دیکشنری و ترجمه آنلاین کلمات
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی
خرید ارز دیجیتال
ترجمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی | ترجمه لغات تخصصی و تلفظ لغات انگلیسی
لیست کلمات حرف آ در زبان انگلیسی و دیکشنری
آئورت
آئین
آئین احتراز از جنگ
آئین بدرود و دعاى خیر
آئین تازه اى ابتکار کردن
آئین تدفین
آئین تشریفات
آئین تعمید مسیحیان
آئین تفسیر کتاب مقدس
آئین توبه و بخشش
آئین جاکوبین ها
آئین دادرسى
آئین دینى
آئین رسمى
آئین رهبانیت
آئین عشاء ربانى
آئین عشاى ربانى
آئین عشاى ربانى مسیحیان
آئین غسل تعمید و نامگذارى
آئین محلى
آئین مذهبى سیاه پوستان آفریقایى که شامل طلسم و جادو مى باشد
آئین معاشرت
آئین نامه
آئین نماز
آئین نگاه داشتن
آئین و تشریفات نشان هاى خانوادگى
آئین و مراسم
آئین پاک دینان مسیحخى
آئین پرستش
آئین کفار
آئینه
آئینه عینک
آئینه قدى
آب
آب آسیاب
آب آهک
آب آورد
آب آوردن
آب آورده
آب از دهان تراوش شدن
آب افتادن دهان
آب انبار
آب اکسیژنه
آب باران
آب باز
آب بازى
آب برد
آب بردگى
آب بند
آب بندى کردن
آب بیضه
آب بین
آب بینى
آب بینى را با صدا بالا کشیدن
آب بینى را بالا کشیدن
آب ترش میوه نرسیده
آب تره
آب ته دیگ پس از پختن سبزیجات در آن
آب ته کشتى
آب جارى در قسمت کم عمق رود
آب جراحت
آب جزر و مد که بخشکى مى رسد
آب جوش ریختن روى
آب حیات
آب خالص
آب خشک کن
آب خط
آب خن
آب خوردن مثل اردک
آب خورش
آب خون
آب دادن
آب دادنى
آب دارى
آب در سر
آب درمان
آب درمانى
آب دریا
آب دزدک
آب دهان
آب دهان جارى ساختن
آب دهان روان ساختن
آب دهان زدن به
آب دهان پرتاب کردن
آب دوست
آب را با فشار ریختن
آب را به صورت فواره بیرون دادن
آب راکد
آب رفتن
آب رفتگى
آب رنگ
آب رنگ زدن
آب رو
آب رودار کردن
آب رودخانه بزرخ
آب زدن
آب زلال
آب زه کشى
آب زیر کاه
آب زیرکاه
آب زیپو
آب ساحلى
آب ساکن
آب سبز
آب سنج
آب سیاه
آب سیب
آب سیب ترش
آب شدن
آب شدنى
آب شده
آب شسته
آب شور
آب شونده
آب شکن
آب صابون
آب صاف کردن
آب طلا کارى
آب ظرف شویى
آب فلز دادن
آب فلزى
آب فلزى دادن
آب فولاد دادن
آب قلیایى
آب لبریز شده
آب لیز
آب مانند
آب مروارید
آب معدنى
آب مقطر
آب میوه
آب میوه گرفتن
آب میوه گیر
آب نبات
آب نبات شامل شکر زرد و شیره
آب نبات فرنگى
آب نبات مکیدنى
آب نبات چوبدار
آب نبات چوبى
آب نبات یا شیرینى که در سر چوب نصب شده و بچه ها آن را مى مکند
آب نشدنى
آب نشو
آب نقره
آب نما
آب نمک
آب نمک که سرکه و شراب و ادویه به آن زده و گوشت ماهى را در آن مى خوابانند
آب نیکل دادن
آب هاى زیر زمینى
آب هاى ساحلى
آب و انگبین
آب و تاب
آب و تاب زیاد دادن
آب و عسل
آب و هوا
آب و هوا شناسى
آب ورشو
آب پاش
آب پاشى و آب افشانى
آب پاشى کردن
آب پاشیدن به
آب پخشان
آب پران
آب پرتقال
آب پز کردن
آب پنیر
آب چیزى را گرفتن
آب ژاول
آب کافت
آب کردن
آب کره
آب کشیدن از
آب کنار
آب کوپیل آمریکایى
آب گذر
آب گرایى
آب گرایى یا هیدروتربیسم
آب گرفتن از
آب گرم کن
آب گریزى
آب گوشت تنگاب
آب یاب
آبا
آباء و اجدادى
آباد
آباد سازى
آباد شدن
آباد کردن
آبادى یا مرغزار میان کویر
آباژور
آباژور زمینى
آبتنى
آبتنى کردن
آبجو
آبجو آبکى و ارزان
آبجو انگلیسى
آبجو بد و کم مایه
آبجو تازه انگلیسى
آبجو داراى ادویه معطر
آبجو دیر رس
آبجو ساختن
آبجو ساخته شده
آبجو سازى
آبجو فروشى
آبجو نارس
آبجو نوشیدن
آبجو و اغذیه فروشى
آبجو پست و کم الکل
آبجو کم الکل
آبجو کم الکل روسى
آبجو یا شراب مخلوط با ادویه و شکر
آبجودار
آبجوساز
آبجوى قوى
آبخست
آبخورى
آبخورى بزرگ
آبخیز
آبدار
آبدار خانه
آبدارباشى
آبدارخانه
آبدان
آبدانک
آبدانک دار کردن
آبدره
آبدزدک
آبدست
آبدستان
آبده
آبدوغ
آبدیده کردن
آبراه
آبراه ساختن
آبراه سازى
آبراه سوئز
آبراه عریض
آبراه مانند
آبراهک
آبرفت
آبرفتى
آبرو
آبرو ریزى
آبرومند
آبریز
آبریز مستراح را باز کردن
آبریزش از عقب بینى
آبریزگاه همگانى
آبزى
آبزیدان
آبزیگاه
آبستن
آبستن بودن
آبستن سازى
آبستن شدن
آبستن نشدنى
آبستن کردن
آبستن کننده
آبستنى
آبستنى در دوره باردارى
آبستنى کاذب
آبسته
آبسه
آبسوار
آبشار
آبشار بزرگ
آبشار کوچک
آبشار یخى
آبشارى
آبشتن
آبشخور
آبشور گراى
آبشیب
آبغوره
آبفشان
آبفشانسنگ
آبله
آبله اى
آبله دار
آبله دار شدن
آبله دار کردن یا شدن
آبله فرنگى
آبله مرغان
آبله مرغانى
آبله کوبى
آبله کوچک
آبله گاوى
آبله گون کردن
آبلیمو
آبنوس
آبنوسى رنگ کردن
آبنوسى کردن چوب
آبه
آبها و اقیانوس هاى کره زمین
آبوا
آبونمان
آبونه
آبونه شدن
آبى
آبى تیره
آبى سیر
آبى فام
آبى متمایل به سیاه
آبچرا
آبچلیک
آبچلیک باتلاقى آمریکا
آبچین
آبکار فلزات
آبکارى فلزى
آبکارى فلزى کردن
آبکارى کردن
آبکند
آبکى
آبکى کردن
آبگذر
آبگرم کن
آبگند
آبگوشت
آبگوشت بامیه
آبگوشت سبزیجات بریده شده
آبگوشت غلیظ
آبگوشت غلیظ گوجه فرنگى
آبگوشت پز
آبگون هوا
آبگون پذیرى
آبگون کردن
آبگونساز
آبگونسازى
آبگونه
آبگونه اسیدى که براى تثبیت عکس و فیلم به کار مى رود
آبگونه سازى
آبگونه یا ماده یک جنس یا یک جور شده
آبگونگر
آبگونگى
آبگیر
آبگیر مانند
آبگینه
آبیارى
آبیارى کردن
آتش
آتش افروز
آتش افروز جنگ
آتش افروزنه
آتش بازى
آتش بازى کوچک
آتش بازى گردبادى
آتش بزرگ
آتش بینى
آتش خطر
آتش دار
آتش زا
آتش زدن
آتش زنه
آتش زنى
آتش سریع و پر زور
آتش سوزى بزرگ
آتش سوزى همگانى
آتش علامت
آتش فشان کردن
آتش فشانى
آتش مرده سوزانى
آتش مزاج
آتش منقل یا اجاق
آتش نشانى
آتش پاره
آتش پاش
آتش پرست
آتش پى درپى
آتش کردن
آتش گرفتن
آتش گلوله متقابل
آتش گیرانک
آتش گیرى
آتشبار
آتشبار متقاطع
آتشبازى جرقه دار
آتشخان
آتشدان
آتشزنه
آتشفشان
آتشفشان شناسى
آتشفشانى
آتشى
آتشى مزاج
آتشى کردن
آتشى که پاسدار یا نگهبان روشن مى کند
آتشپاره
آتشک
آتشکافت
آتشگاه
آتشگیر
آتشگیرى
آتشین
آتل
آتلیه
آتیه
آثار
آثار ادبى
آثار ادبى دیگران را سرقت کردن
آثار ادبى یا هنرى
آثار دانش بشرى
آثار دوره جوانى
آثار مخروبه
آثار مقدس
آثار هنرى و تاریخى را ویران کردن
آثار هنرى و تفوق سیاسى نواحى مجاور این ناحیه
آثار وراثت
آثار چیزى را از بین بردن
آجر
آجر فرش
آجر لعابى
آجر موزائیک
آجر نبش
آجر نسوز
آجر پز
آجر چوبى کف اتاق
آجر کاشى
آجر کاشى ناودانى مخصوص بام
آجر گرفتن
آجر گوشه گرد
آجرفرش کردن
آجرنما
آجرى
آجرپز
آجرپزخانه
آجرچین
آجرکارى
آجل
آجلا
آجودان
آجودان مخصوص
آجودانى
آجیل
آجیل سوخته
آجیل گرد آوردن
آخ
آخال
آختن
آخر
آخر از همه آن که
آخر خرمن
آخر خط راه آهن یا هواپیما
آخر هفته
آخرت
آخرت شناسى
آخرتى
آخرى
آخرین
آخرین امتیاز براى بردن مسابقه
آخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش به روى صحنه مى آیند
آخرین حرف الفباى یونانى
آخرین شام حضرت عیسى با حواریون خود
آخرین شب ماه اکتبر
آخرین شماره
آخرین قسمت
آخرین مرحله تقسیم غیر مستقیم سلولى
آخرین مرحله دگردیسى حشره که به صورت کامل و بالغ در مى آید
آخرین نقطه
آخرین نقطه شمالى مسکون دنیا
آخرین وسایل بازمانده را فروختن
آخرین پریشانى
آخرین پناه
آخرین پیشنهاد
آخرین چاره
آخشیج
آخور
آخور یا علفدان
آخورک
آخوند
آخوندبازى
آخوندک
آداب
آداب دان
آداب دانى
آداب نماز
آداب و خصوصیات اسکاتلندى
آداب و رسوم
آداب و رسوم فرانسویها را داشتن
آداب و رسوم یهودى را پذیرفتن
آداب و سنن ترکى
آداب یونانى
آدامس
آدامس بادکنکى
آدرس
آدرس دار
آدم
آدم آب زیرکاه
آدم آواره و ولگرد
آدم ابله
آدم ابن الوقت
آدم ابولبشر
آدم اجیر
آدم احمق
آدم احمق و ابله
آدم احمق و رذل
آدم احمق و نادان
آدم احمق و کودن
آدم ارزان خر
آدم اصلاح کرده
آدم افراطى
آدم افسار گسیخته
آدم افسرده
آدم امل
آدم انگل
آدم با انضباط و سخت گیر
آدم با تربیت
آدم با سابقه و مجرب
آدم با وقار
آدم باذوق
آدم بازیگوش و خطرناک
آدم بانفوذ و پولدار
آدم باهوش
آدم بد باطن و خوش ظاهر
آدم بد دهان
آدم بد دهان و فحاش
آدم بد رفتاریا پست
آدم بد شانس
آدم بد نیت
آدم بدبین
آدم بدخو
آدم بددهن و ماجراجو
آدم بدنام
آدم برجسته
آدم برفى
آدم بزدل و پست
آدم بسیار خوب
آدم بسیار شریر
آدم بسیار قد کوتاه
آدم بطیى و کندرو
آدم بلند پرواز
آدم بلند پرواز درسیاست
آدم بله بله گو
آدم به
آدم بوالهوس
آدم بى اراده
آدم بى اهمیت
آدم بى باک
آدم بى بصیرت
آدم بى بند و بار
آدم بى تجربه
آدم بى تربیت
آدم بى دست و پا
آدم بى دین
آدم بى سرپرست
آدم بى شرف
آدم بى شعور و کم عقل
آدم بى شعور و کودن یا شهوانى
آدم بى عرضه
آدم بى عرضه و فقیر
آدم بى عقل و بیشعور
آدم بى فرهنگ و بى ذوق و مادى
آدم بى معنى
آدم بى وجود
آدم بى پروا
آدم بى پروا و بى ملاحظه
آدم بى پروا و وحشى
آدم بى کاره و بى کفایت
آدم بى کله
آدم بیشرم
آدم بیمزه
آدم بیوفا
آدم بیکار
آدم بیکار و تنبل
آدم بیکاره
آدم بیکاره و مهمل
آدم بیگناه
آدم تازه بالغ
آدم تازه وارد
آدم تازه کار
آدم تبعیدى
آدم تردست
آدم ترسو
آدم ترسو و بى اثر
آدم ترشرو
آدم تن لش
آدم تنبل
آدم تند و بى پروا
آدم تنه لش
آدم تنومند و بدقواره
آدم تنگ چشم
آدم توخالى
آدم تودار
آدم جبون و سرگردان
آدم جرب دار
آدم جسور
آدم جسور و بى ادب
آدم جلف
آدم جلف و خود ساز
آدم جنگلى
آدم جهنمى
آدم جوکى
آدم حریص و کثیف
آدم حساس و بى اراده و سست عنصر
آدم حقه باز
آدم حقیر و بى اهمیت
آدم حواس پرت
آدم خائن و بدنهاد
آدم خارق العاده و صاحب کرامت
آدم خام دست
آدم خام دست و بى تجربه
آدم خام یا ناشى
آدم خانه به دوش
آدم خانه نشین یا علاقمند به خانه
آدم خبیث
آدم خرافاتى
آدم خرد
آدم خرده گیر
آدم خرف و بى هوش
آدم خرفت و کودن
آدم خسیس
آدم خسیس و لئیم
آدم خسیس و پست
آدم خشن
آدم خشن و زمخت
آدم خطاکار یا مجرم
آدم خواب آلود
آدم خوار
آدم خوارى
آدم خوب
آدم خود فروش و خودنما
آدم خودساز
آدم خودساز و جلف
آدم خودنما
آدم خوش خوراک
آدم خوش ذوق
آدم خوش ظاهر و توخالى
آدم خوش لباس و شیک
آدم خوش نیت ولى احمق و بى عرضه
آدم خوش گذران و عیاش
آدم خونریز
آدم خپل
آدم خپله
آدم خپله و سنگین
آدم خپله و لافزن
آدم خیال باف
آدم خیال پرست
آدم خیالى
آدم خیالى و خنده آور
آدم خیالپرست و بیکاره و تنبل
آدم خیالپرور
آدم خیلى شیک
آدم خیلى متجدد
آدم خیلى مضر و خطرناک
آدم در به در
آدم درستگار
آدم درنده خو
آدم درنده خو یا خائن
آدم دریا ندیده
آدم دزد
آدم دزدى
آدم دزدى کردن
آدم دزدیدن
آدم دست سنگین
آدم دعوایى
آدم دعوایى و پر هیاهو و غره
آدم دغل
آدم دغل و کلاهبردار
آدم دل زنده و شاداب
آدم دلیر و با انضباط
آدم دمدمى
آدم دمدمى مزاج
آدم دندان گرد
آدم دنیا پرست
آدم دهاتى
آدم دو رو
آدم دودل
آدم دورو
آدم دورگه
آدم دون و پستى که از خطر مى گریزد
آدم دیوانه
آدم راست دست
آدم ربا
آدم رذل
آدم رنگ پریده
آدم رنگ کور
آدم روده دراز
آدم ریاکار
آدم زانى
آدم زبان باز
آدم زحمتکش
آدم زرنگ
آدم زشت
آدم زشت و نتراشیده نخراشیده
آدم زودباور
آدم زیر دست
آدم زیرک ولى بى مسلک
آدم ساختگى
آدم ساده
آدم ساده لوح
آدم ساده لوح و رک و راست
آدم ساده لوح و زود باور
آدم ساده و احمق
آدم ساده و زود باور
آدم ساده و مطیع
آدم ساکت و گیج
آدم سبزه یا گندم گون
آدم سبک
آدم سبک مغز و کم عقل
آدم ستیزه جو
آدم سرطاس
آدم سرقت کردن
آدم سست و بى حال
آدم سفید مو و چشم سرخ
آدم سفیه و احمق
آدم سمج و مزاحم
آدم سیار
آدم شارلاتان
آدم شب زنده دار
آدم شتابکار
آدم شلخته
آدم شهوانى
آدم شوخ
آدم شوخ و خوش مشرب
آدم شوخ و مهربان
آدم شکاک دردین و عقاید مذهبى
آدم شکم گنده
آدم شیک پوش
آدم صدساله
آدم ضعیف و سست عنصر
آدم طاس
آدم طبقه سوم
آدم طفره رو
آدم ظرفیت دار
آدم عاطل و باطل
آدم عامى و پست
آدم عجول
آدم عجیب
آدم عجیب غریب
آدم عجیب و غریب
آدم عجیب و منزوى
آدم عصبانى
آدم عقب مانده
آدم عقب مانده و کهنه پرست
آدم عوام
آدم عوام فریب
آدم غریب
آدم غصه خور و ناراحت
آدم غول آسا
آدم غول پیکر
آدم غیر قابل اطمینان
آدم فاسد
آدم فاسد و هرزه
آدم فتنه انگیز
آدم فتنه جو
آدم فرومایه
آدم فضل فروش
آدم فضول
آدم فضول و خاله وارس
آدم فلک زده
آدم فهمیده
آدم قانع نشونده
آدم قاچاق و قمارباز
آدم قدکوتاه
آدم قدیمى
آدم قدیمى مسلک
آدم قطع کننده
آدم قلابى
آدم قوزپشت
آدم لات و بى پول
آدم لاشخور و پست
آدم لاغر
آدم لاغر و نحیف
آدم لاف زن
آدم لافزن
آدم لجوج و کینه توز
آدم لوده و مسخره
آدم ماشینى
آدم ماهر در بازى
آدم مبادى آداب
آدم مبتلا به درد مفاصل
آدم متعارفى
آدم متعصب و سخت گیر
آدم متعصب یا هواخواه
آدم متعفن و پست
آدم متقلب
آدم متقلب و فریبنده
آدم متلون المزاج و دمدمى
آدم متملق و مرموز
آدم متنفذ
آدم متنفذ و متمول
آدم متکبر
آدم محافظه کار و بى خاصیت
آدم محبوب
آدم محجوب
آدم مرتجع
آدم مردم آزار
آدم مریض و فقیر
آدم مزاحم و غیر قابل تحمل
آدم مزدور
آدم مزور و لاف زدن
آدم مست
آدم مست و تلوتلو خور
آدم مستحق اعدام
آدم مسرور
آدم مصنوعى
آدم مصنوعى و خود کار
آدم مضحک
آدم معتاد به مشروب
آدم معتدل و میانه رو
آدم مفت خور یا ولگرد
آدم مفتخوار
آدم ممسک
آدم مناع الخیر
آدم منفور
آدم مهم
آدم مهم و مغرور
آدم مهمل
آدم مو شکاف
آدم موحش
آدم موش صفت
آدم مکانیکى
آدم میانه رو
آدم نادان
آدم نادان و نفهم
آدم نادان و کند ذهن
آدم نادان و کودن
آدم ناراحت
آدم ناروزن
آدم ناز پرورده
آدم ناسازگار
آدم ناشى
آدم ناشى و خام دست
آدم ناطق
آدم ناقلا
آدم نالایق
آدم نامرتب
آدم نامرتب و کثیف
آدم نزدیک بین
آدم نعش کش
آدم نفرت انگیز
آدم نق نقى و خرده گیر
آدم نود ساله
آدم نورانى
آدم نیک اندیش
آدم نیکخواه
آدم هرزه
آدم هشیار
آدم همه کاره
آدم والا مقام
آدم وحشى یا بربرى
آدم وراج
آدم ولخرج
آدم ولگرد
آدم ولگرد و آواره
آدم پا چنبرى
آدم پدر و مادر دار
آدم پر خور
آدم پر سر و صدا
آدم پر سر و صدا و جیغ و داد کن
آدم پر سرو صدا
آدم پرحرف
آدم پرحرف و یاوه گو
آدم پرهیز کار
آدم پریشان حواس
آدم پریشان فکر
آدم پست
آدم پست فطرت
آدم پست و حقیر
آدم پست و خسیس
آدم پست و رذل
آدم پفکى
آدم پوست کلفت و بى رگ
آدم پوشالى یا کاهى
آدم پولکى
آدم پیرو
آدم چاخان
آدم چاپلوس
آدم چرب زبان
آدم چرند
آدم چپ دست
آدم ژنده پوش
آدم ژولیده
آدم ژولیده و شوریده
آدم ژولیده و ناهنجار
آدم کار کشته که چهار سال در نیروى دریایى کار کرده باشد
آدم کثیف
آدم کثیف و بى سر و پا
آدم کثیف و ژولیده
آدم کش
آدم کشى
آدم کلاش
آدم کله خر
آدم کله خشک
آدم کله خشک و احمق
آدم کله گنده
آدم کم جثه یا کوچولو
آدم کمرو
آدم کناره گیر
آدم کنجکاو
آدم کند
آدم کند دست
آدم کند و تنبل
آدم کندرو
آدم که بدشانسى مى آورد
آدم کهن سال
آدم کهنه پرست
آدم کهنه پرست یا محافظه کار
آدم کهنه کار
آدم کوتاه قد
آدم کوتوله
آدم کودن
آدم کودن و احمق
آدم کودن و سرسخت
آدم کور ذهن
آدم کور رنگ
آدم کوچک یابى اهمیت
آدم کوژپشت
آدم گاو صفت
آدم گردن فراز
آدم گمنام
آدم گوش بر
آدم گول خور
آدم گیج
آدم گیج و بى فکر
آدم یا قایق مخصوص حمل مشروبات قاچاق
آدم یا چیز بشکه مانند
آدم یا چیز بلند قد
آدم یا چیز بى اهمیت
آدم یکساله
آدمخوارى
آدمخوارى کردن
آدمخورانه
آدمشکش
آدمى
آدمى که از این میخانه به آن میخانه برود
آدمى که امید بهبودى برایش نیست
آدمى که ایجاد وحشت بى مورد کند
آدمى که با نگاه به اعضا ى تناسلى و اعضاى برهنه اطفاء شهوت کند
آدمى که به شکل گرگ در آمده باشد
آدمى که خود را دانا پندارد
آدمى که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
آدمى که قالبا بنمایش مى رود
آدمک
آدمک برفى
آدمک سرخرمن
آدمکش
آدمکش سریع العمل در میان جماعت اوباش
آدمکش مزدور
آدمکشى
آدمکشى کردن
آدمیت
آدمیکه با دوربین کار مى کند
آدمیکه ساده و بى تجمل زندگى مى کند
آدونیس
آدینه
آذر برق
آذر سنج
آذربایجان
آذرخش
آذرخش زدن
آذرسنجى
آذرگون
آذرین
آذرین مثل سنگ خارا
آذریون
آذوقه
آذوقه رسان
آذوقه رساندن
آذوقه رسانى
آذین بستن با گل
آذین بندى
آذین کردن
آذینى
آذینگر
آراستن
آراسته
آراسته به برگ غار
آراسته و مرتب
آراستگى
آراستگى فراوان
آرام
آرام بنوازید
آرام شدن
آرام شده
آرام نشدنى
آرام و متناسب با الحان پى در پى
آرام کردن
آرام کرده
آرام کننده
آرام کننده ى سرفه
آرامتر
آرامش
آرامش بخش
آرامش دادن
آرامش طلب
آرامش طلبى
آرامش گرایى
آرامى
آرامى بخش
آرامگاه
آرامگاه بزرگ
آرامگاهى
آرایش
آرایش برگ و غنچه
آرایش برگى
آرایش ته فصل کتاب و غیره
آرایش حلقوى
آرایش خوشه اى
آرایش دادن
آرایش درختى
آرایش دم اسبى گیسو
آرایش دهنده
آرایش راه راه
آرایش زنانه
آرایش سر
آرایش سنتورى
آرایش شش گوش خانه خانه کردن
آرایش شیارى
آرایش عجیب و غریب
آرایش عربى
آرایش قشون
آرایش مو
آرایش موى زنان به فرم مخصوصى
آرایش نگینى یا تسمه اى
آرایش پنج تایى گل یا برگ گیاه
آرایش چهار پرده اى
آرایش کردن
آرایش گیسو به صورت گوجه فرنگى
آرایشى
آرایشگاه
آرایشگر
آرایشگر زنانه
آرایشگر مو
آرایشگرى
آرایه
آرایه انباره
آرایه خطى
آرد
آرد بلغور
آرد جو دوسر
آرد خشن
آرد ذرت
آرد سازى
آرد مانیوک
آرد نرم
آرد نشاسته مانیوک
آرد کردن
آرد کردن جو خیسانده
آرد گندم
آرد گندم سبوس دار
آردبیز
آرددار
آردنما
آردوارک
آردى
آرزو
آرزو داشتن
آرزو کردن
آرزو کننده
آرزومند
آرزومند بودن
آرزومند چیزى بودن
آرزومندانه
آرزومندى
آرزوى اجابت دعا
آرزوى اساسى و ضرورى
آرزوى زیاد
آرزوى چیزى را داشتن
آرزویى
آرش
آرشه ویولون
آرشیو
آرم
آرمان
آرمان گرا
آرمان گراى
آرمان گرایى
آرمانى
آرمیدن
آرمیچر
آرن
آرنج
آرنگ
آره راستى
آرواره
آرواره اى
آرواره زیرین
آرواره زیرین پرنده
آرواره پایین
آروغ
آروغ زدن
آروین
آرى
آرژانتین
آرگون
آریایى
آریایى نژادان قفقاز مرکزى
آز
آزاد
آزاد از بند خرافات
آزاد از قید عشق
آزاد از قیود فکرى
آزاد از قیود و رسوم
آزاد بودن
آزاد زاده
آزاد زندگى کردن
آزاد سازنده نفس خود
آزاد سازى
آزاد شدن هموگلوبین از گویچه سرخ
آزاد فکر
آزاد ماهى دودى
آزاد نشدنى
آزاد کردن
آزاد کننده
آزاد کننده نیرو
آزادانه انتقاد کردن
آزادانه بیان کردن
آزادمنش
آزادمنشى
آزاده
آزاده شهوانى
آزادى
آزادى اجتماعى
آزادى اراده
آزادى بخش
آزادى بخشیدن
آزادى برده
آزادى به قید التزام
آزادى بیش از حد دادن
آزادى خواه
آزادى در تصمیم
آزادى زندانیان و اسرا به قید قول شرف
آزادى عمل
آزادى عمل و بیان
آزادى فکر
آزادى کسى یا چیزى را خریدن
آزادگى
آزادیخواه کردن
آزار
آزار دادن
آزار دهنده
آزار دیده
آزار رسان
آزار رساندن
آزار رسانیدن
آزار و کشتار همگانى
آزار کردن
آزارنده
آزخ
آزخ دار
آزخى
آزردن
آزرده
آزرده شدن
آزرده کردن
آزردگى
آزرم
آزمایش
آزمایش آمادگى وسایط نقلیه
آزمایش استحکام تار ابریشم
آزمایش اشباعى
آزمایش برنامه
آزمایش حسن رفتار و آزمایش صلاحیت
آزمایش خودکار
آزمایش درجه استعداد
آزمایش درجه حساسیت شخص نسبت به میکرب سل
آزمایش درستى و نادرستى چیزى
آزمایش سخت
آزمایش سرم خون براى تشخیص وجود میکروب سیفیلیس در بدن
آزمایش فورى
آزمایش قبلى
آزمایش مجدد
آزمایش میکروسکپى بافت زنده
آزمایش نیرو
آزمایش هنرپیشه
آزمایش هواپیما براى پرواز
آزمایش هوش
آزمایش و خطا
آزمایش پرواز کردن
آزمایش کردن
آزمایش کردنى
آزمایش کننده
آزمایش یا نوشیدن قبلى
آزمایشى
آزمایشگاه
آزماینده
آزمایه
آزمند
آزمندى
آزمودن
آزمودن کردن
آزمودنى
آزموده
آزموده شده
آزمودگى
آزمون
آزمون براى گزیدن نامزد مسابقات یا نمایش و غیره
آزمون برگ
آزمون تشخیصى
آزمون حیات
آزمون سیستم
آزمون مرزى
آزمون مقدماتى
آزمون وارسى
آزمون پایکار
آزمون پذیر
آزمون پذیرش
آزمون پویا
آزمون کردن
آزمون کننده
آزمونگاه
آزمونگر
آس
آس برى صغیر
آسان
آسان تر کردن
آسان رفتن
آسان و بى دردسر
آسان کردن
آسان گذار
آسان گذران
آسان گیر
آسان گیرى
آسانسور
آسانسورچى
آسانى
آسایش
آسایش خاطر
آسایش دادن
آسایش فکرى
آسایشگاه
آسایشگاه بیماران فقیر و جذامى
آسایشگاه سالمندان
آسایشگاه پیران
آستانه
آستانه احساس
آستانه اى
آستانه در
آستانه مانند
آستر
آستر برنجى یا فلزى
آستر دوزى
آستر نو انداختن
آستر کارى
آستر کردن
آستر گذاشتن
آستردوز
آسترى
آستین
آستین زدن به
آستین کوتاه زنانه
آستین گشاد و آویخته
آسم
آسمان
آسمان جل
آسمان خراش
آسمان دره
آسمان دهم
آسمان شناسى
آسمان صاف
آسمان غرش
آسمان غرش کردن
آسمان نگارى
آسمان نیلگون
آسمان وار
آسمانسنجى
آسمانه
آسمانى
آسمانى کردن
آسمى
آسه
آسودن
آسوده
آسوده نگذاشتن
آسوده کردن
آسودگى
آسپرین
آسکاریس
آسیا
آسیاب
آسیاب آبى
آسیاب بادى
آسیاب دستى
آسیاب ساز
آسیاب سنگ کوبى
آسیاب شدن
آسیاب غلات
آسیاب کردن
آسیاب کننده
آسیابان
آسیاى صغیر
آسیایى
آسیب
آسیب آور
آسیب رسان
آسیب رساندن
آسیب زدن
آسیب زدن به
آسیب شناس
آسیب شناسى
آسیب ناپذیر
آسیب ناپذیرى
آسیب پذیر
آسیب پذیرى
آسیمه کردن
آسیمگى
آش
آش اماج غلیظ
آش جو
آش درهم و بر هم
آش شله قلمکار
آشام یا جذب دوباره
آشامنده
آشامه
آشامید
آشامیدن
آشامیدنى
آشتفگى
آشتى
آشتى دادن
آشتى دهنده
آشتى ناپذیر
آشتى پذیر
آشتى کردن
آشتى کننده
آشغال
آشغال خاکروبه
آشغال خورى
آشغال دان
آشغال دانى
آشغال روى هم ریخته
آشغال سبزى
آشغال وار
آشغال پاشیدن
آشغال گوسفند در موقع پوست کنى
آشفتن
آشفته
آشفته بودن
آشفته خیال
آشفته و نامرتب
آشفته کردن
آشفتگى
آشفتگى فکرى موقتى
آشنا
آشنا ساختن
آشنا شدن
آشنا کردن
آشناسازى
آشنان دارو
آشنایان
آشنایى
آشنایى باصول فنى
آشنایى تصادفى
آشنایى کامل
آشوب
آشوب دل
آشوب طلب
آشوب طلبى
آشوب ناگهانى
آشوب و غوغا
آشوبناک کردن
آشوبگر
آشوبگرانه
آشور
آشوردن
آشوره
آشورى
آشپخانه اى
آشپز
آشپز ماهر
آشپز متصدى سرد خانه
آشپزخانه
آشپزخانه کشتى
آشپزخانه کوچک
آشپزى
آشکار
آشکار ساختن
آشکار سازى
آشکار شدن
آشکار نشده
آشکار کردن
آشکار کردن بسط دادن
آشکار کننده
آشکارا
آشکارا توهین کردن
آشکارا گفتن
آشکارسازى
آشکارى
آشکارگر
آشیان کردن
آشیان گرفتن
آشیان گیرى
آشیانه
آشیانه اى
آشیانه اى بودن
آشیانه اى کردن
آشیانه سازى
آشیانه هواپیما
آشیانه ى مرتفع
آشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
آغاریقون پر سوراخ
آغاز
آغاز تاریخ
آغاز شدن
آغاز شدن یا کردن
آغاز عمل
آغاز فصل جدید
آغاز نهادن
آغاز و فرجام
آغاز ویرانى
آغاز پرخاش
آغاز چند کلمه پیاپى با یک حرف متشابه الصورت
آغاز کار
آغاز کردن
آغاز کرده
آغازى
آغازى انگلى متحرک
آغازیان
آغازیان انگلى
آغازیان تک سلولى تاژک دار که گاهى جزء جلبک محسوبند
آغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
آغازیدن
آغشتن
آغشته
آغشته به خون
آغشته کردن با کلر
آغل
آغل آهو
آغل حیوانات گمشده و ضاله
آغل خوک
آغل گاو
آغل گاو یا حشم
آغل گوسفند
آغوز
آغوش
آفازى
آفت
آفت گیاهى
آفتاب
آفتاب خوردن
آفتاب رو
آفتاب زده
آفتاب زدگى
آفتاب سوخته کردن
آفتاب پخته
آفتاب گراى
آفتاب گرایى
آفتاب گردان
آفتاب گیر
آفتابه
آفتابه دزد
آفتابى
آفتابى کردن
آفتاپ پرستى
آفریدن
آفریده
آفریده نشده
آفریدگار
آفریقا
آفریقاى جنوبى
آفریقایى
آفرین
آفرین گفتن
آفرینش
آفریننده
آفرینندگى
آفند
آقا
آقا منش
آقا منشى
آقا وار
آقا پسر
آقاجان
آقاخرس
آقامنشانه
آقاى خودم
آقاى من
آقایان
آقایى
آقشقشه
آل
آلات
آلات تناسلى
آلات سنگى نتراشیده عصر حجر قدیم
آلات موسیقى بادى
آلات موسیقى ضربى
آلات و ادوات سنجش رطوبت هوا
آلاطوفان
آلاله
آلاله تکمه دار
آلاله خزنده
آلام رشدى
آلاچیق
آلاگزنه استرالیایى
آلایش
آلاینده
آلبالو
آلبانى
آلبوم
آلبومین
آلت
آلت استهزا
آلت افقى
آلت انعکاس
آلت بادنما
آلت بازى
آلت بریدن در جراحى
آلت تبدیل
آلت ترازگیرى
آلت تراش
آلت ترسیم بیضى
آلت تشنج و اضطراب
آلت تعدیل
آلت تعدیل گرما
آلت تغییر دهنده جهت برق
آلت تناسل
آلت تناسلى زن
آلت تناسلى مرد
آلت تنقیه قنات و مانند آن
آلت تولید الکتریسته ساکن به وسیله القا
آلت حفارى
آلت خامه گیرى
آلت درخت سوراخ کنى
آلت دست
آلت دست شدن
آلت ذکور
آلت ذکور حیوان
آلت رجولیت
آلت ریز نویسى
آلت زاویه یاب
آلت سرشیر گیرى
آلت سنجش فشار خون
آلت سنجش فواصل زمانى
آلت سنجش نیروى کشش و فشار گاز و بخار
آلت سنجش وزن ویژه مایعات
آلت سنجش گرماى زیاد
آلت سنجش گنجایش تنفس ریه
آلت سنگى مربوط به عصر حجر جدید
آلت سوزن نگهدار گرامافون
آلت شکنجه
آلت شیشه اى
آلت قطع کردن یا خرد کردن
آلت مادگى گل
آلت مخصوص سنجش درجه نفوذ اشعه مجهول
آلت مذکر بعضى از جانوران خزنده و کرمها
آلت مردى
آلت مقاوم در مقابل برق
آلت ملعبه سازى
آلت موسیقى
آلت موسیقى بادى
آلت موسیقى بادى شبیه بجعبه
آلت موسیقى شبیه سنتور
آلت موسیقى نواختن
آلت مکنده تولید کردن
آلت مکنده حشرات یا سخت پوستان
آلت مکنده گیاه انگلى
آلت مکیدن حشره
آلت میزان کردن جریان هوا
آلت مین جمع کن کشتى
آلت نرى گاو
آلت نشانه روى
آلت نم زدن
آلت نوسانى هر چیزى
آلت پرتاب تیر و زوبین و گلوله
آلت پیمایش قطر خورشید
آلت چسبنده
آلت کنگره سازى
آلت کوچک
آلترناتور
آلتى
آلتى براى دیدن اعماق دریا
آلتى که با آن زمین را گود کرده و تخم مى کارند
آلتى که جنبش حرکت وضعى زمین را نشان مى دهد
آلتى که گلوله پشم نریشته را روى آن نگاه داشته و پس از ریشتن به دور دوک مى پیچند
آلش
آلمان
آلمان گرایى
آلمانى
آلمانى شدن
آلمانى ماب کردن
آلمانى کردن
آلو
آلو بخارا
آلوبالو
آلودار
آلودن
آلوده
آلوده با دود
آلوده به تخم حشرات
آلوده دامن
آلوده سازى
آلوده شدن
آلوده و کثیف
آلوده کردن
آلوده کننده
آلودگر
آلودگى
آلودگى با تریشین یا کرم گوشت خوک
آلودگى بمیکرب
آلودگى به شپش
آلودگى به شپش یا شپشک
آلودگى به کرم هاى انگلى
آلودگى لوزه و حلق و گلو باسیل
آلوزرد
آلومینیم
آلومینیوم دار
آلونک
آلوى برقانى
آلوچه
آلوچه جنگلى
آلى
آلپاکا
آلپى
آلیاژ آهن دار
آلیاژ آهن و کربن
آلیاژ جیوه با چند فلز دیگرکه براى پر کردن دندان و آئینه سازى به کار مى رود
آلیاژ فلز مرکب
آلیاژى از طلا شبیه به پلاتین
آلیاژى از طلا و نقره یامس یا قلع و یا سایر فلزات کم ارزش
آلیاژى از مس و نیکل و تنگستن
آلیاژى مرکب از مس و روى و نیکل
آماتور
آماتوروار
آماج
آمادش
آماده
آماده اختراز
آماده ارائه دادن
آماده استفاده کردن
آماده انجام
آماده براى زمستان شدن
آماده به جنگ
آماده بودن
آماده تهییج
آماده جنگ
آماده جنگ شدن
آماده خدمت
آماده دریا
آماده رفتن
آماده زاد و ولد دوتایى با هم
آماده ساختن
آماده سازى
آماده شدن
آماده شورش
آماده و مجهز
آماده و مجهز کردن
آماده ى جنگ کردن
آماده ى حرکت
آماده ى پذیرایى
آماده پذیرش
آماده پذیرش حس
آماده پرداخت
آماده چاپ کردن
آماده کار کردن
آماده کردن
آمادها
آمادگى
آمادگى براى اختراع
آمادگى براى پذیرایى
آمادگى جهت یاد گرفتن
آمادگى رزمى
آمار
آمار حیاتى
آمار زاد و ولد و مرگ و میر
آمار شناس
آمار شناسى
آمار متوفیات
آمار مردم گیتى
آمار نگارى
آماره
آمارى
آمارگر
آمارگیر
آمارگیرى نفوس بشر
آماس
آماس آپاندیس
آماس استخوان
آماس ایلئون
آماس برون شامه قلب
آماس خشک ناى
آماس دار
آماس رو
آماس روده دراز
آماس سلول هاى خاردار بافت پوششى مالپیقى
آماس شامه ریه
آماس شریان
آماس ضمیمه روده
آماس غدد لفناوى
آماس غده هاى پستان
آماس قولون
آماس ماهیچه قلب
آماس مخ
آماس معده
آماس مغز و نخاع شوکى
آماس مفصل
آماس ملتحمه
آماس ناى
آماس نایژه
آماس نوک پستان
آماس و التهاب لثه دندان
آماس پاشام مغز
آماس پوست
آماس پوشش یا ضریع استخوان
آماس چشم
آماس کاسه زانو
آماس کبدى
آماس کردن
آماس کرده
آماس کننده
آماس کیسه هاى مفصلى
آماس گوش
آماس گیاهى یا حیوانى
آماس یا ورم مهره پشت
آماسى
آماسیده
آمایش
آمایش داده ها
آمایشى
آمایشگر
آمبولانس
آمد
آمد و رفت
آمد و شد
آمد و شد زیاد
آمد و شد کردن
آمدن
آمدن به
آمدن و رفتن
آمده
آمدگاه
آمر
آمرانه
آمرانه اظهار عقیده کردن
آمرزش
آمرزش گناه
آمرزیدن
آمریکا
آمریکایى
آمریکایى شدن
آمریکایى ماب کردن
آمریکیم
آمفى تئاتر
آمفیزم
آمه
آموختار
آموختارى
آموختن
آموختن به
آموختنى
آموخته
آموخته و معتاد
آموخته کردن
آموختگى
آمودریا
آموزاندن
آموزانه
آموزش
آموزش برنامه
آموزش سمعى و بصرى
آموزش و پرورش
آموزش و پرورش مختلط
آموزشى
آموزشکده
آموزشگاه
آموزشگاه اسب سوارى
آموزشگاه حرفه اى
آموزشگاه هنرهاى زیبا
آموزشگاهى
آموزشگاهى که زنان جوان را براى دخول درجامعه آماده و مهذب مى سازد
آموزشیار
آموزنده
آموزه
آموزگار
آموزگار زن
آموزگار علم فروش
آموزگار معانى بیان
آموزگارى
آموزگان
آموزگاه
آمونیاک
آمونیاکى
آمپر
آمپرسنج
آمپول
آمپول زدن
آمیب
آمیب انگل روده
آمیبى
آمیبى شکل
آمیختن
آمیختن مواد خارجى به شراب
آمیخته
آمیخته با ناز و تکبر
آمیختگى
آمیختگى جنسى
آمیزش
آمیزش از میان یا از پهنا
آمیزش جنسى
آمیزش نژادى کردن
آمیزش و به هم آمیختگى طبیعى قسمت هاى مختلف
آمیزش کردن
آمیزش کردن دو جنس مختلف با هم
آمیزش یافتن
آمیزشى
آمیزنده
آمیزه
آمین
آمین و متبارک باد
آن
آن به آن
آن جانور
آن دختر یا زن
آن زن را
آن سو
آن سوى
آن سوى کشتى که از باد در پناه است
آن طرف
آن طرف اشعه قرمز
آن طرف اقیانوس اطلس
آن طرف تر
آن طرف دریا
آن طرف ماوراء
آن قدر زیاد که
آن قسمت از دهلیز قلب که خون سیاهرگى به آن مى ریزد
آن قسمت از مباحث فنى که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسى درانسان و ماشین آلات است
آن مکان
آن چیز
آن کسى که
آن کودک
آن یکى
آن یکى دیگر
آنا
آنا ساختن
آنالیز
آنالیز عددى
آنان
آناناس
آنتراسیت
آنتن
آنتن بشقابى
آنتن هوایى رادیو
آنتیمون
آنجا
آنجا که
آندورا
آندوژن
آندیو
آنزیم
آنزیم خارج سلولى
آنزیم داخل سلولى
آنزیم ساز
آنزیم سازى
آنزیم شناسى
آنزیم هاى آبکى کننده پروتئین
آنزیم گوارنده پروتئین در شیره معده
آنزیمى که از بین بردن تیامین را تسریع مى کند
آنسفالومیلیت
آنفلوانزا
آنقدر
آنقوت
آنها
آنود
آنوقتى
آنونبیم
آنوننیلیم
آنونهگزیم
آنونونیم
آنونوکتیم
آنونکوادیم
آنى
آنچه
آنچه در یک دامن جاگیرد
آنچه در یک گارى جا بگیرد
آنچه قایق را به آن مى بندند
آنچه کارگر از خود بر سر کار مى برد
آنچه که درروى پوست یا در بین پوست عمل مى کند
آنژین
آنگاه
آنگستروم
آنگولا
آنگیت
آه
آه حسرت کشیدن
آه کشیدن
آه گفتن
آهار
آهار زدن
آهار فروبرى
آهاردار
آهاردار و سفت
آهارى
آهان گفتن
آهاى
آهاى گفتن
آهسته
آهسته آهسته
آهسته آهسته آهنگ را تندتر کنید
آهسته القاء کردن
آهسته با زمزمه ادا کردن
آهسته تر کردن
آهسته تکان دادن
آهسته جریان یافتن
آهسته جوشاندن یا پختن
آهسته جوشانیدن
آهسته جوشیدن
آهسته حرکت کردن
آهسته خالى کردن
آهسته دست زدن به
آهسته دنبال کسى رفتن
آهسته دویدن
آهسته رو
آهسته زدن
آهسته زدن به
آهسته صحبت کننده
آهسته ناپدید شونده
آهسته و دزدکى کارى کردن
آهسته و سنگین درحرکت
آهسته و محکم حرکت کردن
آهسته و مفصل
آهسته و ملایم
آهسته و کشیده ادا کردن
آهسته و کند شده در حرکت
آهسته پختن
آهسته کردن
آهسته کردن یاشدن
آهستگى
آهن
آهن آلات
آهن تنکه یا تسمه آهن
آهن توده
آهن خام
آهن خیز
آهن خیش
آهن دار
آهن ربا
آهن ربا کردن
آهن رباى الکتریکى
آهن ربایى
آهن ریزى
آهن زیر ساختمان
آهن ساخته
آهن ساز
آهن ساى
آهن سفید
آهن فروش
آهن فروشى
آهن فشار
آهن مشبکى که روى آن گوشت کباب مى کنند
آهن مغناطیسى
آهن نبشى
آهن پوش
آهن پوش کردن
آهن کار
آهن کار شده
آهن کوب
آهن کوره قالگرى
آهنساز
آهنى
آهنى که به وسیله جریان برق خاصیت مغناطیسى پیدا مى کند
آهنى که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلى سخت و چکش خور است
آهنکارى
آهنکر
آهنگ
آهنگ اپرا
آهنگ بم مختصرى که میان آهنگ ملودى و هارمونى تکرار شود
آهنگ بین دو ضرب
آهنگ خوش نوا و موزون خواندن
آهنگ خیالى
آهنگ خیلى آهسته
آهنگ داشتن
آهنگ دم گیر یاجفت
آهنگ رقص تند
آهنگ ساده و کشیده
آهنگ ساز
آهنگ شیرین
آهنگ صدا
آهنگ عزا
آهنگ مرکبى که از ترکیب چند موج صوتى ساده تر ترکیب شده باشد
آهنگ معترضه اى که طى آهنگ یا آوازى آورده شود
آهنگ ملایم
آهنگ ملودى
آهنگ ملودى ساختن
آهنگ ملودى چهار بخشى بدون ساز
آهنگ موزون
آهنگ نهایى
آهنگ چهار هجایى در اشعار حماسى
آهنگ یا ترانه چند صوتى
آهنگ یا نوت اکتاو
آهنگر
آهنگرى
آهنگرى کردن
آهنگساز
آهنگى
آهنین
آهو
آهوبره
آهوى کوهى
آهوى کوچک آفریقا
آهک
آهک خام
آهک دار
آهک رس
آهک زنده
آهک زنى
آهکى
آهکى شدن
آهکى کردن
آهکى یا سنگى کردن
آوا
آوا شناسى
آوا شنودى
آوار
آواره
آواره بودن
آواره بودن در کشور خارجى اقامت کردن
آواره شدن
آواره کردن
آوارى
آوارگى
آواز
آواز بى معنى
آواز خوان
آواز خوان با تحریر
آواز خوان مذهبى
آواز خواندن
آواز دسته جمعى به سبک کلیسایى
آواز زیر خواندن
آواز غم انگیز
آواز مستى
آواز نامه
آواز یا تصنیف هزلى و تفریحى
آواز یا موسیقى دو نفرى
آواز یک نفرى که در ضمن آن داستانى بیان مى شود
آواز یکنفره
آوازخوان
آوازخوانى
آوازه
آوازه خوان جزو دسته خوانندگان
آوازه خوان یا رقاص
آوازه داشتن
آوازى
آواشناس
آوانس
آوانویس
آوانویسى
آوانویسى کردن
آوایى
آوخ
آوران
آورد
آوردن
آوردن کلمات با صداى مترادف مثل
آوریل
آوند
آوند ناقص
آوندوار
آوندى
آونگ
آونگ نوسان
آونگ یا وزنه ساعت
آونگان
آونگان شدن یا کردن
آونگى
آویخت
آویختن
آویخته
آویخته بودن
آویخته شدن
آویخته و شل
آویختگى
آویز
آویز دار
آویز زدن
آویز شده
آویز کوچک
آویز یا نرمه کوچک
آویزان
آویزان بودن
آویزان شدن
آویزان شدن یا کردن
آویزان و گشاد
آویزان کردن
آویزان کننده
آویزانى
آویزدار
آویزش
آویزشى
آویزه
آویزه اى
آویزک
آویزگر
آویشن
آویشن دار
آویشن کوهى
آویشنى
آپارات فیلم
آپارتمان
آپارتمانى
آپوستروف
آچ
آچار
آچار سرسنجاقى
آچار فرانسه
آچار فرانسه بزرگ
آچار لوله باز کن
آچار مانند
آچار پیچ گوشتى
آچار چوبى سوراخ دار
آچاردار
آژ
آژانس مسافرتى
آژانس مسافرى
آژانس یا سازمان کاریابى
آژنگ
آژیر
آژیر مه
آژیر هوایى
آکادمى
آکتئون نام شکارگرى که بدن لخت دیانا الهه ى شکار و جنگل را دید و به شکل گوزن درآمد
آکتینیم
آکتیوایى
آکروبات
آکروبات بند باز
آکروبات طناب باز
آکل یک نوع غذا
آکله
آکندن
آکنده
آکوردئون
آکوردئون جا انگشتى دار شبیه پیانو
آکولاد
آگاممنون پادشاه مایسنا که منازعه ى او با آشیل مقدمه ى داستان حماسى ایلیاد است
آگاه
آگاه بودن
آگاه ساختن
آگاه سازى
آگاه کردن
آگاه گر
آگاهانیدن
آگاهى
آگاهى از خطر
آگاهى از خود
آگاهى از پیش
آگاهى بخش
آگاهى ثانوى
آگاهى دادن
آگاهى دهنده
آگاهى متقابل
آگاهى کامل
آگاهى یافتن
آگاهگان
آگاهگر
آگاهینامه
آگراندیسمان
آگهى
آگهى دادن
آگهى در گذشت
آگهى درشت و جالب توجه در روزنامه
آگهى دستى
آگهى روى کاغذ کوچک
آگهى فوت
آگهى نامه رسمى
آگهى ها و اعلاناتى که روى کاغذ کوچک چاپ شده و دستى پخش مى شود
آگهى و اعلان کردن
آگهى پر سر و صدا کردن
آگهى کردن
آگهى گر
آیا
آیات منتخبه یا قسمتى از کتاب مقدس
آیت
آیتى
آیش
آیش دار
آیش کردن شخم کردن
آینده
آینده نامه
آینده نگر
آینده نگرى
آینده گرایى
آیندگان
آینه
آینه طبى یا سپکولوم
آیه کتاب مقدس که مثالى را متضمن است
آیى
خرید ارز دیجیتال
فال حافظ آنلاین
ثبت دامنه
هاست وردپرس
خرید بیت کوین
خرید هاست
لینک ها
خرید تتر
خرید ارز دیجیتال
هاست وردپرس
هاست لینوکس
نمایندگی هاست
بهترین هاست
خرید اپل آیدی
خرید فالوور اینستاگرام
معنی اسم
A
B
C
D
E
F
G
H
I
J
K
L
M
N
O
P
Q
R
S
T
U
V
W
X
Y
Z
آ
ا
ب
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
Copyright © 2016
معنی و ترجمه کلمات