن
قسمت چسبناک و لزج گلوتن
قسمت چهار گانه
قسمت چوبى خانه
قسمت چپ دکل اصلى کشتى
قسمت کردن
قسمت کردن مجدد
قسمت کف پا
قسمت کم عمق رودخانه اى که جهت عبور حیوانات و انسان مناسب باشد
قسمت کننده به سه بخش
قسمت کوچکى که بعدا رشد نموده و بزرگ مى شود
قسمت گرد گوشت کبابى
قسمت گردنده ماشین
قسمت گردنده میخ یا پیچ سرپهن
قسمت یا جزء بسیار ریز
قسمتى
قسمتى از آدرس در اشاره به سایت هاى روى اینترنت
قسمتى از استحکامات خندق
قسمتى از برنامه
قسمتى از ثانیه
قسمتى از جانور شناسى که در باره خزندگان و ذوحیاتین بحث مى کند
قسمتى از جبهه
قسمتى از دوران سوم زمین شناسى
قسمتى از سر ستون که شامل کتیبه و گلویى است قاب آهن محکمى
قسمتى از سفینه فضایى
قسمتى از شعر یا سرود
قسمتى از شهر که بیرون دروازه باشد
قسمتى از صحنه نمایش که به وسیله نورافکن روشن شده باشد
قسمتى از عرشه کشتى جنگى مخصوص انجام تشریفات نظامى و غیره
قسمتى از عرشه که بادبان اصلى در آن واقع است
قسمتى از علم جانور شناسى که در باره روابط جانور با محیط خود بحث مى کند
قسمتى از فضاى جو زمین که از ارتفاع 25 میل شروع مى شود و تا 22000 میل ادامه دارد
قسمتى از مزرعه که لبنیات تهیه مى کند
قسمتى از مغز جنین که سازنده مخچه و بصل النخاع است
قسمتى از منطق که با حقیقت سر و کار دارد
قسمتى از موشک که حاوى مواد منفجره مى باشد
قسمتى از پزشکى که در باره ى بیماریها و اختلالات ناشى از پرواز گفتگو مى کند
قسمتى از پلاستودرم که جنین اصلى مهره داران را تشکیل مى دهد
قسمتى از کلاه خود که پایین صورت را مى پوشاند
قسمتى از گوشت ران گاو
قسمتى از گوشت یا استخوان دود داده شانه خوک
قسمتى از یک بخش یا ناحیه
قسمتى از یک عمارت
قسمتى دیگر
قسمتى لباس یا دستکش که مچ دست را مى پوشاند
قسمها
قسمى ماهى
قسمى مشمع فرشى
قشر
قشر بندى
قشر تشکیل دادن
قشر خارجى دانه
قشر زمین
قشر ضخیمى از خاک رس
قشر عنبر
قشر میانى غلاف میوه
قشربندى
قشرى
قشلاق
قشلاق کردن
قشنگ
قشنگ شدن
قشنگ و بى مصرف
قشنگ کردن
قشنگ کننده
قشنگتر
قشنگى
قشو
قشو کردن
قصاب
قصاب خانه
قصاب وار
قصابى
قصابى کردن
قصار
قصاص
قصاص شجره النحل
قصاصى
قصب
قصبته الریه
قصبه
قصبه الریه
قصبه حومه شهر
قصبه صغرى
قصبه کبرى
قصد
قصد داشتن
قصد سوء
قصد قبلى
قصد متقابل
قصد مغایر
قصد پنهان
قصد کردن
قصداً
قصدى
قصر
قصر سلطنتى
قصر ییلاقى
قصه
قصه ى کوتاه
قصه گو
قصه گوى زبردست
قصه یا عمل خنده آور
قصور
قصور در انجام امرى
قصور ورزیدن
قصور کردن
قصور کننده
قصى القلب
قصیده
قصیده اى
قصیده نوشتن
قصیده کوتاه
قصیل سبز
قضا
قضا و قدر
قضاوت
قضاوت تبعیض آمیز
قضاوت صحیح
قضاوت قبل از وقوع
قضاوت منصفانه
قضاوت کردن
قضاوتى
قضاوقدر
قضایى
قضیه
قضیه اى
قضیه تالى
قضیه ثابت یا اثبات شده
قضیه حقیقى
قضیه در آزمایش
قضیه فرضى
قضیه منطقى
قضیه کلى مورد استدلال
قطار
قطار تپشها
قطار خطاها
قطار داراى سالن استراحت و تفریح
قطار سریع السیر
قطار سریع و شیک
قطار شدنى
قطار فشنگ
قطار یا هواپیمایى که مقاومت هوا را درهم شکسته و آن را تعدیل کند
قطارى
قطاع
قطاع الطریق
قطاع دایره
قطب
قطب الکتریکى
قطب بین نور
قطب جنوب
قطب جنوبى
قطب دار کردن
قطب سنج نور
قطب سنجى نور
قطب شمال
قطب مثبت
قطب مثبت برق
قطب مغناطیسى
قطب منفى
قطب منى
قطب نما
قطب پیل ولتا
قطبش
قطبش دادن
قطبش دهنده
قطبش سنج
قطبنده
قطبى
قطبى شده
قطبى کردن
قطر
قطر داخلى چیزى را اندازه گرفتن
قطر دایره
قطر دهانه تفنگ یا توپ
قطر شکم
قطر گلوله
قطرات ریز باران که باد آن را به اطراف مى زند
قطرات و ذرات ریز آب در هوا
قطرتویى
قطره
قطره اشک
قطره باران
قطره قطره
قطره قطره شدن
قطره ى ژاله
قطره چکان
قطره چکان چشم
قطره کوچک
قطره گوش
قطرى
قطع
قطع 12 ورقى
قطع ادرار
قطع ارتباط
قطع اشجار
قطع اندام کردن
قطع انرژى
قطع برق
قطع ترشح
قطع جریان
قطع درختان جنگلى
قطع رابطه شده در اثر توفان
قطع سر
قطع شده
قطع عضو
قطع عضوى از بدن
قطع علاقه
قطع قدرت
قطع مخروط
قطع مخروطى
قطع مراوده
قطع مکانى
قطع ناوابستگى
قطع ناگهانى
قطع ناگهانى سخن
قطع نشده
قطع نظر از
قطع نظر کردن
قطع همکارى و شرکت
قطع و برداشتن ریه با قسمتى از آن
قطع پوست و گوشت
قطع کار
قطع کاغذ یا کتاب 24 ورقى
قطع کامل برق
قطع کردن
قطع کردن عضو
قطع کردنى
قطع کننده
قطعات
قطعات ابرهاى کوچک و سفیدى که در ارتفاعات زیاد قرار دارد
قطعات ادبى
قطعات برگزیده
قطعات به هم جوش خورده
قطعات شکسته
قطعات متلاشى
قطعات مختلف گوشت لاشه ى گاو
قطعات منتخب
قطعات چوب که به مصرف روکوبى مى رسد
قطعات کوچک مرمر یا شیشه مخصوص آجر موزائیک
قطعات کوچک و نامنظم سنگ
قطعاً
قطعه
قطعه آخریک آهنگ
قطعه آواز یکنفرى
قطعه ادبى و یا موسیقى منفرد و مشخص
قطعه ادبى یا موسیقى
قطعه ادبى یا موسیقى مرکب از قسمت هاى گوناگون
قطعه اصلى
قطعه اى
قطعه اى از درخت که اره نشده
قطعه برنامه
قطعه بزرگ
قطعه بند گردان
قطعه بندى
قطعه تصنیف کوچک
قطعه تکرارى
قطعه خبرى
قطعه خوش مزه
قطعه زمین
قطعه زمین اختصاصى
قطعه زمین از گرو در نیامده
قطعه زمین باتلاقى علفزار
قطعه زمین صاف مرتفع و خشک آفریقا
قطعه زمین علفزار
قطعه زمین مستطیل
قطعه زمین هموار
قطعه زمین پیش آمده
قطعه زمین کوچک
قطعه سربى
قطعه شعر بزمى
قطعه شعر یا سرودى که مطلب شعر یا سرود قبلى را انکار کند
قطعه طولانى موسیقى
قطعه عظیم یخ
قطعه فلزبراى گرفتن درز پوشش سقف و جلوگیرى از تراوش باران
قطعه قطعه
قطعه قطعه سازى
قطعه قطعه شدگى
قطعه قطعه کردن
قطعه مربع کاشى معرق
قطعه مستطیلى شکل
قطعه مقیم
قطعه منتخب
قطعه منظوم رزمى منسوب به هومر شاعر یونانى حاوى شرح مسافرت هاى پر حادثه ادیسه
قطعه منظومى مرکب از سه مصرع مساوى و متشابه و یک مصرع کوتاه تر که هر یک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
قطعه موسیقى
قطعه موسیقى آزاد با ضرب نشاط آور
قطعه موسیقى آهسته و آرام
قطعه موسیقى درهم آمیخته و نامرتب
قطعه موسیقى دل انگیز و رویایى
قطعه موسیقى عاشقانه
قطعه موسیقى مختلط
قطعه موسیقى مخصوص ساز و آواز پنج نفرى
قطعه موسیقى مخصوص نواختن یا خواندن سه نفر
قطعه موسیقى مخصوص چهار تن خواننده یا نوازنده
قطعه موسیقى ممزوج و احساساتى
قطعه موسیقى ناهماهنگ
قطعه موسیقى و آواز همراه با گفتار
قطعه موسیقى پایان
قطعه موسیقى که در آن چند تن پشت سرهم دنباله آواز را مى گیرند
قطعه موسیقى کوتاه
قطعه موسیقى یا آواز دونفرى
قطعه میانى
قطعه نشاط انگیز و هزلى
قطعه هجایى
قطعه هنرى
قطعه ى منتخب
قطعه ى موسیقى کوتاه
قطعه ى چوبى که براى اسکى آبى به کار مى رود
قطعه چوب
قطعه چوب یا الوارى که به عنوان شمع درمعدن به کار مى رود
قطعه چوبى که در دیوار مى گذارند تا میخ روى آن بکوبند
قطعه چوبى که در لاى شکاف کمان تعبیه شده
قطعه کامل
قطعه کردن
قطعه کنارى
قطعه کوچک
قطعه کوچک و گردى از هر چیزى
قطعه گوشت کباب کرده
قطعه یا تصنیفى که از چند جا اقتباس شده باشد
قطعه یا مقاله پاره شده از مجله یا روزنامه
قطعه یخ
قطعى
قطعى نشده
قطعیت
قطور
قطیفه
قطیفه لباسى زنانه
قعر
قفا
قفا رفتن زبان
قفارو
قفاروى
قفایى
قفس
قفس آهنى
قفسه
قفسه جاى ظرف
قفسه دار کردن
قفسه ساز
قفسه سازى
قفسه سینه
قفسه صدرى
قفسه قفل دار
قفسه قفل دار مخصوص دانش آموزان و دانشجویان
قفسه پایه دار
قفسه کتاب
قفسه کتابخانه
قفسه کوچک کشودار
قفسه یا جا کتابى
قفقازستان
قفقازى
قفل
قفل ابجد
قفل باز کن
قفل بى خطر مخصوص حفظ محلى از خطر دستبرد
قفل حروفى
قفل را باز کردن
قفل ساز
قفل ساعتى
قفل سخت افزارى
قفل شدن
قفل شدن یا کلید شدن دهان که از علائم زودرس کزاز است
قفل شدنى
قفل شونده به طور خود کار
قفل شکن
قفل ناشدنى
قفل کردن
قفل کننده
قفل کیف و غیره
قفل گشا
قفل یا چفت را شکستن
قفه
قل قل
قل قل یا جوش زدن آب
قلاب
قلاب انداز
قلاب بزرگ
قلاب جرثقیل
قلاب دار
قلاب دوزندگى
قلاب دوزى
قلاب دوزى کردن
قلاب دکمه
قلاب دیزى
قلاب سنگ
قلاب سنگین ماهیگیرى
قلاب شده
قلاب لنگر
قلاب مانند
قلاب ماهى گیرى
قلاب مخصوص بلند کردن چیزهاى سنگین
قلاب نخ
قلاب هاى گوشه دار
قلاب وار
قلاب چند شاخه اى
قلاب چه
قلاب کوچک
قلاب کوچک و ظریف
قلاب گوشت
قلاب یا نیزه خاردار ماهى گیرى
قلاب یا کوک چپ و راست
قلابدار کردن
قلابدوزى
قلابدوزى کردن
قلابى
قلاده
قلاده سگ
قلاده گردن سگ
قلاش
قلاویز
قلب
قلب حروف
قلب حروف هجایى براى صرف فعل
قلب زنى
قلب عبارت
قلب ماهیت
قلب ماهیت کردن
قلب ماهیت یافتنى
قلب مطلب بطریق منفى
قلب نگار
قلب نگارى
قلب هدف
قلب و تحریف
قلب و تحریف شده
قلب چپ
قلب کردن
قلبا
قلبى
قلبى شکل
قلت
قلدر
قلدر باجگیر
قلدرى کردن
قلدور
قلزم
قلع
قلع خیز
قلع دار
قلع مانند
قلع نشدنى
قلع و قمع
قلع و قمع نا پذیر
قلع و قمع کردن
قلع وار
قلع کار
قلع کارى
قلع کردن
قلعه
قلعه بان
قلعه بلند بودن
قلعه دار
قلعه مستحکم قرون وسطى
قلعه نظامى
قلعه کوچک
قلعه گرد
قلعه یا دژ
قلعى
قلق
قلقاس
قلقل زدن
قللک
قلم
قلم اصلى
قلم تراشیدن
قلم حکاکى و گراور سازى
قلم خود نویس
قلم خود کار
قلم خودکار
قلم داده
قلم درز
قلم زدن
قلم زنى
قلم زنى به طور سایه روشن
قلم ساق گاو
قلم سنگتراشى
قلم فولادى حکاکى و گراور سازى
قلم ماشین تراش
قلم مانتول
قلم مو
قلم مو زدن
قلم موى مخصوص قیرکارى
قلم نورى
قلم هاشور زدن
قلم پا
قلم پاى خوک
قلم پر
قلم کشیدن بر روى
قلم گراور سازى و حکاکى
قلماتیس
قلمبه
قلمبه سولمبه
قلمبه نویسى
قلمتراش
قلمداد شده
قلمداد کردن
قلمدان
قلمرو
قلمرو اجراء
قلمرو اسقف
قلمرو اسقف اعظم
قلمرو اسقفى
قلمرو امراى دوره ملوک الطوایفى
قلمرو تابعه
قلمرو حکومت خان
قلمرو حکومت دوک
قلمرو حکومت قیصر
قلمرو حکومت لرد
قلمرو خلافت
قلمرو دوشس
قلمرو دوک
قلمرو راهب
قلمرو ساتراپ
قلمرو ستوانى
قلمرو سلطان
قلمرو سلطنتى
قلمرو شاهزاده
قلمرو شیخ
قلمرو قدرت
قلمرو مذهبى اسقف اعظم
قلمرو ملکه
قلمرو و حکومت دوک بزرگ
قلمرو و یک نت
قلمرو پادشاهى
قلمرو پاپ
قلمرو کشیش بخش
قلمرو کفار
قلمرو یا موقعیت و مقام خان
قلمزن
قلمزنى روى
قلمزنى کردن
قلمستان
قلمه
قلمه درخت
قلمه درختان را درآوردن و به صورت خط منظمى کاشتن
قلمه زدن
قلمه زنى
قلمه گیاه
قلمى
قلمکار
قلنبه
قلنبه دار
قلنبه شده
قلنبه شدگى
قلنبه نویس
قلنبه نویسى
قلنبه کردن
قلنبه کوچک
قلنبگى
قله
قله الکتف
قله برفى
قله دار
قله نوک تیز
قله پهنى که داراى شیب تندى است
قله کوه
قله کوه نوک تیز
قله یخ
قله یخى
قلوه
قلوه سنگ
قلک
قلیا
قلیا زدن
قلیاب صابون پزى
قلیاب قمى
قلیاسنج
قلیان
قلیان هندى
قلیان کردن
قلیاى صابون پزى
قلیاى مایع بیرنگ و ازت دار
قلیایى شدن
قلیایى کردن
قلیل
قلیه کردن
قمار
قمار از روى تقلب
قمار با گردو
قمار باز
قمار باز متقلب
قمار باز کم جرات
قمار بازى
قمار کردن
قمارباز متقلب
قماربازى کردن
قماش
قمر
قمر مصنوعى
قمر مصنویى
قمر یا ماه کوچک
قمرى
قمقمه
قمقمه مسى یا برنجى
قمه
قمه سرکج
قمپز
قمچى
قمیص
قنات
قناد
قنادى
قناره
قنارى
قناعت
قنبلى
قند
قند افرا
قند سازى
قند سنج
قند سوخته
قند شکن گاز انبرى
قند متبلور و غیر قابل تخمیر
قند میوه جات
قند چوب
قند یا شکر نیشکر
قنداق
قنداق تفنگ
قنداق جدا شونده تفنگ یا اسلحه
قنداق کردن
قنددار
قندرون
قندى
قندیل
قندیل یخ
قنسول
قنطورس
قنطوریون
قنطوریون اسود
قنطوریون ستاره اى
قهر
قهر آلود
قهر کردن
قهرمان
قهرمان دوسرعت
قهرمان و پهلوان شدن
قهرمان و پهلوان وانمود کردن
قهرمان وار
قهرمان ورزش
قهرمان پرستى
قهرمان ژیمناستیک
قهرمان گاو باز سوار بر اسب
قهرمان یونانى جنگ تروا
قهرمان یونانى فاتح آمازون ها
قهرمانانه
قهرمانى
قهرمانى که دنیا را روى شانه هایش نگهداشته است
قهره اى در اثر اشعه آفتاب
قهرى
قهقرایى
قهقهرایى
قهقهه
قهوه
قهوه اى
قهوه اى شدن پوست بدن در اثر آفتاب
قهوه اى مایل به زرد
قهوه اى مایل به قرمز
قهوه اى کردن
قهوه جوش
قهوه خانه
قهوه داغ شیرین با ویسکى ایرلندى و کرم
قهوه ریز
قهوه مایل به سرخ
قهوه مکا
قو
قو خوشبو
قوا
قواره
قواعد بدیعى و عروضى
قواعد تبعیض آمیز و سخت گیر مخصوصاً نسبت به جنس زن
قواعد متداول و مرسوم رفتار و آداب سخن
قواعد و اصول قدیم معاملات بازرگانى
قوام
قوانین
قوانین حقوقى سخت و بى رحمانه
قوانین موضوعه
قوبا
قوباء اصفر
قوت
قوت دادن
قوت دادن تشجیع کردن
قوت دهنده
قوت قلب
قوت قلب دادن
قوت لایموت
قوت گیرى
قورباغه
قورباغه اى
قورباغه درختى
قورباغه گرفتن
قورت
قورت دادن
قورت دهنده
قورخانه
قورى
قورى چاى
قوز
قوز کردن
قوز کرده
قوز یا خمیدگى اندک
قوزدار
قوزه پنبه
قوزى
قوزک
قوزک پا
قوزک پا یا پس زانوى چهار پایان
قوزکن
قوس
قوس اتکاء
قوس افقى در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتى
قوس داخلى
قوس داخلى طاق
قوس درونى
قوس قزح
قوس قزحى
قوس مانند
قوس و فرو رفتگى ستون فقرات
قوس و قزح
قوسى
قوسى شکل
قوش
قوش آشیانى
قوش باز
قوش تیز پر
قوش دست طولک
قوش قزل
قوش نر
قوش چاردانگ
قوش کوچک اروپایى
قوطى
قوطى ادویه
قوطى انفیه
قوطى حب دارو و غیره
قوطى حلبى
قوطى عطر پاش
قوطى محتوى گرد خوشبو
قوطى کنسرو
قوطى کوچکى براى یادگارهاى خیلى کوچک که به گردن مى اویزند
قوقاول بزرگ صحرایى جنوب آسیا
قول
قول دادن
قول دهنده
قول شرف
قول شرف داده
قول مردانه
قولاج اندازه گرفتن
قولان
قولنج
قولنج الیاوسى
قولنجى
قولون
قوم
قوم اسرائیل
قوم جاد
قوم صرب از نژاد اسلاو
قوم مدار
قوم نگارى
قوم و خویش
قوم و خویش سببى
قوم و خویشان
قوم و خویشى
قوم و خویشى با یکدیگر
قوم پاتان
قومى
قونیه
قوه
قوه ابتکار
قوه ادراک
قوه ادراک شخص خوش فکر و با قریحه
قوه اسب
قوه انبساط
قوه باء
قوه تشخیص
قوه تعقل
قوه جاذبه
قوه جاذبه مرکز
قوه جبرى
قوه خوددارى
قوه درک
قوه دید
قوه ذهنى
قوه شعریه
قوه فعلیه
قوه قضائیه
قوه قهریه
قوه ماسکه
قوه محرکه مولد برق
قوه مخیله
قوه مردى
قوه مرکز جویى
قوه مشاهده
قوه مقننه
قوه ناطقه
قوه ى ادراک
قوه چهارم
قوه کشش
قوه گریز از مرکز
قوه یابى
قوى
قوى بنیه
قوى بودن
قوى دل
قوى شدن صدا به طور تدریجى
قوى شمالى
قوى هیکل
قوى و زیبا
قوى و واضح
قوى کردن
قوچ
قوچ اخته
قوچ کوهى
قوچران
قویاً
قویترین هجاى سطر
قویدل
قى
قى آور
قى پى درپى
قى چشم
قى کردن
قى گرفته
قپان
قپان سکوب دار
قپاندار
قپه
قیاس
قیاس بمکان
قیاس شونده
قیاس ضد و نقیض
قیاس مشترکى که در صغرى و کبرى صدق کند
قیاس منطقى
قیاس منطقى کردن
قیاس نادرست
قیاس و استدلال کننده
قیاس پذیر
قیاس کردن
قیاس کل از جزء
قیاسوند
قیاسى
قیاسى به رقمى
قیافه
قیافه بى تفاوت
قیافه خشک و بى روح
قیافه خشک و بى روح داشتن
قیافه شناسى
قیافه ظاهرى به خود دادن
قیافه مرده
قیافه ناگویا
قیافه گرفتن
قیافه گرفته و خشک
قیافه گیر
قیافه گیرى براى عکسبردارى
قیام
قیام بر ضد انقلاب
قیام عیسى از مردگان
قیام فورى و ناگهانى
قیام کردن
قید
قید نشده
قید هم ظرفیت
قید کردن
قیدى
قیر
قیر اندود سازى
قیر خیابان
قیر زدن
قیر طبیعى
قیر مالیدن به
قیر معدنى
قیر چوب
قیراط
قیراندود
قیراندود کردن
قیردار
قیرنفتى
قیروار
قیرى
قیرگون
قیش
قیش چرمى
قیصر
قیصر گرایى
قیصرى
قیطارزن
قیطان
قیطان ابریشمى
قیطان کتانى
قیطانى
قیطس
قیف
قیف مانند
قیفى
قیفى شکل
قیقاوس
قیل و قال
قیلوس
قیلوس وار
قیلوله
قیم
قیم زن
قیم نامه
قیمت
قیمت اسمى
قیمت اضافى
قیمت الوار قبل از قطع از درخت
قیمت تمام شده محصول
قیمت جنسى یا کالایى را به سطح اولیه پایین آوردن
قیمت خریدرا معلوم کردن
قیمت داشتن
قیمت فاکتور
قیمت مناسب براى خریدار و فروشنده
قیمت واقعى سهم که روى آن نوشته شده
قیمت کردن
قیمت گذار
قیمت گذاشتن
قیمتى
قیمه
قیمه آمیخته با کشمش
قیمه شده
قیمه کردن
قیمومت
قیمومتى
قیمومیت
قیه
قیود
قیچاق
قیچى
قیچى آهن برى
قیچى باغبانى
قیچى شده
قیچى ویژه چیدن مو یا گیاه
قیچى کردن
قیچى کننده
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات